عصر ایران ؛ احسان محمدی - از در باشگاه که بیرون میزنم دو سگ به شکم خوابیدهاند گوشه دیوار، به هم نگاه میکنیم، تکان نمیخورند، انگار از سر کار آمدهاند، شام خوردهاند و دراز کشیدهاند. بیست متر جلوتر سرکوچه سگ سفیدی دارد پای درخت از توی ظرف یکبار مصرفی که معلوم است کسی برایش گذاشته غذا میخورد، نه رد شدن من برایش مهم است، نه عبور ماشینها.
توی کوچه زن میانسالی سگش که شبیه سگ لوک خوششانس است و قلاده دارد را آورده توی پارک قدم بزند. دو سگ درشت هیکل از توی شمشادها پارس میکنند و به طرف زن و سگش میآیند، زن کمی ترسیده، قلاده را سمت خودش میکشد، یکی از سگها پوزهاش را میبرد نزدیک سگِ زن، احتمالاً یک احوالپرسی سگانه است، کمی بو میکشند و از هم دور میشوند.
کلید را توی در حیاط میچرخانم چند سگ توی تاریکی شب گوشه پارک با هم کشتی میگیرند، آرام به نظر میرسند ولی فکر میکنم اگر گرسنه شوند، اگر به هر دلیلی تحریک و عصبانی شوند و برگردند به غریزه، به راحتی میتوانند یک نفر را توی همین محله تکه پاره کنند.
اینجا حومه شهر یا حاشیه زندگی عشایر و گلهدارها نیست، محلهای تقریباً بالای شهر است که با سگها در آنجا زندگی میکنیم! سگهای بدون صاحب، بدون قلاده، بدون هیچ نظارتی نسبت به سلامتشان اطرافمان وول میخورند و توسط افزادی کم سواد اما بسیار پرمدعا با غذادهی غلط تکثیر شدهاند و هر روز دارند فضاهای شهری بیشتری را اشغال میکنند.
دیر و دور نیست که شاهد فاجعههای بیشتر باشیم، از بیماریهای مشترک تا حمله و هاری و مرگ و …
سگها گناهی ندارند اما کسانی که با حمایت غلط آنها را دارند به فاتحان شهر تبدیل میکنند قطعاً شریک هر زخم و مرگ و حس ناامنی هستند.