عصرایران- مصطفی مستور نویسنده ارزنده کشورمان به تازگی در مصاحبه ای به یکی از مهم ترین دغدغه هایش یعنی انتخاب کلمات پرداخته است. او در مورد کلماتی که دوست دارد و آن هایی که دوست ندارد این گونه گفت:
یک سری کلمات هست که دوست ندارم مثلا کلمه «مورد» را دوست ندارم ولی کلمه «درباره» را خیلی دوست دارم. به خاطر همین نمی گویم چند روایت معتبر درباره عشق می گویم، نمی گویم در مورد عشق. حالا بعضیها که نمی توانند حفظ کنند می گویند داستانی در مورد من. من هیچوقت اصلا کلمه در مورد را دوست ندارم.
اما مثلا کلمه «انگار» را خیلی دوست دارم به جای اینکه بگویم مثل، مانند، انگار برایم بهتر است. نمی توانم توضیح بدم قطعا ولی واژه ها اینطوری هستند.
یعنی وقتی می گویند: «سلینجر می نشسته در کلبه اش و مدام چوب در شومینه می انداخته و لیستی از کلمات مترادف را زیر هم می نوشته تا اینکه کدام یک را انتخاب کند که در جمله اش بگذارد.» من این را کاملا درک می کنم. چون من هم همینطوری فکر می کنم
مثلا ۱۰ تا کلمه ممکن است وجود داشته باشد می گوید: نگاه کرد، زل زد، خیره شد،تماشا کرد،دید. کدام یکی از این موارد است؟
معلوم است که در آن جمله یک مورد از اینها درست است و بقیه غلط هستند. موسیقی جملات مهم هستند. مثلا اگر بخواهی در مورد معشوق بگویی باید بنویسی« تماشایش کرد.» اما اگر نگاه به چیزی سطحی باشد باید بنویسی« او دید.»

خب پس اینها فرق می کنند.بستگی دارد که تو میخواهی چه حسی را منتقل کنی.همه اکت های آدمها کلمات مناسب خودشان را میخواهند.تازه ما داریم در مورد حوزه ای حرف می زنیم که کلمه وجود دارد. خیلی وقتها وارد یک ساحتی میشوی که اصلا کلمه وجود ندارد. من در آن رمان «معسومیت» گرفتار همین شده بودم که بارها گفته ام که کلمات اصلا مانع نوشتن و مزاحم بودند .
من می خواستم چیزی بنویسم و این کلمات مدام می آمدند در ذهنم. اصلا آن چیزی که میخواستم بگویم آن کلمات نبودند. درنتیجه باید آن کلمه را اختراع می کردم بنابراین کلمه «معسومیت» اختراع کردم برای اینکه یک حسی را بگویم که معصومیت با صاد نیست.