کوروش کبیر (حدود ۵۹۰ تا ۵۲۹ پیش از میلاد)، بنیانگذار شکوهمند امپراتوری هخامنشی، یکی از تأثیرگذارترین چهرههای تاریخ ایران و جهان است. اما وقتی صحبت از سخنان او به میان میآید، اغلب با انبوهی از نقلقولهای زیبا اما غیرمستند در فضای مجازی مواجه میشویم. بسیاری از جملاتی که به او نسبت داده میشود، مانند “راز خوشبختی: متنفر نباش، عصبانی نشو”، احتمالاً ساختگی و مدرن هستند و هیچ منبع تاریخی معتبری ندارند.
به گزارش تیردادنامه، برای یافتن سخنان واقعی کوروش، مورخان به چند منبع کلیدی مراجعه میکنند:
در این گزارش، نگاهی میاندازیم به آنچه کوروش، بر اساس معتبرترین منابع، درباره موضوعات کلیدی انسانیت، خدا، عدالت و ایران گفته است.
منشور کوروش، که گاهی از آن به عنوان نخستین اعلامیه حقوق بشر یاد میشود، بر رویکرد انسانی او تأکید دارد. اگرچه برخی کارشناسان این اقدامات را بخشی از یک استراتژی سیاسی هوشمندانه برای تثبیت قدرت میدانند، اما متن منشور به وضوح از رهایی مردم سخن میگوید. کوروش بر آزادی اسیران و بازگرداندن آنها به خانههایشان تأکید داشت.
خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم.
همۀ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم.
کوروش در منشور خود احترام شگفتانگیزی به باورهای مردم مغلوب نشان میدهد. او به جای تحقیر خدایان بابلی، مردوک (خدای بزرگ بابلی) را به عنوان حامی خود معرفی میکند. این تساهل دینی، که ممکن است بازتابی از باورهای زرتشتی او باشد (هرچند شواهد مستقیم در این باره محدود است)، یکی از پایههای امپراتوری او بود.
مردوک، سرور بزرگ، قلب گشادۀ کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.
باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاههایشان بازگرداندم، هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند.
یکی دیگر از مضامین اصلی منشور، تأکید بر “دادگری و راستی” است. کوروش خود را شاهی عادل معرفی میکند که مردم را از یوغ ستم و بیگاری رها کرده است. البته مورخان مدرن یادآوری میکنند که این متن جنبه تبلیغاتی داشته و ممکن است تمام واقعیت را بازتاب ندهد، اما نشاندهنده اهمیتی است که او برای مفهوم عدالت قائل بوده است.
(مردوک) او (=کورش) را به دادگری و راستی شبانی کرد.
نگذاشتم کسی در همۀ [سومر و] اَکَد هراس آفرین باشد.
کوروش کبیر به ریشههای ایرانی خود افتخار میکرد. او در منشور، نسب خود را به روشنی بیان میکند و خود را “شاه انشان” مینامد. انشان بخشی از سرزمین پارس و ایران باستان بود. این تأکید بر تبار، او را به نمادی از وحدت ایران تبدیل کرده است.
منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشۀ جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوۀ کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان.
یک نقلقول مشهور دیگر نیز وجود دارد که از سنگنوشته مقبره او (به نقل از پلوتارک) گرفته شده است، هرچند اصالت آن نیز مورد بحث است:
ای انسان، هرکه باشی و از هر جا که بیایی، میدانم خواهی آمد. من کوروشم که برای پارسیها این دولت وسیع را بنا نهادم.
برای درک بهتر، در اینجا جدولی از نقلقولهای کلیدی بر اساس موضوع و منبع آنها ارائه شده است:
| موضوع | نقلقول نمونه (به فارسی) | منبع | توضیح |
|---|---|---|---|
| انسانیت | “خستگیهایشان را تسکین دادم و از بندها رهایشان کردم.” | منشور کوروش، خط ۲۶ | رهایی مردم از بیگاری؛ نشاندهنده رویکرد انسانی، اما در چارچوب سیاسی. |
| انسانیت | “همۀ مردمانِ آنان را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم.” | منشور کوروش، خط ۳۲ | بازگشت اسیران به خانه؛ گامی به سوی حقوق بشر. |
| خدا | “من هر روز ترسنده در پی نیایش او (مردوک) بودم.” | منشور کوروش، خط ۲۳ | احترام به خدای بابلی؛ نشاندهنده تساهل دینی. |
| ایران | “پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان…” | منشور کوروش، خط ۲۱ | انشان بخشی از ایران باستان است؛ تأکید بر ریشههای پارسی. |
| ایران | “من کوروشم که برای پارسیها این دولت وسیع را بنا نهادم.” | نقل از سنگنوشته مقبره (پلوتارک) | منسوب به کوروش؛ اشاره به امپراتوری پارسی. |
| عدالت | “به دادگری و راستی شبانی کرد.” | منشور کوروش، خط ۱۴ | توصیف حکمرانی عادلانه؛ اگرچه جنبه تبلیغاتی نیز دارد. |
| عمومی | “رعایایش او را مانند پدر احترام میکردند.” | گزنفون، کوروپدیا | درسی اخلاقی؛ این منبع نیمهتخیلی اما تأثیرگذار است. |
از آنجایی که منشور کوروش معتبرترین سند موجود است، در ادامه متن کامل آن (بر اساس ترجمه دکتر شاهرخ رزمجو از موزه بریتانیا) برای مطالعه علاقهمندان آورده شده است. توجه داشته باشید که بخشهایی از متن به دلیل آسیبدیدگی استوانه، ناخوانا بوده و با […] مشخص شده است.
۱) [آن هنگام که……………….مردو]ک، پادشاه همۀ آسمانها و زمین، کسی که……..،… که با ….یَش سرزمینهای دشمنانش (؟) را لگدکوب میکند
۲) [………………………………………………..] با دانایی گسترده،…کسی که گوشههای جهان را زیر نظر دارد،
۳) [……………………………………………………………] ………. فرزند ارشد [او] (=بِلشَزَر)، فرومایهای به سروری سرزمینش گمارده شد
۴)…[……………………………………………………………………….┐اما┌ او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرارداد،
۵) نمونهای ساختگی از اِسَگیل سا[خت و] …………………………………برای (شهر) اور و دیگر جایگاههای مقدس [فرستاد؟]
۶) آیینهایی که شایستۀ آنان (خدایان/پرستشگاهها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک] ………………….گستاخانه [….] هر روز یاوهسرایی میکرد و [اها]نت آمیز
۷) (او) پیشکشیهای روزانه را بازداشت. او در [آیینها دست برد و ] ………….درون پرستشگاهها برقرار [کرد]. در اندیشهاش به ترس از مردوک -شاه خدایان- پایان داد.
۸ ) هر روز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا میداشت. …………………………………………همۀ مردما [نش را ….] (=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.
۹) اِنلیلِ خدایان (=مردوک)، از شِکوِۀ ایشان بسیار خشمگین شد، و ……………………قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها میزیستند محرابهایشان را رها کردند،
۱۰) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به شواَنّهَ (=بابِل) وارد کرده بود.
۱۱) [دلِ] مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد….(او) بر همۀ زیستگاههایی که جایگاههای مقدسشان ویران گشته بود و مردم سرزمین سومر و اَکَد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد.
۱۲) او همۀ سرزمینها را جست و بررسی کرد، شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر) اَنشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.
۱۳) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همۀ سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همۀ مردمان سر سیاه (=عامۀ مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،
۱۴) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندۀ مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست
۱۵) (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تین تیر (=بابل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
۱۶) سپاهیان گستردهاش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگافزارها در کنارش روان بودند.
۱۷) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّهَ (=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمیهراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.
۱۸ ) همۀ مردم تین تیر (=بابل)، تمامی سرزمینهای سومر و اَکَد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهرههایشان درخشان شد.
۱۹) (مردوک) سروری که با یاریاش به مردگان زندگیبخشید (و) آن که همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.
۲۰) منم کوروش، شاه جهان، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشۀ جهان.
۲۱) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوۀ کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.
۲۲) دودمان جاودانۀ پادشاهی که (خدایان) بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد میکنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،
۲۳) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشادۀ کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.
۲۴) سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابل گام بر میداشتند. نگذاشتم کسی در همۀ [سومر و] اَکَد هراس آفرین باشد.
۲۵) در پیِ امنیتِ ┐شهرِ┌بابل و همۀ جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل …………………؛
۲۶) که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایستهشان نبود، خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
۲۷)به من کورش، شاهی که از او میترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همۀ سپاهیانم،
۲۸ )برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش.
۲۹) به [فرمان] والایش، همۀ شاهانی که بر تخت نشستهاند، از هر گوشۀ (جهان)، از دریای پایین، آنان که در سرزمینهای دوردست میزیند، (و) همۀ شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی میکنند، همۀ آنان،
۳۰) باج سنگینشان را به شواَنّهَ (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّهَ=بابل] تا شهر آشور و شوش،
۳۱)اَکَد، سرزمین اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاههای مقدس آن سو]ی دجله که از دیرباز محرابهایشان ویران شده بود،
۳۲)خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همۀ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و
۳۳) خدایانِ سرزمین سومر و اَکَد را که نبونَئید – در میان خشم سرور خدایان- به شواَنّهَ (=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
۳۴)به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان میسازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاههایشان بازگرداندم،
۳۵) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که “کورش، شاهی که از تو میترسد و کمبوجیه پسرش
۳۶)….. بگذار آنان سهمیه رسانِ نیایشگاههایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)…؛ و باشد که مردمان بابل [شاهیِ] ┐او را┌بستایند.” من همۀ سرزمینها را در صلح قراردادم.
۳۷) ………………..[غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که…….
۳۸ )….[روزا]نه افزودم………………………………..در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم
۳۹)…..دیواری از آجر پخته، بر کنارۀ خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نبرده بود] … کار آن را [من ….به پایان بردم.]
۴۰)…؛ که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفتهشدۀ سرزمینش در] شواَنّهَ (=بابل) نساخته بود.
۴۱) …. (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو بر پا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].
۴۲) …. [دروازههای بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین. من همۀ آن درها را با آستانه[ها و قطعات مسی] کار گذاردم.
۴۳) …. [ … کتیبهای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.
۴۴) […………..] او ….. مردوک، سرور بزرگ، آفرینندۀ (؟)[………………………………………………………..]
۴۵) [………………………………………….] … من ….. همچون هدیهای [پیشکش کردم] ……….. ](برای) خشنودیات تا به جا]ودان.
در نهایت، بحث بر سر سخنان کوروش همچنان ادامه دارد. از یک سو، سازمان ملل متحد منشور او را به عنوان نمادی از حقوق بشر میشناسد و بسیاری او را قهرمان تساهل و عدالت در دنیای باستان میدانند. از سوی دیگر، برخی مورخان (مانند رضا مرادی غیاثآبادی) تأکید میکنند که این منشور بیشتر متنی تبلیغاتی و بخشی از سنت شاهان شرقی برای مشروعیت بخشیدن به حکومتشان بوده است تا یک اعلامیه اخلاقی مطلق.
صرف نظر از این بحثها، سخنان واقعی کوروش که در منشور او ثبت شده، نشاندهنده یک رویکرد منحصر به فرد در مدیریت امپراتوری، احترام به ادیان و تلاش برای برقراری عدالت است که میراث او را پس از ۲۵۰۰ سال زنده نگه داشته است.