عصر ایران؛ سواد زندگی؛ مریم طرزی- طلاق خاکستری، یعنی پدیدهای که در آن زوجها در دوران سالمندی - دهه ۵۰، ۶۰ سالگی- یا حتی بالاتر از آن به زندگی مشترک خود پایان میدهند، به آرامی و پیوسته در جهان به یک روند اجتماعی برجسته تبدیل شده است.
حتی با وجود اینکه در برخی از کشورها نرخ طلاق پایین است، اما سن ازدواج بالا رفته است و به دنبال آن طلاق خاکستری زیاد شده است.
اصطلاح «طلاق خاکستری» به پایان یافتن ازدواجها در میان بزرگسالان مسنتر، معمولاً ۵۰ سال به بالا، اشاره دارد. این عبارت برای توصیف افزایش تعداد زوجهای متاهلی که در آنچه زمانی “سالهای طلایی” زندگی مشترکشان تصور میشد، تصمیم به جدایی میگیرند، ابداع شد.
آمار در مقیاس جهانی شگفتانگیز است! در مقایسه با تنها ۷-۸ درصد از طلاقها در سال ۱۹۹۰، ۳۶ درصد از طلاقها در ایالات متحده در سال ۲۰۱۹ مربوط به بزرگسالان ۵۰ سال به بالا بود.
مهمتر از آن، نرخ طلاق در میان زنان در این گروه سنی تقریباً چهار برابر شد و نرخ طلاق خاکستری در میان افراد ۶۵ سال به بالا از ۵ درصد در سال ۱۹۹۰ به ۱۵ درصد در سال ۲۰۲۲ سه برابر شد.
از آنجا که کشور هند یکی از کشورهایی است که پایین ترین نرخ طلاق را دارد. بنا بر گزارش های انجام شده با تخمین ۱ درصد از هر ۱۰۰۰ نفر که طلاق میگیرند (مطالعه انجام شده در سال ۲۰۲۲)، هند پایینترین نرخ طلاق در جهان را دارد.
با این حال، این تعداد به ظاهر پایین، الگوهای اساسی و قابل توجهی را پنهان میکند.
گزارشی از سازمان ملل متحد با عنوان “پیشرفت زنان جهان ۲۰۱۹-۲۰۲۰” ادعا میکند که اگرچه نرخ طلاق در هند همچنان حدود ۱ درصد است، اما طی ۲۰ سال گذشته دو برابر شده است.
این رقم دقیق نیست، زیرا به ویژه در مناطق روستایی، ننگ فرهنگی اغلب مردم را از طلاق منصرف میکند.
به دلیل فشار اجتماعی، انتظارات خانوادگی و محدودیتهای مالی، بسیاری از زوجها ممکن است در حالی که هنوز به طور قانونی متاهل هستند، جدا از هم زندگی کنند یا ازدواجهای ناخوشایند را تحمل کنند.
طلاق خاکستری، این پدیدهی رو به رشد در میان زوجهای مسنتر، دلایل گوناگونی دارد که بسیاری از آنها ریشههایی جهانی دارند و در جوامع مختلف، هرچند با جزئیات فرهنگی متفاوت، به چشم میخورند. بیایید با هم نگاهی به برخی از این دلایل بیندازیم:
بسیاری از زوجها وقتی فرزندانشان بزرگ شده و خانه را ترک میکنند، ناگهان چشم باز میکنند و میبینند که سالهاست تنها چیزی که آنها را کنار هم نگه داشته، مسئولیت مشترک تربیت فرزندان بوده است.
با رفتن بچهها، این “چسب” محو میشود و تفاوتها و ناسازگاریهایی که سالها زیر سایه مشغلههای زندگی پنهان شده بودند، حالا سر بر میآورند. انگار که فرزندان نقشِ نوار چسب را بازی میکردند و حالا این نوار چسب، دیگر کارایی ندارد!
وقتی فرزندان، این کانون اصلی زندگی مشترک، خانه را ترک میکنند، پدر و مادرانی که تمام انرژی و هویت خود را وقف آنها کرده بودند، ممکن است ناگهان با واقعیتِ تلخی روبرو شوند: اینکه دیگر آن دو نفرِ سابق را نمیشناسند. اینجاست که “لانه خالی” میتواند احساس خلأ و بیگانگی عمیقی ایجاد کند.
هر چه سن بالاتر میرود، مسائل مالی میتوانند پیچیدهتر و پررنگتر شوند. برنامهریزی برای بازنشستگی، کمک مالی به فرزندان بزرگسال، و حتی تصمیمگیریهای مربوط به تقسیم ارث و میراث یا سبک زندگی پس از بازنشستگی، میتوانند به اختلافات عمیقی منجر شوند. باور کنید پول، چرک کف دست است، اما گاهی همین چرک میتواند بنیان یک عمر زندگی را از هم بپاشد!
در دنیای امروز، زنان با استقلال مالی و تحصیلات بیشتر، دیگر کمتر حاضرند ازدواجی را که نیازهای عاطفی یا فکریشان را برآورده نمیکند، تحمل کنند. دیدگاههای سنتی درباره نقشها در ازدواج، که شاید زمانی جوابگو بود، اکنون تحت فشار تغییرات اجتماعی قرار گرفته است.
کشف یک رابطهی پنهانی یا خیانت عاطفی، پس از دههها زندگی مشترک، میتواند ضربهای مهلک و ویرانگر باشد. از بین رفتن اعتماد، در این سن و سال، گاهی جبرانناپذیر است و میتواند به سرعت به جدایی منجر شود.
با افزایش امید به زندگی، بسیاری از افراد مسنتر متوجه میشوند که هنوز سالهای زیادی برای زندگی دارند. این درک، آنها را به این نتیجه میرساند که چرا باید سالهای باقیمانده عمر خود را در یک ازدواج ناخوشایند سپری کنند؟ آنها به دنبال شادی، آرامش و یک “فرصت دوم” برای زندگی بهتر هستند. انگار که میگویند: “این عمر دوباره باز نمیگردد، پس چرا باید در نارضایتی باقی بمانیم؟”
گاهی اوقات، سالها سرکوب احساسات، بیتوجهی به نیازهای عاطفی یا فشارهای روانی ناشی از یک رابطه، در نهایت به نقطهی انفجار میرسد و افراد را وادار به بازنگری جدی در زندگی مشترکشان میکند.
در مقایسه با طلاق در سنین پایینتر، طلاق خاکستری مشکلات عاطفی متمایزی را به همراه دارد.
وقتی یک ازدواج دهساله به پایان میرسد، نه تنها باید برای رابطه، بلکه برای خاطرات مشترک، سنتها و برنامههای آینده نیز سوگواری کرد.
حلقههای اجتماعی نیز تحت تاثیر قرار میگیرند، زیرا دوستان مشترک ممکن است جانبداری کنند یا در دینامیک جدید احساس ناراحتی کنند.
افراد ممکن است پس از دههها بودن در یک رابطه، در شناسایی خود دچار مشکل شوند. آنها باید از خود بپرسند “من بدون این ازدواج چه کسی هستم؟” تا از نظر روانی سازگار شوند. مثل اینکه یکباره از نقش “شوهر/زن” خارج شدهاند و باید نقش جدیدی پیدا کنند.
نگرانیها در مورد ثبات مالی آینده، وضعیت زندگی، مراقبتهای بهداشتی و تنهایی احتمالی میتواند اضطراب طاقتفرسایی را به همراه داشته باشد. قرار گذاشتن یا ایجاد روابط جدید در سنین بالا میتواند کاری دلهرهآور به نظر برسد.
در جامعه هند که ازدواج اغلب به عنوان یک نهاد دائمی تلقی میشود، بزرگسالان مسنتر طلاق گرفته ممکن است با ننگ اجتماعی و انزوا روبرو شوند. گردهماییهای سنتی و فعالیتهای اجتماعی ممکن است احساس ناخوشایند یا طردشدگی ایجاد کنند.
برخلاف طلاقهایی که شامل کودکان خردسال هستند، طلاقهای خاکستری بر فرزندان بزرگسال تاثیر میگذارد که ممکن است در درک انتخابهای والدین خود مشکل داشته باشند و نگران وراثت، گردهماییهای خانوادگی و الگوهای خود باشند.
مشاوره زوجین: مشاوره حرفهای ازدواج میتواند به زوجها در تعیین علل اصلی مشکلات و ایجاد برنامههای ارتباطی کمک کند. درمانگران میتوانند بحثها در مورد نیازهای در حال تحول، انتظارات و اهداف آینده را تسهیل کنند. جستجوی کمک حرفهای در هند با افزایش آگاهی از سلامت روان، رایجتر شده است.
درمان فردی: تروماهای حلنشده، اضطراب یا افسردگی نمونههایی از مسائل شخصی هستند که گاهی اوقات میتوانند منجر به مشکلات زناشویی شوند. شرکا میتوانند با حمایت مشاوره فردی، این مشکلات را حل کنند و ازدواج خود را حفظ کنند.
خانوادهدرمانی: در صورت دخالت فرزندان بزرگسال، خانوادهدرمانی میتواند به مدیریت پویاییهای پیچیده و تقویت ارتباطات بین نسلی کمک کند.
طلاق خاکستری، هرچند ممکن است در نگاه اول پدیدهای نوظهور به نظر برسد، اما بازتابی عمیق از تحولات اجتماعی، افزایش امید به زندگی و تغییر در اولویتهای فردی در دنیای امروز است. این پدیده، بیش از آنکه نشانهی شکست باشد، هشداری است برای بازنگری در تصوراتمان از ازدواج، پیری و تعریف خوشبختی.
جامعه و افراد بیش از پیش به این درک رسیدهاند که رضایت شخصی و سلامت روان، حتی در سالهای پایانی عمر، امری حیاتی است. به جای قضاوت و انگ زدن به زوجهایی که پس از دههها زندگی مشترک، به این نتیجه میرسند که ادامه راه برایشان میسر نیست، باید رویکردی حمایتی در پیش گرفت.
ارائه منابع، مشاوره تخصصی و فضایی برای گفتگوی صریح میان زوجها میتواند به آنها کمک کند تا انتظارات متغیر خود را درک کرده و راهی برای یافتن مجدد ارتباط یا هدف در روابطشان پیدا کنند.
البته، این بدان معنا نیست که همه ازدواجها محکوم به فنا هستند. بسیاری از زوجها با کمک یکدیگر، حمایت خانواده و دوستان، و گاهی یک گفتگوی صادقانه، میتوانند چالشهای پیش رو را پشت سر گذاشته و ارتباطی عمیقتر و معنادارتر بسازند.
اما در نهایت، جامعه باید بپذیرد که گاهی پایان دادن به یک پیمان، بهترین و سالمترین راه حل برای تضمین سعادت و رفاه بلندمدت همه طرفین است.
در نگاهی کلیتر، افزایش طلاق خاکستری فرصتی است برای ما تا بر اهمیت آموزش مهارتهای ارتباطی و عاطفی در طول زندگی، تقویت شبکههای حمایتی و ایجاد مدلهای جدیدی از مشارکت که با گذر زمان و تغییر افراد، همچنان رضایتبخش باقی بمانند، تأکید کنیم.
این پدیده، دعوتی است به سوی درک عمیقتر، همدلی بیشتر و احترامی که باید به انتخابها و کرامت انسانی در هر مرحله از زندگی گذاشته شود.
کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@