این روزها بحث خلوت کردن تهران دوباره مطرح شده است.
ترافیک و شلوغی شهر، خطر زلزله و تلفات احتمالی انسانی آن که در شلوغی و بینظميناشی از چنین حادثهاي چندین و چند برابر خواهد شد، از جمله دلایل عنوان شده برای تشویق کاهش جمعیت تهران است. دولت برای انتقال کارمندانش به بیرون از شهر به علاقهمندان افزایش حقوق و اولویت در ترفیع و ارتقاي رتبه را وعده داده است؛ اما اين به تنهایی کافی نیست. تهران فقط یک فیش حقوقی و یک ساختمان اداری نیست. تهران یک کلانشهر است که هزاران فرصت شغلی و درآمدی را به ساکنانش وعده ميدهد و زیرساختی از ارتباطات اجتماعی و تجاری و بانکی را در اختیار ايشان قرار ميدهد که در کشور بینظیر است. انگیزه ماندن در تهران قوی است و بسیار هم قوی است و کارکنان دولت هم از اين قاعده مستثنا نیستند.
اگرچه دولت بزرگترین کارفرما در شهر تهران است، اما چنین سیاستی باعث جابهجایی گروه کثیری از کارمندانش نخواهد شد؛ چرا که تقاضا برای ماندن در تهران بالا است و انگیزه بسیار قویتر از وعده پنجاه درصد افزایش حقوق. پس به جای تمرکز بر دادن امتیازاتی که نتیجه چندانی نخواهند داشت، دولت بهتر است روی تقاضا برای زندگی در تهران تمرکز کند.
اگر زندگی در تهران را یک کالا بدانیم، تقاضا برای آن، تابع بهای کالا یا هزینه زندگی در تهران است. در حال حاضر هزینه خدمات شهری و عمومي شهر تهران نه از محل اخذ مالیات، بلکه از طریق فروش تراکم و سوبسیدهای دولتی تامین ميشود و نميتوان ادعا کرد که همه اهالی شهر در هزینههای خدمات عموميوشهری شهر تهران شریکند. تصمیم ساکنان شهر تهران برای ماندن در تهران بر مبنای قیمتهای واقعی نیست، بلکه بر اساس قیمت اسمی است.
در مناطق مختلف اين کلانشهر مستقل از ارزش املاک یا هزینه ارائه خدمات، بخش عمدهاي از خدمات، کالاهای اساسی و فرآوردههای سوختی قیمت یکسانی دارند. از سوی دیگر هزینه زندگی در سایر نقاط کشور، از هزینه مسکن که بگذریم، تقریبا ثابت است. قیمت بسیاری از کالاها در سراسر کشور یکسان است و در برخی نقاط حتی گرانتر از تهران است. باور عمومي همچنین بر اين است که کیفیت خدمات آموزشی، بهداشتی و پزشکی در قیمت یکسان در سایر نقاط کشور پايینتر از تهران است و به اصطلاح کالای مرغوبتر زندگی در تهران است.
بر اساس اين سیگنال قیمتها و عوارض جانبی مثبت زندگی در تهران، در شرایط یکسان اين زندگی در تهران است که برای قیمت پرداخت شده مطلوبیت بیشتری برای مصرفکنندگان دارد. در نتیجه تصمیم ايشان برای زندگی در تهران تغییر نخواهد کرد.
اولین گام واقعی برای کاهش جمعیت شهر تهران پذیرفتن اين واقعیت است که اهالی باید هزینه واقعی زندگی دراين کلانشهر را بپردازند؛ چرا کهايشان هستند که ميخواهند در اين شهر زندگی کنند. پس سیاست واقعبینانه برای کاهش جمعیت شهر تهران دادن اختیارات کافی به شورای شهر تهران برای اخذ عوارض و مالیاتهای متناسب با هزینه ارائه خدمات عمومي و تمرکززدایی از دولت است. تنها زمانی ميتوان انتظار تغییر چشمگیر در جمعیت شهر تهران را داشت که سیگنال هزینه زندگی در تهران به روز شده باشد و در نتیجه خانوارها در تصمیم خود برای زندگی در تهران و مصرف اين کالای پرزرقوبرق آلوده تجدیدنظر کنند.
* استاد دانشگاه و اقتصاددان
منبع: دنیای اقتصاد