۲۰ شهريور ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۰ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۷:۰۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۹۳۱۶۴
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۵ - ۲۰-۰۶-۱۴۰۴
کد ۱۰۹۳۱۶۴
انتشار: ۱۴:۰۵ - ۲۰-۰۶-۱۴۰۴
ادبیات کلاسیک

باران سیاه؛ رمانی دربارۀ بمباران اتمی هیروشیما

باران سیاه؛ رمانی دربارۀ بمباران اتمی هیروشیما
یبوسه برای نوشتن «باران سیاه» از اسناد واقعی استفاده کرده است. بخش‌هایی از رمان تقریباً بازنویسی دفترچه‌ خاطرات بازماندگان است. این شیوه به رمان وجهی مستندگونه می‌دهد اما نویسنده این اسناد را در قالب داستانی انسانی می‌ریزد تا همدلی برانگیزد و بار فلسفی ماجرا را برجسته کند.

عصر ایران؛ احمد فرتاش - رمان «باران سیاه»، اثر ماسوجی ایبوسه، یکی از تأثیرگذارترین روایت‌هایی است که در ادبیات قرن بیستم دربارۀ فاجعۀ حملۀ اتمی به هیروشیما نوشته شده است. این اثر نه تنها به عنوان یک بازآفرینی هنری از یک واقعۀ تاریخی عظیم شناخته می‌شود، بلکه به نوعی سند اجتماعی و فلسفی نیز هست؛ زیرا نویسنده با دقت و وسواس خاصی کوشیده است واقعیت‌های تلخ آن روز و پیامدهای طولانی‌مدت آن را به تصویر بکشد، بی‌آنکه در دام شعار یا هیجان‌زدگی بیفتد. 

لحن رمان سرد، دقیق و تا حدی مستندگونه است، و همین سردی باعث می‌شود تراژدی حملۀ اتمی به شکلی عمیق‌تر در ذهن خواننده نقش ببندد. ایبوسه از همان ابتدا نمی‌خواهد صرفاً داستانی برای سرگرمی بنویسد، بلکه می‌کوشد با روایت زندگی آدم‌هایی که در میانۀ انفجار و پس‌لرزه‌های آن گرفتار شده‌اند، تصویری از انسان معاصر ارائه دهد؛ انسانی که ناخواسته در مرکز یکی از بزرگ‌ترین فجایع تاریخ قرار می‌گیرد و باید با بیماری، فقدان و اضطراب زندگی کند.
 
داستان رمان بر محور یک خانواده و ‌بویژه حول شخصیت یاسوکو می‌چرخد؛ زنی که در روز بمباران هیروشیما زیر باران سیاه قرار گرفته و نشانه‌های بیماری پرتوگیری را به همراه دارد. این بیماری آیندۀ او را تباه کرده و حتی زندگی شخصی و اجتماعی‌اش، از جمله امکان ازدواج را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
 
باران سیاه؛ رمانی دربارۀ بمباران اتمی هیروشیما
 
 روایت از زاویۀ دید داییِ یاسوکو، یعنی شیگماتسو، بیان می‌شود که خاطرات آن روز را بازگو می‌کند. همین زاویۀ دید خانوادگی و شخصی، به جای تمرکز بر آمار و ارقام و سیاست، باعث می‌شود آن واقعۀ بزرگ تاریخی از چشم‌اندازی انسانی دیده شود. و این نقطۀ قوت رمان است: فاجعه نه در مقیاس انتزاعی، بلکه در زندگی جزئی و روزمرۀ آدم‌های عادی معنا پیدا می‌کند.
 
ایبوسه برای نوشتن «باران سیاه» از اسناد واقعی، یادداشت‌ها و شهادت‌های بازماندگان استفاده کرده است. بخش‌هایی از رمان تقریباً بازنویسی مستقیم دفترچه‌های خاطرات بازماندگان است. این شیوه به رمان وجهی مستندگونه می‌دهد و در عین حال، به آن نوعی اعتبار اخلاقی می‌بخشد. خواننده احساس می‌کند با یک روایت تخیلی صرف روبرو نیست، بلکه با حقیقتی تلخ و ناگفتنی مواجه است. اما نویسنده این اسناد را در قالب داستانی انسانی می‌ریزد تا همدلی برانگیزد و بار فلسفی ماجرا را برجسته کند. او نمی‌خواهد بمباران اتمی تنها در حد یک واقعۀ تاریخی در کتاب‌های درسی باقی بماند؛ بلکه می‌خواهد نشان دهد که چگونه این حادثه در عمق روان و زندگی مردم رسوب کرده است.
 
از منظر تاریخی، رمان «باران سیاه» تصویری از ژاپن پس از جنگ جهانی دوم است؛ کشوری شکست‌خورده، ویران‌شده و درگیر بحران‌های عمیق اجتماعی و اقتصادی. هیروشیما نماد این شکست و ویرانی است، اما در عین حال نماد مقاومت و بقا نیز هست. شخصیت‌های رمان با بیماری، از دست دادن خانه و خانواده، و فشار اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. تبعیض علیه بازماندگان هیروشیما یکی از مسائل محوری رمان است: کسانی که در معرض تشعشعات اتمی قرار گرفته بودند، در جامعه با انگ و محرومیت مواجه می‌شدند، زیرا دیگران آنان را بیمار، ناقص یا حتی نفرین‌شده می‌پنداشتند.
ماسوجی ایبوسه
باران سیاه؛ رمانی دربارۀ بمباران اتمی هیروشیما
 
 این تبعیض اجتماعی لایۀ دیگری از رنج را بر رنج جسمانی و روانی بازماندگان می‌افزود. به این ترتیب، رمان فقط دربارۀ یک انفجار نیست، بلکه همچنین دربارۀ زندگی پس از انفجار است؛ دربارۀ اینکه چگونه فاجعه ادامه پیدا می‌کند و به طرد اجتماعی و محرومیت‌های عاطفی می‌انجامد. در واقع به غیر از ستم آمریکایی‌ها، برخی یا بسیاری از ژاپنی‌ها نیز به افراد آسیب‌دیده در فاجعۀ هیروشیما ستم می‌کردند. ستم سالم‌ماندگان بر آسیب‌دیدگان. 
 
در سطح فلسفی، «باران سیاه» پرسشی اساسی دربارۀ جایگاه انسان در برابر مرگ و نابودی مطرح می‌کند. لحن خونسرد و بی‌پیرایۀ ایبوسه، به ‌جای آنکه فاجعه را به شکلی هیجانی نشان دهد، نوعی پوچی و بی‌معنایی را نشان می‌دهد. انسان‌هایی که در اوج امید و برنامه‌ریزی برای آینده هستند، ناگهان در چند ثانیه نابود می‌شوند یا برای همیشه بیمار می‌مانند.
 
 این بی‌رحمی زندگی، در متن رمان با سکوتی سنگین روایت می‌شود. نویسنده نشان می‌دهد که معنای زندگی نه در شکوه و افتخار، بلکه در همین تلاش‌های کوچک برای ادامه دادن، برای مراقبت از خانواده، برای یافتن لحظه‌های آرامش در دل ویرانی‌هاست. همین نگاه باعث می‌شود رمان حالتی اگزیستانسیالیستی پیدا کند؛ پرسش از معنای بودن در جهانی که ناگهان همه‌چیز را از انسان می‌گیرد.
هیروشیما پس از حملۀ اتمی
باران سیاه؛ رمانی دربارۀ بمباران اتمی هیروشیما
 
در سطح روانشناسانه، «باران سیاه» روایت تروما و زخم‌های روانی بازماندگان است. شخصیت‌ها نه ‌تنها با درد جسمانی ناشی از سوختگی‌ها و بیماری دست‌وپنجه نرم می‌کنند، بلکه با خاطرات هولناک روز بمباران هم مواجه‌اند. بسیاری از آنان درگیر فلش‌بک‌ها، کابوس‌ها و «احساس گناه بازمانده» هستند؛ نوعی سندرم پس از سانحه که سال‌ها بعد از واقعه همچنان ادامه دارد.
 
 شیگماتسو با دقت خاطرات آن روز را بازنویسی می‌کند، اما همین بازنویسی نوعی بازتجربۀ دردناک است. یاسوکو در عین حال که قربانی مستقیم انفجار است، قربانی نگاه جامعه نیز هست؛ جامعه‌ای که او را به خاطر پرتوگیری‌اش طرد می‌کند. در نتیجه، شخصیت‌ها بین خاطرات شخصی و داوری‌های اجتماعی گرفتارند و همین تضاد روانی، عمق تراژدی را بیشتر می‌کند.
 
از نظر ادبی، زبان ایبوسه ساده، دقیق و توصیفی است. او به ‌جای استفاده از استعاره‌های پیچیده یا زبان شاعرانه، سعی کرده با جزئیات عینی و ملموس تصویر بسازد. صحنه‌هایی که مردم زخمی و نیمه‌سوخته در خیابان‌ها پرسه می‌زنند، یا صحنه‌هایی که باران سیاه بر شهر می‌بارد، با زبانی به ظاهر سرد روایت می‌شود. اما همین سردی، ضربۀ عاطفی را شدیدتر می‌کند. خواننده حس می‌کند که نویسنده به جای برانگیختن عواطف آنی و گذرا، می‌خواهد تصویر واقعی و ماندگاری در ذهن مخاطب باقی بگذارد. این سبک نوشتاری شبیه سبک مستندنویسی است، اما در دل خود بار اخلاقی و عاطفی فراوانی دارد.
 
بمباران اتمی
 
در رمان، باران سیاه به ‌عنوان یک نماد عمل می‌کند. این باران که پس از انفجار بر شهر فرو می‌ریزد، ترکیبی از خاکستر، دود و ذرات رادیواکتیو است. در سطح واقعی، باران سیاه عامل بیماری و مرگ تدریجی شخصیت‌هاست. اما در سطح نمادین، باران سیاه نشانۀ شومی است که بر سر یک ملت فرو ریخته و تا نسل‌ها ادامه دارد. سیاهی این باران، نشانۀ آلودگی اخلاقی و فناپذیری تمدن انسانی نیز هست؛ اینکه پیشرفت علمی و صنعتی بشر می‌تواند به ویرانی خود او بینجامد. از این منظر، رمان هشداری فلسفی است دربارۀ خطرات علم بی‌مهار و سیاست‌های قدرت‌طلبانۀ دولت‌ها.
 
شخصیت‌های رمان هرکدام نمایندۀ بخشی از تجربۀ انسانی‌اند. یاسوکو مظهر جوانی تباه‌شده است؛ نسلی که آینده‌اش پیش از آغاز پایان یافته است. شیگماتسو نمایندۀ حافظه و تاریخ است؛ او با نوشتن خاطرات می‌خواهد حقیقت را حفظ کند تا فراموش نشود. شخصیت‌های دیگر، مانند همسایه‌ها و بازماندگان، هرکدام بخشی از نقشۀ روانی جامعه را نشان می‌دهند: بعضی‌ها با سکوت و پذیرش، بعضی‌ها با خشم و انکار، و بعضی‌ها با تلاش برای بازسازی. این تنوع شخصیت‌ها باعث می‌شود رمان فراتر از یک روایت شخصی باشد و به روایتی جمعی از تجربۀ هیروشیما بدل شود.
 
«باران سیاه» از نظر اجتماعی هم اهمیت ویژه‌ای دارد. در ژاپن پس از جنگ، دربارۀ بمباران‌های اتمی نوعی سکوت وجود داشت. دولت و جامعه ترجیح می‌دادند بیشتر بر بازسازی و پیشرفت اقتصادی تمرکز کنند تا بر یادآوری دردناک گذشته. ایبوسه با انتشار این رمان در دهۀ ۱۹۶۰، به نوعی این سکوت را شکست و دوباره توجه‌ها را به فاجعه جلب کرد. رمان نشان داد تا وقتی که زخم‌های فاجعۀ هیروشیما در زندگی مردم جاری است، نمی‌توان گذشته را به راحتی فراموش کرد. این جنبۀ اجتماعی باعث شد رمان هم در ژاپن و هم در جهان بازتاب گسترده‌ای پیدا کند و به یکی از مهم‌ترین آثار ضدجنگ بدل شود.
 
باران سیاه؛ رمانی دربارۀ بمباران اتمی هیروشیما
 
پیام نهایی رمان «باران سیاه» اگرچه تراژیک است، اما خالی از امید نیست. در میان ویرانی‌ها، شخصیت‌ها همچنان به زندگی ادامه می‌دهند؛ به باغبانی، به نوشتن، به تلاش برای یافتن آرامش. این مقاومت کوچک، معنای بزرگی دارد. نویسنده می‌خواهد بگوید که حتی در دل تاریک‌ترین فاجعه‌ها، زندگی راه خود را پیدا می‌کند. شاید این نگاه نوعی راه‌حل فلسفی باشد: پذیرش رنج و در عین حال، ادامه دادن مسیر. رمان در نهایت نه با فریاد، بلکه با سکوتی سنگین به پایان می‌رسد؛ سکوتی که از هزاران کلمه رساتر است.
 
به این ترتیب «باران سیاه» را می‌توان همزمان در چند سطح خواند: به‌ عنوان سندی تاریخی از فاجعه‌ی هیروشیما؛ به‌ عنوان اثری فلسفی دربارۀ معنای زندگی و مرگ؛ به‌ عنوان تحلیلی روانشناسانه از تروما و رنج بازماندگان؛ و به ‌عنوان رمانی ادبی با زبانی ساده اما کوبنده. ارزش این اثر در همین چندلایگی است؛ اینکه می‌تواند هم تاریخ‌نگارانه باشد، هم روان‌کاوانه، هم فلسفی و هم هنرمندانه. در میان آثار قرن بیستم، کمتر رمانی چنین توانی دارد که یک فاجعۀ خاص را به تجربه‌ای جهانی تبدیل کند؛ تجربه‌ای دربارۀ شکنندگی انسان، دربارۀ خطرات پیشرفت بی‌مهار، و دربارۀ امیدی که حتی در سیاه‌ترین لحظات از میان نمی‌رود.
 
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
ورود کد امنیتی
captcha