عصر ایران؛ مهرداد خدیر- دربارۀ استاد محمود فرشچیان مینیاتوریست یا نگارگر برجستۀ ایرانی که دیروز درگذشت در حیات او هم بسیار گفته و نوشته شده و هنرمند را البته با آثار او میشناسند و کافی است در معرفی او به تابلوی عصر عاشورا یا ظهر عاشورا اشاره شود که برای همه آشناست. پس این نوشته درصدد بیان نکتهای دیگر است.
نکتهای دیگر چون نویسندۀ این سطور مانند میلیونها ایرانی یا غیر ایرانی تنها از آثار او لذت میبرده و تخصصی در این هنر ندارد و خوشبختانه مجموعهای ارزشمند از آثار او در کاخ سعدآباد در معرض دید همگان است؛ کاری که در دوران آقای خاتمی انجام شد و وزارت فرهنگ به جای ذره بین برداشتن و دنبال واژهای در روزنامه و کتاب گشتن کارهای ماندگاری انجام داد و شوربختانه از 84 کار به دست جماعتی دیگر افتاد.
بگذارید به ۳۵ سال قبل نقب بزنم. اوایل سال ۱۳۶۹ و تنها چند ماه قبل از درگذشت استاد محمدعلی زاویه مینیاتوریست شهیر در خانۀ ویلایی و زیبای او در مجموعۀ آ.اس.پ یوسفآباد تهران دیدار و مجال مصاحبتی با آقای زاویه و نه آقای فرشچیان دست داد. زاویه متولد 1291 خورشیدی بود و در آن زمان بالای 70 سال داشت. آقای فرشچیان اما متولد 1308 بود یعنی 17 سال کوچکتر.
با این همه آن قدر که فرشچیان بعد از انقلاب 57 قدر دید و بر صدر نشست زاویه ندید و دور از انظار بود. چرای آن بدین خاطر بود که مشتری برخی از آثار فاخر مینیاتور مرحوم زاویه دربار پهلوی چه به قصد اهدا به سران خارجی و چه استفاده و نصب در کاخها بود و در فضای بعد از انقلاب 57 هم به خاطر این موضوع و هم نقاشی زنانی که در توصیف اشعار خیام هم دیدهایم و از نمادهای مینیاتور ایرانی است متهم شد و خود میگفت: تابلوی بزرگ مینیاتور را مردم عادی نمیخرند و طبیعی است که دربار شاهان مشتری برخی از آنان باشند و مختص ایران هم نبود تا جایی که جرج ششم پادشاه وقت انگلستان از یکی از تابلوهای او به وجد آمده بود.
با این حال آنچه زاویه را از انگ های دیگر نجات داد این بود که تذهیب قرآن هم از کارهای ماندگار اوست. آقای زاویه از هنرمندانی چون تجویدی و درودی بسیار یاد می کرد و طی چند نشست که سخنان پراکنده میگفت نشنیدم از فرشچیان یاد کند جز یک بار و آن هم این بود که اینها (اشاره به کاربهدستان بعد از انقلاب) از هنر و نقاشی و مینیاتور سردرنمیآورند و باز جای شکرش باقی است که فرشچیان عصر عاشورا و تابلوهای مذهبی را کشیده وگرنه ماها را اهل فسق و فجور میدانستند. ۳۵ سال گذشته و دقیقا واژه ها را به یاد ندارم ولی مضمون همین بود.
حالا میخواهم به نکته اصلی برسم. با پیروزی انقلاب 57 و اگرچه در فاصله 22 بهمن1357 تا 31 خرداد 1360 حکومت هنوز یکدست در اختیار روحانیون نیفتاده بود و لیبرالها هم بودند اما این نگرانی وجود داشت که با توجه به رقابت دیرینۀ مذهب و هنر در ادوار پیشین که کارشان گاهی به تکفیر و طرد هم میکشید تکلیف سینما و نقاشی و موسیقی چه خواهد شد؟ چون در هر سه چهرۀ زن نقش ممتازی داشت.
خوشبختانه تکلیف سینما را امام خمینی در همان نطق 12 بهمن 1357 بهشت زهرا مشخص کرد با این جمله: "ما با سینما مخالف نیستیم. سینما یکی از مظاهر تمدن است. ما با فحشا مخالفیم." به همین خاطر با این که سینماهای متعددی در جریان انقلاب به آتش کشیده شده بودند چراغ سینما خاموش نشد هرچند اوایل نمیدانستند با نقش زن چه کنند و به خاطر همین یکی از اولین فیلمهای سینمایی بعد از انقلاب (سفیر) بازیگر زن ندارد!
آرام آرام اما در سریالهای تلویزیونی زنان آمدند و مهین شهابی با حجاب یکی از نخستینها در این زمینه بود و اگر آن جمله رهبر فقید انقلاب و به صحنه آمدن امثال مهین شهابی نبود مشخص نبود چه بر سینما میآمد و اگر هم تعطیل نمی شد احتمالا مثل تاریخ مان مذکر می شد! اکنون اما با خیل بازیگران زن و دختران جوان روبه روهستیم که برخی بسیار هنرمندانه و در سطح جهانی بازی میکنند و حجاب فیلمها هم جز در سریالهای تلویزیونی که شباهتی به واقعیت جامعه و پوشش واقعی خودشان هم ندارد دیگر به سفت و سختی گذشته نیست.
قضیه موسیقی اما پیچیدهتر بود. یکی به خاطر فتواهایی که موسیقی را حرام اعلام میکرد و دیگری سخنان امام خمینی که در دیدار با مدیران و کارکنان رادیو در اردیبهشت ۵۸ به تریاک تشبیه کرده بود. نیاز به رادیو برای خبر و تبلیغ و رابطه مستقیم رادیو با موسیقی اما باعث شد امام در گفته خود تجدیدنظر کند خاصه این که خود شنوندۀ مستمر رادیو بود و از تصور قبلی دربارۀ موسیقی کاملا فاصله گرفت. سرودی که با صدای آقای گلریز برای مرحوم مطهری ساخته شد ( ای مجاهد شهید ای مطهر...) هم اثر فراوان داشت. در فضای عمومی و وسیعتر اما نقش اصلی را محمد رضا شجریان ایفا کرد که هیچ نسبتی با موسیقی کابارهای نداشت و مشخصا به آواز تشخص دیگری داد و آوای ربنای او نشان ویژه ماه رمضان شده بود.
بر این اساس میتوان گفت اگر شجریان نبود چه بسا موسیقی ایرانی تعطیل میشد ولی چراغ آن را در دورۀ انتقال از حکومت قبلی به حکومتی با دغدغههای دیگر روشن نگاه داشت و این یادداشت بر آن است که از فرشچیان به مثابه شجریان یاد کند در حالی که میدانم استاد فقید نه مثل مرحوم زاویه موسیقیدان به مفهوم فنی کلمه بود و نه مانند شجریان اهل اعتراض اجتماعی.
به بیان روشنتر شجریان به کار به دستان تازه و نیروهای مذهبی فهماند موسیقی تنها موسیقی طرب و همراه با عیش و نوش نیست و آنان را با نوعی از موسیقی آشتی داد در حالی که غالبا حرام میدانستند تا جایی که بعدتر اگر هم گوش نمیدادند دستکم به قصد تظاهر مدعی شنیدن آوای شجریان شدند و البته این ماجرا تا قبل از 88 است که استاد در واکنش به جمله تحریکآمیز احمدینژاد گفت: من هم یکی از همین خس و خاشاکام.
در عرصه نقاشی هم مثل موسیقی خانواده های سنتی و مذهبی هم چندان اهل تابلوی نقاشی به ویژه مینیاتور نبودند و هنوز هم نیستند چرا که با چهره خاصه سیمای زن آن هم در حالت دلربا و معشوق در نقاشی مشکل دارند. در کل زن بیشتر به عنوان مادر تقدیر و تقدیس میشود تا زن به مثابه موجود لطیف و بماهو زن.
به یاد دارم مرحوم پدربزرگ در اتاقی که تابلوی نقاشییی به دیوار بود نماز نمیخواند. تازه آن را هدیه آورده بودند و گمان میکنم هرگز پول تابلوی نقاشی نداده بود و شاید به خاطر همین نگاه منفی است که دیوارهای خانههای ما این قدر خالی است بر خلاف اروپاییها.
جالب است که اشاره شود برخی نقاشان مذهبی مانند میر حسین موسوی هم به همین خاطر به جای ترسیم چهره به نقاشیهای انتزاعی و آبستره روی آوردند و آیدین آغداشلو این قضیه را با ذکر همین مثال از این حیث قابل توجه میداند که شاید نمونه دیگری نتوان سراغ گرفت که به خاطر رعایت مذهب هنری مدرن شده باشد! آثار انتزاعی اما با مردم عادی ارتباط برقرار نمیکند و اینجاست که به فرشچیان میرسیم و تابلوی عصر عاشورا که بر خلاف تصور برخی به سفارش و در عصر جمهوری اسلامی آفریده نشده است.
آری! شجریان با ربنا سوء ظن به اهل آواز را زدود و فرشچیان هم با عصر عاشورا سبب شد نگاه به مینیاتور و نگارگری تغییر کند. البته کسانی معتقدند این همه توجه به مرحوم فرشچیان به خاطر آن بوده که بعد از انقلاب کار سفارشی باب میل حاکمان انجام داده اما این داوری منصفانه نیست چرا که میدانیم به خاطر طراحی ضریح امام رضا پولی نگرفت و تسبیح اهدایی تولیت آستان قدس (مرحوم واعظ طبسی و نه مرحوم رییسی) تماما از یاقوت سرخ و بسیار خاص را هم درون حرم انداخت!
اهمیت طراحی ضریح امام رضا را هنگامی درمی یابیم که بدانیم آن گونه که سمابابایی روزنامهنگار هنری نوشته از زمان شاه طهماسب صفوی تا دوران ما پنجمین هنرمندی است که طراحی ضریح را انجام داد.
فرشچیان البته به جز تابلوی مشهور عصر عاشورا آثاری چون "پنجمین روز آفریش" را خلق کرد که بر اساس آیات قرآن دربارۀ آفرینش در 6 روز است و در آن پرندگان رنگارنگ و ماهیان دریا را ترسیم کرده و نیز شمس و مولانا با الهام از شعر مشهور: از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست و خوشبختانه این دومی در کاخ سعد آباد است و در موزۀ اختصاصی آثار او و فروخته نشده است.
بعضی با انکار خلاقیتهای هنری مرحوم فرشچیان هدف او را تنها فروش بالاتر آثار و متناسب با حال و هوای بعد از انقلاب میدانند. این ادعا هم به سه دلیل باطل است: اول این که به فرض هم به سفارش بوده باشد از ارزش اثر نمیکاهد. دوم این که قیمتهای بالای تابلوها در نوبت های بعدی و در حراجها سودی به نقاش اولیه نمیرساند مگر در قرارداد اولیه قیدهایی گذاشته باشند و در واقع وقتی فروخت دیگر مالک آن نیست و سوم این که پس این مجموعه چشمنواز را چرا در کاخ سعدآباد گذاشت و نفروخت؟
جان کلام این که شجریان هم متهم میشد راه را بر دیگر خنیاگران بسته ولی اتفاقا از سوء ظن به موسیقی کاست و موجب رونق آن شد و اگر گرفتار تنگ نظران نمیشدیم اکنون صدا و سیما این قدر با موسیقی نامهربان نبود. سرنوشت نگارگری و مینیاتور هم مانند آن است و فرشچیان سبب شد از سوء ظن به آن کاسته شود هر چند آثار استاد زاویه و زنان اساطیری آن بخشی از هنر و فرهنگ ایران اند و با شعر خیام پیوندی ناگسستنی دارند.
فرشچیان این بخت را داشت که 35 سال بعد از محمد علی زاویه زندگی کند و اگر خیلیها نمیدانند زاویه بیش از دو هزار اثر از خود بر جای گذاشت که از بهترین نمونههای هنر مینیاتور و تذهیباند و «هفت گنبد بهرام»، «نمایی از قصر سلیمان»، «خسرو و شیرین» و «چوگانبازی هنرمندان در دربار شاهعباس» از معروفترین تابلوهای اوست فرشچیان را همه میشناسند و داستان زندگی او در کتاب درسی هم آمده است و جالب این که همین اسفند پارسال بانک مرکزی نه چوگان زاویه که چوگان فرشچیان را برای 200 هزار تومانیهای جدید انتخاب کرد.
تمام این نوشته برای آن بود که بگویم همان گونه که شجریان جریانات و تعلقات مذهبی را با موسیقی آشتی داد فرشچیان هم با تابلوی عصر عاشورا توجه سنتیها و مذهبیترها را به نقاشی جلب کرد در حالی که چندان به این هنر علاقهای نداشتند و ندارند و او سبب شد بابت تابلوی نقاشی هم پول بدهند و دیوارهای خانههاشان خالی نباشد.
چون ممکن است تشبیه فرشچیان به شجریان به خاطر اعتراضات بعد از 88 خنیاگر فقید با رفتار متفاوت آقای فرشچیان بر مذاق برخی خوش ننشیند باید تصریح کنم منظور این است که اگر امثال فرشچیان و شجریان نبودند بعید نبود نقاشی و موسیقی تعطیل شود و این وجه استاد فقید را نباید از نظر دور داشت.