عصر ایران؛ کوثر شیخ نجدی - علیرضا فغانی، داور بینالمللی فوتبال، درپایان فینال جام باشگاههای جهان که بین چلسی و پاریسنژرمن برگزار شد، برای دریافت مدال به همراه تیمش روی سکو رفت. ترامپ هم مهمان ویژه مراسم بود و شخصا مدال را به گردن فغانی آویخت. دست دادند، لبخند زدند و عکس گرفتند. اما فغانی اگرچه بیش از دو دهه است به استرالیا مهاجرت کرده، هنوز باید به 90 میلیون ایرانی جوابگو باشد. مثل هر ایرانی مهاجر دیگری! برخی او را مایه افتخار میدانند، نماد پذیرش یک ایرانی در بالاترین سطوح جهان، و برخی او را به تحقیر ملی و خیانت به مردم متهم میکنند. اما آیا این قضاوتها منصفانهاند؟ آیا دست دادن با ترامپ، تأییدی بر سیاستهای او علیه ایران است؟ یا اینکه ما درگیر واکنشی هیجانی و ناخودآگاهانه به نمادهایی هستیم که برایمان معنایی فراتر از واقعیت بیرونی یافتهاند؟
اول/ بیایید به جایگاه فغانی توجه کنیم. او نه یک سیاستمدار است، نه یک دیپلمات و نه حتی یک چهره نظامی. حرفهی او، فارغ از مواضع ایدئولوژیک، در بستر قواعد بینالمللی ورزش تعریف میشود. برای فغانی که به عنوان نمایندهای از فوتبال آسیا در سطح جهانی حضور دارد؛ رعایت تشریفات دیپلماتیک و عرفهای بینالمللی، از جمله دست دادن با مقامها یا چهرههای سیاسی، امری کاملاً طبیعی و اجتنابناپذیر است. این تعاملات بیش از آنکه بار «ایدئولوژیک» یا «سیاسی» داشته باشد، رفتاری نمادین و در چارچوب مناسبات حرفهای هستند. .و معنای آنها نه تایید عملکرد سیاسی طرف مقابل، بلکه نشان دادن «احترام متقابل» در بستر ارتباطات بینالمللی است.
دوم/ البته نارضایتی و خشم برخی افراد جامعه نسبت به تصویر فغانی و ترامپ تا حد زیادی قابل درک است. جامعهی ایرانی سالهاست که تحت فشارهای خارجی و داخلی متعددی قرار دارد. تحریمهای فلجکننده، دخالتهای بیگانه و حالا هم جنگ و تهدیدهای اضافه در حافظه جمعی ایرانیان اثر عمیقی گذاشته است. در چنین فضایی، هرگونه تعامل با چهرهای که نماد فشار خارجی تلقی میشود، میتواند بهعنوان «خیانت» به آرمانها یا میهن تلقی شود.
اما از منظر روانشناسی اجتماعی میتوان این واکنشها را تحت تأثیر «تفکر صفر و صدی» (یا خطای شناختی همه یا هیچ) دستهبندی کرد. در این نوع نگرش، فرد یا کاملاً با ماست، یا کاملاً علیه ما. یا «قهرمان ملی» است یا «خیانتکار» و گویی تفسیر سوم و راه میانهای برای درک حوادث اطرافمان نمیشناسیم! ما زیاد عادت داریم که هر رویدادی را در منطقه خاکستری معنا پیدا کند، به سرعت در این دوگانه له کنیم و امکان شفاف دیدنش را از دست بدهیم.
البته میدانیم برای جماعت مشخصی که این موج را ساختند این سخنان قابل پردازش نیست. چنانکه ورزشکاران زیادی سالهای سال و حتی به اجبار از رویارویی با حریفان اسرائیلی منع شدند، حذف شدند و زندگی ورزشیشان نابود شد یا به ناچار مهاجرت کردند و حالا زیر پرچم دیگری مسابقه میدهند. آیا وقتش نشده بپرسیم دستاورد این رفتارها که ورزش، هنر و هر رویداد انسانی دیگری را به سیاست میآمیزد، چیست؟ خوب است برآورد کنیم و آمار دقیقی بدهیم که چه اثر مثبتی بر جهان گذاشتهایم.
سوم/باید توجه داشت رفتار فغانی، در عرف دیپلماتیک و حتی فرهنگی، الزاما به معنای تایید یا مشروعیتبخشی به ترامپ نیست. رهبران بسیاری در طول تاریخ، حتی پس از جنگ یا خصومت، برای اهداف دیپلماتیک با دشمنان سابق خود دست دادهاند. نمونههای تاریخی آن فراواناند: از دست دادن نلسون ماندلا با رهبران رژیم آپارتاید گرفته تا ملاقات اوباما با مقامات کوبا. جالبتر آنکه در کریسمس 1914 در جریان جنگ جهانی اول و در خط مقدم بین آلمان با نیروهای بریتانیا و فرانسه، سربازان دو جبهه که تا چندی قبل در حال کشتن هم بودند، ساعاتی دست از جنگ کشیدند و در یک بازی غیر رسمی فوتبال شرکت کردند، سیگار و شکلات ونوشیدنی و هدایا رد وبدل کردند. حال آیا میتوان به این گزاره اندیشید: «دشمنی سیاسی همیشه مانع رفتار انسانی و مودبانه نیست و نباید هر ارتباطی با دشمن را به مثابه خیانت تعبیر کرد.»
نکته مهم آن است که در جهانی بههمپیوسته، نمیتوان از افراد انتظار داشت که همه کنشهایشان را بر اساس بار ایدئولوژیک ارزیابی کنند؛ بهویژه زمانی که در چارچوبهای حرفهای و بینالمللی عمل میکنند. جایزه گرفتن فغانی از ترامپ، نه یک فاجعه ملی است، نه یک افتخار بزرگ. بلکه صحنهای از تقاطع منافع شخصی، عرف بینالمللی، و حساسیتهای تاریخی ماست. لازم است با دیدی دقیقتر، منطقیتر و کمتر هیجانی، به چنین رویدادهایی بنگریم. در جهانی که سیاست و رسانه و ورزش در هم تنیده شدهاند، قضاوتهای عجولانه تنها بر بار روانی جامعه خواهد افزود، بیآنکه چیزی را اصلاح کند.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر