۱۳ شهريور ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۳ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۵:۲۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۷۶۴۴۲
تاریخ انتشار: ۱۸:۰۰ - ۲۲-۰۴-۱۴۰۴
کد ۱۰۷۶۴۴۲
انتشار: ۱۸:۰۰ - ۲۲-۰۴-۱۴۰۴
گزارش اختصاصی عصر ایران

نجات یافته از زیر آوار : روایت مرجان از حمله اسرائیل به خانه‌اش / بوی باروت و گاز همه جا را گرفته بود / یک بالش من را نجات داد / برای بازسازی خانه گفتند صبر کنید (فیلم)

نجات یافته از زیر آوار : روایت مرجان از حمله اسرائیل به خانه‌اش / بوی باروت و گاز همه جا را گرفته بود / یک بالش من را نجات داد / برای بازسازی خانه گفتند صبر کنید (فیلم)
خانه‌ای که سال‌ها با قرض و وام خریده بودند، در یک لحظه فرو ریخت. اما همان تخت قدیمی با لبه‌های چوبی ضخیم و همان بالش، جان او را نجات داد.

فیلم گزارش را این‌جا ببینید

عصر ایران ؛ فریده غائب و حسن ظهوری ــ در سومین روز جنگ اسرائیل علیه ایران، انفجارهایی گسترده پایتخت را لرزاند. روز یکشنبه، ۲۵ خرداد، حوالی ساعت ۳ بعدازظهر، محله نیروی هوایی تهران هدف یکی از حملات قرار گرفت؛ حمله‌ای که خانه‌ی مرجان اکبری را با خاک یکسان کرد.

مرجان، یکی از مجروحان و خسارت‌دیدگان حمله اسرائیل، می‌گوید آن روز در خواب بود: «سردرد داشتم، یک بالش روی سرم گذاشته بودم و چشم‌هایم را بسته بودم... چند ثانیه بعد، انفجار شد. زیر آوار ماندم.»

خانه‌ای که سال‌ها با قرض و وام خریده بودند، در یک لحظه فرو ریخت. اما همان تخت قدیمی با لبه‌های چوبی ضخیم و همان بالش، جان او را نجات داد. «انگار در یک قبر خوابیده بودم... موج انفجار دیوار بالای سرم را ریخت، اما تخت مثل یک سقف از فشار آوار نجاتم داد.»

در لحظه انفجار، حسن اکبری، پدر مرجان، در آشپزخانه کنار ستون ایستاده بود: «انگار همه‌چیز در هوا معلق بود؛ پرده، قاب‌عکس، مبل... دیوار پَرید وسط سالن. فقط نگران نوه‌ها و دخترم بودم.»

یکی از نوه‌ها، حسین، ۱۰ ساله، به شکل اتفاقی در انباری بین کمدها پنهان شده بود؛ جایی که در نهایت محافظ جانش شد. دیگری، مهدی، کنار در ایستاده بود. «تمام بدنش مثل آبکش، پر از ترکش شیشه بود.»

مرجان می‌گوید: «صورت و لباس‌هایش غرق خون بود. فقط خدا را شکر کردم که زنده است.»

بعد از انفجار، خانه پر از بوی شدید باروت و دود سفید شد: «تا یک هفته بوی باروت را در بینی‌مان حس می‌کردیم. بچه‌ها را می‌بردم صورتشان را بشویند، اما فایده نداشت.»

خانواده اکبری در طبقه پنجم ساختمانی زندگی می‌کردند که حالا دیگر سرپناهی نیست. پدر می‌گوید: «از هرکسی پرسیدیم که آیا ساختمان بازسازی می‌شود یا تخریب و نوسازی، هیچ‌کس پاسخ روشنی نداد.»

مرجان حالا در یک اتاق کوچک در متلی در مرکز شهر زندگی می‌کند و فرزندانش نزد پدرشان هستند؛ پدری که بعد از طلاق، تماس زیادی با فرزندان نداشته. پدر مرجان هم گاهی در خانه فامیل، گاهی در همان متل اقامت دارد.

اما از وضعیت آینده خبری نیست. مرجان می‌گوید: «تا وقتی تکلیف مذاکرات مشخص نشود، گفتند به خانه ما دست نمی‌زنند. اگر دوباره جنگ شود، همه‌چیز منتفی‌ست.»

در واقع، بازسازی خانه‌ها مشروط شده به یک چیز: صلحی دائمی. مرجان با یک بالش و یک تخت شکسته از زیر آوار زنده بیرون آمد، اما هنوز نتوانسته از زیر ترس، شوک و بلاتکلیفی بیرون بیاید.
خانه‌اش نیست، فرزندانش از هم جدا افتاده‌اند، و آینده نامعلوم است. تنها چیزی که گفته‌اند، این است: صبر کنید. تا ببینیم جنگ ادامه دارد یا نه.

آنچه بر مرجان، پدرش و فرزندانش گذشت به طور کامل و از زبان خودشان در این گزارش بشنوید و ببینید.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ویدئوهای دیدنی دیگر در کانال های آپارات و یوتیوب عصر ایران 👇👇👇 کانال 1 aparat.com/asriran کانال 2 youtube.com/@asriran_official/videos
ارسال به دوستان
ورود کد امنیتی
captcha