سعید کیائی – تحلیلگر رسانه
پدیده «فرسودگی رسانهای» در بحبوحه تنشهای ایران و اسرائیل بهعنوان یکی از آسیبهای جانبی جنگ اطلاعاتی، رفتار مخاطب ایرانی را از هیجان جمعی به بیحسی انتقادی سوق داده است. تحلیل دادههای مصرف رسانهای، روانشناسی شناختی و جامعهشناسی اطلاعات، نشان میدهد که بمباران خبریِ فاقد چهارچوب، نهتنها اعتماد، بلکه توان پردازش هیجانی جامعه را نیز تحلیل برده است. یافتهها کاهش ۳۵ درصدی مشارکت کاربران در هفته دوم جنگ و افزایش ۴۰ درصدی مراجعات مرتبط با اضطراب رسانهای به کلینیکهای سلامت روان را نشان میدهد.
از اوج هیجان تا فروپاشی شناختی: سیر سهفازی فرسودگی
سیر فرسودگی رسانهای در جنگ اخیر ایران و اسرائیل را میتوان در سه فاز اصلی توصیف کرد؛ مسیری که از اوج هیجان آغاز شده و تا فروپاشی شناختی و بیحسی تدریجی پیش رفته است.
در فاز نخست که به عنوان «بسیج هیجانی» شناخته میشود و معمولاً سه روز ابتدایی بحران را در بر میگیرد، شاخصهای رفتاری نشان از رشد ۱۷۰ درصدی ترافیک توئیتر فارسی طبق دادههای NetBlocks دارد. هشتگ #انتقام_سخت۲ ظرف ۴۸ ساعت بیش از ۱.۲ میلیون توییت را به ثبت رساند و همزمان، انتشار لحظهای ویدیوهای عملیات—از جمله حملات پهپادی به انبارها—و شش برابر شدن بازنشر پیامهای میدانی، نمود یافت. در این مرحله، فعالسازی سیستمهای عصبی مرتبط با خطر بهویژه هسته آمیگدال و ترشح آدرنالین، بهوضوح قابل مشاهده بود.
در فاز دوم که اشباع پارادوکسیکال نام میگیرد و معمولاً روزهای چهارم تا هشتم را دربرمیگیرد، با تضادها و تناقضهای ساختاری مواجه هستیم. برای مثال، در گزارش تلفات اختلاف جدی وجود داشت؛ منابع رسمی ایران سه کشته اعلام کردند اما برخی رسانههای خارجی از ۱۲ کشته سخن گفتند. تکذیبهای متوالی اخبار، نظیر تکذیب هدفگیری موشکی دیمونا توسط سخنگوی سپاه پس از پوشش گسترده در رسانهها، فضای رسانهای را تحت تأثیر قرار داد. دادهها نشان میدهد در همین بازه، بازنشر اخبار جنگی در کانالهای تلگرامی پرمخاطب ۳۳ درصد کاهش پیدا کرده و جستجوی عبارت «شایعه جنگ» در گوگل ترند با افزایش ۴۵ درصدی روبهرو شده است.
نهایتاً در فاز سوم با عنوان «بیحسی سازشی» که به روزهای نهم تا دوازدهم تعلق دارد، نشانههای بالینی آشکار شد. بیاعتمادی سیستماتیک شدت گرفت؛ بهگونهای که طبق نتیجه نظرسنجی تلفنی صداوسیما، ۶۷ درصد مخاطبان گزارشهای رسمی را ناکامل دانستهاند. حساسیت هیجانی به اخبار مهم از جمله خبر هدفگیری اردوغان نسبت به روزهای ابتدایی بحران تا ۴۰ درصد کاهش یافته و رفتارهای اجتنابی چون محدود کردن خبرخوانی توسط ۲۸ درصد کاربران در نظرسنجی اینستاگرامی به ثبت رسیده است. این سیر سهفازی نشان میدهد چگونه بحرانهای رسانهای و بمباران اطلاعاتی میتواند به تدریج مخاطب را از اوج واکنشهای احساسی به مرحله بیحسی و فقدان اعتماد سوق دهد.
مکانیسمهای تشدید فرسودگی: تئوری در عمل
در جریان بحران اخیر، سه پدیده کلیدی به شکل چشمگیری در رفتار رسانهای کاربران ایرانی قابل مشاهده بود. پدیده نخست را میتوان «فروپاشی نشانههای اعتبار» نامید. در شرایط عادی، مغز انسان برای پردازش سریع حجم بالای اطلاعات به نشانههای اعتماد همچون لوگوی یک رسانه، لحن رسمی یا سابقه خبری یک منبع متکی است. اما همزمانی و تضاد روایتها از دو منبع معتبر نظیر صداوسیما و الجزیره باعث شد این نشانههای سنتی بیاعتبار شوند. مخاطب با سیلی از روایتهای متناقض روبهرو بود و دیگر نمیتوانست به قواعد قبلی رجوع کند؛ در نتیجه، اعتماد او نسبت به رسانهها و سازوکار تشخیص خبر درست دچار فروپاشی شد.
دومین اتفاق مهم، افزایش بار شناختی ذهن و شکلگیری اثری موسوم به «قانون هب» بود. طبق این قانون، تحریک مداوم نورونها با محتوای مشابه—برای مثال، تحلیلهای نظامی تقریباً یکسان از منابع گوناگون—باعث تقویت یا به اصطلاح برجسته شدن برخی مسیرهای عصبی میشود. در فضای بحران، بمباران اخبار تکراری و تحلیلهای کلیشهای، ذهن مخاطب را خسته و مسیرهای عصبی مرتبط با پردازش اخبار را مستعد «خاموشی انتخابی» یا بیتفاوتی اکتسابی کرد. بدین معنا که پس از مدتی، حتی اخبار واقعی و حیاتی نیز از صافی توجه کاربر عبور نمیکردند و ذهن بهطور طبیعی در برابر سیل اطلاعات دفاعی اجتنابی پیش میگرفت.
سومین پدیده، «پارادوکس کنترل» بود. کاربران ابتدا با هدف کسب کنترل روانی بر اوضاع و افزایش حس تسلط، به مصرف پیدرپی اخبار رو آوردند. گرچه انتظار داشتند این فرایند به آرامش ذهنی منجر شود، اما مواجهه مستمر با ابهام ساختاری—همچون تضاد در اخبار تلفات یا عدم شفافیت درباره اهداف عملیات—موجب تشدید نوعی ناتوانی آموختهشده یا درماندگی اکتسابی شد. به این معنا که کاربر با تداوم بلاتکلیفی و سرگردانی اطلاعاتی، بهجای کسب آرامش و کنترل، احساس استیصال، اضطراب و بیاعتمادی بیشتری را تجربه کرد.
این سه روند—فروپاشی نشانههای اعتبار، افزایش بار شناختی و پارادوکس کنترل—در کنار هم، سبب تغییرات بنیادین در رفتار و ادراک رسانهای جامعه ایرانی طی بحران اخیر شدند و بازنگری جدی در سازوکارهای اطلاعرسانی و سلامت روان مخاطبان را ضروری میسازند.
پیامدهای ملموس: از فضای مجازی تا جامعه
پیامدهای ملموس پدیده فرسودگی رسانهای و جنگ روایتها نه تنها در فضای مجازی، بلکه در بستر جامعه نیز به وضوح مشاهده میشود. در حوزه مشارکت مدنی، شاهد کاهش چشمگیر فعالیتهای جمعی و کمپینهای مردمی بودیم، به طوری که هشتگ #همبستگی_ملی با افت ۷۰ درصدی مواجه شد. در عرصه اقتصاد، شایعات و اخبار نادرست باعث هجوم مردم به صرافیها شد و قیمت دلار تنها در عرض سه ساعت، ۳۰ درصد افزایش یافت. از منظر سلامت روان، اضطراب ناشی از اخبار کاذب موجب شد تماس با خطوط اورژانس روانشناسی تا ۴۰ درصد افزایش پیدا کند. همچنین، اعتماد نهادی به شدت آسیب دید؛ تردید عمومی نسبت به اطلاعیهها و اخبار رسمی، به کاهش ۲۲ درصدی اعتماد به رسانههای دولتی منجر شد، طبق نتایج نظرسنجی ایسپا. این دادهها بیانگر تأثیر فرایندهای رسانهای بر ابعاد مختلف زندگی اجتماعی، اقتصادی و روانی جامعه است.
راهکارهای تابآوری: فراتر از پیشنهادهای کلی
در مواجهه با بحرانهای اطلاعاتی و جنگ روایتها، سه رویکرد کلیدی برای بازآفرینی اکوسیستم رسانهای پیشنهاد میشود.
در سطح رسانه، باید تحول در تولید محتوا را با الگوی «پلکان اطلاعاتی» رقم زد. بر این اساس، انتشار اخبار در سه لایه مجزا صورت میگیرد: ابتدا یک تیتر فوری مختصر، متشکل از حدود ۲۰ کلمه بدون هیچگونه هیجانزایی؛ سپس خلاصهای مبتنی بر شواهد در قالب پنج خط که منابع متقابل را شفاف ذکر میکند؛ و در نهایت، در صورت نیاز، ارائه تحلیل عمیق همراه با برچسب مشخص «نظر» برای تمایز میان خبر و تحلیل. به عنوان یک راهحل عملی، رسانههای رسمی میتوانند به صورت منظم، هر ساعت ۱۰ دقیقهای را به پخش خلاصهی اخبار بدون موسیقی اختصاص دهند تا مخاطب در آرامش بتواند اخبار را دریافت کند.
در سطح مخاطب، ارتقای سواد رسانهای تطبیقی بر اساس چارچوب SIFT که توسط دانشگاه استنفورد معرفی شده، ضرورت دارد. این تکنیک شامل چهار گام مشخص است: توقف پیش از بازنشر هر خبر یا محتوا، بررسی دقیق منبع، جستجوی پوشش معتبر توسط رسانههای مورد اعتماد، و در نهایت پیگیری اطلاعات تا سرچشمه اولیه. برای پیادهسازی این الگو، آموزش عملی چارچوب SIFT در پلتفرمهایی مانند شاد و روبیکا میتواند نقش مؤثری در رشد رفتار انتقادی کاربران ایفا کند.
در سطح کلان و سیاستگذاری نهادی، ایجاد «ستاد راستیآزمایی بحران» به عنوان یک نهاد مشترک متشکل از نمایندگان رسانههای مستقل، روانشناسان و کارشناسان فنی پیشنهاد میشود. وظیفه این ستاد، انتشار بولتنهای خبری سهساعته با عنوان «آنچه میدانیم/نمیدانیم» است تا فضای شفافیت و صداقت تقویت شود. الگوبرداری از تجربههای موفق بینالمللی، مانند مدل «FactCheck.org» که در مدیریت بحرانهای ایالات متحده به کار گرفته میشود، راهنمای مناسبی برای ارتقای این فرایند در سطح ملی خواهد بود.
این سه رویکرد مکمل یکدیگر میتوانند به شکلگیری یک زیستبوم اطلاعاتی مقاوم، شفاف و مشارکتجو در شرایط بحرانی کمک کنند.
بحران به مثابه فرصت بازآفرینی
فرسودگی رسانهای که در بحران اخیر ایران و اسرائیل رخ داد، نباید به عنوان صرفاً یک ناکامی در مدیریت اطلاعات تعبیر شود؛ بلکه هشداری جدی و اکولوژیک برای کل سیستم اطلاعاتی کشور به شمار میآید. این رخداد بهوضوح نشان داد که اتکا به هیجانزایی و تحریک احساسات عمومی برای مدت کوتاه، هرگز نمیتواند جایگزین سرمایهگذاری دیرپای در اعتمادسازی شود. لحظات مقطعی هیجان و اخبار داغ، تسکینی موقت بر زخمهای افکار عمومی است، اما به مرور زمان فرسایش سرمایه اجتماعی را به دنبال دارد و مخاطبان را به سوی بیتفاوتی و حتی بیاعتمادی سوق میدهد.
پایداری و تابآوری ملی در برابر جنگ روایتها، مستلزم تحولی بنیادین در سه سطح اساسی است: نخست، بازنگری در شیوهها و مسئولیتپذیری رسانهها که باید فراتر از مسابقه سرعت در اطلاعرسانی، به کیفیت، صحت و اخلاق رسانهای بها بدهند. دوم، تقویت سواد انتقادی مخاطبان که بتوانند بین حقیقت و شایعه تمایز قائل شوند و در مواجهه با حجم گسترده اطلاعات، رویکردی تحلیلگرانه و پرسشگر داشته باشند. و سوم، شفافیت و پاسخگویی نهادهای تصمیمگیر و اطلاعرسان که تنها با اعتمادسازی شفافانه میتوانند مخاطب را در بحرانها با خود همراه کنند.
تجربه ایران در این بحران، درسی جهانی دارد: الگوی فرسودگی رسانهای دیگر تنها محدود به یک کشور یا یک منطقه خاص نیست. همانگونه که در بحرانهای طولانیمدت در سایر نقاط جهان—مانند جنگ اوکراین—نیز شاهد آن بودهایم، این پدیده ویژگی فراگیر دارد. با این حال، عمق و شدت آسیبهای فرسودگی رسانهای با کیفیت، استقلال و اعتبار نهادهای اطلاعاتی و رسانهای هر کشور ارتباط معکوس دارد. هر اندازه ظرفیت نهادی برای مدیریت صادقانه و شفاف بحران بیشتر باشد، فرسودگی افکار عمومی کمتر و تابآوری جامعه در برابر بمباران اخبار و شایعات بیشتر خواهد بود.
به این ترتیب، بحران اخیر میتواند به نقطه عطفی برای اصلاحات جدی در اکوسیستم اطلاعاتی بدل شود؛ اصلاحاتی که با محوریت اعتماد، مسئولیتپذیری و شفافیت، راه را برای تابآوری ملی و حفظ سرمایه اجتماعی در مواجهه با بحرانهای آینده هموار کند.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر