عصر ایران؛ جواد لگزیان - برای شناخت شعر و ادب و میراث فرهنگی مشروطه و نقدِ اصولى آن کتاب «یا مرگ یا تجدد: دفتری در شعر و ادب مشروطه» نوشته ماشاءالله آجودانی اثری شایسته و پیشرو است که تلاش دارد تصویرى کلى از ادبیات این دوره و برخى مسائل و مباحث مهم آن به دست دهد.
پیشزمینههاى ادب مشروطه؛ نظریهپردازان نوآور در ادبیات مشروطه؛ روشنفکر: مشروطیت و امروز؛ عشقى: نظریهها و نوآورىها؛ شعر مشروطه و زمینههاى تاریخى تحول ادب مشروطه؛ ترکیبآفرینى و ارتباط آن با فرهنگ شاعران؛ درونمایههاى شعر مشروطه (ناسیونالیسم و تجدد)؛ تابلوى مریم؛ و قزوینى و بدفهمىهاى نسل ما عناوین مقالات این کتابند که هر یک به توضیح و بررسى جنبهى خاصى از شعر و ادب مشروطه و تحولات آن اختصاص یافته است.
نام کتاب برگرفته از قصیدهای از محمّدتقی بهار است که در آن میگوید: یا مرگ یا تجدد و اصلاح/ راهی جز این دو، پیشِ وطن نیست/ ایران کهن شدهست سراپای/ درمانْش جز به تازهشدن نیست.
از همان صفحات نخستین کتاب ماشاءالله آجودانی در جانب تجدد می ایستد و خاطرنشان می کند که تجدد در دوره مشروطه، بهلحاظ تاریخى و اجتماعى مفهوم گستردهاى دارد که مهمترین ویژگى آن را باید در نقدِ استبداد سیاسى و نهادهاى استبدادى جامعه جُست و از نخستین جلوههاى تجددخواهى در ایران، از نوشتههاى آخوندزاده و آقاخان کرمانى گرفته تا شعرهاى بهار و ایرج، عارف و عشقى و فرخى و لاهوتى، و در اکثر روزنامههاى عصر، با این نقدِ گسترده و دامنهدار روبهروییم.
در تعریفی راهگشا ماشاءالله آجودانی با تاسی از اندیشه آیزایا برلین (۱۹۹۷-۱۹۰۹) تصریح می کند، روشنفکر مى اندیشد و از پیشِ خود دربارهى مسائل مهم صاحب اندیشهاى مستقل است، اما «کوشنده»ى فرهنگى و سیاسى بیشتر حامل یا ناقل اندیشهى دیگران است. هر فکر و اندیشهاى را که پسندید و اخذ کرد، به کار مى بندد تا جامعهى خود را دگرگون کند...
در مشروطه کوشندگان کسانى چون میرزا فتحعلى آخوندزاده، ملکم، میرزا آقاخان کرمانى، طالبوف، مستشارالدوله، قراچه داغى و مراغهاى بودند که بیشتر تلاش نظرىشان در این خلاصه شده بود که بخشهایى از میراث فکر و اندیشه و فرهنگ و تمدن غربى را در لباس ایدئولوژىهاى ریز و درشت به جامعهى ایران انتقال دهند و در پرتو همان اندیشهها و ایدئولوژىها به جستجوى راه نجات ایران برآیند. البته در ادامه این مبحث آجودانی به نوعی بر جنبه نظریهپردازی آخوندزاده صحه میگذارد.
به باور آجودانی در جریان مشروطه، همزمان با تحولات بنیادى اقتصادى و سیاسى که در جامعهى ایران رخ مى داد، نهتنها مقدمات فروپاشى نظام سنتى شبهفئودالى و استبدادى فراهم مى شد، بلکه روز به روز ضرورت تدوین مبانى مسائل نظرى انقلاب و ادبیات انقلاب نیز بیشتر احساس مى شد.
در چنین روزگاری از نگاه آجودانی شعر مشروطه در بنیاد خود ستایشنامهى بلندبالایى است از «ملت» و «آزادى» و اگر دفتر و دیوان هر شاعرى از شاعران این دوره را باز کنید با نمونههاى ریز و درشت بسیارى روبهرو خواهید شد که در آن از «ملت» و «آزادى» سخن گفته شده است.
و البته این سخنان تازه به گفته آجودانی ساختارى جدید براى نوآورى می آفرید: ساختار کلىِ شعرى که در جریان نهضت مشروطه و بعد از اعلان مشروطیت بهعنوان شعر مشروطه در ایران خلق شده است، ساختارى است که بر مبناى نظرِ همان نظریهپردازان ادب مشروطه، پرداخته شده است.
اهمیت این ساختار در سادگى و نزدیکى بیش از حد آن به ساختار زبان گفتار، و رها شدن از استعارات و تشبیهات دستفرسوده و مستعمل ادب کلاسیک است. اگر این نزدیکىِ بیش از حد به ساختار زبان گفتار در بسیارى موارد شعر را تا حدِ شعارهاى سطحى تنزل داد و حتى ــ بهعنوان نمونه ــ پارهاى از قصاید شاعر مقتدرى چون بهار را به گزارشهاى روزنامهاىِ پیش پا افتاده مبدل کرد، اما آن رهاشدگى از شیوههاى معمول سنت ادب کلاسیک، امکانات تازهاى براى پارهاى نوآورىها در قالبها و اسلوبها و تعبیرات و ترکیبات زبان فراهم آورد.
امکانات تازهاى که این مجال را به شاعران مى داد که براى نخستین بار از تجربههاى شخصى خود در شعر با شیوههاى بیانى و زبانى تازهاى سخن بگویند، چنانکه در شعر «برگِ باد برده» عشقى، اگر از چشم معشوق سخنى به میان مى آید، چشمى است قهوهاى رنگ و بهقول شاعر «قهوهآسا» و اگر گیسوى یار مورد وصف قرار مىگیرد، گیسویى است خرمایى رنگ و باز بهقول شاعر «خرمارنگ».
این امکانات تازه صرفاً به انتقال تجربههاى تازه با تعبیرات تازه محدود نمى شد، دامنهى آن به کاربرد تعبیرات کلاسیک در مفاهیم جدید هم کشیده مى شد. شعر دهخدا در سوگ دوست از دست رفتهاش میرزا جهانگیر خان شیرازى که بهعنوان وصیتنامهى او در شمارهى سوم روزنامهى صور اسرافیل در ۱۳۲۷ قمرى در ایوردن سویس منتشر شده است، نمونهاى است از این دگرگونى نمادى.
اینجا در شعر دهخدا، «شمعِ» دستفرسودهى ادب کلاسیک، به جهت پرتوافکنى و روشنى بخشىِ آن، نمادى مى شود براى انسان مبارزى که با اندیشههاى روشنش به جامعهى خود پرتو افکنده روشنى مى بخشد.
«شمع مرده» نیز نمادى مى شود براى شهادت همان مبارز از دست رفته، که کارش پرتوافکنى و روشنىبخشى بود، اما اینک خاموش شده است: اى مرغ سحر چو این شب تار/ بگذاشت ز سر سیاه کارى/ و ز نفخهى روحبخش اسحار/ رفت از سر خفتگان خمارى/ بگشود گره ز زلف زرتار/ محبوبهى نیلگون عمارى/ یزدان به کمال شد نمودار/ و اهریمن زشت خو حصارى/ یاد آر ز شمع مرده یاد آر.
به عقیده آجودانی شعر مشروطه در نهایت حرکت به سوی معنای جدید است: «شب تار» در آغاز این تکه از شعر، نمادى است از ظلمت سیاه استبداد و «یزدان» که نیرویش بر اهریمن زشتخوى استبداد پیروز مى شود، نمادى است از آزادى و رهایى در معناى جدید.
از این نوع تغییر معانىِ نمادها، نمونههاى بسیارى را در شعر مشروطه مى توان نشان داد. آن تحولات نظرىِ مهم در بارهى شعر و نثر و این امکانات تازهى ساختارى براى نوآورى، به فاصلهى کمى زمینههاى تازهترى را براى نوآورى و تجدد بیشتر در شعر و نثر فارسى فراهم آورد.
خامىهاى این نخستین تجربههاى نوآور و متجدد در نمونههاى معدودى که از شعر شاعرانى چون بانو شمس کسمایى و تقى رفعت باز مانده است، سرانجام در شعر نیما به پختگى رسید و بنیانهاى تازهى خود را باز یافت. در نثر فارسى نیز همین تجربههاى نوآور و پراکنده با خلق نخستین نمونههاى داستاننویسى جدید از جمالزاده و صادق هدایت، وارد مرحلهى نوینى گردید.
در فرازی خواندنی از کتاب نیز ماشاءالله آجودانی بر لزوم نقد تجدد تاکید دارد: تجدد و مدرنیسم در غرب با نقد سنت و در جریان تحول سنت و بهتدریج آغاز شد و بعد به نقد همهجانبهى آن پرداخت، یعنى تجدد در غرب حاصل تحولات درونى تاریخ غرب بود، اما در کشورهایى چون ایران، نقدِ سنت نه از درون تحولات تاریخ ایران که از درون میراث تجدد غربى و از منظر ایدئولوژىهاى ریز و درشت آن آغاز شد و در مسیر تحولات خود با طرح پرسشهاى نادرست بهجاى نقدِ اصولى گذشته، به نفى بسیارى از دستاوردهاى فرهنگ درخشان ما برآمد.
پرسشهاى نادرست، پاسخهاى نادرست را هم به همراه مى آورد و به عدم تعادل در داورى منجر مى شد. این نوع عدم تعادلها را در نوشتههاى نویسندگان متجدد و نوآور چون آخوندزاده، آقاخان کرمانى، کسروى و هدایت به وضوح مى توان دید. اگر آخوندزاده و آقاخان کرمانى با ابزار نقد خردگراى مدرن، با نفى میراث درخشان فرهنگ عرفانى ایران، حاصل همهى این میراث را تحت عنوان صوفىگرى و عرفانبافى، مایهى انحطاط ایران قلم مى دادند، خلف خردگرا و خردستاى متجدد آن دو، کسروى تا آن جا پیش مىرفت که حافظ و شعر او را، در نقد مدرن خود به ناسزا مى گرفت...
اگرچه در غرب، تجدد با نقد سنت آغاز شد در کشورهایى چون ایران که امروزه در برزخ سنت و مدرنیسم، دست وپا مىزنند نقد ما بیش از آن که متوجه «سنت» باشد، باید متوجه «تجدد» ما گردد. یعنى بدون نقدى اصولى و همهجانبه از «تجدد» نمى توان به نقد «سنت» نشست. چرا که بسیارى از بدفهمىها و بىتعادلىهاى ما دربارهى گذشته و حال ما، ساختهوپرداختهى تجدد ماست. نقد «سنت» را باید با نقد «تجدد» درهمآمیخت...
کتاب «یا مرگ یا تجدد: دفتری در شعر و ادب مشروطه» نوشته ماشاءالله آجودانی در ۳۰۱ صفحه و با قیمت ۲۷۰۰۰۰ تومان را انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.