عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در بخش اول نوشتیم که حماسه حسینی اگرچه در دل سنت قرار دارد اما با نگاه مدرن هم قابل ارزش گذاری است و به سه ارزش دنیای مدرن اشاره شد از این قرار: نفی اقرار علیه خود، حکومت موروثی و قبول حکومت به خاطر دعوت مردم. حال و در این مجال به سه ارزش دیگر دنیای مدرن که در حماسه حسین بن علی هم جلوه گر است می توان پرداخت:
چهارم/ پیکار با جهل مقدس
«فاجعۀ جهل مقدس» عنوان کتابی است از آیتالله سید مصطفی محققداماد که در آن نویسنده و در واقع گوینده (چون متن نوشتاریِ چند سخنرانی است) میخواهد بگوید تنها انگیزه در صف مقابل امام حسین علیهالسلام کسب پول و مقام نبوده بلکه رسیدن به بهشت هم بوده است و این سخن صریح که « امام حسین را بی دینها نکشتند، دیندارها [یا مدعیان دینداری] کشتند».
دکتر محقق داماد توضیح داده این عنوان را از «جردانو برنو» گرته گرفته است. وقتی او را در میان میدان روم بسته بودند و دور آن هیزم جمع کرده بودند تااو را آتش بزنند، پیرزنی جمعیت را میشکافد و از گوشه دستمال خود قطعه چوب بیرون میآورد تا برای رسیدن به خدا در آتش زدن برنو مشارکت کند. برنو وقتی این صحنه را دید، فریاد زد که نفرین بر آن جهل مقدست.
مراد از «جهل مقدس» جهلی است که به خداوند نسبت داده میشود. اما اگر یکی از دلایل وقوع عاشورا جهل مقدس بوده و این عنوان وام گرفته از دنیای مسیحیت در دوران قرون میانه است چرا به عنوان آموزۀ مدرن معرفی میشود؟
علت این است که در این چند سال نمونههای مدرن و متأخر جهل مقدس را در قالب طالبان، داعش و بوکوحرام شاهد بوده ایم. این که با ورود فرزند جوان امام به صحنه همهمه درمیگیرد و برای نبرد دچار شک میشوند و زمزمه میکنند چقدر به پیامبر شبیه است نشان میدهد مردمانی بیدین نبودهاند یا جملگی این گونه نبودهاند و انتظار پاداش اخروی هم داشتهاند چرا که معتقد بودند حسین بر خلیفه خروج کرده است و چنین جرمی شوریدن بر پیامبر است ولو نوادۀ او باشد.
در برخی مداحیهای کممایه البته این وجه عاشورا چندان مورد توجه نیست و بیشتر بر چگونگی تأکید میشود و غرض غایی تحریک احساسات است و انگار حسینبن علی را نامسلمانان کشتند حال آن که حتی گفته شده بعدتر شمر به سفر حج رفته بود و وقتی حشرهای را کشت، پرسید حج من مقبول است یا باطل؟! چون بر او خرده گرفتند تو نوادۀ پیامبر را کشتی و حالا نگران این هستی، پاسخ داد: آن که به خاطر اسلام بود!
جهلی که به خدا نسبت داده شود جهل مقدس است و حسینبن علی را میتوان مانند پدر، قربانی همان دانست.
اصرار بر این که یزید ظواهر اسلامی را رعایت نمیکرده مانع شرح و بسط موضوع «جهل مقدس» شده است حال آن که چنان که در سریال «مختار» هم دیدیم «وهببنوهب» از شهیدان کربلا را مصلوب میکنند تا یادآور پیشینۀ مسیحی او باشد و از کردۀ خود احساس گناه نکنند.
.
جهل مقدس چنان از خدا سخن میگوید و نقل میکند که موسی هم چنین شهامتی نداشت که مکالمات خود در کوه طور را بازگوید و حاملان جهل مقدس البته روشن نمیکنند کی و کجا چنین مأموریتی به آنها داده شد؟
در سال های اخیر اصطلاح جاهلیت مدرن در رسانههای رسمی تکرار شده تا نسب غرب امروز را به آن دوران ببرند ولی دربارۀ جهل مقدس چندان گفته نشده هر چند انصاف باید داد که آقای میرباقری کارگردان چه در سریال امام علی و چه مختارنامه چنین دغدغهای داشته است.
جهل مقدس، علی شریعتی را بر اساس آموزهها یا القائات شیخ قاسم اسلامی تکفیر میکند البته قتل شیخ قاسم هم جهل است منتها امری دیگر را مقدس میپندارد.
جهل مقدس، از طلبۀ کم سواد و اخراجی به نام اکبر گودرزی یک تروریست میسازد تا مرتضی مطهری را ترور کند چرا که گمان میکرده حکم خدا را اجرا میکند.
جالب این که امام حسین نسبت خود با پیامبر را یادآور میشود تا شاید دلهاشان نرم شود اما هیچ جا از جانب خداوند سخن نمیگوید زیرا میداند شماری از جمعیت مقابل شخص پیامبر را هم به خاطر دارند.
جهل مقدس به جای آن که بگوید برداشت من چنین است تصور خود را به مثابۀ نص عرضه میکند و گمان میبرد در جهانی که تا کنون 200 میلیارد نفر وارد آن شدهاند و 8 میلیارد نفر از نفوس آن در حال حاضر در قید حیاتاند جز گروهی معدود دیگران همه مغضوباند و مطرود.
جهل مقدس را نه میتوان ذیل "آن کس که نداند و بداند که نداند" قرار داد ولو نمیداند. نه ذیل آن "کس که نداند و نداند که نداند" ولو این را هم نمیداند. بلکه از جنس دیگری است. جاهل است اما گمان میبرد به خدا متصل است و جلوهای از ارادۀ الهی در او تابیده که منتسب میکند.
این سخن امام که «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید» هم نشانۀ بیدینی آنان نیست چرا که رفتار آنان را خارج از دین نیای خود میداند و آنها نیز اقدام او را خروج بر خلیفۀ نیای او.
جهل، بد است و جهل مرکب بدتر. جهل مرکب، ندانستنِ ندانستن و نکوشیدن برای دانستن است. جهل مقدس اما از جهل مرکب هم بدتر یا بداند بدتر است. چون هم ندانستن است و هم نسبت دادن عمل جاهلانه به ماورا و قدسیسازی امری نامقدس.
(نمایۀ صفحۀ نخست برگرفته از طرح جلد کتاب «جهل مقدس» دربارۀ رهبر گروه فرقان نوشتۀ آقای عباسعلی بخشی است که مرکز اسناد منتشر کرده است).
پنجم/ مذاکره و سیاست قبل از جنگ و درگیری
آن قدر در این سال ها از مذاکره یا توصیه به مذاکره شنیده ایم که بر همه روشن است این امر تا چه اندازه در سیاستورزی مدرن جای دارد. در همین جنگ ناجوان مردانه که اسراییل بر ما تحمیل کرد هم در حال مذاکره بودیم که تجاوز کرد و اتفاقا یکی از دلایل همبستگی ملی و همراهی مردم با حکومت همین بود چون دیده بودند از مذاکره امتناع نکرده بودیم وگرنه اگر با رد مذاکره حمله شده بود چه بسا خیلی ها سرزنش می کردند که چون مذاکره نکردید جنگ شد.
تلقی عمومی از امام حسین البته بیشتر مرد جنگ است تا مرد گفتوگو و مذاکره و انگار برادرشان مرد صلح بوده و او مرد جنگ. حال آن که چنین نیست و به شرحی که آمد 20 سال به مفاد صلح (واگذاری خلافت به معاویه) وفادار بود. نیمی در حیات برادر و نیمی پس از او.
حسین بنعلی متولد سوم شعبان سال چهارم هجری است (که در اینجا خورشیدی و قمری آن یکسان است چون هر 33 سال اختلاف 10 روزه درمیگیرد). از سوم شعبان سال چهارم تا دهم محرم سال 61 یعنی 57 سال زیسته و شگفتا که از این زیست 57 ساله تنها به نصف روز پرداخته میشود.
در تاریخ طبری (جلد 4 صفحۀ 311) آمده فرستادۀ عمر سعد به امام گفت: «مولای من! چرا به دیار ما آمدی؟» و پاسخ شنید: «اهالی شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کردند. اگر از آمدن من ناخشنودند، بازمی گردم.» این حکایت در «ارشاد مفید» هم آمده و آقای مکارم شیرازی هم در کتاب خود بر آن صحه گذاشتهاند چرا که در بحارالانوار هم نقل شده است.
عمر سعد پیام را به ابن زیاد منتقل میکند و او پاسخ میدهد: «بگو اول خود حسین بن علی و بعد یاران او با خلیفه – یزید – بیعت کنند و اگر بیعت کرد بگو تا نظر بدهم».
پیام به امام میرسد و میداند هدف، بیعت اجباری به هر قیمت است و به تعبیر امروز اعتراف و اقرار علیه خود پس چنین واکنش نشان میدهد: «پاسخ نمیدهم. بالاتر از مرگ فرجامی نیست و چه خوشا چنین مرگی.»
با این همه در عصر تاسوعا امام با 20 نفر نزد عمر سعد میروند که او نیز با 20 نفر آمده بود و نهایتاً قرار می شود سه به سه گفتوگو کنند. حسین و عباس و علی اکبر -علیهم السلام - این سو و ابن سعد و حفص و غلام او هم در آن طرف.
در آغاز نصیحت است و برحذرداشتن از ورود به این نبرد و عمر سعد می گوید اگر حرف ابن زیاد را زمین بیندازم خانهام را ویران میکنند. من اینجا هستم تا از شما بیعت بگیرم. حسین بن علی اما میگوید: "من در حجاز خانهای به تو خواهم داد".
امام تمام تلاش خود را به کار میبندد تا فرمانده لشگر مقابل را از اصرار بر بیعت اجباری منصرف کند و به نتیجه نمیرسد و در نهایت می گوید: "پس بدان که از گندم عراق جز مقداری ناچیز نصیب تو نخواهد شد" و او به طعنه میگوید: « اگرجو هم برسد کافی است» و اینجا سیاست، دیگر تمام است و گریزی از تقابل نیست.
وقتی نه با بازگشت موافقت میشود نه گفت وگو ثمر میدهد، دو راه بیشتر نمیماند: یا بیعت اجباری و روح خود را فروختن که حاشا و کلا و این دیگر صلح نیست و دومی: مرگ.
شماری از مداحان که در سالهای اخیر تکثیر شدهاند اما به مقدمۀ عاشورا کار ندارند چون سوز و گداز از آن برنمیخیزد و با خِرَد باید تحلیل شود و تنها به «ذیالمقدمه» میپردازند. حال آن که حسین بنعلی 57 سال در این جهان زیست نه فقط از صبح تا ظهر عاشورا و پایان باشکوه نباید ما را از پیش از آن غافل کند.
ششم/ قهرمان زن
روایتهای مذهبی معمولا مردانه است و در مواردی مانند تولد عیسی مسیح، مریم تنها مادر است که در دفاع از عصمت خود هم چارهای ندارد که از فرزند یاری بگیرد. زن در دنیای سنت به سرعت به همسر و مادر تبدیل و به عنوان مادر شناخته میشود.
علی شریعتی در «فاطمه، فاطمه است» میخواهد همین را بگوید که برای دختر پیامبر و همسر علی و مادر بزرگان، شأن مستقل هم قایل شویم.
با این حال در هم تنیدهاند اما دربارۀ زینب اگرچه دختر او و خواهر امام حسین است اما به عنوان شخصیت مستقل و قهرمان کربلا شناخته میشود و فراموش نکنیم که او یک زن است.
دقت کنیم که در جمهوری اسلامی هم روز پرستار را به مناسبت او نام گذاری کردهاند که یک شغل است و پرستاری امری مدرن به حساب میآید اگرچه روز خبرنگار مناسب تر بود و پرستاری منحصر به زنان نیست و نقش زینب در کربلا بیش از پرستاری پیام رسانی است. جدای اینها اما به هر رو او یک زن بود. نام زنان را در قیام عاشورا فراوان میشنویم. زنانی که با تصویر سنتی که سستعنصر و اهل دنیا و فریبکارند به کلی تفاوت دارد و سیمای مدرنی از زن را ارایه میکند.
این که زنی کاروان را هدایت کند ولو با توجیه بیماری مرد (امام سجاد) باشد فراتر از سنت است و خاصه سخنرانی او در حضور خلیفه در شام و این جملۀ تاریخی که «ما رأیت الا جمیلا»؛ جز زیبایی ندیدم.
زنان دیگر هم البته نقشآفرین بودند. از آنها که مردان خود را تشویق و تشجیع کردند یا سرزنش نکردند که چرا مانده اند تا آن که نخست خبر امام حسین و برادر را پرسید و بعد فرزند را و در فرهنگ سنتی نام زن را هم نباید در علن آورد یا باید به نسبت همسر و فرزند باشد اما در کربلا همان گونه که نام حسین و ابوالفضل را میآوریم از زینب هم میگوییم ودریغا که از نتایج رواج انواع مداحی در سال های اخیر یکی فروکاستن نقش زینب و محدود شدن به جنبههای احساسی است.
در کثل مناقشه نیست اما چون قرار است این گفتارها از منظر مدرن باشد و سیتما یکی از مظاهر مدرنیته است گریزی به سینما می زنم: در فیلم «سگ کشی» ساخته بهران بیضایی سکانس درخشانی است که سنگستانیها از «گلرخ» قهرمان زن داستان میپرسند چرا به جای گریستن برای وضعیت خود فریاد میکشد و او با با بازی مژدۀ شمسایی پاسخ میدهد: "گریههامان را کردهایم و حالا وقت فریاد است".
در کربلا مطابق تصور و تصویر سنتی زینب باید در سوگی چنین سترگ که ناگاه جهان را تاریک میبیند تنها ضجه کند و با اشک و آه بگذراند اما او هم میشکیبد هم میخروشد و هم سخن میگوید و به کربلا سیمایی زنانه و نه حتی مادرانه یا خواهرانه میبخشد.
چندان که میتوان گفت قیام عاشورا یک قهرمان اصلی و نقشهای مکمل و فرعی ندارد. بلکه دو قهرمان اصلی دارد: تا ظهر عاشورا یک مرد که حسین بن علی است و از آن به بعد یک زن که زینب است و البته این تأکید به معنی نادیده انگاشتن نقش زنان هاشمی و غیر هاشمی نیست اما از آنان در کنار همسرانشان یاد شده و در این گفتار بیشتر مراد نقش مستقل و افشاگر و راهبرانه و پیام رسانانۀ یک زن است که نمیشکند و تاب میآورد و حاکمیت یزید را به چالش میکشد. (ادامه دارد)