۱۲ خرداد ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۲:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۶۴۶۳۰
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۰ - ۱۰-۰۳-۱۴۰۴
کد ۱۰۶۴۶۳۰
انتشار: ۱۴:۴۰ - ۱۰-۰۳-۱۴۰۴

نامه هایی که هرگز پست نشدند: نامه ای به عشق اول

نامه هایی که هرگز پست نشدند: نامه ای به عشق اول
"نامه هایی که هرگز پست نشدند" ، نام ستون جدیدی در عصر ایران است که در آن، زوایایی از زندگی انسان ها در قالب نامه هایی ناشناس نوشته می شوند؛ همه این نامه ها رهاورد تفکر و تخیل اند و امید که بتوانند حسی برانگیزند یا تأملی را.

عصر ایران؛ امیر احسان نگارگر - "نامه هایی که هرگز پست نشدند" ، نام ستون جدیدی در عصر ایران است که در آن، زوایایی از زندگی انسان ها در قالب نامه هایی ناشناس نوشته می شوند؛ همه این نامه ها رهاورد تفکر و تخیل اند و امید که بتوانند حسی برانگیزند یا تاملی را.

نامه اول، "نامه ای به عشق اول" است. شما نیز می توانید به این نامه جواب دهید یا درباره اش حرف بزنید. ما هم زیر همین پست، منتشر می کنیم.

نامه ای به عشق اول

سلام

راستش نمی‌دانم چند سال گذشته؛ 20 سال؟ 25 سال؟ شاید هم بیشتر... اصلاً چه فرقی می کند؛ گذشته ها گذشته و هر چه می گذرد، گرد و غبار  بیشتری رویش می نشیند. اما یک خروار هم خاک روی گذشته ها بنشیند، باز هم یاد تو آن را کنار می زند و از میان فراموشی های زیاده شونده، دستی پر خاطره بیرون می آید و دلم را می لرزاند و راستش، گاه می خراشد.

این نامه را نمی نویسم که برایت پست کنم چون اصلاً آدرس ات را ندارم؛ تنها نشانی ات، یادی است در گوشه قلب من و خواب هایی که گاه گاه در آنها پیدایت می شود: درست به همان شکلی که روز اول دیدمت، با آن لبخند نصف و نیمه و نگاهی که انگار می خواست چیزی را در خود پنهان کند و نمی توانست.

دیشب هم آمده بودی، توی دانشکده بودیم ، استاد درس می داد و من به جای او ، تو را تماشا می کردم و تو هم زیر چشمی مرا می دیدی تا این که استاد صدایم کرد و من از خواب پریدم و تا چند ثانیه نمی دانستم کجا هستم و در وهم و خیال دنبالت می گشتم. هیچ وقت از آن استاد و درسش خوشم نمی آمد!

کمی که به خود آمدم یاد روز آخر و جمله آخرت افتادم: " من دیگه باید برم ، دیگه نمی شه... ."

 می‌دانی؟ هیچ‌کس شبیه تو نبود. نه که تو کامل و بی‌نقص بوده باشی، نه ؛ فقط چون تو «اولین» بودی. مثل اون حس اولین بار زیر باران قدم زدن یا اولین قرار کنار ایستگاه  اتوبوسی که صد تا اتوبوس آمدند و رفتند و تو نیامدی و مثل اولین باری که در بستنی فروشی داشتیم طعم بستنی مان را از بین آن همه ترش و شیرین و ملس انتخاب می کردیم.

این ها را نمی نویسم که تو برگردی؛ گفتم که اصلاً قرار نیست برایت بفرستم. می نویسم برای دلتنگی هایم و برای این که دعا کنم که بعد از این همه سال، حالت خوب باشد، خوشبخت شده باشی، همسرت عاشقت باشد و بچه های خوبی داشته باشی و مگر یک عاشق قدیمی، چه چیزی برای عشق از دست رفته اش می تواند بخواهد جز این که آرزو کند تمام روزها و شب های زندگی اش را با عشق سپری کند؟! 

می نویسم تا به تو - نه به تویی که آن بیرون و نمی دانم کجا زندگی می کنی که به تویی که درونم هستی- بگویم که امروز هم یک روز دیگر بی تو شروع شده است. می دانی؟ شاید قشنگی عشق همین است که با نرسیدن هم ادامه می یابد، درست مثل لیلی و مجنون که هرگز آغوش عشق را تجربه نکردند. کسی چه می داند؛ شاید اگر آن روز نمی رفتی، امروز دیگر عشقی نمانده بود! و من از بین "با تو بودن بدون عشق" و "بی تو بودن با عشق"، دومی را ترجیح می دهم ؛ فقط این بار که به خوابم آمدی، بگو که حالت خوب است و از ته دل می خندی، از ته ته ته دل.

امضا

عاشقی با موهای جو گندمی و از کنج روزگار از دست شده

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
فرید هسته ای
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۰۰ - ۱۴۰۴/۰۳/۱۰
0
9
چه ایده جذابی ، رفتم به ناکجا آباد و راستی چرا ادمها میرن ، بمونن خوبه
تارخ،
Bulgaria
۱۵:۳۶ - ۱۴۰۴/۰۳/۱۰
0
7
کاری مفید و لازم، مخصوصاً برای غربتی های مثل من، این نامه رو می‌نویسم و برای فرزندانی که نمیبینمشان میگذارم، شاید روزی به دیدارم آمدند .
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۰ - ۱۴۰۴/۰۳/۱۰
1
11
همه ما در دیگری بدنبال خودمان هستیم این حقیقت محض هست یادبگیرند خودمان را دوست داشته باشیم با خودمان مهربان باشیم قشنگترین خاطره ها را با خودمان داشته باشیم شاد باشیم لبخند بزنیم آینده فردی رو به کس دیگری گره نزنیم اگر نبود دنیای ما تمام شده باشد از دنبال کردن ساخته وهم و خیال دوری کنیم یه وقت باهاش زندگی می کنی میگی همین بود که من دلباخته اش بودم ، خودتان را بشدت دوست داشته باشید عشق فقط یک بیماری مهلک ویران کننده ست
ناشناس
Germany
۱۸:۰۴ - ۱۴۰۴/۰۳/۱۰
0
9
عاشقان واقعی هرگز بهم نمی رسند.من اینو تجربه کردم و بعداز او هرگز نه ازدواج نکردم ونه بفکر کس دیگری بودم.جالب اینه که خیلی اتفاقی وتصادفی باهاش اشنا شدم .مثل درنای امید منتظرم شاید و شاید بعدازاینهمه سال ببینمش.مطمئن هستم او هم مجرد مانده و شوهرنکرده و به طبع فرزندی هم ندارد.هنوزهم نمیدونم چرا او برای من و من برای او اینهمه متفاوت بود و متفاوت بودم؟
علی
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۰۸ - ۱۴۰۴/۰۳/۱۰
0
0
وای چقدر خوب بود
چقدر من رو به گذشته ها برد تک تک خاطرات جلوی چشمم رژه رفتند
انگار که سرگذشت خودم بود
مخصوصا اونجایی که نوشته بود گاهی به خوابم میایی
با نظر دوستممون هم موافقم که گفت عاشق های واقعی هیچوقت بهم نمیرسن
الان سالهاست منتظرم که یه جایی بطور اتفاقی ببینمش
وای که اگه میشد چی میشد.
و هنوز هم چشم براهم که شاید یه جایی اتفاقی ببینمش
ناشناس
Germany
۰۱:۳۰ - ۱۴۰۴/۰۳/۱۱
0
0
لوسِ بی نمک!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۵ - ۱۴۰۴/۰۳/۱۱
0
1
ایرانی های احساسی هستیم و در رویا به سر میبریم و قطعا عاشق اون هستیم که باهاش زندگی نکردیم وگرنه معلوم نبود خوب بود یا نه،
در هر صورت، در عشق نرسیدن بهتر است تا رسیدن که همان لذت عشق را در رویا ببریم