عصر ایران؛ جواد لگزیان - هنگامی که سنگی واقعی را مشاهده می کنیم، چه در ذهن داریم؟ ارسطو پاسخ می دهد: این نه خود سنگ بلکه فقط صورت آن است که در ذهن است.
اما از دیدگاه لیدمن آنچه می بینیم همان سنگ است اما از جنبهای اساسی با آن تفاوت دارد؛ سنگِ ذهنی فاقد ماده است. وقتی سنگها را مشاهده می کنیم، صورتهایشان در ذهنمان وجود دارند، اما مادهای که به آنها سنگینی می بخشد تنها در واقعیت وجود دارد.
رابطه میان ماده و صورت به ظاهر روشن است اما اگر دقیقتر به آن بنگریم رازآمیزیاش آشکار می شود؛ صورتِ درونی از صورتِ بیرونی جداست اما گویی این دو یکپارچهاند، و محتوای یک صورت بیدرنگ در پیکر صورتی نو پدیدار
می شود که به نوبه خود محتوایی خاص خود دارد و به همین شکل تا بی نهایت.
سون اریک لیدمن اندیشمند سوئدی جست وجو برای یافتن مفاهیم ماده، صورت و محتوای آن، یعنی یافتن آن صورتِ درونی را که حجاب صورتِ بیرونی پنهانش
می کند را در طول تاریخ تا امروز مورد بررسی قرار داده و چشماندازهایی نو برای محققان در اینباره پدید آورده است.
«سنگهای روح» پژوهشی است در تاریخ مفاهیم فلسفی ماده و صورت و محتوا و شرح بخشهای مهمی از تاریخ تحول آنها به قلم سون اریک لیدمن.
کتاب متشکل از سه پاره است که در مجموع شامل ۱۱ فصل و یک پسگفتارند. پاره یکم با عنوان سنتها سه فصل را دربرمی گیرد که به مفهومهای کلاسیک صورت و ماده تا پایان سدههای میانه می پردازند.
پاره دوم که «مدرنیته» نام دارد، شامل چهار فصل است که دورهای را شرح می دهند که اندیشه پیشرفت پدید آمد و به اوج پرباری و شکوفایی خود رسید. در پاره سوم کتاب که «اقتدارگرا و بی قدرت» عنوان دارد، دیگر چشمانداز تاریخی غالب نیست و بحث در عصر حاضر دنبال میشود.
از نگاه لیدمن گذشته به یک معنا زبالهدان عظیمی از وسایل کهنه و فرسوده است. اما در میان این بقایای بیارزش، اجناسی وجود دارند که ممکن است دوباره مرتب و استوار شوند و آنگاه از اثاثیه موجود عصر حاضر کارایی بیشتری داشته باشند.
تاریخدان در نگارش تاریخ اندیشهها پیوسته گرایشهای فکری را کشف می کند که فراموش شدهاند یا زیر لایهای از اتهامات ناعادلانه پنهان شدهاند.
نور شدید زمانِ حال به سادگی می تواند دید انسان را تار کند. اما نگاه در تاریک روشنِ گذشته باز می شود.
نباید فراموش کنیم که آینده مکانی بی نورتر از تاریخ است. تاریخ هیچ راهحلی برای آینده ارائه نمی کند، اما به ما یاری می رساند آنچه را در محدوده امور ممکن و محتمل وجود دارد، بهتر ببینیم.
با این منظر است که مسیر برگزیده لیدمن از تاریخ آغاز می شود و به انسانشناسی فلسفی ره می سپرد چراکه انسانشناسی فلسفی درباره انسان هم به عنوان موجودی زنده و هم بسان سازنده اجتماع می اندیشد.
افزون بر این، تعمق در مورد ویژگیهای دانش، اخلاق و توانایی ساختن مصنوعات برای این رشته اهمیت اساسی دارد.
به این ترتیب کتاب جنبههای فراوانی دارد، هم مطالعهای تاریخی است و توصیفی از راه پرپیچ و خم از افلاطون و ارسطو تا دوران حاضر و هم جدلی پرشور و انتقادی درباره مفاهیم فلسفی و نیز اندیشیدن در مورد شیوه دستیابی انسان به دانش و خلق آثار هنری.
سون-اریک لیدمن (Sven-Eric Liedman) استاد تاریخ اندیشه در دانشگاه گوتنبرگ سوئد است
لیدمن با توصیفی دقیق از سیر تحول مفاهیم ماده، صورت و محتوا بر این نکته تاکید دارد که واقعیت تنها بسان صورتها دریافتنی می شود: آدمیان در قالب صورت می بینند، در قالب صورت می اندیشند و صورتها را خلق می کنند.
آنچه آدمی انجام میدهد، بر آنچه میبیند تاثیر می گذارد، آنچه او می بیند بر آنچه انجام می دهد اثر میگذارد. ما جهان بیرونی را - که خود محصولی طبیعی از آنیم - به کمک جهان دیگری می فهمیم که خود آن را ساختهایم.
و صورت دارای صورتی درونی است که میتواند محتوا خوانده شود. انسان می تواند از محتوا بسان چیزی کاملاً جدا از صورت سخن بگوید، به آن نحو که محتوای گزارش شده رمانی از خود آن رمان جداست.
اما صورت رمان خود نوعی معنا یا مضمون، یعنی محتوا، دارد. به این ترتیب رابطه پرماجرای میان صورت و ماده پدیدار می شود. این رابطه در تکنیک و علوم طبیعی و همچنین در امور بشری دیگر ادامه می یابد. هنر به طور اجتناب ناپذیر مساله ماده خاص خود را دارد. جامعه مجموعهای عظیم از صورت است. این صورتها را ممکن است رسوم، نهادها، سازمان ها و شکلهای اداره آن بخوانیم.
پس ماده به تعبیر لیدمن گِل بی کنش و لَخت جهان ماست. کوزه را به هر شکل و صورتی نمی توان ساخت. تکنیک جدید آزادی، انتخاب را افزایش می دهد اما آن را هرگز ناکرانمند نمی کند.
دانش و شناخت جدید راههای جدید را می گشاید، اما این راهها بی شمار نیستند. واقعیت کسی را که آزادیهای بیملاحظه برای خود قائل شود، پس می زند. هر سازهای که می سازیم خواه با کلمه یا با محاسبه، خواه با فولاد یا با نُت همواره با حد و مرزی معین برای عملی بودن روبه رو است.
انسانشناسی لیدمن بر آن است که انسان جزئی از طبیعت است. با این همه خود را از آن بیگانه می سازد.
انسان این کار را از همان لحظهای انجام می دهد که درباره ماهیت یا ذات آن پرسش می کند. طبیعت را فراسوی آن طبیعتی که خود می تواند ببیند؛ طبیعتی که مستقل از اوست، جست وجو می کند.
اما هم هنگام مناسبات مطلقاً انسانی خود را به آن تسری می دهد. او به طبیعت تجسم انسانی می دهد. همچنین انسان جزئی از جامعه و جامعه جزئی از اوست. با این همه می تواند از آن فاصله بگیرد و آن را بسان امری همزمان کاملاً بیگانه و بسیار آشنا بفهمد.
به باور لیدمن، حتی نزدیک ترین امر به انسان، یعنی «من» خود او، همچون ساختمانی نیست که انسان بتواند در آن آزادانه از اتاقی به اتاق دیگر برود. آنجا خانه انسان است اما باز هم خود سرور آن نیست. انسان به بسیاری چیزها در آن دسترسی دارد اما بسیاری چیزها نیز دستنیافتنی و فهمناپذیر باقی می مانند.
در اینجا لیدمن از پیروان رمانتیسم آلمانی و واژه مورد استفاده آنها یعنی «das Unheimliche» به معنای «وحشتناک و رازآمیز» کمک می گیرد که مضمون دوگانهای دارد که به یک معنا واقعاً به فرد تعلق دارد و به معنای دیگر بر امری دلالت دارد که به طرزی رازآمیز هراس آور باقی می ماند. و می نویسد: انسان نوعی نتیجه طبیعی تکامل زیست شناختی طولانی است.
اما به رغم این طبیعی بودن، موجودی است که فهمش دشوار است. او همچون پاندورا آمیختهای از خاک و آب است و همزمان قادر است هرگونه اندیشه قابل تصور سعادتبخش یا بدبختیآور را هم به همنوعان و هم به درون خود بپراکند.
بنابراین لیدمن هشدار می دهد انسان خردمند و هوشیار ماده را فراموش نمی کند زیرا فقط با این بینش که ماده محدودیتهای خاص خود را دارد، آزادی بیشتری کسب می کنیم تا زندگی و جهان را چنان که می خواهیم شکل دهیم.
لیدمن تصریح می کند واژگانی مانند «صورت»، «محتوا» و «ماده» به این منظور وجود دارند که جهان را برای انسان زیستپذیر کنند. «qi» به چینی و «rupa» به سانسکریت همین نقش را دارند، هرچند این دو واژه در این زبان ها هم بر صورت و هم بر ماده دلالت دارند.
باری آنها را می توان کمابیش با نیروی صورتساز خود ماده قیاس کرد. همه این واژهها برای شیوهای که انسان پرسشهای خود را مطرح می کند و پاسخ آنها را
می یابد، اهمیت دارند.
این واژه ها به او کمک می کنند دریابد وقتی خانه می سازد یا کوزهگری می کند، چه انجام می دهد. انسان نمی تواند بدون آنها هستی خود را سامان دهد، و با این همه پیوسته از چنگ او می گریزند.
به عبارتی دیگر با نگاهی به صدر این بحث، لیدمن معتقد است سنگها در روح وجود دارند. اما بیرون در واقعیت نیز وجود دارند، هم بسان مانعی برای آزادی ما و هم بسان ابزاری برای آن، بیگانه با ما و بازهم جزئی از ما.
كتاب «سنگهای روح» نوشته سون اریک لیدمن با ترجمه سعید مقدم در ۶۲۴ صفحه و با قیمت ۶۲۰۰۰۰ تومان را انتشارات اختران رهسپار بازار كتاب كرده است.
پارهی یکم: سنتها؛ سه فصل را در برمیگیرد که به مفهومهای کلاسیک صورت و ماده تا پایان سدههای میانه میپردازند.فصل یکم دربارهی محیطی است که افلاطون در آن واژهی (صورت) را به مفهومی فلسفی ارتقا میدهد. متفکر اصلی مورد بررسی در فصل دوم ارستو است.
در این فصل بهویژه به مصادیق مفهوم صورت/ ماده در تجربیات روزمره توجه میکنیم. در فصل سوم چشمانداز تاریخی بسط داده میشود. تحول این مفاهیم را از زمان یونانیان از طریق مسیحیت آغازین و اسلام تا فلسفهی مدرسی مسیحی-کاتولیکی دنبال میکنیم.
پارهی دوم که (مدرنیته) عنوان دارد، شامل چهار فصل است که دورهای را شرح میدهند که اندیشهی پیشرفت پدید آمد و به اوج پرباری و شکوفایی خود رسید.
تمرکز سه فصل بعدی بر نوعی گرایش فکری آلمانی است. دلیل چنین تأکیدی این است که در قلمرو فرهنگ آلمانی بود که مفاهیم کهن ارستویی صورت و ماده با مفهوم جدید محتوا به طور جدی همراه شدند.
در فصل پنجم، بحث با دو اندیشمندی آغاز میشود که چند نسل از هابز و دکارت جوان تر بودند. اولی ان کنوی زنی اشرافزاده در انگلستان بود. گوتفرید ویلهلم فون لایب نیتس نابغهای چند وجهی و نادر بود که متافیزیکش راه جا افتادن مفهوم محتوا را هموار کرد. اشراف بر این مفهوم در بحثهای قرن هجدهم در مورد چیستی هنر و شیوهی ارزیابی آن امری الزامی بود. در همین قرن رشتهی زیباشناسی پدید آمد. یکی از نظریهپردازان آغازین زیبایی شناسی امانوئل کانت بود که تا حدودی برخلاف بیمیلیاش به آن پرداخت. او بود که هنر را از اخلاق منفک کرد؛ امر زیبا چیزی جدا از امر نیک است.
فلسفهی کانت، فیلسوف روشنگری، نه تنها برای تفکر گوته بلکه برای جنبش رمانتیک، به آن شکل که در آلمان تکامل یافت، قالبی بنیادی آماده کرده بود. در اینجا به فریدریش شلینگ که مهمترین فیلسوف رمانتیسم بود میپردازیم.
فصل ششم بیش از همه به هگل اختصاص می یابد. هگل به بلند پروازانهترین نحو تلاش کرد طرحی واحد و آسان برای مفاهیم صورت، ماده و محتوا ابداع کند.
فصل هفتم درباره ی نظریههای اجتماعی – تاریخی مارکس و تا حدودی انگلس است که معمولا با عنوان ماتریالیسم تاریخی جمعبندی میشوند. در اینجا مفهوم صورت و رابطهی آن با محتوا و ماده و به این نحو رابطهی آن با ماتریالیسم نزد مارکس را تحلیل خواهیم کرد.
در پارهی سوم کتاب: (اقتداگر و بیقدرت)؛ دیگر چشمانداز تاریخی غالب نیست، بلکه مقدمهی بحثمان در عصر حاضر است.
ظاهرا اکنون در وضعیتی پارادکسی قرار داریم. از یک طرف نسل بشر قادر شده است بنیادیترین اجزای تشکیل دهندهی ماده و حتی حیات را بشکافد. از طرف دیگر، بیاعتمادی عمیقی وجود دارد به این که انسان بتواند ژرفتر از سطح چیزی پیش رود.
فصل دهم نقطهی مقابل فصل پیشین است یا به عبارت دقیقتر چشمانداز پیشین را به طور دیالکتیکی تغییر میدهد. این فصل به موضوع سطح و عمق و به این باور پسامدرن میپردازد که انسان نمیتواند به زیر سطوح چیزها و پدیدهها نفوذ کند.
فصل یازدهم به شکلپذیری خود انسان، بهویژه از راه تربیت و آموزش، میپردازد.
فصل پایانی کتاب تا حدود زیادی نظری است. البته حاوی موضوعات تجربی زیادی نیز هست، به طور مثال، یافتههای علمی جدید مغز شناسان در مورد این که انسان چگونه شکلها را درک میکند و تحقیقات تاریخی دربارهی چگونگی تغییر ادراک حسی انسان در دورههای متفاوت.