سهند ایرانمهر : در گرمای سنگین ریاض، زمانیکه دونالد ترامپ با کارآفرینان غولپیکری مانند ایلان ماسک، سم آلتمن و لَری فینک در کاخ المیامه عکس یادگاری میگیرد، چیزی فراتر از یک دیدار دیپلماتیک در حال رخ دادن است. این لحظه، اگر با دقت نظریهپردازانه به آن نگاه کنیم، نقطهعطفی در ساختار در حال تغییر نظم منطقهای خاورمیانه است؛ نظمی که بهتدریج از منطق «واقعگرایی سختافزاری» به سمت نوعی «نهادگرایی ژئواقتصادی» سوق پیدا میکند.
در ادبیات روابط بینالملل، نظریهپردازانی چون «کنت والتز» و «استفان والت» از لزوم توازن قوا در نظام آنارشیک بینالمللی سخن میگفتند. اما آنچه امروز میان آمریکا و عربستان سعودی در حال شکلگیری است، چیزی فراتر از موازنه سختافزار نظامی است. ما با پدیدهای مواجهایم که شاید بتوان آن را «توازن از طریق تکنولوژی و سرمایه» نامید. آمریکا بهجای اعزام ناوهای هواپیمابر، اکنون مدیران انویدیا و گوگل را به منطقه میفرستد. این تغییر تاکتیک، نشان از تغییر راهبرد دارد: امنیت منطقه نه فقط از لولههای نفت، بلکه از فیبرهای نوری و سرورهای ابری میگذرد.
محمدبن سلمان با پروژه جاهطلبانه «چشمانداز ۲۰۳۰»، بهنوعی نقش «پادشاه توسعه» را بازی میکند. او در تلاش است با الگوبرداری از مدلهای نوسازی اقتدارگرایانه (مثل سنگاپورِ لیکوانیو)، جامعهای با زیربنای تکنولوژیک و روبنای سنتی خلق کند. پروژههای عظیمی مانند «نئوم» و صندوق سرمایهگذاری عمومی عربستان نشان میدهند که ریاض دیگر صرفاً بهدنبال درآمدهای نفتی نیست، بلکه میخواهد به مرکز گردش سرمایه، فناوری، و نظم سیاسی تازهای تبدیل شود. از منظر نظریههای توسعه سیاسی، این نوع مدرنیزاسیون بالا به پایین – یا به تعبیر «هانتینگتون»، نوسازی بدون دموکراتیزاسیون – اغلب در کوتاهمدت با افزایش ظرفیت حکمرانی و در بلندمدت با خطر بیثباتی روبهروست. اما فعلاً بهنظر میرسد محمد بن سلمان با استفاده از منابع عظیم مالی و حمایت ضمنی آمریکا، دست بالا را در پیادهسازی این تحول دارد.
یکی از عجیبترین فرازهای سفر ترامپ به عربستان، اعلام رسمی رفع تحریمهای آمریکا علیه سوریه بود. این تصمیم، در پی فروپاشی ساختار حکومت اسد و ظهور دولت جدید اتخاذ شد. از منظر نظریه «سازهانگاری»، هویتها و منافع در روابط بینالملل قابل بازتعریف هستند؛ سوریهای که تا دیروز محور شر بود، اکنون در حال تبدیل شدن به شریک بازسازی و بازتعریف نظم منطقهای است. برای آمریکا و عربستان، سوریه پس از اسد نهفقط میدان بازسازی اقتصادی بلکه سکویی برای موازنه در برابر نفوذ ایران و روسیه است. به بیان سادهتر، هر دلار سرمایهگذاری در زیرساختهای سوریه، یک واحد از نفوذ تهران در دمشق را خنثی میکند. همین منطق است که پادشاه بحرین و امیر کویت را نیز به حمایت از ابتکار ترامپ کشانده است.
چرخش مفهومی بزرگی که در اینجا در جریان است، عبور از «هژمونی» به سمت نوعی «هموابستگی پیچیده» است؛ مفهومی که «رابرت کیوهِین» و «جوزف نای» در دهه ۱۹۷۰ مطرح کردند. آمریکا دیگر تنها قدرت فرماندهنده نیست، بلکه در حال تبدیل شدن به شریک تجاری و فناورانهای است که از طریق تعامل اقتصادی، روابط سیاسی را شکل میدهد.
در این ساختار جدید، قدرت از لوله نفت به کابل فیبرنوری منتقل شده است. عربستان برای تحقق چشم انداز ۲۰۳۰ نیاز به دسترسی به فناوریهای پیشرفته آمریکایی دارد، و آمریکا برای حفظ نفوذ در منطقه، به شرکای باثبات اقتصادی نیاز دارد. معادله ساده است: دلار و دیتا به جای توپ و تانک.
ترکیب ترامپ، ماسک، آلتمن، و بنسلمان را باید چون قطعات یک پازل جدید دید. پازلی که در آن نظم نوین خاورمیانه نه بر اساس خطوط مرزی، بلکه بر پایه خطوط دیجیتال، سرمایههای سیال و شراکتهای ژئواقتصادی شکل میگیرد. نظم جدیدی که در آن بازیگرانی چون ایران، ترکیه، و حتی اسرائیل ناگزیرند قواعد آن را دوباره فهم کنند.در این میان، ایران باید تصمیم بگیرد: آیا در برابر این تحول نقش بازیگر مستقل، موازنهگر سنتی یا بازیگردان تازهای را خواهد پذیرفت؟ یا همچنان در حاشیه نظم نوین، بهعنوان «دیگریِ سیاسی» باقی خواهد ماند؟
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر