گزنفون در این کتاب بارها به شکوه و تجمل دربار ایران اشاره میکنه. مثلا مراسمها، لباسهای فاخر، طلای زیاد و غذاهای شاهانه. او از احترام شدید ایرانیان به پادشاه (که نوعی تقدس در افکار مردم داره) صحبت میکنه و این یکی از نکاتیه که یونانیها ازش با احترام یاد میکنن. در نبرد کوناکسا، یونانیها از نزدیک با سبک جنگ ایرانیها آشنا میشن. گزنفون میگه ارتش ایران بیشتر به تعداد زیاد و نمایش قدرت متکی بود، اما در برابر فالانژ یونانی (دیوار سپرها) ضعیفتر عمل کرد. او میگه ایرانیها روی جنگ سوارکاری و تیراندازی از فاصله دور تمرکز داشتن، نه جنگ نزدیک تن به تن.
توصیف مناطقی که یونانیها ازشون عبور کردن، مثل بینالنهرین، کوههای شرق ترکیه امروزی، و رودخانههای بزرگ مثل فرات و دجله که همگی آن زمان جزو خاک ایران بودند و اشاره به خشکی بیابانها، و سرزمینهای صعبالعبور در غرب ایران. گزنفون گاهی از مترجمانی یاد میکنه که کمک میکردن یونانیها با ایرانیها صحبت کنن. این نشون میده که زبان و فرهنگ ایرانی برای یونانیها کاملا غریب و ناشناخته بوده اما در ایران مردمانی بودهاند که زبان یونانیان را بلد بودهاند.
گزنفون در این کتاب یک امپراتوری عظیم، ثروتمند، ولی از درون شکننده به خاطر اختلافات داخلی و جاهطلبی شاهزادگان را توصیف میکند. ایرانیها رو مردمی باهوش، تجملگرا، استاد سیاست و مذاکره، اما کمتر اهل جنگ تنبهتن و سختکوشی در نبرد نشون میده. گزنفون با اینکه از چشم یک سرباز یونانی و با نگاه جانبدارانه به کل وقایع نگاه میکنه، ولی به عظمت امپراتوری ایران احترام میذاره.

در بخشی از این کتاب آمده:
کوروش (کوچک) در هنگام نبرد خیمهای داشت که به سبک شاهان پارسی ساخته شده بود. وسیع و پر از تجمل، با جامهای طلایی، تختهایی که با زینتهای گرانبها پوشانده شده بودند، و همه چیزهایی که شایستهی شکوه یک شاه بزرگ بود. یونانیها از ثروت و تجمل ایرانیها شگفتزده شده بودن. دربار ایران چیزی بود که برای سربازهای یونانی مثل افسانه به نظر میرسید.
ما از سرزمینهای کاردوخها گذشتیم، جنگجویانی سرسخت که در کوهها زندگی میکردند و همیشه با شاه پارس در جنگ بودند.
*توضیح: (کاردوخها اجداد کردها هستن و بخشی از مردمان ایرانزمین بودند که در توضیحات کتاب آمده که حتی شاه هخامنشی هم بهراحتی نمیتونست کنترلشون کنه.)
امپراتوری پارس از دریای غربی تا دورترین سرزمینهای شرق گسترده شده بود و شامل مردمان بیشمار، زبانهای گوناگون و رسوم و فرهنگ متفاوت بود. در میان پارسیان، سخن شاه قانون بود و هیچکس جرأت نمیکرد آن را زیر سوال ببرد.
ماجرای این کتاب حدود ۷۰ سال بعد از جنگهای مشهور ایران و یونان (مثل نبرد ماراتن و ترموپیل) رخ داده. گزنفون خودش شاهد عینی ماجرا بوده و بهعنوان یکی از فرماندهان یونانی (بعد از مرگ چند فرمانده ارشد) نقشی فعال داشته. یعنی اتفاقات رو خودش دیده و ثبت کرده.

این کتاب یکی از معدود اسناد مستقیم دربارهی برخورد نزدیک یونانیها با امپراتوری ایران از درون خاک ایران هست. توصیفهای گزنفون از مسیر حرکت، وضعیت آبوهوا، جغرافیا، رودخانهها، کوهها و شهرهای مسیر، بسیار دقیق و منطبق با دانش امروزیه. خیلی از محققان این جزئیات رو بررسی کردن و تایید کردن که کاملا واقعگرایانه نوشته شده. تاکتیکهای نظامی، آرایش جنگی، سلاحها و سبک جنگها کاملا با دانش ما از دورهی هخامنشی و یونان باستان جور درمیاد.
یادمون نره که گزنفون یک یونانی بود و طبیعی بود که ایران رو دشمن تاریخی بدونه. نگاهش گاهی با بدبینی نسبت به ایرانیان همراهه. مثلا بارها میگه ایرانیها کمجرأتتر از یونانیها هستن یا توی جنگ تنبهتن مهارت ندارن. باید حواسمون باشه که اون داره اینها رو از چشم یه سرباز یونانی مینویسه، نه یه تاریخنگار بیطرف.