برچسب ها - گلستان

برچسب جستجو
نازنین عباسی، همسر شهید کاظم مصدق، محیط‌بان فداکار پارک ملی گلستان ، جزئیات تلخ به شهادت رسیدن همسرش را شرح داد. به گفته او، شکارچیان غیرمجاز از فاصله نزدیک به همسرش شلیک کرده و او تنها ۲۰ دقیقه پس از اصابت گلوله جان باخته است.
کد خبر: ۱۰۵۵۷۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۹

معاون یگان حفاظت از محیط زیست کشور درباره حمایت‌های سازمان از خانواده این شهید محیطبان اظهار کرد: در حال حاضر هر کمکی که خانواده بخواهد، انجام می‌شود. محیط‌بان شهید دو دختر ۶ و ۱۲ ساله داشت.
کد خبر: ۱۰۵۵۰۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۷

به گفته منابع محلی، محیط بان کاظم مصدق که در منطقه کویلر پارک‌ملی گلستان در حال گشت زنی بود؛ هدف شلیک افراد ناشناس قرار گرفت و جان باخت. 
کد خبر: ۱۰۵۴۷۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۶

در تاریخ ۱۹ فروردین ماه گزارشی مبنی بر تصادف زنجیره‌ای سه خودرو سواری پژو پارس، مزدا وانت، دنا در کیلومتر ۹۲ محور آشخانه به جنگل گلستان به هلال‌احمر اعلام شد.
کد خبر: ۱۰۴۹۸۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۹

باب دوم حکایت بیستم
چندان‌که مرا شیخِ اَجَلّ، ابوالفرج بن جوزی، رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِ، ترکِ سَماع فرمودی و به خلوت و عُزلت اشارت کردی، عُنْفُوانِ شَبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب
کد خبر: ۱۰۴۹۶۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۰

باب دوم حکایت نوزدهم
لقمان حکیم اندر آن کاروان بود. یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه‌ای گویی تا طرفی از مالِ ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت: دریغ کلمهٔ حکمت با ایشان گفتن.
کد خبر: ۱۰۴۹۶۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۷

باب دوم حکایت هجدهم
عابدی را پادشاهی طلب کرد. اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم مگر اعتقادی که دارد در حق من زیادت کند آورده‌اند که داروی قاتل بخورد و بمُرد...
کد خبر: ۱۰۴۹۶۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۳

باب دوم حکایت هفدهم
اشتر سواری گفتش: ای درویش کجا می‌روی؟! برگرد که به سختی بمیری. نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت. چون به نَخْلهٔ محمود در رسیدیم، توانگر را اجل فرا رسید. درویش به بالینش فراز آمد و گفت: «ما به سختی بنمردیم و تو بر بختی بمردی.»
کد خبر: ۱۰۴۹۶۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۹

در پی زورگیری در پارک شهر گرگان، یکی از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی گلستان از ناحیه هر دو مچ، سمت راست صورت و گوش راست دچار آسیب‌دیدگی با چاقو شد.
کد خبر: ۱۰۴۹۳۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸

محور جنگلی و کوهستانی استان گلستان ، که یکی از زیباترین مسیر‌ها به شمار می‌رود، حالا در سکوت برفی خود، مسافران را به صبر دعوت می‌کند تا بار دیگر با ایمنی کامل پذیرای آنها باشد.
کد خبر: ۱۰۴۶۹۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۶

باب دوم حکایت شانزدهم
یکی از جملهٔ صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ. پرسید که موجبِ درجاتِ این چیست و سبب دَرَکاتِ آن؟ که مردم به خلاف این معتقد بودند.
کد خبر: ۱۰۴۶۶۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۶

باب دوم حکایت پانزدهم
پادشاهی پارسایی را دید. گفت: هیچت از ما یاد آید؟ گفت: بلی! وقتی که خدا را فراموش می‌کنم.
کد خبر: ۱۰۴۶۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۴

باب دوم حکایت چهاردهم
درویشی را ضَرورتی پیش آمد، گلیمی از خانهٔ یاری بدزدید. حاکم فرمود که دستش بدر کنند. صاحبِ گلیم شَفاعت کرد که: من او را بِحِل کردم.
کد خبر: ۱۰۴۶۶۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۲

باب دوم حکایت سیزدهم
پارسایی را دیدم بر کنارِ دریا که زخمِ پلنگ داشت و به هیچ دارو بِه نمی‌شد.
کد خبر: ۱۰۴۵۴۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۶

باب دوم حکایت دوازدهم
شبی در بیابانِ مکّه از بی‌خوابی پایِ رفتنم نماند؛ سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار.
کد خبر: ۱۰۴۵۴۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۴

باب دوم حکایت یازدهم
در جامع بَعْلبَک وقتی کلمه‌ای همی‌گفتم به طریقِ وعظ با جماعتی افسرده، دل مرده، ره از عالمِ صورت به عالمِ معنی نبرده. دیدم که نفسم در نمی‌گیرد و آتشم در هیزمِ تر اثر نمی‌کند.
کد خبر: ۱۰۴۵۴۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۳۰

استاندار گلستان در ادامه با بیان اینکه دشمن با جنگ روانی فشار می‌آورد، پرسید: ما با این همه دستگاه اجرایی چقدر از ظرفیت‌مان استفاده کرده‌ایم؟ نباید بگوییم به ما ربطی ندارد. از هلال احمر تا رسانه ملی، همه باید پای کار باشیم.
کد خبر: ۱۰۴۴۹۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۶

باب دوم حکایت دهم
یکی پرسید از آن گم‌کرده‌فرزند / که ای روشن‌گُهر پیرِ خردمند / ز مصرش بویِ پیراهن شنیدی / چرا در چاهِ کَنْعانش ندیدی؟!
کد خبر: ۱۰۴۳۲۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۳

باب دوم حکایت نهم
یکی از صُلَحایِ لبنان که مَقاماتِ او در دیارِ عرب مذکور بود و کرامات مشهور، به جامعِ دِمشق در آمد و بر کنار بِرکهٔ کَلّاسه طهارت همی‌ساخت؛ پایش بلغزید و به حوض در افتاد و به مشقّت از آن جایگه خلاص یافت.
کد خبر: ۱۰۴۳۲۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۰

باب دوم حکایت هشتم
یکی را از بزرگان به محفلی‌اندر همی‌ستودند و در اوصافِ جمیلش مبالغه می‌کردند. سر بر آورد و گفت: من آنم که من دانم.
کد خبر: ۱۰۴۳۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۸

آخرین اخبار
پربازدید ها