کد خبر: ۲۶۶۴۴۱   تاریخ انتشار                    : ۱۳۹۲/۰۱/۲۲
                        
                        
            
            به يكباره از كوره در رفته و با تصور اينكه قصد ازدواج با مرد ديگري را دارد با او جر و بحث كردم. تا به خودم آمدم ديدم دستانم دور گلوي وي است . مژگان خود را ازدست من خلاص كرد و خواست فرار كند كه سرش محكم به ميز آرايش خورد و روي زمين افتاد. من هم چادر نماز را دور گردن وي پيچيدم . چند ثانيه بعد ديدم ديگر نفس نميكشد.
                            کد خبر: ۱۵۸۸۱۷   تاریخ انتشار                    : ۱۳۸۹/۱۲/۱۷