باوی ساجد

برچسب جستجو
خلاصه به اصرارِ ماجد رفتیم سمتِ عیاری. اما یکهو عیاری سوارِ تاکسی شد و رفت. من و ماجد هم به راه مان ادامه دادیم. یکهو همان تاکسی چیزی نرفته بود که ترمز کرد و عیاری پیاده شد. ماجد گفت : تا نرفته بریم بهش برسیم.
کد خبر: ۱۰۶۱۴۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۹

کد خبر: ۴۹۳۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۳

آخرین اخبار
پربازدید ها