خلاصه به اصرارِ ماجد رفتیم سمتِ عیاری. اما یکهو عیاری سوارِ تاکسی شد و رفت. من و ماجد هم به راه مان ادامه دادیم. یکهو همان تاکسی چیزی نرفته بود که ترمز کرد و عیاری پیاده شد.
ماجد گفت : تا نرفته بریم بهش برسیم.
کد خبر: ۱۰۶۱۴۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۹
کد خبر: ۴۹۳۴۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۳