۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۸۵۲۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۶ - ۰۶-۱۱-۱۳۸۸
کد ۹۸۵۲۱
انتشار: ۰۹:۲۶ - ۰۶-۱۱-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌ايد.

كيهان: سوفيست هاي اعتراض

«سوفيست هاي اعتراض» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛ي ونان باستان را طبق مشهورات به دو چيز مي شناسند. 1-دموكراسي 2-دانش (سوفوس). يونان باستان هم چنين به حكماي بزرگي شناخته مي شود كه ماندگارترين آنها سقراط و افلاطون و ارسطو هستند. يك پرسش اصلي در اين ميان وجود دارد و آن اينكه حكماي بزرگ يونان چرا هم از دموكراسي و هم از سوفيسم گريزان شدند؟ يعني آنها دشمن مردم و اختيارداري آنها بر سرنوشت بودند؟ آيا سقراط و افلاطون و ارسطو طرفداران ناآگاهي بودند؟ اين پرسش، بحث هاي پردامنه اي را در پي داشته است. نوع نگاه حكما به هستي، تقسيم بندي هاي آنها از انواع حكومت و... اما فارغ از همه اين بحث ها كه مي توان پيش كشيد، يك حقيقت روشن است و آن اينكه دموكراسي آتني و سوفيسم در نقطه سفسطه و مغالطه و جدل به قصد فريب و استيلا به هم رسيده بودند.

قرار بود قوت خطابه، تكليف دموكراسي را مشخص كند اما «خطابه» و «بيان» ره به ناكجاآباد برده بود. امثال گرگياس و پروتاگوراس و پيرون به تدريج به ميدان آمدند كه راهنماي فن سخنوري مي نوشتند و فنون مغالطه و سفسطه براي غلبه در مناظرات و مجادلات را مي آموختند. به تدريج آموزش مجادله و سفسطه تبديل به حرفه اي سودآور شد. پول بگير و به نفع بخشنده پول مغالطه كن و منطق او را جا بينداز! به نفع او بزن زير همه چيز. حقيقت را انكار كن. از نسبيت و شك و ترديد بگو. وسط روز بگو از كجا معلوم كه الان شب نباشد؟ بگو از كجا معلوم كه ظالم، ستمديده نباشد و ستم كشيده، ظالم؟! سقراط و افلاطون و ارسطو حكماي طراز اول بودند اما كار سوفيسم و سوفسطايي گري به جايي رسيد كه آنها عار داشتند خود را سوفيست (دانشمند) بنامند و به تدريج حكماي وفادار به حق و منطق و دانايي، عنوان فيلسوف (دوستدار دانش) را براي خويش برگزيدند، هر چند كه در اين ميان تقدير سقراط سركشيدن جام شوكران بود.

بي ترديد فتنه اي كه پس از انتخابات رياست جمهوري پديدار شد، يك كارگاه آموزشي كم نظير براي پژوهشگران حوزه فلسفه و منطق است. بي شك گرگياس و پروتاگوراس و پيرون اگر امروز بودند در برابر مغالطات برخي ميدانداران فتنه ابراز حيرت و خضوع مي كردند. چه بسيار صغرا و كبرا چيدن و استدلال هايي كه يا در مقدمه يا در نتيجه گيري يا هر دو «فاسد» بود و چه بسيار كلمات و عبارات و واژگاني كه حق بود يا حق مي نمود اما اراده باطل از آن شده بود. «كلمه حق يراد بها الباطل».

يكي از آن مغالطه هاي بزرگ، متفاوت بودن و متفاوت انديشيدن و حق انتقاد و اعتراض است. و يا به قول برخي از اين حضرات، حق و مسئوليت امر به معروف و نهي از منكر. يقيناً طرح درست سؤال و صورت مسئله، بخش اعظمي از پاسخ و راه حل را نشان مي دهد همچنان كه طرح غلط صورت مسئله و طرح سؤال انحرافي، نه تنها به پاسخ و راه حل رهنمون نخواهد شد بلكه ممكن است براي نرسيدن به راه حل طرح شده باشد. حال بايد ديد در موضوع انتقاد و اعتراض كه حاملان و متوليان اصلي فتنه مدعي اند بايد به رسميت شناخته شود تا ماجرا فيصله پيدا كند، صورت مسئله به شيوه اي سوفسطايي طرح مي شود يا فلسفي و منطقي.

در اين باره چند نكته را بايد متذكر شد
1-بخشي از ماجرا اين است كه متوليان اصلي فتنه به دنبال چاره جويي نيستند كه اگر چنين بود، اساساً به دنبال افروختن و گرم نگه داشتن آتش فتنه در اين 8-7 ماه نمي رفتند. آنها اساساً مايل بودند- و البته در مكر خويش گرفتار شدند- كه ماجرا را تبديل به استخوان لاي زخم كنند. مي گويند قصابي مشغول شقه كردن گوشت بود كه تكه استخواني به چشم او پريد و عاصي اش كرد. با ران گوسفندي پيش طبيب رفت. طبيب فرصت طلب به جاي بيرون آوردن تكه استخوان، مرهمي بر چشم قصاب نهاد و گفت اين عارضه زمان مي برد، برو و فردا نزد من بيا. چند روزي به همين روال گذشت و سفره طبيب كلاهبردار با استخوان لاي زخم نگاه داشتن و مرهم نهادن و شقه گوشت ستاندن، رونق گرفت تا اينكه روزي طبيب نبود و قصاب از شاگرد طبيب خواست او كار معالجه! را انجام دهد. شاگرد بي خبر از همه جا نيز در چشم بر هم زدني، خرده استخوان را بيرون كشيد و قصاب برخاست و رفت... طبيب كه آمد، سراغ قصاب را گرفت. شاگرد پاسخ داد «به گمانم چشمش خوب شد. ريزه استخواني در چشم وي بود كه درآوردم. چه طور شما آن را نديده بوديد؟». طبيب دو دستي بر سر خود كوبيد وگفت: «پسرك نادان ريزه استخوان را ديده بودم ولي تو آن نيم من گوشت را كه هر روز مي آورد، نديده بودي»!

اينكه امر بر گروهي از مردم در فرداي انتخابات مشتبه شد و به خيابان آمدند و از رأي خويش پرسيدند با همه اما و اگرها و اشكالاتش يك بحث است و آگاهي و تدارك سران فتنه، بحثي ديگر. آنها اساساً كوشيدند زخمي بگشايند و استخواني لاي زخم بگذارند. آنها شبيه معركه گيران اصلي فتنه جمل بودند كه درد اصلي شان امتيازخواهي و اشرافيگري و عقده هاي برآورده نشده بود اما ادعا مي كردند در پي عدالتند و به خون خواهي خليفه مظلوم- هموكه خود كشته بودند- آمده اند.

2-قانون اساسي تنوع و تكثر و حق انتقاد را به رسميت شناخته است. قانون اساسي آزادي فعاليت احزاب و مطبوعات و رقابت انتخاباتي را امضا كرده است اما همه جاي دنيا آزادي و حق، حريم و حدودي دارد و متعديان به اين حريم، به عنوان دشمنان آزادي و افرادي فزون طلب، مافيايي، آنارشيست و ديكتاتور شناخته مي شوند. اصول 42، 62 و 72 قانون اساسي، آزادي مطبوعات، احزاب و اجتماعات و راهپيمايي ها را به رسميت شناخته اما مشخصاً در اين اصول تاكيد كرده است كه بهره برداري از اين حقوق نمي تواند مخل به مباني اسلام و حقوق عمومي، و ناقض اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي و اساس جمهوري اسلامي باشد.

گروهك هايي كه علنا مي گويند قانون اساسي را قبول ندارند با همه خيانت ها و جنايت هايشان، بسيار صادق تر و با مروت تر از فتنه جوياني هستند كه مدعي اند وفادار به «اجراي بدون تنازل قانون اساسي» و «جمهوري اسلامي» هستند اما در عمل به جاي لااله الا الله گفتن و وفاداري به لوازم آن فقط «لا اله» مي گويند و «الا الله» آن را سانسور مي كنند! اين عده بايد به روشني در پيشگاه ملت پاسخگو باشند كه چرا برخي اصول قانون اساسي را به طور كلي زير پا گذاشته و بي مبالاتي كرده اند و برخي اصول ديگر را نيز تا نيمه آن- در حد لا اله- مي پسندند و نيمه دوم را عمدا حذف مي كنند؟! اگر مدعي اند حق تظاهرات را از قانون اساسي مي گيرند بايد توضيح دهند كه چرا در تجمعات منتسب به آنها اسلام از «جمهوري اسلامي» حذف مي شود، به ساحت امام حسين(ع) هتاكي مي شود، استقلال ملي نقض و به نفع دشمنان اصلي ملت ايران (آمريكا و انگليس) شعار داده مي شود و در همان تظاهرات مسالمت آميز اموال خصوصي و عمومي- به شيوه اهل بغي و محاربه- به آتش كشيده مي شود؟

3- اصل 04 قانون اساسي اشعار مي دارد «هيچ كس نمي تواند اعمال حق خويش را وسيله اضرار به غير يا تجاوز به منافع عمومي قرار دهد». آيا مي توان از حق آزادي مطبوعات و احزاب و تجمعات به نحوي-سوء-استفاده كرد كه منجر به تعطيل حقوق اكثريت شهروندان يا آسيب به حقوق خصوصي و عمومي شود؟ در كدام كشور دنيا- همان دموكراسي هايي كه حضرات سنگ آن را به سينه مي زنند و از حمايت سران آنها برخوردارند- يك نامزد انتخاباتي و شماري از حاميان آنها حق دارند به اسم اينكه انتقاد و اعتراض دارند، به خيابان بيايند تا با هياهو و فشار، مكانيزم قانوني دموكراسي و انتخابات و حاكميت رأي مردم را تعطيل كنند؟ آيا در انگليس و فرانسه چنين بدعتي نهاده شده يا در آمريكا چنين قانون شكني هايي را امضا مي كنند؟ وقتي در انتخابات 9 سال پيش آمريكا كه فاصله آراء هم بسيار به هم نزديك بود، رئيس دادگاه فدرال- منصوب رئيس جمهور- به نفع جورج بوش و عليه جان كري حكم صادر كرد، آيا حزب دموكرات حاميان خود را به خيابان كشاند و آشوب درست كرد و آتش سوزي و ترور راه انداخت يا اينكه پرونده مختومه شد؟! شعار مرگ بر اصل يك نظام كه جاي خود دارد، آيا در غرب كسي حق دارد حتي عليه دروغ هولوكاست تظاهرات راه بيندازد؟

از سوي ديگر اگر بنا باشد رأي و سليقه و اعتراض، به جاي صندوق هاي رأي و مكانيزم هاي قانوني از طريق خيابان و اردوكشي خياباني اعمال شود، بايد پرسيد اولا پس چه نيازي به انتخابات هست و صندوق و ثانيا آيا در اين صورت همه آن 04 ميليون شركت كننده حق دارند به خيابان بيايند و هر كس به هر شيوه اي كه خود مي فهمد و مي پسندد، اعمال رأي و اعتراض كند؟ چه كسي گفته آن 52 ميليون شهروند- بلكه اكثريت قريب به اتفاق آن 04 ميليون-شهروند درجه 2 هستند؟ اصل 91 قانون اساسي مردم ايران را از هر قوم و قبيله برخوردار از حقوقي مساوي كه نبايد بين آنها امتياز قائل شد مي داند اما گويا حضرات مايلند بالطايف الحيل يك جمعيت چند هزار نفره را بر كليت يك ملت 07 ميليوني غلبه دهند. بدعت گروكشي در خيابان با نقاب «حق انتقاد و اعتراض» از آن قانون شكني ها و ديكتاتور مآبي هايي است كه اشرافيت امتيازطلب هرگز نخواهند توانست به قيمت بازي با جان و مال و حيثيت يك ملت قانوني كنند.

4- حقيقت اين است كه اكثريت قريب به اتفاق آن 04 ميليون رأي دهنده از فساد و تبعيض اقتصادي و بانيان آن- كه اتفاقا بايد در ميان متوليان و حاملان فتنه جست وجو كرد- منزجرند. قاطبه اين ملت با خون خويش، پاي شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي را امضا كرده اند. اين ملت به گشودن پاي بيگانگان به كشور و گستاخ و روحيه دار ساختن آنها معترض است. پس حق اعتراض اين ملت و استيفاي تماميت حقوق آنها از ديكتاتورهاي تازه به دوران رسيده اي كه به واسطه پيوند منافع با اسرائيل و آمريكا و انگليس، درصددند رفتارهاي طاغوتي و اشرافي و هزارفاميلي و نوكرمآبانه را در كشوري انقلابي با ژست «منتقد، معترض، اصلاح طلب و مصلحت طلب و...» بازتوليد كنند، چه مي شود؟ حق اعتراض به جماعتي منحط و آلوده كه در لندن و ديگر پايتخت هاي اروپايي و آمريكا براي خود ضياع و عقار و تفرجگاه و خانه تيمي دست و پا كرده اند كجا مي رود؟

راست مي گويند، مردم اعتراض دارند. اما اعتراض به چه؟ بانيان- يا حاميان و همراهان بانيان- پرونده هاي سوءاستفاده اي مثل پرونده شهرام جزايري، استات اويل، قرارداد كرسنت، پتروپارس (بهزاد نبوي)، قطعات فولادي، دانشگاه هاوايي و... به جاي اينكه به عنوان متهم محاكمه شوند، حالا طلبكار شده اند و مي گويند اعتراض ما فراتر از انتخابات است (همان گونه كه يكي از عوامل پخمه آن جريان در مناظره تلويزيون لو داد). معلوم است كه مشكل شما جاي ديگري است وگرنه شما را چه به جمهوريت و افكار عمومي. شما خيز برداشتيد كه اسلاميت و جمهوريت را با هم و به واسطه كتمان حقايق مسلم تعطيل كنيد. و خداوند بارها نوع شما را در قرآن به خاطر كتمان حق و پوشاندن آن با باطل لعنت كرد.

ملت ما درد حقيقي شما را مي شناسند. قرآن اين كلام صادق الهي شما را به ما معرفي كرده است. شما كتمان حق مي كنيد. و حق روشن و مبين را كتمان نمي كند مگر كسي كه به تصريح قرآن «ستمگرترين مردم باشد» (آيه 140 سوره بقره)، «قلب او گناهكار باشد» (آيه 282 سوره بقره)، «مورد لعنت خدا و لعنت كنندگان قرار گيرد» (آيه 159 سوره بقره) و «آتش بخورد و در بطن خويش فرو برد و تزكيه و پاكيزه نشود» (آيه 71 سوره بقره). آري شما هم با امر به معروف و نهي از منكر نسبتي داريد اما نسبتي كاملا واژگونه. «منافقين بعضي از بعضي ديگر هستند به منكر فرمان مي دهند و از معروف باز مي دارند»(آيه 76 سوره توبه). اسلام و قانون اساسي هرگز چنين حقي- حق نفاق و ضرار- را امضا نكرده است. اسلام و كتاب آسماني آن، فتنه را بزرگ تر (اكبر) و شديدتر (اشدّ) از قتل مي داند. فتنه، خيز برداشتن و دام گستردن براي قتل عام و غارت بي صداي يك ملت است. پاداش چنين خيانت بزرگي را نمي توان هم از آمريكا و انگليس گرفت و هم از ملت ايران.

مردم سالاري: کنگره مردم سالاري و مناظره هاي داغ

«کنگره مردم سالاري و مناظره هاي داغ» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالري به قلم  حميدرضا شکوهي است كه در آن مي‌خوانيد؛اگر چه مناظره هاي تلويزيوني در قالب برنامه روبه فردا، پس از دو سه برنامه جذاب، به روال تکراري و يکسويه خود بازگشت و اين موضوع انتقادهاي فراواني را برانگيخت، اما ديروز هشتمين کنگره حزب مردم سالا ري، به صحنه مناظره جذاب و پيش بيني نشده اي بين برخي از فعالا ن سياسي تبديل  شد.

زماني که حجت الا سلا م مجيد انصاري عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام و دبير مجمع روحانيون مبارز پشت تربيون قرار گرفت و سخنان صريحي را بيان  کرد، حجت الا سلا م ابوترابي، نايب رئيس مجلس شوراي اسلا مي که از اصولگرايان محسوب مي شود مجاب شد تا در اظهاراتي، به برخي سخنان انصاري پاسخ دهد. اما اين پايان کار نبود. حجت الاسلا م والمسلمين مهدي کروبي، يکي از کانديداهاي معترض انتخابات رياست جمهوري هم در اقدامي پيش بيني نشده، پشت تربيون رفت و به بخشي از اظهارات ابوترابي پاسخ داد.

اما نکته  جالب توجه در مورد اين سخنراني ها که کنگره  حزب مردم سالا ري  را به صحنه مناظره تبديل کرد اين بود که هنگام سخنراني هيچ يک از اين افراد، هيچ يک از حاضران، کوچکترين اعتراض يا انتقادي مطرح نکردند و همگان در فضايي آزاد، نظرات خود را با لحني محترمانه مطرح کردند بدون آنکه مشکلي ايجاد شود يا حتي شاهد ايجاد دلخوري نزد آنها باشيم. حتي زماني که حجت الا سلا م کروبي پشت تريبون قرار گرفت، با اينکه از بسياري از سخنان حجت الا سلا م ابوترابي رضايت نداشت، اما با لحني بسيار دوستانه و پس از تعريف و تمجيد فراوان از شخصيت او، انتقادات خود را مطرح کرد و پس از پايان مراسم نيز شاهد گفت وگوي دوستانه اين دو شخصيت و ساير حاضران در نشست از جمله حجت الا سلا م انصاري بوديم. آنچه ديروز در کنگره هشتم حزب مردم سالا ري رخ داد، چند نکته در دل خود داشت.

نخست آن که نشان داد مي توان بدون تهمت  و توهين و تهديد هم مناظره کرد و تفاوتي ندارد اين مناظره، بين کانديداهاي انتخاباتي پيش از انتخابات رياست جمهوري باشد يا مناظره هايي پس از انتخابات باشد. دوم اينکه نشان داد اگر مناظره ها در صدا وسيما هم کمرنگ شود، از هر مجال ديگري مي توان براي مناظره- ولو از نوع غير مستقيم و پيش بيني نشده- بين فعالا ن سياسي استفاده کرد; کما اينکه هفت ماه پس از انتخابات باز هم از هر فرصتي- همچون نخستين گردهمايي حزبي اصلا ح طلبان پس از انتخابات- براي تبيين نظرات  خود استفاده مي کنند.

اما نکته سوم که شايد مهمتر از نکات فوق باشد، حضور شخصيت هاي سياسي از هر دو طيف سياسي در کنگره حزب مردم سالا ري است. شايد اين حضور مشترک زير يک سقف، در سال هاي گذشته چندان عجيب نبود اما اکنون که قطب بندي سياسي در فضاي پس از انتخابات بسيار شديدتر از گذشته است تبادل نظر فعالا ن سياسي اصلاح طلب و اصولگرا در کنگره سراسري يک حزب اصلا ح طلب نشان مي دهد ايده اي که حزب مردم سالا ري براي تشکيل مجمع ملي نخبگان يا چيزي شبيه همان لويي جرگه ايراني براي حل اختلا فات موجود مطرح کرده بود، نه تنها عملي است بلکه مي تواند در شرايط فعلي بهترين راهکار براي بازگشت آرامش به جامعه باشد.

کساني که اين طرح را در شرايطي که قانون بر کشور حکمفرماست، طرحي نادرست مي خوانند قطعا به اين نکته توجه ندارند که قانون طي ماه هاي اخير نزد برخي افراد افراطي و راديکال، متاسفانه نقش فصل الخطاب نداشته و به همين دليل نياز است تا از راهکار ديگري براي رسيدن  به باور فصل الخطاب بودن قانون بهره بگيريم.

شعار هشتمين کنگره حزب مردم سالا ري «اجراي بي کم و کاست قانون اساسي، لا زمه بازسازي اعتماد عمومي» بود و اين شعار، به همراه آنچه در مورد اصول اجرا نشده قانون اساسي در کنگره ديروز مطرح شد، نشان مي دهد که لويي جرگه  يا مجمع ملي نخبگان يا هر عنوان ديگري که بتواند اصلا ح طلبان و اصولگرايان را زير يک سقف جمع کند و آنها را براي نيل به راهکار مناسبي براي حل مشکلا ت ياري دهد، نه تنها به معناي ناديده گرفتن وجود قانون در جامعه نيست، بلکه راهکاري براي يادآوري اين نکته است که قانون، فصل الخطاب است چرا که گويا هنوز در منظر عده اي، قانون فصل الخطاب نيست و آنها هر گونه که بخواهند مي توانند آن را مصادره به مطلوب کنند.

مناظره پيش بيني نشده در حزب مردم سالا ري نشان داد که مي توان در فضايي آرام و منطقي، سخن گفت، سخن مخالف را شنيد و به  نتيجه هم رسيد، مشروط بر آنکه آن دسته از افراطيوني که گويا تمايلي براي وحدت ندارند، در سياست خود تجديد نظر کنند.

رسالت: اشتباهات استراتژيکي و تاکتيکي ميرحسين موسوي

«اشتباهات استراتژيکي و تاکتيکي ميرحسين موسوي» عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ي رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن مي‌خوانيد؛
اشاره: اين تحليل در پي تحليل رفتار سياسي (و نه تحقير سياسي) مهندس ميرحسين موسوي به عنوان سياستمداري است که اخيرا در کانون وقايع مهمي در کشور قرار گرفته بود. تحليل رفتار يک سياستمدار با شاخص هاي سياست عرفي ؛ بديهي است که به معناي پذيرش ارزش اين شاخص ها نيست.

تحليل علمي و سياسي ابعاد مختلف يک پديده پرچالش در محيط توفان زا ممکن نيست يا حداقل به عنوان يک حرکت بدون غرض ديده نخواهد شد . حال که تا حدودي طبل توفان از نوا افتاده است شايد اين تحليل ها با چشمان بازتري خوانده شود.

يک سياستمدار يا در مدل آرمانگرايانه عمل مي کند يا در محيط عملگرايانه محض البته حد وسط نيز ممکن است. فرض کنيم مهندس موسوي در وقايعي که  اتفاق افتاد به دليل دور افتادن از شعارها و تصويري که از او به عنوان يک چهره اسلامي عدالتگراي ارزشي خط امامي حامي اصل ولايت فقيه مستضف گراي ضد ليبرال در اذهان بود و به دليل اقتضائاتي که دور از فهم نيست به سمت مدل بازي سياستمداران عرفي عملگرا که با کارتهاي موجود و نه لزوما مطلوب بازي مي کنند؛ رفته است. سنجش اقدامات او با مدل آرمانگرايانه، خردمندانه نخواهد بود؛ لذا پرسش اين است که با همين مدل عرفي اشتباهات استراتژيک و تاکتيکي مهندس موسوي در بازي سياسي جريان سبز چه بوده است؟

الف- اشتباهات استراتژيک
1. تلاش براي تسخير خيابانهاي قبلا تسخير شده؛ با نظامي که برآمده از انقلاب است و هنوز توان بسيج نيروها و تسخير خيابانها را دارد؛ نمي توان از طريق روش اشغال خيابانها وارد چانه زني شد. موسوي به خوبي از توان بسيج نيروهاي توده اي نظام خبر دارد ؛ پس چرا ضربه خود را به قويترين بخش نظام وارد کرد و مهره هاي خود را به خانه هايي از اين صفحه شطرنج فرستاد که قبلا نظام آنها را در اختيار داشت؟

2. توقع غلط از طبقه متوسط؛ طبقه متوسط در تاريخ ايران محرک انقلابات هست ولي بدون توان طبقات پايين (فقير) جامعه حداکثر کار آن غرغر دائم و حضور انتخاباتي براي اصلاحات است . ذات طبقه متوسط محافظه کاري است . توقع حرکت هاي تند انقلابي از آنها عدم شناخت ماهيت اين طبقه و خصلت طبقاتي آنها ست . آنکه چيزي براي باختن دارد در حيطه محافظه کاران است به دستهاي پرش بايد نگريست نه به شعارهاي خالي اش! طبقات فقير به هر دليلي هنوز دل در گرو نظام اسلامي دارند. پس موتور محرک طبقه متوسط فعلا با موتور بزرگ و قدرتمند فقرا درگير نيست . موسوي مي توانست به قهرمان طبقات فقير و مذهبي در اين دوره تبديل شود ؛ اما در ميدان طبقاتي، به نفع آنها نبرد کرد که عمري آنها را مورد انتقاد قرار داده بود و به طبقاتي پشت کرد که هميشه صادق ترين حاميان عدالتگرايان آرمان خواه هستند.

3. با هويت خود نمي توان مبارزه کرد و پيروز بود؛ موسوي در بستر انقلاب اسلامي (و تند ترين جريانات آن) باليد و هويت يافت ؛ مبارزه موسوي با باورهاي اين نظام، مبارزه موسوي با هويت خود بود لذا سريعا براي طيفي از مخالفان حامي از رهبري آشوب ها به سطح بهانه تنزل کرد. فرزندي که برصورت مادر خود - به هر دليلي- سيلي مي زند محبوب هيچ کس نخواهد بود.

4. عدم توانايي در تبديل ضعف به قدرت: در آنجايي که يک سياستمدار عرفي ( ونه آرمانگرا) به هر دليلي امکان ايستادگي در خود نمي بيند؛ مي کوشد در صورت لزوم تسليم شود تا ضعف را به قدرت تبديل کند؛ براي سياستمداري که فقط براي قدرت سياسي مبارزه مي کند؛ تسليم مي تواند تبديل به ابزار قدرت شود.موسوي بر روي نقطه شکست ايستادگي مي کند . البته اگر براساس مدل آرمانگرايانه مبارزه مي کرد اين عمل توجيه پذير بود ولي در راس سپاه مبارزان بي آرمان ( نه لزوما بي هدف) نمي توان اهداف آرمان خواهانه راتسخير کرد.

ب: اشتباهات تاکتيکي
1. افشاي بي موقع نيات؛اگر موسوي برآن بود که کارخانه انتخابات جمهوري اسلامي محصولات از قبل طراحي شده بيرون مي دهد. چرا وارد بازي از پيش باخته شد؟ و اگر چنين باوري نداشت (که ظهور خاتمي نقضي بر فرض پيشين است ) چرا قبل از رسيدن به ايستگاههاي قانوني اعتراض، از قطار بيرون پريد؟ آيا او زودتر از زمان لازم نيات خود را آشکار نکرد؟ اگر چنين بود او برخلاف يکي از اصول سياستمداري عرفي عمل کرده است. اصلي که مي گويد نيات خود را پنهان سازيد تا رقيب را در بي تعادلي و تاريکي نگه داريد. زيرا اگر رقيب نداند که نيت نهايي شما چيست نمي تواند دفاع يا حمله دقيقي عليه شما را تدارک بيند. به نظر مي رسد افشاي نا به هنگام نيات سياسي از اشتباهات موسوي در بازي مذکور بود و به رقبا امکان  طراحي حملات بعدي را داد.

2. بازي بر حسب سناريوي رقيب؛ مناظره ها ميداني بود که هر کسي مي بايد بازي را به رقيب تحميل مي کرد. در مناظره ها موسوي علي رغم داشتن بعضي کارت هاي برنده درون تله احمدي نژاد افتاد. او بايد انتخاب ها را کنترل مي کرد و احمدي نژاد را وادار مي کرد با کارت هاي او بازي کند در حالي که دقيقا احمدي نژاد با او همين بازي را کرد. موسوي در تله حملات انحرافي افتاد که او را به سنگر دفاع، آن هم دفاع شخصي راند. موسوي بر روي توان خود براي مناظره با احمدي نژاد دچار برآورد غلط شده بود او بايد مي دانست که سرعت انتقال پايين تر که براي او طبيعي و از تبعات کهولت سن است و نيز پاره اي قيودات او را در برابر احمدي نژاد در موضع دفاعي قرار خواهد داد ؛ لذا يا بايد وارد اين مناظره ها نمي شد يا با استراتژي دفاعي گيج کننده و سکوت هاي انتخابي بازي را تحت کنترل مي گرفت.

3.تصويرسازي موسوي توسط ديگران؛ اصلي در سياست عرفي وجود دارد که توصيه مي کند ؛ شما خودتان به بازآفريني تصوير خود دست بزنيد و اجازه ندهيد ديگران براي شما هويت بسازند . در انتخابات اخير دو گروه براي موسوي تصوير سازي کردند. اول هواداران آقاي خاتمي ومعين که سعي کردند از موسوي با تصوير خاتمي غيرروحاني و يا معين ديگري بسازند و ديگري که احمدي نژاد و هواداران او بودند ؛ اينان چهره اي «پير ، در هم ريخته و ناتوان » از موسوي ارائه دادند. هيچ کدام از اين دو تصوير، به واقع تصوير موسوي نبود اما اگر شما خود تصوير خود را نسازيد برايتان تصويرسازي خواهند نمود.

4- ناتواني در بکارگيري «آينه جادو»؛ تلويزيون آينه جادوست؛ واقعيت را منعکس مي کند ولي ابزار فريب نيز هست . مردم عادت کرده اند هر آنچه را که مي بينند واقعيت تصور کنند. موسوي نه در مناظرات و نه در فيلمهاي تبليغاتي اش نتوانست از توانمندي هاي آينه جادو بهره گيرد و اين يعني از دست دادن بزرگترين فرصتي که در اختيار يک سياستمدار قرار مي گيرد.

5- تصلب تاکتيک ها؛ يک سياستمدار حرفه اي عرفي بايد چون آب سيال و بي شکل باشد تا به هدف ثابت مخالفانش تبديل نگردد.

تاکتيک ها بايد برحسب شرايط با قدرت چرخش عالي و سريع طراحي شود. اسير تصوير ثابت و تاکتيک متصلب شدن ؛ يعني مرگ سياستمدار در نبرد با رقيبي متحرک. موسوي نتوانست تاکتيک هايي جديدي جز آنچه که خاتمي و معين آزموده بودند به کار گيرد؛ البته بي گمان بهره گيري از متدهاي تبليغي به او نوعي برتري داد ولي نتوانست اين روشها را با تاکتيک هاي گيج کننده رقيب و انعطاف بالا در سطح بازي سازي همراه کند . موسوي قابل پيش بيني شده بود و رقيب توانست به خوبي بازيهاي او را شناخته و او را درون سناريوي خود به عامل تحت کنترل تبديل کند.

6 -به باد دادن هاله اسرارآميز سکوت؛ بخش زيادي از شهرت موسوي نه به خاطر سخنان او بلکه به خاطر سکوت بيست ساله او بود؛ اساسا سکوت همواره رازآميز است و مردم موقعيت افراد ساکت را بيش از آنچه بايد ارزيابي مي کنند و حول آنها هاله اي از اسرارآميز بودن پديد مي آورند.

افراد ساکت چون به دام سخن گفتن مي افتند هر چه بيشتر سخن بگويند و بخواهند بر مردم تاثير گذارند ؛ عوام تر به نظر مي رسند. موسوي هنر ساکت بودن را داشت ولي هنر بهره مندي از ثمرات آن را نداشت . طبعا موسوي مي گويد نمي توان هم کانديداي رياست جمهوري بود و هم سکوت کرد. آري مي توان با سکوت بسيار سخن گفت . مثلا وي مي توانست با اعمالش پيروز شود نه اينکه با مباحثاتش شکست بخورد. او اين قانون را زيرپا گذاشت که «عمل کنيد ؛ توضيح ندهيد.» اگر يک سياستمدار حرفه اي عرفي به او مشورت مي داد شايد به او مي گفت که او بايد « از کلمات ساده ولي مبهم و نيز واژه هاي پرطنين ولي دو پهلو استفاده مي کرد.»

7 - تکيه بر شفقت مردم به جاي سخن گفتن از منافع مردم؛ در سياست عرفي گفته اند هنگامي که ياري مي خواهيد بر منافع مردم تاکيد کنيد نه بر شفقت آنها. موسوي به جاي آنکه به مردم بگويد در صورت پيروزي او چه منافعي در انتظار مردم خواهد بود کوشيد به آنها بگويد من مرد خوبي هستم که احمدي نژاد به من حمله مي کند. پس به من راي دهيد. احمدي نژاد درست خلاف اين عمل کرد و پيامش دريافت شد.

اعتماد: عشق به خدا، خود و مردم درسي براي کاميابي آدميان

«عشق به خدا، خود و مردم درسي براي کاميابي آدميان»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتناد به قلم بهروز بهزادي است كه در آن مي‌خوانيد؛«ماتسوشيتا» کارآفرين نامدار ژاپن را بيشتر تحصيلکردگان کشورمان مي شناسند. او کسي است که از صفر به چندصد ميليارد دلار ثروت رسيد و حتي امروز که ديگر در ميان ما نيست به عنوان بنيانگذار صنايع الکتريکي ژاپن و کسي شناخته مي شود که اصول مديريت ژاپني را مدون کرد و در اختيار مديران سراسر جهان گذاشت.

براي اينکه خوانندگان اين يادداشت او را بهتر بشناسند، بايد بگويم ماتسوشيتا در سال 1932 وقتي ماموريت شرکت خود را براي کارکنانش تشريح مي کرد، يک برنامه بلندمدت کاري براي 250 سال شامل 10 برنامه 25 ساله براي 10 نسل کاري اعلام کرد. جالب است بگويم همين شرکت در حال حاضر يعني سال ها پس از مرگ ماتسوشيتا تحت عنوان صدها نام تجاري معروف براي 300 هزار نفر در سراسر جهان کار ايجاد کرده و حدود 80 ميليارد دلار درآمد سالانه دارد.

اگر در زندگي ماتسوشيتا تحقيق کنيم به بسياري از مسائل جالب که هر يک درسي بزرگ براي ما است برمي خوريم و چون مي دانم همين چند خط انگيزه يي در شما ايجاد کرده است که بيشتر درباره او بخوانيد و بدانيد شما را به ده ها کتاب و مقاله درباره زندگي او حواله مي دهم-که خوشبختانه به زبان فارسي ترجمه شده اند-و به بخشي از پندارهاي او که اصولي بسيار مهم از زندگي را به ما عرضه مي دارد مي پردازم.اصل اول اينکه با محصولات بسيار متنوعي که شرکت او مي ساخت، هر بار درباره کارش از او مي پرسيدند مي گفت که «انسان مي سازد». تعريف او از انسان سازي بخشي از فرآيند مديريت است که پس از او مورد توجه بسياري از مديران جهان، از صنايع بزرگ گرفته تا فرهنگ و سياست، يعني رئيسان کشورهاي مختلف جهان قرار گرفت.

ماتسوشيتا حتي زندگينامه يي دارد که با عنوان «نخست انسان، سپس کالا» منتشر شده است. او با ميلياردها دلار ثروت هميشه به نيروي انساني خود مي نازيد، چراکه ثروت را فناشدني مي دانست ولي انسان را- که البته منظور او فرهنگ بود- جاودان.از آنجا که من علاقه زيادي به عملکرد ماتسوشيتا دارم، هميشه اکثر مطالبي را که درباره او نوشته شده است خوانده ام.

يکي از اين مطالب تحليل نويسنده يي از زندگي او بود؛ نويسنده يي تقريباً گمنام که نامش به يادم نمانده است، ولي آنچه نوشته بود به علت جذابيت در خاطرم نقش بسته است.او پس از توضيح بسيار مفصلي درباره زندگي ماتسوشيتا و بازگويي اصولي که به پندنامه مديريتي او معروف شده و در بيش از 20 بخش گرد آمده است، به بندهاي پاياني اشاره کرده که در آنها ماتسوشيتا ضمن اعلام اينکه به دنبال دستيابي به صلح، خوشبختي، سعادت و رفاه نه تنها براي مردم ژاپن بلکه براي جهان است، يادآور شده است؛ «تا زماني که از راهبراني توانمند برخورداريم، آينده يي درخشان در پيش خواهيم داشت.

ما نيازمند پرورش مردمان شايسته و کاردان براي شکل دادن به آينده هستيم.» اما مهم ترين کار اين نويسنده بازگويي چکيده و عصاره زندگي ماتسوشيتا بود که دنيايي از مفاهيم عالي زندگي را در خود داشت. او نوشته بود که کل زندگي اين شخصيت بزرگ جهان، در اين جمله خلاصه مي شود که به خدا، خودت و مردم عشق بورز و سپس به تشريح مزاياي اين جمله سه منظوره پرداخته بود که اصل زندگي مردمان کامياب جهان محسوب مي شود.

در ادامه وي يادآور شده بود نوعي از زندگي را تصور کنيد که خدايي در آن نباشد، براي خودتان ارزش قائل نباشيد و ديگران، يعني افراد جامعه خود را دوست نداشته باشيد، در چنين شرايطي نمي توانيد نام انسان بر خود بگذاريد، چرا که آدمي صاحب عقل است، براي زندگي توام با کاميابي بر جهان گام نهاده است و چون موجودي اجتماعي است، اگر در جمع نباشد و بر جمع عشق نورزد، نمي توان بر او آدمي نام نهاد. در دنباله به تشريح آمده بود آدمي که خدا را نشناسد و به او عشق نورزد، در واقع از دستورات او که نظم جهان بر آن استوار است سرپيچي کرده است و هدفي در زندگي او نمودار نمي شود. بر اين عارضه اگر انساني را که به خود و ديگران عشق نمي ورزد و هدف از زندگي خود را نمي شناسد بيفزاييد به اين مي ماند که در صحرايي برهوت زندگي مي کنيد که هيچ اميدي به ادامه زنده ماندن نداريد.

ماتسوشيتا به اين دليل مي گفت مهم ترين کار او انسان سازي است که بر معناي انسانيت تکيه داشت. او معتقد بود آدميان مهم ترين سرمايه جهان محسوب مي شوند و در نتيجه کشور يا کوچک تر از آن بنگاه هاي صنعتي اگر سرمايه خود را چيزي جز انسان- البته تحصيلکرده وفهميده- بدانند سقوط آزاد را تجربه مي کنند.

ابتكار: مردم، نخبگان، دولت

«مردم،نخبگان،دولت»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛چگونگي رابطه بين مردم،نخبگان و دولت، افق توسعه هر کشور را ترسيم مي کند. اگر اين رابطه بر اساس شاخص هاي عقلانيت تعريف شود نتيجه آن به توسعه متوازن خواهد انجاميد.عقلانيت نخبگان سياسي با توجه به شاخص هايي مانند پايگاه مردمي و مقبوليت اجتماعي آنان،همسويي و هماهنگي منافع آن با منافع عمومي جامعه پاسخگويي در برابر مردم و جامعه،فقدان مطلق انديشي و انتقادپذيري،اعتماد به تخصص،لياقت و بهره گيري از نظرات تخصصي و کارشناسي جمعي ارزيابي مي شود.

عقلانيت مردم که محصول فرآيند تاريخي و دراز مدت آموزشي و جامعه پذيري سياسي از طريق کارکرد نظام آموزشي و تربيتي منسجم هدفدار است،جبرگريزي و نفي تقديرگرايي، دنيا پذيري و اعتماد به نفس در سازندگي جامعه مطلوب، اقدام مبتني بر محاسبه گري،قانون محوري، آينده بيني و کلان نگري،مشارکت فعال در سرنوشت سياسي را شامل مي  شود.عقلانيت در سطح تعامل دولت-ملت که در چگونگي اعمال قدرت تجلي مي يابد شامل موارد زير است.

نهادينه شدن سازوکارها و روندهاي بازخواست مردم از دولت،شيوه هاي پاسخگويي دولت در برابر مردم،چگونگي فرآيند تصميم گيري سياسي و زمينه سازي دولت براي گسترش عرصه عمومي و گفتمان در جامعه،سياست زدايي از تصميم گيري و خشونت  زدايي در اعمال قدرت توسط هر يک از طرفين و در عرض به کارگيري ابزار گفتگوي انتقادي تعريف مي شود.

در فرمان حضرت علي به مالک اشتر که در آن ظرايف و دقايق حکمراني بر مردم بيان شده است به دو مسئله مهم اشاره رفته است.الف) خشونت زدايي از عرصه سياست.ب) تقدم صلاحيت و اکتساب در گزينش و استخدام سياسي بر انتساب و وابستگي. در باب مطلب اول فرمودند... برتو باد پرهيز شديد از خونريزي حرام; زيرا خونريزي به ناحق سريع تر از همه چيز انتقام را بر مي انگيزد و عاقبت بدي که دنبال دارد شديدتر از همه چيز گريبان آدمي را مي گيرد و براي زوال نعمت بيش از همه عوامل موثر است.در ارتباط با مطلب دوم نيز فرمودند: در امور کارگزارانت دقت کن و تيزبين باش و آنان را با آزمايش و امتحان و تحقيق و کشف صلاحيت انتخاب کن و از روي بخشش بي علت و از روي دلخواه خودت و استبداد راي نگمار.

با توجه به اين ويژگيها مي توان نتيجه گرفت که اکنون در جامعه ايران مردم از مشخصه هاي عقلانيت برخوردارند چرا که مشارکت فعال آنان در سرنوشت و اعتماد به نفس آنها در ميدان هاي مختلف گواه خوبي بر بهره مندي آنان از عقلانيت مي باشد اما مطالعه رفتار نخبگان و دولتمردان در اتفاقات اخير فاصله آنها را با شاخصه هاي عقلانيت نشان مي دهد.

تحقق عقلانيت در سطوح سه گانه سبب حل بحران مشروعيت،تکوين منافع و مصالح همگاني و تطابق منافع دولت و مردم،تجلي اصل گفتگو به جاي کاربست اجبار و قوه قهريه،حاکميت عقل تخصصي جمعي و در نتيجه غير شخصي شدن سياست، باعث مي شود تا بي ثباتي نا استوار سياسي از جامعه رخت بربندد و اگر هرکدام از عوامل سه گانه با التزام به عقلانيت شيعي،کارکرد لازم را در جامعه ايفا نمايند و سطوح سه گانه بر اساس عقلانيت با هم تعامل نمايند آنگاه شاهد پيامدهاي آن در توسعه همه جانبه خواهيم بود و هرگاه يکي از اين عوامل مرز و حدود عقلانيت را بشکند نوسان شديد و بحران آن جامعه را ناآرام مي کند.

جمهوري اسلامي: تكليف همه سنگين است

«تكليف همه سنگين است»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در ان مي‌خوانيد؛
روزنامه آمريكائي « وال استريت ژورنال » در مقاله اي به قلم دو تن از مسئولان اجرائي سابق و از نظريه پردازان كنوني آمريكا جمهوري اسلامي ايران را بزرگترين تهديد عليه ثبات جهاني و امنيت آمريكا دانسته و ضمن اعتراف به ناكارآمد بودن راه هائي از قبيل اقدام نظامي و به سازش كشاندن ايران راه حل را در تلاش براي روي كار آوردن كساني مي داند كه كمتر سر جنگ با آمريكا داشته باشند.

نويسندگان اين مقاله كه يكي معاون سابق وزير خارجه آمريكاست و ديگري معاون سابق وزير دفاع آن كشور در اين مقاله « تغيير هويت رهبري ايران » را هدف اصلي سياسي آمريكا در برخورد با ايران ميدانند و مي نويسند : « بايد گفتار و كردار ما در مسير هدف اصلي سياسي ما يعني تغيير هويت رهبري ايران قرار گيرد بطوري كه هر اقدامي كه ما بعمل مي آوريم و هر كلامي كه به زبان مي رانيم و كليه اقداماتي كه انجام نداده ايم و مسائلي كه بيان نمي كنيم بايد در چارچوب اين هدف هماهنگ شوند. »

اين نكته كه نظريه پردازان آمريكائي سرانجام توانسته اند به اهميت جايگاه كليدي رهبري در نظام جمهوري اسلامي پي ببرند و براين نكته تاكيد مي كنند كه هر اقدامي و هر كلامي و حتي هر آنچه را كه نمي گويند و انجام نمي دهند را بايد در چارچوب همين واقعيت مورد نظر قرار دهند براي خود آنها حائز اهميت زيادي است . اين يعني پي بردن به كانون اصلي قدرت و تصميم گيري در نظام جمهوري اسلامي كه البته هنوز ابعادي از آن براي آنها نامكشوف است . هر چند نظريه پردازان آمريكائي و بطور كلي غربي بسيار دير متوجه اين واقعيت شده اند لكن اكنون كه نگاه استراتژيك آنها بر اين موضوع تمركز يافته بطوري كه به آن تصريح مي كنند بايد توجه داشته باشيم كه تكليف همه ما بسيار سنگين است و با تمام توان و امكانات بايد براي خنثي كردن اين توطئه تلاش كنيم .
نويسندگان مقاله وال استريت ژورنال راهكارهاي اجرائي شدن سياست مورد نظر خود را با چهار پيشنهاد مطرح مي كنند كه اينها هستند.

1 حمايت هاي آموزشي از مخالفان داخلي
2 تشديد تحريم عليه اقتصاد ايران
3 تقويت و گسترش ارتباطات با داخل ايران
4 تكذيب ادعاهاي تبليغاتي ايران كه مي گويد اصلاح طلبان قابل اعتماد نيستند و وطن خود را دوست ندارند قدرت آمريكا رو به افول است برنامه هسته اي ايران موجب پيشرفت اين كشور خواهد شد و مخالفت با فعاليت هاي هسته اي ايران و بخشي از توطئه غرب براي فقير و عقب نگهداشتن ايران است .

در مقاله وال استريت ژورنال دو نكته قابل توجه ديگر بايد مورد تامل قرار گيرند. اول آنكه نويسندگان اين مقاله همه كساني كه به نحوي با دولت يا نظام جمهوري اسلامي مشكلي دارند را تحت عنوان مخالفان قرار مي دهد و علاوه بر اصلاح طلبان از جنبش سبز نيز نام مي برد و هيچ تفكيكي ميان معترضين و مخالفين و معاندين قائل نمي شود كما اينكه مخالفان دولت و مخالفان نظام را نيز از همديگر جدا نمي كند.

طبيعي است كه اين يك نگاه شيطنت آميز است كه علاوه بر تلاش براي بيش از اندازه واقعي وانمود كردن تعداد مخالفان درصدد تشويق معترضان به تبديل شدن به مخالف نيز هست . دوم آنكه نويسندگان مقاله در پايان بر ضرورت همكاري همه جانبه نهادهاي دولتي و غيردولتي آمريكا براي پيشبرد سياست مقابله با نظام جمهوري اسلامي تاكيد مي كنند و مي نويسند : « در بسياري موارد الزامات منافع ما در سياست خارجي موجب شده كه ما ارزشهاي اصلي خود را زير پا بگذاريم . اما در مورد ايران شانس زيادي در اين رابطه داشته ايم و منافع و اصول ما در يك راستا قرار دارند. بنظر مي رسد چالش ايران در قياس با ديگر تهديدات جدي عليه آمريكا با بكارگيري قدرت نرم قابل حل باشد. »

درباره اين دو نكته تاملات مهمي وجود دارد كه بعضي از آنها از اينقرارند.
1 هدف نظريه پردازان آمريكائي از تفكيك نكردن مخالفان و معارضان و معترضان كاملا روشن است . براي خنثي كردن توطئه اي كه آنها از اين طريق دنبال مي كنند بايد نظريه پردازان داخلي و مسئولان و تصميم سازان با هوشمندي و دقت كامل تلاش كنند در اين دام نيافتند و حساب بخش هاي مختلف اين جماعت را از همديگر جدا نمايند. نوع رفتار و گفتار با معارضان و مخالفان و معترضان و معاندان نمي تواند يكسان باشد. كساني كه حساب اين بخش ها را از همديگر جدا نمي كنند و همه را با يك چوب مي رانند در واقع بدون آنكه بدانند و بخواهند به اجراي طرح همين نظريه پردازان آمريكائي كمك مي كنند.

2 مهمتر از اين وظيفه ايست كه خود معترضان به ويژه سران آنها برعهده دارند . آنها بايد همواره و با صراحت از آمريكا و هر قدرت خارجي ديگري كه خود را حامي آنها قلمداد مي كند ابراز انزجار كنند و بر دشمن بودن اين قدرت هاي شيطاني تاكيد نمايند.

3 نويسندگان مقاله وال استريت ژورنال درست مي گويند كه در مورد ايران منافع و اصول آنها در يك راستا قرار دارند . زيرا استعمارگران آمريكائي اصولا فاقد هرگونه ارزش و اصول هستند و براي آنها آنچه اصل است رسيدن به منافع نامشروعشان است . آنها در ايران با ملتي آگاه و انقلابي مواجه هستند كه در هيچ شرايطي حاضر نمي شود استقلال و آزادي و شرف خود را با هيچ چيز ديگري معامله كند. حتي معترضان نيز حفظ نظام جمهوري اسلامي را ريشه اي ترين اصل مورد قبول و احترام خود ميدانند و بهيچوجه حاضر نيستند آنرا با هيچ چيز و هيچكس معاوضه كنند و در اين زمينه قبل از هر چيز بر سينه بيگانگان دست رد مي زنند.

4 در عين حال كه نظريه پردازان آمريكائي در اين مقاله نشان داده اند كه به جايگاه رهبري در ايران پي برده اند ولي همچنان از ريشه و پشتوانه اين جايگاه بي خبرند. آنها از عمق اعتقادات مذهبي مردم ايران اطلاع چنداني ندارند و به همين دليل نمي توانند اين واقعيت را درك كنند كه با نسخه هائي كه در ساير كشورها ممكن است كاربرد داشته باشند نمي توان مردم ايران را از نظام جمهوري اسلامي جدا كرد.

5 بكار بردن تعبير « قدرت نرم » با تكيه بر تجربياتي است كه آمريكا در مقابله با شوروي سابق و فروپاشي آن دارد . در آن واقعه صداي آمريكا نقش مهمي ايفا كرد و امروز نيز آمريكا بودجه هنگفتي براي دست يابي به اين هدف از طريق تبليغات و تخريبات و تحريفات در ايران صرف مي كند لكن نظريه پردازان آمريكائي در اين شبيه سازي دچار خطاي بزرگ توسل به قياس مع الفارق شده اند. مردم ايران فرهنگ ديني اين مردم ابعاد اعتقادي و فرهنگي انقلاب اسلامي رهبري ديني ريشه داري كه توانست رژيم 2500 ساله شاهنشاهي را ساقط كند و نفوذ قدرت هاي استعماري را قطع كند و پيوندي كه ميان مردم ايران و رهبري ديني وجود دارد واقعيت هائي هستند كه نظريه پردازان آمريكائي يا از آنها بي خبرند و يا آنها را در تحليل خود ناديده گرفته اند و به همين جهت دچار اين قياس مع الفارق شده اند كما اينكه آنها خود ميدانند ايران مطامع آمريكا را به خطر انداخته نه ثبات جهاني را.

6 آنچه مهم است حفظ اين پيوند است . بايد سوگمندانه اعتراف كنيم كه افراطيون و اقدامات خودسرانه آنها به اين پيوند مستحكم ضربه وارد مي كند و به دشمن براي رسيدن به هدف شومي كه دارد كمك مي نمايد. همه بايد با تمام توان از اين روند مخرب جلوگيري نمايند و اجازه ندهند توطئه تخريب چهره هاي انقلابي و به ويژه معارضه ميان شخصيت هاي روحاني ادامه يابد. دشمن به همين راه براي گسستن پيوند ميان مردم و رهبران ديني دل بسته است و براي به نتيجه رسيدن آن هرچه بتواند هزينه مي كند.

پاي بندي به اين نكات ما را به وحدت و انسجام مي رساند معاندان را منزوي مي كند و دشمن را نااميد مي سازد. ترديدي نداريم كه نظام جمهوري اسلامي قدرتمندتر از آنست كه آمريكا بتواند خدشه اي به آن وارد نمايد. تدبير عقلاي قوم سعه صدر مسئولان و هوشياري مردم قطعا راه را براي عبور از شرايط كنوني هموار خواهد كرد و نظام جمهوري اسلامي قدرتمندتر از هر زمان ديگري در مسير پرافتخار خود به پيش خواهد رفت .

آفرينش:ضرورت حساسيت به صنعت حمل و نقل کشور

«ضرورت حساسيت به صنعت حمل و نقل کشور»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش است كه درآن مي‌خوانيد؛سقوط، تصادف، حادثه و برخورد واژه هايي است که اکنون سالهاست با گوش ايرانيان آشناست. آشنايي که آنان را ياد چالش ها و مشکلات عديده صنعت حمل و نقل کشورشان مي اندازد و تنها افسوس باقي مي گذارد و قول هاي مسئولان براي رسيدگي و حرکت به سوي بهترشدن ...

حمل و نقل و ايمني اين بخش همواره يکي از مهمترين مولفه هاي توسعه پايدار و افزايش رشد اقتصادي کشورهاست اما اين بخش در ايران جدا از آنکه هنوز درجا زده است عملا در بخشي از استانداردهاي اساس حرکتي روبه عقب برداشته است. اين وضعيت بي گمان تنها توسط طيف تحريم هاي غرب بر ضد ايران ايجاد نشده است بلکه ناآشنايي مديران صنعت حمل و نقل به ويژه در صنعت هوايي در کنار عدم سرمايه گذاري خارجي و داخلي همواره باعث رکود صنعت حمل و نقل در ايران شده است. با نگاهي مقايسه اي به وضعيت حمل و نقل در کشورمان درمي يابيم در بخش حمل و نقل زميني و جاده ها ، در حالي که وسعت کشورمان به مراتب از ترکيه و ايتاليا بيشتر است اما ما تنها 172 هزارکيلومتر راه در مقابل 487 هزار کيلومتر ايتاليا و 426 هزار کيلومتر ترکيه دارا هستيم.

دربخش خطوط ريلي نيز ما داراي 9هزارکيلومتر خطوط آهن هستيم يعني کشور ما به ازا» هر کيلومتر مربع تنها 5/3 متر ريل راه آهن است . درحالي که اين آمار در آلمان 246، فرانسه 83 و اتحاديه اروپا 66 متر است. اين آمارها همگي حکايت از عقب ماندگي، در صنعت حمل و نقل زميني و ريلي است وضعيتي که در بخش حمل و نقل هوايي به مراتب بدتر است. يعني در حالي که ما در گذشته صاحب پيشرفته ترين ناوگان حمل ونقل هوايي در منطقه بوديم اينک در وضعيتي قهقرايي به سرمي بريم به صورتي که امروزه شنيدن سقوط ساليانه چندين هواپيمايي ايراني براي جهانيان امري آشنا شده است. به طوري که بسياري از کشورهاي جهان به طور مستقيم و غيرمستقيم محدوديت هايي را براي پرواز خطوط هوايي ايران ايجادکرده اند در همين حال خطوط هوايي آراياناي افغانستان خروج از ليست سياه اتحاديه اروپا را جشن مي گيرد.

در اين حال کارشناسان و برخي از مسئولان حلقه مفقوده صنعت حمل و نقل را عدم سرمايه گذاري مي دانند سرمايه گذاري که اکنون در سايه کاهش سرمايه گذاري خارجي در ايران مي توانست توسط بخش خصوصي يا توسط بودجه عمراني دولت برطرف شود اما اين سرمايه گذاري حتي با اهداف برنامه هاي توسعه و سندچشم انداز نيز ناخواناست. مطابق سندچشم انداز 20 ساله در حالي که بنابرساخت سالانه 1000 کيلومتر راه آهن در کشور بوده است اما هم اکنون تنها 30 درصد اين ظرفيت انجام شده است و 70 درصد بقيه در کنار افزايش فرسودگي خطوط ريلي ايران را از هدف 25 هزار کيلومتري خط آهن در سال 1404 بسيار دور و دورتر کرده است.

اين درحالي است که به نگاه کارشناسان اقتصادي توسعه حمل و نقل ريلي 50 درصد صرفه جويي اقتصادي براي کشور درپي دارد و افزون برآن عدم مشارکت مستقيم بخش خصوصي در ناوگان ريلي کشور و تنها خصوصي سازي 80درصدي بخش بار همچنان مديريت را در دستان دولت باقي گذارده است امري که با توجه به ضعف هاي مديريت دولتي مانع جذب سرمايه گذاري بيشتر بخش خصوصي مي شود. در اين ميان حمل و نقل هوايي حديثي مشهود و آشکار است و عقب ماندگي آن در خاورميانه و جهان به گونه اي است که اکنون کشورمان درصدر فهرست هاي سقوط و سانحه جهاني قراردارد. افزون برآن عدم توسعه خطوط متناسب هوايي و بدون استفاده ماندن ظرفيت ها و فرودگاه هاي کشور عملا صنعت هوايي کشور را زيان ده ساخته است.

در اين حال هرگاه سخن از چالش هاي ناوگان هوايي کشور مي رود ، انگشت ها به سمت گستره تحريم ها نشانه مي رود درحالي که اين تنها يکي از علل عقب ماندگي مشهود ماست و در کنار آن بايد به نا آشنايي مديران با اين بخش و عدم سرمايه گذاري متناسب و به کارگيري روابط ديپلماتيک براي استفاده از هواپيماهاي جايگزين نيز اشاره کرد . در اين ميان مسئولان مي توانند با توسعه خطوط هوايي، کاهش هزينه ها، همکاري با ساير خطوط، استفاده از ظرفيت هاي خالي سرمايه گذاري در بخش هوايي مي توانند عمر 20 تا 25 ساله ناوگان فرسوده هوايي را تا ده سال(عمر ناوگان هاي مطلوب منطقه اي) کاهش دهند.

قدس:مناظره هاي تلويزيوني؛ بايدها و نبايدها

«مناظره هاي تلويزيوني؛ بايدها و نبايدها»عنوان يادداشت روز روزنامه‌‌ي قدس به قلم بيژن نوباوه است كه در آن مي‌خوانيد؛برگزاري مناظره هاي تلويزيوني طي هفته هاي اخير، مورد توجه ويژه عموم مردم و بخصوص رسانه هاي مکتوب واقع شده است. اکثر صاحب نظران و آگاهان سياسي ضمن مثبت خواندن برگزاري اين مناظرات، مباحثات مطرح شده در آن را گامي به جلو در راستاي تنوير افکار عمومي و ايجاد فضاي باز و شفاف در جامعه ارزيابي مي کنند.

بدون ترديد ادامه اين روند مي تواند باعث روشن شدن بسياري از ابهامها و موضوع اعتراضها و دريافت پاسخ مناسب شود، اما در اين ميان به نظر مي رسد توجه به چند نکته براي هرچه بهتر برگزار شدن و ادامه اين مناظرات ضروري است.

1. اولين موضوع توجه به بحث فرهنگ سازي مناظره و گفتگوي بدون مجادله در جامعه و تلاش براي نهادينه کردن اين فرهنگ است.
در حال حاضر چون مناظره هاي تلويزيوني در ايام بعد از انتخابات رياست جمهوري برگزار مي شود، خيلي ها تصور مي کنند موضوع مورد توجه در اين مناظرات نيز بايد به اتفاقهاي انتخاباتي معطوف باشد، در حالي که برگزاري چنين مناظره هايي در صدا و سيما مي تواند با ارائه الگوي مناسب مباحثه و گفتگو، ايجادکننده جريان فکري خوبي در جامعه باشد.

يکي از موضوعاتي که رهبر معظم انقلاب در تعريف جامعه سالم بدان اشاره کردند، وجود ديدگاههاي مختلف در جامعه است تا مردم بتوانند از بين آنها بهترين انديشه و تفکر را انتخاب کنند، لذا چنين برنامه هايي مي توانند با در نظر گرفتن موضوع فرهنگ سازي، روند خود را به شکلي هدايت کنند که برآيند آنها مراجعه به آرا و انديشه هاي منطقي و مستدل باشد.

2. موضوع بعد که در اين برنامه ها بايد بدان توجه شود، مبحث قانون گرايي است.
همه شرکت کنندگان با هر سليقه و خط مشي سياسي بايد هدف خود را تقويت منافع ملي قرار دهند، در غير اين صورت نه تنها مناظرات مشکلي را حل نخواهد کرد، بلکه بر مشکلات قبل نيز خواهد افزود.

حرکت بر مسير قانون، حفظ حرمت طرفين و استفاده نکردن از راهکارهاي تخريبي براي فرار از واقعيات، مي تواند گره مسائل را بگشايد و باعث روشنگري گردد.

3. موضع محوري و توجه به مسائل مختلف بجز موضوعات جنجال برانگيز مانند انتخابات هم بايد مورد توجه تهيه کنندگان برنامه مناظره هاي تلويزيوني واقع شود.

ما در جامعه بجز انتخابات و مسايلي که پيرامون آن گذشت، موضوعات مهم ديگري هم داريم که بسيار مورد توجه مردم و کارشناسان است. به عنوان مثال، در موضوع هدفمندکردن يارانه ها يا مسائلي از اين دست مردم سؤالهاي زيادي دارند و کارشناسان مختلف نيز نظرات متفاوتي را مطرح مي کنند که مي تواند به موضوع مناظرات بدل شود.

درس گرفتن از گذشته و حوادث انتخابات کار صحيحي است که مي تواند موجب آگاه سازي جامعه شود بخصوص اينکه طرفين مناظره هايي که به بحثهاي انتخاباتي مي پردازند، مي توانند با استفاده از اين فرصت، موضوع دشمن شناسي و جداسازي نيروهاي داخل نظام از دشمنان را پيگيري کنند اما قرار نيست ما براي هميشه در موضوع انتخابات گذشته باقي مانده و به بهانه هاي مختلف به تخريب يکديگر و فرصت سازي براي دشمنان بپردازيم. در غير اين صورت، اين مناظره ها به محلي براي عقده گشايي برخي جريانهاي سياسي درگير در انتخابات بدل مي شود که به هيچ وجه به نفع کشور و گروه هاي سياسي با گرايشهاي مختلف نيست.

4. يکي ديگر از مسائلي که بايد در ساخت برنامه هاي مناظره محور مورد توجه قرار گيرد، استفاده از کارشناسان و افراد صاحب نظر و توانمند در ارائه دليل و برهان براي موضوعات مورد بحث است.

در دعوت از ميهمانان نبايد به جنجال آفريني و ميزان توانمندي آنها در گرم کردن موضوع توجه شود، بلکه بايد از افرادي دعوت شود که در حوزه مورد بحث داراي تجربه، نظريه و دلايل مورد تأمل باشند. چه بسا کارشناسان عادي هستند که به دليل تسلط خود بر حوزه مورد بحث، بسيار بيشتر از برخي افراد شناخته شده مي توانند بر جذابيت موضوع و جلب نظر مخاطب بيفزايند ضمن اينکه مناظره به دليل واکاوي مناسب، نتيجه اي در خور توجه و سازنده خواهد داشت.

آنچه مسلم است، در ميان گروههاي مختلف هستند افرادي که در جنجالها بيشتر مورد توجه قرار گرفته اند اما اين دليل کافي براي دعوت از آنها براي شرکت در مناظرات نيست، بلکه ميهمانان بايد در حوزه خود داراي توانمنديهاي بيشتري بجز سخنوري باشند که از آن جمله مي توان به تسلط بر حوزه مورد بحث، توانايي طرح موضوع و ارائه استدلال، دوري از تهمت زدن و... اشاره کرد. در اين صورت است که فضاي مناظره ها به مصداق آيه مبارکه «فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» شرايطي را فراهم مي کند که مردم اقوال مختلف را شنيده و از بهترين آنها تبعيت کنند.

5. البته اين را هم بايد متذکر شد که شنيدن اقوال مختلف مستلزم آن است که دو طرف مناظره داراي تفکرات مختلف باشند نه اينکه مانند برخي برنامه ها، مناظره ها هم به صورت يک مجري و يک کارشناس اداره شود يا اينکه هر دو ميهمان برنامه داراي يک تفکر باشند و اساساً مناظره اي اتفاق نيفتد و هر دو نفر تنها تأييدکننده نظرات يکديگر باشند.

تهران امروز:در باب يك «پذيرش» ديرهنگام!

«در باب يك «پذيرش» ديرهنگام!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم حسام‌الدين كاوه است كه در آن مي‌خوانيد؛پس از گذشت هشت ماه از برگزاري انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري، بالاخره يكي از سرسخت‌ترين معترضان به نتايج اين انتخابات – حجت‌الاسلام كروبي- رئيس دهمين دولت جمهوري اسلامي را به رسميت پذيرفت.

اساسا رسميت يافتن سمت رياست جمهوري هيچ استلزامي به پذيرش يا عدم پذيرش رقيبان ندارد، اما نگاه آسيب‌شناسانه به اعتراضات نسبت به انتخابات مي‌تواند محل بحث قرار گيرد.

بي‌گمان يكي از ضروريات كنشگري در عرصه سياست عقلانيت است. «عقلانيت» و «مصلحت سنجي» ضمن آنكه متبوع تابع يكديگرند، مفاهيمي همسنگ و هم‌ارز نيز به شمار مي‌روند. مبتني بر عقلانيت و مصلحت‌سنجي است كه كنشگران عرصه سياست، شيوه‌ها و روش‌هاي فعاليت و حضور در صحنه را برآورد مي‌كنند. گرچه گاه ممكن است در برآوردها خطا و اشتباهي رخ دهد، اما اين بدان معنا نيست كه در سياست به كارگيري از روش آزمون و خطا، روا و جايز شمرده مي‌شود.

هزينه‌هاي ناشي از سوگيري‌هايي كه مصلحت‌سنجي و مآل‌انديشي در آنها مغفول مانده است، نه تنها متوجه كنشگران سياسي خواهد بود كه كل جامعه به عنوان يك ساختار را نيز با هزينه‌هايي ناخواسته روبه‌رو مي‌سازد. عقلانيت حكم مي‌كند كه در گزينش روش‌ها، رويكردها و راهبردها، اصل هزينه – فايده لحاظ شود، اما متاسفانه طي چندماه گذشته آنچه در فعل و انفعالات صورت گرفته ناديده انگاشته شد، همين اصل هزينه – فايده بود.

بي‌گمان مي‌بايد پذيرفت كه نظام جمهوري اسلامي از بدو تشكيل آن تاكنون كه سي و يكمين سال تاسيس را در پيش رو دارد، نظامي مبتني بر خواست مردم بوده است. بدين خصلت و ويژگي نظام جمهوري اسلامي دوست و دشمن اذعان و اعتراف دارند.

اين بدان معناست كه نه تنها گروه‌ها و جريان‌هاي سياسي كه حتي لايه‌ها و قشرهاي اجتماعي نيز نمي‌توانند به تنهايي در سرنوشت نظام جمهوري اسلامي موثر افتند، همگان – و فقط همگان – به مثابه يك ملت يكپارچه است كه نقش اساسي در سرنوشت خود و نظام برآمده از آمال و خواست‌هايش را دارد. نشستن در زاويه لايه‌ها و خزيدن در پشت تقاضاهايي كه از ميان فضاهاي ميان لايه‌اي به بيرون نشت مي‌كنند، در واقع موجب انزوا و حتي به بيراهه رفتن كنشگراني مي‌شود كه خواست لايه‌هاي كم‌حجم و كم‌شمار را مساوق و مطابق با خواست عمومي و مردمي مي‌دانند.

برون‌رفت از تنگناي تقاضاهايي كه ناشي از تعارض‌هاي شماري از افراد لايه‌هاي اجتماعي هستند، امكان ورود به فضاي گسترده «عموميت تقاضاها» و «تقاضاهاي عمومي» را فراهم مي‌سازد.
پذيرش آقاي كروبي – گرچه ديرهنگام – را مي‌بايد در همين راستا توصيف و تحليل كرد. امكان بازگشت به فضاهاي گسترده‌تري كه چشم‌انداز و نيز بستر آن مردمي بودن نظام جمهوري اسلامي ايران است.

به هر رو اميدواريم كه تمامي كنشگران سياسي با بهره‌گيري از عقلانيت سياسي و معقوليت رفتار سياسي، به همين چشم‌اندازها، بسترها و بنيادها بنگرند. مي‌توان به رويكردهايي همچون رويكرد پذيرش مآبانه آقاي كروبي خوش آمد گفت. چه از يك سو هزينه‌هاي اجتماعي «سرباز زدن‌»ها و «اجتناب»ها را مي‌كاهد – گرچه تاكنون هزينه‌هاي گراني پرداخت شده است – و از سوي ديگر موجب آرامش و كاستن از التهاب مي‌گردد كه به نوبه خود مي‌تواند گستره كنشگري را به سوي اعتدال و خردورزي سياسي پيش برد.

ديرهنگامي اينگونه پذيرفتن‌ها را بايد به ديده اغماض نگريست، هرچند، جامعه از همان نخست، تقاضاي عقلانيت را در قالب نوع واكنش در برابر رفتارهاي معترضانه، به خوبي باز نمود. از ديگر سو نيز انتظار چنين است كه به پذيره پذيرفتن‌ها رفتن را روا بداند.

دنياي اقتصاد:هشداري براي اقتصاد ‌ايران

«هشداري براي اقتصاد ‌ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق الحسيني است كه در آن مي‌خوانيد؛بانک جهاني در حالي در روزهاي اخير گزارش سالانه خود را ارائه کرد که‌اين گزارش دو چشم‌انداز مهم را در برابر ديدگان‌ايرانيان قرار مي‌داد.

از يک سو گزارش نشان از بهبود سريع اقتصاد جهاني در سال آتي دارد و در عين حال متاسفانه نشانگر کاهش رشد اقتصادي کشور ما در سال جاري و سال آينده است. بر‌اين مبنا مي‌توان‌اين گزارش را به نوعي هشداري براي اقتصاد‌ايران تلقي کرد؛ هشداري که اهداف مطلوب سند چشم انداز و سندهاي بالادستي را بيش از پيش دور از ذهن مي‌نمايد و اقتصاد‌ايران را نه تنها به صورت نسبي رو به جلو تصوير نمي‌کند بلکه عقب‌گرد قابل پيش‌بيني را در اقتصاد کشور نشان مي‌دهد.
در ادامه، چند دلالت عمده‌اين گزارش را براي فعالان اقتصادي و سياست‌گذاران‌ ايراني مي‌تواند مفيد فايده باشد، مورد بررسي قرار داده و نسبت به تبعات ادامه روندهاي نامناسبي که به وضعيت فعلي انجاميده است، هشدار خواهيم داد.

1 - در ‌اين گزارش هرچند رشد اقتصادي جهان به صورت متوسط در سال 2009 منفي 2/2 درصد ارزيابي شده، اما رشد اقتصادي سال‌هاي 2010 و 2011 به ترتيب 7/2 و 2/3 درصد پيش‌بيني شده که نشان از خروج اقتصاد جهاني از بحران مالي دارد.‌اين امر مي‌تواند نويدبخش سرمايه‌گذاران، توليدکنندگان و فعالان اقتصادي در سطح جهان باشد که نه تنها بسياري از سناريوها و پيش‌بيني‌هاي بدبينانه و بعضا غيرعلمي‌در مورد آينده محقق نشدند، بلکه اقتصاد جهان به زودي خود را بازيافته و به روند رو به رشد خود بازگشت. البته‌اين رشد تا حدود زيادي مرهون رشد اقتصادي اعجاب‌انگيز کشورهاي نوظهور خصوصا چين و هند با رشدهاي 9و 5/7 درصدي و نيز ساير کشورهاي آسياي جنوبي و شرقي است. اين امر خصوصا هنگامي‌که بدانيم پيش‌بيني رشد اقتصاد آمريكا در سال آينده 7/2 و بيشترين حد در 5 سال گذشته خواهد بود، بيش از پيش از پايان يافتن بحران مالي در شکل فعلي آن خبر مي‌دهد.

2 - رشد اقتصادي کشور ما در سال گذشته ميلادي برابر يک درصد و در سال 2010 برابر 2/2 درصد پيش‌بيني شده است.‌ اين رشد اقتصادي براي کشوري در حال توسعه نه تنها مناسب نيست، بلکه با توجه به اهداف سند چشم‌انداز قطعا غيرقابل قبول است.

اگر نگاهي به متوسط رشد اقتصادي کشورهاي در حال توسعه در‌اين چند سال بيندازيم، درمي‌يابيم که از سال 2007 تاکنون بدون استثنا رشد اقتصادي ‌ايران از متوسط رشد کشورهاي در حال توسعه کمتر بوده و‌ اين روند در سال‌هاي 2010 و 2011 نيز ادامه مي‌يابد.

3 - به نظر مي‌رسد که راهکار عبور از بحران فعلي اقتصاد کشور نه به کارگيري سياست‌هاي انبساطي پولي و مالي که بازکردن فضاي اقتصادي کشور، ثبات سياسي و اقتصادي، اعتمادسازي و اعتماد آفريني ميان مردم و دولت، اعطاي آزادي‌هاي واقعي اقتصادي از بازار پول گرفته تا بازار ارز، خصوصي‌سازي به معناي دقيق کلمه، زدودن قوانين و قواعد زائد و دست و پاگير و نيز باز کردن درب‌هاي اقتصاد کشور براي رقابت بين‌المللي است.‌ اين محورها شايد هريک نيازمند برنامه‌اي مدون باشند، اما حرکت در ‌اين مسير در کوتاه‌مدت اثرات مهم و فزاينده‌اي خواهد داشت که تمامي‌اقشار جامعه از آن بهره‌مند خواهند شد.

4 - نکته مغفول در ‌اين ميان، که به آن پرداخته نشده، ‌اين است که در حالي گزارش رشد اقتصادي تمامي‌کشورهاي جهان در سال 2009 با گذشت حدود بيست روز از اتمام‌ اين سال منتشر مي‌شود که بانک مرکزي کشورمان پس از گذشت بيش از 10 ماه از سال88 هنوز رشد اقتصادي سال 87 را به صورت رسمي ‌اعلام نکرده است. ‌اين تاخير در اعلام رشد اقتصادي کشور از سوي نهاد متولي آن نه به دليل ضعف سيستم آماري بانک مرکزي، که بيش از هر چيز نشانگر رسوخ ذهنيتي نادرست در مواجهه با آمارها و عدم درک اهميت شفافيت اقتصادي در اقتصاد کشور است که «درز» آمارهاي حاکي از نزول و رکود را نمي‌پسندد و تصور مي‌کند که با تاخير در انتشار ‌اين آمارها مي‌تواند از تداوم رکود و نزول جلوگيري نمايد، در حالي که ‌اين نحوه عملکرد حداقل از 40 سال پيش در اقتصاد دنيا منسوخ شده و سياستگذاران به‌جاي جلوگيري از انتشار آمارهاي نامطلوب كه تصور مي‌شود شوک منفي به اقتصاد وارد مي‌سازد، سعي مي‌کنند با به کارگيري سياست‌هاي صحيح اقتصادي از وضعيت‌هاي دشوار و تهديدآميز اقتصاد، فرصت‌هاي جديدي خلق نمايند.در پايان بايد خاطر نشان ساخت که شرايط فعلي اقتصاد کشور مطلوب و درخور اقتصاد‌ايران نيست و نامطلوب‌تر از آن،‌ اينکه رويکرد منسجم و مدوني در سياست‌هاي اقتصادي حاضر به منظور برون‌رفت از ‌اين وضعيت ديده نمي‌شود که مي‌تواند کشور را با چالش‌هاي جدي اقتصادي روبه‌رو سازد.

جهان صنعت:خلاصه ماجرا در يک سيلي؟!

«خلاصه ماجرا در يک سيلي؟!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت است كه در آن مي‌خوانيد؛سوانح حوزه حمل‌ونقل ايران در يک سال اخير با روندي عجيب در حال تکرار است تا يک موضوع جلب توجه کند؛ ايمني در حوزه حمل‌ونقل دچار مخاطرات غيرقابل انکاري شده که پيش از اين هشدار داده شده بود اما هميشه انکار مي‌شد. دراين بخش، هيچ‌گاه مسوولان حمل‌ونقل هوايي نپذيرفتند که هواپيماهاي از رده خارج را در ناوگان قرار داده‌اند و هميشه با پاک کردن صورت مساله اعلام کردند که در اصل هواپيماي فرسوده معنا ندارد!

آنان که هيچ‌گاه براي رفع زيربنايي اين مشکل تلاش مستمري را از خود نشان نداده بودند، همواره در سوانح هوايي، ريلي و حتي جاده‌اي يک استراتژي داشته‌اند که سهم خطاي انساني را بزرگ نمايي کنند و هيچ‌گاه هم سهم مديريتي بالانشينان را در اين کشتار انساني دخيل ندانند.

مگر نه اين است که در سايه حضور هواپيماهاي فرسوده، خودروهاي کم‌ايمني و تجهيزات قديمي بخش ريلي، حال و روز بخش ترابري کشور رو به کسالتي وخيم نهاده و حمل‌ونقل را در سيبل انتقاد‌ها قرار داده است؟ پس چگونه است که در اين  شرايط  فقط به چند بخش شناخته شده انتقاد مي‌شود؟

بر اين اساس، نبايد بي‌انصافي کرد و تنها به مسوولان دم دست هوايي، ريلي و جاده‌اي پرداخت بايد نقش افراد ديگر را هم مرور کنيم و بعد از انتقاد به وزارت راه‌وترابري از نقش مجلس‌نشينان و فرد اول کابينه هم ياد کنيم که در اين سال‌ها تنها شعار داده‌  و وزير راه‌وترابري و مسوولان ستادي و دون پايه‌تر را در مرکز انتقادات قرار داده‌اند.

آنچه در ماه‌هاي اخير به آن پرداخته نشده است، نقش افرادي است که اين روزها زبان به انتقاد گشوده‌اند و تنها روزهاي پس از يک سانحه از آنها مصاحبه‌هاي پر تعداد ديده مي‌شود و خود را مدعي حقوق مردم مي‌دانند اما پس از مدتي فراموشي مقطعي به سراغشان مي‌آيد، تا باز هم برسيم به سانحه بعدي!

بايد بپرسيم که مذاکرات  براي گرفتن قطعات هواپيما و نوسازي ناوگان که در سال‌هاي قبل مطرح شد چرا به سرانجام نرسيد و چرا از سوي   رييس‌جمهور و مقامات ارشد مذاکره‌کننده با 1+5 هيچ‌گاه اين حق مسلم ايرانيان را براي تامين ايمني ناوگان هوايي، ريلي و حتي جاده‌اي را يادآور نشدند؟

آيا قابل انکار است که رويکرد ما به هواپيماهاي روسي تا حدي  نشات گرفته از تحريم است؟ آيا پيمان شيکاگو که کشورها را از تحريم حمل‌ونقل هوايي عمومي منع کرده است دستاويز جهاني ما نمي‌تواند باشد؟ آيا عدم ارايه تجهيزات مدرن ريلي و سيستم‌هاي جاده‌اي از همين ضعف‌ها نشات نگرفته است؟

اين کوتاهي   از سوي  هر يک از مقامات باشد  تاوان اين غفلت را مردم مي‌پردازند و دست آخر با چند سوال بي‌سرانجام در مجلس همه چيز تدريجي فراموش مي‌شود و مسببان هم ژستي مردم‌پسند مي‌گيرند و تمام.

مگر نتيجه بررسي سوانح يک‌سال اخير هوايي اعلام شده است که منتظر بررسي‌هاي تازه باشيم؟
باور کنيم که سيلي نا به حق رييس سازمان هواپيمايي به مديرعامل ايرلايني که در محدوديت‌هاي موجود رشد مناسبي داشته و توانسته بدون هيچ سانحه‌اي (تا چند روز قبل) فعاليت کند گوياي تمام ماجراي حمل‌ونقل ايران ماست!

در حضور مجلس‌نشينان رييس سازمان هواپيمايي خود را با قلدري تبرئه مي‌کند و نقش بلا منازع سازمان خود را فراموش مي‌کند اما نمي‌گويد در سال‌هاي اخير علاوه بر محدوديت‌هاي خارجي، چه فشارها از داخل بر ايرلاين‌ها آمده است.

وي   که نقش خود و مديران ارشد را به حاشيه برد ه است و درد اين سيلي را بر جان مردمي بيشتر  کرد که مي‌دانند چه کساني گناهکارند و چه کساني بي‌گناه.

به هر سو  بار ديگر تاکيد کنيم که ريشه مشکلات بايد حل شود تا فرع ماجرا حل شود، تا زماني که بوروکراسي اداري داخلي و عدم تخصيص اعتبار به ايرلاين‌ها فشار وارد مي‌سازد و بوروکراسي بين‌المللي منفعل ما در بخش حمل‌ونقل کاري نمي‌کند همين است که مي‌بينيم.

تنها بايد اميدوار بود که رييس تازه از راه رسيده سازمان هواپيمايي که دست بزن خوبي هم دارد به رسم روساي قبلي  دعا کند تا شايد سوانح کمتري را ببينيم.

گسترش:حمايت در روزهاي سخت و حساس

«حمايت در روزهاي سخت و حساس»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي گسترش است كه در آن مي‌خوانيد؛گام‌هاي اقتصادي کشور چند صباحي است آهنگ تحول سريع‌تري به خود گرفته است و هدفمند کردن يارانه‌ها و در پس آن حذف يارانه حامل‌هاي انرژي که روزگاري رويا و هدفي دور دست به شمار مي‌آمد امروز يک قانون لازم‌الاجراست و دولت و مجلس و مردم در حال زمينه‌سازي براي جراحي بزرگ اقتصادي هستند.

در اين رهگذر بخش صنعت و معدن کشور در تب و تاب ويژه‌اي است و از دريچه‌هاي گوناگون، آينده خويش را پس از اجراي اين قانون مي‌نگرد. واقعي‌تر شدن هزينه‌هاي توليد که منجر به ايجاد فضايي مناسب‌تر و شفاف‌تر براي برنامه‌ريزي‌هاي اقتصادي، صنعتي و معدني مي‌شود شايد بزرگترين دستاورد اين انقلاب اقتصادي باشد، اما اتفاقات ديگري هم روي خواهد داد که هرچند منتقدان آنها را دستمايه و هدفي براي نوک پيکان انتقادات خويش کرده‌اند اما وزارت صنايع و معادن به فعالان اين عرصه اطمينان داده است تا اين رويداد در نهايت نفع آنان را دربرداشته باشد.

فولاد، آلومينيوم، سيمان، شيشه، سراميک و... از جمله صنايعي هستند که نه خودشان و نه ديگران، نمي‌توانند تاثير بي‌چون‌وچراي بهاي انرژي‌هاي مورد نياز را در هزينه تمام شده آن منکر شوند. همين تاثير انکار نشدني کافي است تا اين صنايع استراتژيک نيازمند حمايت‌هاي ويژه در دوران گذار باشند. آنها در برابر روزهاي سخت و حساس آينده حمايت خواسته‌اند و به‌حق معتقدند که منافع دولت و مردم در زنجيره توليد و اشتغال نهفته است.

حمايت از آنها نيز دريغ نشده و نخواهد شد چراکه گذشته از خواسته‌هاي برخاسته از حذف يارانه‌ها، افزايش توان رقابت‌پذيري نيز توصيه ديرينه‌اي است که تحقق آن در اين شرايط نيازمند حمايت است. «همايش بررسي نقش هدفمند کردن يارانه‌ها در صنعت فولاد» با همين رويکرد برگزار شد تا در آن فولادگران و فولادسازان نقشه راهي ترسيم کنند براي رسيدن به منزلي که انتظارشان را مي‌کشد.

ارسال به دوستان
دو تیپ‌ متفاوت از دو چهره متفاوت: حجازی و قلعه نوعی (عکس) متا برای مقابله با اپیدمی تنهایی «دوستان هوش مصنوعی» می‌سازد قطع ۶۴ درخت در ساری به دلیل انتقام جویی شخصی قطار گردشگری مثلث طلایی راه‌اندازی شد ترامپ: یک دختربچه به 30 عروسک نیازی ندارد / به جای 30 تا عروسک، 2 تا عروسک بخرید / نیازی نیست بچه ها 250 تا مداد داشته باشند 5 مداد کافی است مقام وزارت راه: آغاز ثبت نام وام ودیعه مسکن از فردا(چهارشنبه) گرد و غبار مردم ایلام را از نفس انداخت/پروازها لغو و ادارات تعطیل شد هشدار درباره مصرف روغن‌های سنتی / خطر آلودگی، اکسیداسیون و سرطان موشکی که قاتل سامانه پدافندی تاد است یک هواپیما چقدر بنزین مصرف می کند؟ علیه ناهنر آتش سوزی انبار موتورسیکلت در مولوی تهران بازداشت کارمند شرکت نفت مسجدسلیمان به اتهام اختلاس و فساد مالی جنگ شد اما صدایش به زمین نرسید؛ وقتی ماهواره‌ها به جان هم می‌افتند! عکسی از کودکی محسن تنابنده(نقی پایتخت) و پدرش