زمان برنده بلامنازع است. این دیالوگ یکی از فیلم های گنگستری سینماست. فیلم "ژاکت" هم به زمان می پردازد. فلش

بک و پرش به جلو از ابزار این پردازش است ولی به روایت امروزی و ملموس. ژاکت محصول سال 2005 است و آدرین برودی و کایرا نایتلی در آن به ایفای نقش پرداخته اند.
مردی متهم به قتل پلیس می شود، بیننده می داند که مرد متهم نیست بلکه همسفر مرد قاتل است و مرد که جک نام دارد را مضروب و بی هوش کرده و قتل را به گردن او انداخته است. اما مرد یا جک نمی تواند بی گناهی اش را ثابت نماید چون از جنگ عراق بازگشته زیرا گلوله ای به سرش اصابت کرده و برای بار اول مرده است. جک را به بیمارستان ویژه اعصاب و روان می فرستند. در آنجا ژاکت مخصوصی که کاملا مهارش می کند، به تنش کرده و درون کشویی مانند کشوهای سردخانه محبوس می شود. گریه ، خواهش و تمنا فایده ندارد در آن کشو و ژاکت کذایی محبوس است تا او را بیرون بیاورند. اما از دفعه دوم به بعد متوجه می شود که وقتی درون کشو است توانایی سفر به آینده را دارد.
ژاکت فیلمی معناگراست و از دغدغه انسان امروز برای جبران مافات سخن می گوید. فیلم بیننده را تماما با خود همراه می کند در حالی که از زرق و برق های فیلم های متداول بهره ای نمی گیرد. انسجام فیلم نامه و بازی های قوی سرمایه ی این فیلم هستند. داستان فیلم در زمستان می گذرد و فضای سرد و بی روح بیمارستان و بیماران به خوبی قابل درک

است. جک نیز در روایت داستان اشاره می کند که اولین بار که مردم همه جا سفید بود. جک با اصابت تیر به سرش در عراق؛ به آمریکا منتقل می شود. یک بار هم در پایان فیلم روی یخ لیز خورده و سرش ضربه می بیند، اما اگر ژاکت را به تن کند و درون کشو برود نخواهد مرد؛ چون درون کشو آینده جریان دارد....
پس از تماشای فیلم تحت تاثیر قرار می گیرید و حدیث "حاسبوا قبل ان تحاسبوا" (حال خود را محاسبه کنید، پیش از آنکه مورد محاسبه قرار گیرید) در ذهنتان تداعی می شود. مرگ به همین راحتی است. مثل به خواب رفتن. اما قبل از این سفر اسرار آمیز، با تدبر و دوراندیشی می توان از بروز فجایع جلوگیری کرد. این پیامی است که ژاکت برای بیننده اش دارد.