۱۳ آبان ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۳ آبان ۱۴۰۴ - ۲۰:۰۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۷۴۴۱۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۱:۴۲ - ۲۶-۱۰-۱۴۰۱
کد ۸۷۴۴۱۱
انتشار: ۰۱:۴۲ - ۲۶-۱۰-۱۴۰۱

امروز با مولانا : بشنو از نی چون حکایت می‌کند

امروز با مولانا : بشنو از نی چون حکایت می‌کند
مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مشهور به مولوی و مولانا شاعر بزرگ قرن هفتم (متولد 604 هجری قمری در بلخ - متوفای 672 هجری قمری در قونیه) است که شهرتی جهانی دارد و بسیاری ایران را با او شناخته اند.

بشنو از نی چون حکایت می‌کند
از جدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد

نی حریف هر که از یاری برید
پرده‌هایش پرده‌های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

نی حدیث راه پر خون می‌کند
قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد

در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید و السلام

بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر در نشد

هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت‌های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خر موسی صاعقا

با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

هر که او از هم‌زبانی شد جدا
بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا

چون که گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت

جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای
زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای

چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی‌پر وای او

من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس

عشق خواهد کاین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود

آینه‌ت دانی چرا غمّاز* نیست
زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست 

*غمّاز: خبرچین ، نامحرم

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۷ - ۱۴۰۱/۱۰/۲۶
0
0
به به.....
جانا حضرت مولانا.....
دست مریزاد سایت محترم عصرایران.....
ورود کد امنیتی
captcha
معماری کافه‌ «کوی»؛ تلفیق روح ژاپنی و چوب بازیافتی (+عکس) مذاکره ایران با قهرمان آفریقا؛ تقابل شاگردان قلعه‌نویی با الجزایر در راه است برانکو ایوانکوویچ: ایران وطن دوم من است؛ به زودی مثل یک جهانگرد باز خواهم گشت چرا همه درباره شمخانی و جمشیدی حرف می‌زنند؟ تی‌وی‌آر توسکان ۲؛ درباره یک خودرو کمیاب بریتانیایی(+تصاویر) داور فینال لیگ قهرمانان، قاضی دیدار حساس لیورپول و رئال مادرید شد ورود قوه قضائیه به تخلفات ثبت سفارش کالا/ محسنی اژه ای: گاهی کالا ثبت نمی شود و گاهی کالای ثبت سفارش شده را غیرقانونی به فروش می‌رسانند؛ باید پیگیری شود ۸ سال تحول در قلب آیفون؛ نگاهی به تکامل قطعات داخلی(عکس) محصص: قضاوت درباره پژمان جمشیدی زود است؛ کاش مسیر مربیگری را تغییر نمی‌داد چرا معصومه ابتکار به «خواهر مری» مشهور شد؟ گل‌محمدی خط بطلان بر شایعات کشید: مدیرعامل فولاد کارش را خوب انجام می‌دهد حماس جسد یک اسیر صهیونیست دیگر را تحویل می‌دهد دورمیشن؛ نگین درخشان معماری در قلب سیبری (+فیلم و عکس) دیوید بکهام به پاس خدماتش نشان شوالیه انگلیس را دریافت کرد هالند: هیچ بازیکنی نمی‌تواند به سطح رونالدو و مسی برسد