کتاب صوتی «شازده کوچولو برای بزرگترها» از مجموعهی کتابهای صوتی نشر خوب است که به تازگی با روایتگری بهاره افشاری روانهی بازار شده است.
شازده کوچولو برای بزرگترها، نوشتهی روبرتو لیمانتو و ترجمهی فروغ کیانزاده را میتوان اقتباسی غریب و دور از انتظار دانست. اقتباسی از یکی از شاهکارهای تاریخ ادبیات؛ رمان «شازده کوچولو» نوشتهی آنتوان دو سنت اگزوپری.
چرا شازده کوچولو و چرا اگزوپری؟!
پس از مواجه با «شازده کوچولو برای بزرگترها» یک سوال مهم پیش از هر چیز ذهن را به خود میخواند! چرا لیمونتو برای بیان ایدهها و عقاید شخصی خود به سراغ اگزوپری و شاهکار نامآشنای او میرود؟!
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید به شرح مختصری از داستان «شازده کوچولو برای بزرگترها» بپردازیم و سپس نگاهی به زندگی اگزوپری بیندازیم. درست در رابطهی میان داستان کتاب و زندگی اگزوپریست که میتوان به راز انتخاب غریب لیمانتو پی برد!
معجزهای در شمایل یک کودک
شخصیت کتاب «شازده کوچولو برای بزرگترها» هم نام با اگزوپری انتخاب شده است. آنتوان؛ خلبانی که با سقوط هواپیمایش در صحرایی دور افتاده گرفتار میافتد و در اوج ناامیدی با معجزه مواجه میشود. معجزهای در شمایل یک کودک:
« موتور هواپیمایام خراب شده بود. دلهره داشتم. آیا قرار بود در این بیابان برهوت بمیرم؟ من فکرش را هم نمیکردم که شگفتانگیزترین اتفاق عمرم در پیش باشد.
وسط بیابان بودم و تا دور دستها خبری از هیچ شهر و آبادیای نبود. تک و تنها. آواره. دور افتاده. ترسیده بودم و میخواستم هر چه زودتر مشکل را حل کنم اما باید صبر میکردم صبح شود. تصمیم گرفتم بخوابم. کف بیابان پتویی پهن کردم، دراز کشیدم و پتوی دیگری را هم رویم انداختم. اولش شنها هنوز داغ بودند اما طولی نکشید که سوز سرمای بیابان تا عمق استخوانهایام رسوخ کرد.
بعد از چند لحظه، وقتی که دیگر داشت خوابم میبرد، صدای کودکانهای غافلگیرم کرد. نکند خواب میدیدم؟ چشمانم را که باز کردم جا خوردم. کنارم پسری دیدم با موهای طلایی، شالی زرد دور گردنش و سر و وضعی مثل یک شاهزادهی کوچولو.»
تمنای بازگشت به کودکی
آنتوان در همان دقایق نخستین مواجه با شازده کوچولو از اندوه کهنه و عمیقش با او میگوید. اندوه از دست رفتن دوران کودکی. آنتوان همواره از بلوغ و بزرگ شدن متنفر بوده است. او تنها شادی ناب موجود در زندگی را در دوران کودکی مییابد. حال باید سری به سرگذشت آنتوان سنت اگزوپری بزنیم تا به طور کامل برایمان روشن شود که چرا لیمانتو کتابش را «شازده کوچولو...» نامیده و اگزوپری را شخصیت داستانش کرده است!؟
آنتوان دو سنت اگزوپری
سنت اگزوپری در سال ۱۹۰۰ در خانوادهای اشرافی در فرانسه متولد شد. او پدرش را در چهار سالگی از دست داد و کودکیاش را در جمع زنان در خانهی ییلاقی مجللی سپری کرد. ترس و اضطراب، همدم جدانشدنی آنتوان در تمام طول زندگیاش بود. این اضطراب هولناک در نقاشی غریبی که او در سن هفده سالگی خود کشیده بود آشکارا خود را نمایان میکند. نقاشی که او را با لباسی یکدست سیاهرنگ ترسیم میکند. با فیگوری خموده، در حالیث که با یک دست صورتش را پوشانده است.
اگزوپری از دوران بزرگسالی و افراد بزرگسال فراری و منزجر بود. نفرتی که از ابراز آن هرگز اجتناب نمیکرد. دلیل اصلی انزجار او از بزرگسالی، دور شدن از جهان ناب و خویشتن حقیقی بود که به گمانش تنها کودکان به آن دسترسی دارند.
دانش روانشناسی امروز، حالا دیگر این ترس و نفرت را در دستهبندی اختلالات روانی و شخصیتی قرار داده و نام «اختلال کودک ابدی» را بر آن نهاده است.
این اختلال را باید مهمترین خط ربط میان اثر لیمونتو، اگزوپری و شازده کوچولاش دانست. جایی که لیمونتو پس از احترام و ادای دین به اگزوپری و رمان ماندگارش، کار را به نقد تفکر او میکشاند. نقدی در راستای ارائه دادن یک راهکار آلترناتیو. راهکاری که رسیدن به شادی و خویشتن ناب کودکی را نه در تمنای ماندن در دوران کودکی، بلکه در یافتن و جستجوی «خدا» میداند. اما خدایی متفاوت از خدای ادیان ابراهیمی...
خدایی در ذهن ناخودآگاه
لیمانتو در مقدمهی کتاب «شازده کوچولو برای بزرگترها» مینویسد:
«در این کتاب از خدا زیاد سخن خواهیم گفت. بگذارید همین جا بگویم که در کتاب پیش رو هر جا به خدا اشاره کردم منظورم خدای روان شناختی است؛ خدایی که در ذهن ناخودآگاهمان داریم. یونگ، روان شناس بزرگ سویسی، معتقد بود که هر انسانی در روان خود تصویری از خدا دارد. "خویشتن" واژه ای بود که یونگ برای این منظور استفاده می کرد. این "خویشتن" خداوند متعال و آن پروردگار غیرقابل شناخت نیست که مسیحیان به آن خدا، مسلمانان، الله یا معتقدان به کابالا به آن عین سوف می گویند. آن خداوند متعال از حد توان ذهن ما خارج است و نمی توان با عقل درباره اش سخن گفت.
تکرار می کنم: در این کتاب منظورم از خدا، خداوند متعال نیست بلکه مفهوم روان شناختی خداست که به آن "مفهوم خدا" می گوییم. این مفهوم در ذهنمان است و در تمام انسانها هم در هر زمان و مکانی که باشند، وجود دارد؛ مفهمومی که یونگ آن را "خویشتن" خوانده است و در این کتاب به آن خواهیم پرداخت. در این کتاب هر گاه از نامهای خدا، از جمله "یهوه"، استفاده کردم، منظورم همان "خویشتن" است.»
لیمانتو با تکیه بر ایدههای کارل گوستاو یونگ، دلیل بروز «اختلال کودک ابدی» را فراموش کردن همین «خویشتن» عنوان میکند.
روبرتو لیمانتو در خلال روایت داستان «شازده کوچولو برای بزرگترها» شخصیت پیرمرد خردمند را در مسیر آنتوان قرار میدهد. پیر دانایی که او را تا رسیدن به حقیقت و مفهوم «روشن ضمیری» هدایت میکند. پیر خردمند دلیل نفرت آنتوان از بزرگسالی را جدا افتادن خویشتن از من یا ایگو میداند.
بنا بر گفتههای پیرمرد خردمند خویشتن همان وجود الهی انسان است که همزمان با بزرگسالی و رشد ایگو فراموش میشود. فراموش شدن خویشتن به معنای نابودی آن نیست. خویشتن همچنان به زندگی خود در اعماق وجودی ما ادامه میدهد تا شاید راهی برای وصل شدن دوباره به آن را بیابیم.
علاقهمندان میتوانند نسخهی فیزیکی این کتاب را از نشر خوب و نسخهی صوتی آن را از فیدیبو تهیه کنند.