عصر ایران؛ مصطفی داننده- وقتی به ایستگاه مترو "دروازه دولت" رسیدم، ایستگاه مملو از جمعیت بود. گویی از زمین آدم میجوشید. پشت سر هم قطارها از خطهای دیگر میآمد اما گویی قطار خط یک، قصد آمدن نداشت. گویی او دختری بود که برای سیل خواستگارهایش ناز میکرد.
روزهای شلوغ مترو را زیاد دیدهام اما امروز چیز دیگری بود. هرچه جلو میرفتم به مترو نمیرسیدم. گویی در سراب بودم.
واقعا تنها آرزویم در آن لحظه رسیدن به مترو بود. برای منی که اهل هل دادن نیستم، رسیدن به به واگنهای مترو واقعا سخت بود. باید سد آدمها را بشکافی تا پایت را به واگن بگذاری.
مسافرها دیرشان بود. آنها میترسیدند به خاطر تاخیر مواخذه شوند. همه هی به ساعت نگاه میکردند، سری تکان میدادند و وقتی قطار میآمد، هجوم آغاز میشد.
برای حدود 5 قطار ایستادم. وضعیت عوض نشد. برخی سوار میشدند، بعضی پشت در میماندند و مسافران از خطوط دیگر میآمدند و دوباره ایستگاه شلوغ میشد.
دیگر واقعا احساس کردم دیرم شده است. عقربهها ساعت 8 را نشان میداد و من این ساعت باید سرکار میبودم نه اینجا در ایستگاه دروازه دولت.
مجبور شدم همرنگ جماعت شوم. مجبور شدم هل بدهم. هل دادم و سوار شدم. زیر فشار جمعیت راهبر قطار اعلام کرد که این قطار در ایستگاه طالقانی توقف نخواهد کرد. لبخند رضایتی به لبم نشست بدون اینکه به مسافران مانده در ایستگاه طالقانی فکر کنم که آنها هم منتظر مترو هستند و دیرشان شده است.
من فکر خودم بودم. فشار مسافران زیاد بود. دیر هم شده بود. به نظر میرسد حق داشتم به دیگر مسافران فکر نکنم.
بعد رسیدن به ایستگاه مفتح، قطار کمی خلوت شد و اجازه داد کمی نفس بکشم و البته فکر کنم. بعد از دیدن رفتار امروز خودم برای ورود به مترو، فهمیدم چرا جامعه ما به این حال و روز افتاده است.
بعضی از مردم در ایران سالم زندگی میکنند. سعی میکنند از مسیر درست پول در بیاورند. همین آدمها اما میبینند برخی دیگر با دور زدن مسیر، پلههای پیشرفت رای یکان یکان بالا میروند و از آن بالا به دیگران نگاه میکنند.
ماشین خوب، خانه زیبا، سفرهای داخلی و خارجی و ... آدمهای خوب اما روی پلهای که ایستاده بودند، ایستادهاند بدون اینکه تغییری در جایگاه کاری و سطح زندگیشان ایجاد شود. این فاصله گسترده طبقاتی ایجاد شده باعث میشود همین آدمهای خوب کم کم هم رنگ جماعت شوند و برای اینکه از قافله عقب نمانند آنها هم سعی کنند پلهها را یکی درمیان طی کنند.
بله، شرایط جامعه به ویژه شرایط اقتصادی باعث میشود آدمهای خوب، هم رنگ کسانی شوند که به جز خود به کس دیگری فکر نمیکنند و تنها خود را میبینند.
درست مثل اينه كه در زمان خاكسپاري فرزند كسي با اداي فيلسوف مابانه بهش بگي سوگواري نكن
به عنوان خواننده مطالب شما برا خودم متأسفم با این سطح استدلال شما ...
کلی هم بد اخلاقی کرده ...
حالا هم صبح تا حالا این متن رو سر هم می کرده ...
شماها کارهای مهمتری ندارین عایا؟؟؟؟؟
خیلی با مزه بود
خوب بود
آنی که همرنگ میشود پتانسیلشو داشته
در واقع شناگر خوبی بوده ولی آب ندیده
واقعا جای سواله که چرا شهرهایی بزرگتر و پرجمعیت تر از تهران در جهان فراوان هستند اما هیچ یک از مشکلات تهران را ندارند ، چرا دولت در تامین واگن کوتاهی می کند ،
این فقط وضعیت تهران نیست ، سالهاست که در توسعه قطار بین شهری هم مانده اند ، واقعا وضعیت ناامید کننده ای است ، هیچ راهی برای بهبود وضع موجود وجود ندارد ،
بلاشک هیچ دولتی هم نمی تواند بهتر از قبلی ها کار کند
در اتوبوس های بی آر تی هم همین وضعیت هست