اعتماد: مرداني که متهم هستند با همدستي زني شوهر وي را به قتل رسانده و جسدش را سوزانده اند، در جلسه محاکمه هيچ کدام اتهامات خود را نپذيرفتند.
به گزارش خبرنگار ما، در جلسه محاکمه اين متهمان، ابتدا محمد شادابي نماينده دادستان تهران در جايگاه حاضر شد و در خصوص کيفرخواست گفت؛ «27 بهمن ماه سال 84 مردي به ماموران پليس اعلام کرد پسر 35ساله اش به نام ايرج از خانه بيرون رفته و برنگشته است.
در حالي که تحقيقات براي مشخص شدن سرنوشت ايرج آغاز شده بود، مردي به نام مهدي به پليس مراجعه و اعلام کرد که از سرنوشت اين مرد با خبر است.
وي که متهم رديف دوم پرونده است، توضيح داد چطور حسين متهم رديف اول ايرج را به قتل رسانده است. بررسي ها نشان داد حسين در پي رابطه با زهرا همسر مقتول، ايرج را به خارج از خانه کشانده و پس از به قتل رساندن وي با همدستي مهدي و برادرش احسان جسد را به بيابان هاي مامازند برده و در آنجا آتش زده است.»
شادابي افزود؛ با توجه به محتويات پرونده براي حسين به عنوان متهم رديف اول و به اتهام مباشرت در قتل ايرج و آتش زدن جسد وي، براي مهدي و احسان به عنوان متهمان رديف دوم و سوم به خاطر آتش زدن جسد مقتول و براي زهرا همسر مقتول به عنوان متهم رديف چهارم به اتهام معاونت در قتل و رابطه نامشروع تقاضاي مجازات دارم.
در ادامه جلسه دادگاه حسين متهم رديف اول در جايگاه حاضر شد. وي گفت؛ «اتهام قتل را قبول ندارم، چون مهدي و احسان اين کار را کردند. ماجرا از اين قرار بود که من ميوه فروشي دوره گرد در منطقه مسعوديه بودم و چون در همسايگي خانه زهرا زندگي مي کردم او را مي شناختم. بعد از چندين بار صحبت با او آشنا شدم و زهرا چند بار به خانه من آمد. مهدي هم خدمتي من بود و او هم به خانه ما رفت و آمد داشت و به واسطه من او با خواهر مقتول آشنا شد و با وي رابطه برقرار کرد. ما چندين بار به اتفاق هم به فرحزاد رفتيم اما بعد از آن ديگر حاضر نشدم به رابطه ام با زهرا ادامه دهم، چون او شوهر داشت. هرچند زهرا به من گفته بود که شوهرش خيلي او را اذيت مي کند و کتک مي زند، اما من تصميم داشتم اين رابطه را پايان دهم.تا اينکه يک روز اين مساله را به زهرا گفتم. وقتي ديد که من در تصميم خودم جدي هستم ديگر اصرار نکرد، اما چند روز بعد، خواهر مقتول با من تماس گرفت و گفت زهرا خودکشي کرده است.»
اين متهم ادامه داد؛ چند ساعت بعد خودم را بيمارستان رساندم. خواهر مقتول گفت، چون ايرج زهرا را خيلي اذيت مي کند، تو با او در حد حرف زدن ارتباط داشته باش تا اين طوري آرام بگيرد و خودکشي نکند. به همين خاطر من هم به ارتباطم با اين زن ادامه دادم. مدتي گذشت و يک روز زهرا با من تماس گرفت و در حالي که گريه مي کرد، گفت شوهرش کراک کشيده و در حالي که دوستانش در خانه بودند او را به شدت کتک زده است. زهرا خيلي گله مي کرد و مي گفت ايرج او را تحقير مي کند و قصد دارد از وي انتقام بگيرد.
اين زن به من گفت مي خواهد شوهرش را تحويل پليس دهد و از اين طريق او را تنبيه کند. براي انجام اين کار از من کمک خواست ولي من کسي را نمي شناختم. همان روز وقتي مهدي و احسان ماجرا را فهميدند، گفتند فردي را مي شناسند که مي تواند کاري کند ايرج توسط پليس دستگير شود. آنها با چند نفر از دوستان شان صحبت کردند، اما هيچ کس حاضر به همکاري نشد.
بعد از اين ماجرا يک روز با من تماس گرفتند و خواستند 40 هزار تومان پول برايشان ببرم، من هم اين کار را کردم. مهدي و احسان به اندازه 40 هزار تومان کراک خريداري کردند تا در جيب ايرج بگذارند و تحويل پليس دهند.
متهم در ادامه گفت؛ روز حادثه حدود ساعت هفت بعدازظهر به پيشنهاد مهدي و احسان مقابل خانه ايرج رفتيم. قرار شد زهرا به بهانه يي شوهرش را به خارج از خانه بفرستد و مهدي و احسان کاري کنند که وي دستگير شود. آن روز مهدي ايرج را سوار خودرواش کرد. البته من در ماشين خودم بودم و از اينکه چه اتفاقي در آنجا رخ مي داد خبر نداشتم. بلافاصله آنها حرکت کردند و چند دقيقه بعد مهدي با من تماس گرفت و خواست خودم را به منطقه فلاح برسانم. در آنجا بود که متوجه شدم مهدي، ايرج را به قتل رسانده است. گفتم او را به بيمارستان برسانيم، مهدي و احسان قبول نکردند و جسد را به بيابان برديم و در آنجا احسان جسد را آتش زد.
بعد از صحبت هاي حسين و وکيل مدافعش مهدي در برابر قضات قرار گرفت. وي گفت؛ من اتهام معاونت در قتل را قبول ندارم چون هيچ نقشي در کشتن ايرج نداشتم. در خانه حسين با زهرا و سپس خواهرش آشنا شدم و چندين بار با هم بيرون رفتيم. من از ماجراي زندگي زهرا چندان مطلع نبودم تا اينکه يک روز حسين به من گفت يکي از خواهران مقتول او را با زهرا در ماشين ديده و موضوع را به برادرش گفته است اما چون حسين را نمي شناخته نتوانسته دقيق او را معرفي کند. ظاهراً ايرج همسرش زهرا را به همين خاطر تحت فشار قرار داده بود.
اين متهم ادامه داد؛ حسين به من گفت مي خواهد در اين باره با ايرج صحبت کند و بگويد فردي که با زهرا رابطه داشته او نيست. روز حادثه مقابل خانه زهرا رفتيم و در تماسي که زهرا و حسين با هم داشتند قرار شد زهرا شوهرش را به بهانه يي به بيرون از خانه بفرستد. لحظاتي بعد ايرج بيرون آمد. او با حسين احوالپرسي کرد. سپس حسين از ايرج خواست سوار ماشين او شود. وقتي حرکت کرديم حسين سر صحبت را باز کرد و گفت آن شخص که با همسرت رابطه دارد من نيستم و من اصلاً زهرا را نمي شناسم. مقتول وقتي نام همسرش را شنيد به شدت عصباني شد و فحاشي کرد و درگيري بين آنها شروع شد. من و حسين در صندلي عقب نشسته بوديم و احسان رانندگي مي کرد و ايرج هم روي صندلي شاگرد بود. او به سمت عقب برگشت و به حسين مشت زد، نمي دانم حسين چاقو را چطور از جيبش بيرون آورد، اما من يکدفعه ديدم يک ضربه به گردن مقتول خورد و بعد از آن دوستم آنقدر به بدن ايرج چاقو زد که ماشين پر از خون شد.