۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۶:۲۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۶۶۶۱۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۴ - ۲۵-۰۷-۱۳۹۶
کد ۵۶۶۶۱۸
انتشار: ۰۹:۰۴ - ۲۵-۰۷-۱۳۹۶

زن صیغه‌ای: شوهرم برای 3 فرزندم شناسنامه نمی‌گیرد تا مدرسه بروند

زن میانسال با مراجعه به یکی از کلانتریهای مشهد، زندگی تلخش را بازگو کرد. وی گفت: بعد از مرگ مادرم من کنار پدر پیرم زندگی می‌کردم. پدرم درآمدی نداشت و ما در روستا با کمک‌های دیگران و مراکز خیریه روزگار می‌گذراندیم اگرچه تا کلاس دوم ابتدایی درس خوانده بودم اما وقتی بزرگتر شدم همان آموخته ها را نیز فراموش کردم.

به گگزارش روزنامه خراسان، وی گفت: دو خواهر دیگرم ازدواج کرده بودند ولی آن ها هم زندگی خوبی نداشتند چرا که هر دو دامادمان معتاد بودند و نمی توانستند به ما کمک کنند. به خاطر شرایط خاص پدرم خواستگاری نداشتم و تنها در منزل به پدر پیرم کمک می کردم به طوری که دیگر از ازدواج ناامید شده بودم. در همین روزها بود که «اصغر» به خواستگاری ام آمد.

او ساکن یکی از روستاهای اطراف محل زندگی ما بود و چند زن داشت. پدرم به امید آن که من هم سروسامان بگیرم و خوشبخت شوم موافقت کرد تا با اصغر ازدواج کنم. به پیشنهاد خواستگارم و برای آن که هزینه های ازدواج کمتر شود به یکی از مکان های مذهبی رفتیم تا ابتدا صیغه محرمیت بین ما جاری شود و بعد از آن به عقد رسمی اصغر دربیایم و نام مرا در شناسنامه اش ثبت کند. زن میان سال اشک هایش را با پشت دستان چروکیده اش پاک کرد و ادامه داد: از آن روز به بعد همسرم مدام وضعیت بد اقتصادی را بهانه می کرد و ثبت رسمی ازدواج را به تعویق می انداخت.

روزها و ماه ها گذشت ولی اصغر به عهد خودش وفا نکرد تا این که سه سال بعد از این ازدواج اولین پسرم به دنیا آمد. به همسرم التماس کردم حداقل برای فرزندم شناسنامه بگیرد و نام او را در شناسنامه خودش ثبت کند ولی او مرا تهدید می کرد و کتکم می زد. وقتی بیشتر اصرار می کردم پدر پیرم را نیز کتک می زد. به همین خاطر مجبور به سکوت بودم. سه سال بعد دومین فرزندم نیز به دنیا آمد ولی نه تنها تغییری در رفتار همسرم ایجاد نشد بلکه او دیگر نمی توانست هزینه های زندگی مرا تقبل کند. با این وجود من سعی می کردم با کارکردن در مزارع کشاورزی هزینه های فرزندانم را تامین کنم تا آن ها گرسنه نمانند.

چهار سال قبل سومین پسرم نیز به دنیا آمد ولی اصغر برای آن ها شناسنامه نگرفت و اکنون که ۱۵ سال از این ازدواج می گذرد، فرزندانم در آرزوی رفتن به مدرسه باقی مانده اند و هر سال وقتی دوستانشان را در حال رفتن به مدرسه می بینند گریه کنان از من می خواهند آن ها را به مدرسه بفرستم ولی من خجالت زده هستم و پاسخی برای نگاه معصومشان ندارم.

پرونده ای در این باره در کلانتری تشکیل و به دادگاه ارسال شد.

برچسب ها: مدرسه ، شناسنامه ، اعتیاد
ارسال به دوستان
شستنِ روی مرگ/ کودکان کار در قبرستان چه می‌کنند؟ آخرین وضعیت اجرای حکم تتلو پیکر کارمند مفقودی اسکله شهید رجایی پیدا شد/انفجارهای ثانویه جان اسماعیل را گرفت احتمال درگیری نظامی / ارتش پاکستان در حالت آماده‌باش قرار گرفت درخواست استعفای نتانیاهو از سوی خانواده‌های اسرای اسرائیلی فرونشست ۲۵ سانتی‌متری/ زنگ خطر نابودی آبخوان ها آخرین وضعیت پرونده فساد پتروشیمی جم/ فساد ۱۲۳ میلیون دلاری آزمایش محرمانه پنتاگون: موشک مافوق‌صوت “عقاب سیاه” از کیپ کاناورال شلیک شد فرانسه رهبری مأموریت ناتو در عراق را بر عهده می‌گیرد کشف گورستان سه هزار ساله در حومه رشت وزیر دفاع: رفت‌وآمدهای دیپلماتیک با همسایگان خلیج فارس نشانه همکاری رو به رشد است اگر تصورات ذهن یک کودک جان می گرفت؛ این همه واقعیت بامزه! (فیلم) سارقان کت و شلواری تاریخ ایران/ ۱۲۹ اثر تاریخی در حراج لندن کرمان/ انفجار موبایل داخل خودرو، پراید را هم به آتش کشید تأکید دولت بر شفاف‌سازی حادثه بندر شهید رجایی ؛ محموله‌های کالای اساسی سالم‌اند، احتمال خرابکاری رد شد