۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۵۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۵۹۳۰۶
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۵ - ۱۹-۰۶-۱۳۹۶
کد ۵۵۹۳۰۶
انتشار: ۱۲:۵۵ - ۱۹-۰۶-۱۳۹۶

قناعت و رضایت

کفش هایش انگشت نما و جیبش خالی!

یک روز دل انگیز بهاری از کنار مغازه ای می گذشت؛ مأیوسانه به کفش ها نگاه می کرد. غصه نداشتن بر همه ی وجودش چنگ انداخته بود. ناگاه جوانی کنارش ایستاد، سلام کرد و با خنده گفت: چه روز قشنگی!

مرد به خود آمد، نگاهی به جوان انداخت و از تعجب دهانش باز ماند! جوان خوش سیما و خنده بر لب، پا نداشت. پاهایش از زانو قطع بود! مرد هاج و واج، پاسخ سلامش را داد؛ سر شرمندگی پایین آورد و عرق کرده، دور شد.

لحظاتی بعد، عقل گریبانش را گرفته بود و بر او نهیب می زد که غصه می خوردی که کفش نداری و از زندگی دلگیر بودی؛ دیدی آن جوان را که پا نداشت؛ اما خوشخال بود از زندگی!

به خانه که رسید از رضایت لبریز بود...
برچسب ها: داستان کوتاه
ارسال به دوستان