روزنامه آفرینش نوشت:
دنياي امروز دنيايي است كه در آن، حجم انبوه كالاها و محصولات توليدشده، اين امكان را براي مشتريان فراهم آورده كه دست به «انتخاب» بزنند. همان طور كه دنيل پينک نويسنده كتاب ذهن كامل نو، در كتاب خود به آن اشاره ميكند وقتي محصولات و خدمات مختلف، به ميزان انبوهي از توليد و ارائه رسيده باشند، اين مسأله به خودي خود موجب ميشود بحث كيفيت و سليقه به ميان بيايد؛ درواقع، مردم ديگر مجبور نيستند كالا يا محصول خاصي را دريافت كنند. آنها ميتوانند بين همه آنچه در مقابل چشمشان است، انتخاب كرده و بهترين را برگزينند.
اين مسأله، ايجاب ميكند تا توليدكنندگان و ارائهدهندگان محصولات مختلف، ديگر فقط به فكر توليد صِرف نباشند. آنها ناچارند براي داشتن مشتريان زياد، محصول بهتري را در مقايسه با رقبايشان ارائه دهند و به ظرافتها، زيباييها و كيفيت بهتر محصولات، توجه نشان دهند. چراكه مشتريان آنها، در يك بازار پرمحصول، چيزي را انتخاب خواهند كرد كه شكيلتر، باكيفيتتر و زيباتر است.
اين مسأله اقتضا ميكند به جاي اينكه توليدكنندگان همواره از توجه مشتري به جنس خارجي، گله كنند، بكوشند محصولاتي ارائه دهند كه به معناي واقعي كلمه و نه در شعار، بتواند با محصولات باكيفيت برخي شركتهاي خارجي توان رقابت را داشته باشد.
اما اين مسأله، فقط به عرصه اقتصادي مربوط نميشود. بلكه كالاها و خدمات فرهنگي را نيز دربرميگيرد. در دنياي امروز با اين حجم از توليد برنامه، فيلم، سريال و انيميشن، سازندگاني در جذب مخاطب، موفق خواهند بود كه اصول زيباشناسي، جذابيت، باورپذيري و ظرافتهاي بيشتري را در كار خود رعايت كرده باشند.
اين، نكتهاي است كه به نظر ميرسد در صداوسيماي ما جايگاهي آن چنان كه بايد و شايد، ندارد.
يكي از نمودهاي كمتوجهي به اين مقوله و حقيقتِ دنياي امروز، در برنامههاي ماه پربركت رمضان قابل مشاهده بود كه با وجود خاص بودن اين ايام از سال براي ايرانيها و تفاوتهايي كه اين ماه با ساير ايام سال دارد، دورانديشيهاي لازم براي دست پر ظاهر شدن در اين مدت، در اين رسانه، صورت نگرفته بود. لذا عدم جذابيت برنامهها و بهخصوص نگاه كليشهاي و تكراري كه در كليت برنامههاي ارائه شده در اين رسانه موج ميزند، چيزي است كه نيازمند رسيدگي است.
براي نمونه، ميتوان به برنامههاي ارائه شده در دو زمان مهم افطار و سحر اشاره كرد كه به نظر ميرسد سازندگان آنها قصد دارند همچنان بر روي همان ريل قديمي و پركليشه هميشگي، ادامه مسير دهند. آنچه در اكثريت قريب به اتفاق اين برنامهها به چشم ميخورد، يكنواختي، نداشتن تازگي و نبود هيچ گونه ايده جديدي براي جذب مخاطب بود. با توجه به اين مسأله، به نظر ميرسد برنامهسازان و برنامهريزان اين رسانه، لازم است در اهداف خود از ساخت چنين برنامههايي نوعي بازنگري اصولي انجام دهند تا مشخص شود هدف، جذب مخاطب است يا دفع او؟