۲۷ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۲:۰۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۱۸۸۳۷
تاریخ انتشار: ۱۷:۲۳ - ۰۲-۱۱-۱۳۹۵
کد ۵۱۸۸۳۷
انتشار: ۱۷:۲۳ - ۰۲-۱۱-۱۳۹۵

فاجعه به روایت یک آتش نشان

 ساعت 7:30 صبح، صدای آژیر در ایستگاه 79 دولت آباد شرقی به صدا در می‌آید، «مجتبی شمشیری» به همراه همکارانش لباس به تن می‌کنند و تجهیزات کاری‌شان را بر می‌دارند تا هر چه سریعتر در محل حادثه حاضر شوند.

به گزارش ایران، ستاد فرماندهی آتش‌نشانی خبر داده بود که این یکی از مأموریت‌های ویژه ایستگاه هاست و همه باید گوش به فرمان باشند، صدای آژیر ماشین آتش‌نشانی در طول مسیر روشن بود و آنها از مردم می‌خواستند تا راه را برایشان باز کنند، آنها هم هر چه در توان داشتند، گذاشتند تا هر چه سریعتر در محل حاضر شوند و سرانجام بعد از 20 دقیقه   پراسترس به پلاسکو رسیدند. شمشیری که 14 سال سابقه آتش‌نشان بودن در کارنامه‌اش است هر چه در توان دارد می‌گذارد، امکانات ماشین آتش‌نشانی را پیاده می‌کند و اصلاً به فکرش هم نمی‌رسد این مأموریت تلخ‌ترین و سنگین‌ترین مأموریت عمرش باشد: «شرایط بسیار بحرانی بود. مردم توجهی به درخواست ما نمی‌کردند و حریق هم بیشتر و بیشتر می‌شد. ما هم طبق معمول همه تجهیزات اولیه‌ای که در اختیار داشتیم را باز کرده و شروع به امداد رسانی کردیم.

خب شغلمان به گونه‌ای است که در موقع خطرباید وارد ساختمان شویم. ما باید همه را دور کنیم و جان خودمان را به خطر بیندازیم تا بتوانیم به دیگران کمک کنیم؛ آتش‌نشانی یعنی همین. کسی هم از آتش نشان توقعی غیر از این ندارد. پنجشنبه تلخ هم برای ما همین بود. جمعی از بچه‌ها تصمیم گرفتند با وجود دود و آتش داخل ساختمان شوند و ما هم داشتیم آتش پایین ساختمان را مهار می‌کردیم که ناگهان دو انفجار بزرگ رخ داد و ساختمان بر سر آنهایی که برای امداد به داخل رفته بودند فرو ریخت.»

صدایش از پشت خط تلفن می‌لرزد، انگار هنوز باور نکرده که دیگر خیلی از دوستان و همدوره‌ای هایش را نمی‌تواند ببیند، هنوز نمی‌خواهد باور کند بهترین‌های صنفش را از دست داده، انسان‌هایی که در نبرد با آتش و دود جانشان را برکف گرفتند و وارد میدان شدند، تا نجات‌بخش جان هموطنان‌شان باشند: «قبل از حادثه یکی از بچه‌ها که تازه داماد شده بود وصیتش را کرد و ما را نگاه کرد و رفت. وقتی یاد ریزش ساختمان و صدای همکارانم می‌افتم همه وجودم می‌لرزد.حس بدی دارم.حس شرمندگی. من نسبت به خانواده همکارانم شرمنده‌ام. دستمان خالی بود و کاری نتوانستیم بکنیم. خیلی دوست داشتم کاری کنم.

داد می‌زدم و از نیروهای دیگر و از همکاران دیگرمان کمک می‌خواستم، اما نشد. دستمان به جایی بند نبود.رمقی نداشتیم.حالا شرمنده‌ام.شرمنده مردم و خانواده‌های عزادار شدم. شرمنده کاسبان این ساختمان قدیمی.»

دیگر تا نام ساختمان قدیمی پلاسکو می‌آید خیلی‌ها یاد شرف و مردانگی جمعی می‌افتند که خطر را به جان خریدند، در ساختمان ماندند تا بلکه بتوانند شعله‌های آتش را مهار کنند، یاد ایثار و جوانمردی افرادی که در کوتاه مدت پایه‌های سست ساختمان بر سرشان آوار شد: «آتش‌نشانی عشق است، عشقی پر از استرس. ما برای نجات جان انسان‌ها به آب و آتش می‌زنیم. اما دیروز دست هایمان خالی بود.»

برچسب ها: فاجعه ، روایت ، آتش نشان
ارسال به دوستان
قصه‌های نان و نمک(73)/ روایت یک جلسه که نیمه‌کاره تمام شد زمان طلایی مصرف چای؛ عوارض خطرناک مصرف چای کهنه برای معده کره ماه دقیقاً از چه موادی ساخته شده است؟ الهام اخوان: نبوغ پیمان قاسم خانی دچار رسوب شده است/ همیشه نیشم باز است پایین‌ترین شهر جهان عجیب‌ترین رکورد تاریخ بشر را دارد شگفتی بزرگ در کوپا دل ری؛ راسینگ با درخشش «آرانا» ویارئال را حذف کرد شب عجیب عثمان دمبله در دوحه؛ از دریافت جایزه فیفا تا شلیک پنالتی به آسمان وداع نمایندگان اسنوکر ایران با مسابقات آزاد اسکاتلند؛ وفایی مغلوب نبوغ مارک سلبی شد دانشگاه‌های بوشهر غیر حضوری شدند آتش‌بازی المپیاکوس در جام حذفی یونان؛ پیروزی شش‌گله در شب حضور طارمی پاری‌سن‌ژرمن قهرمان جام بین‌قاره‌ای ۲۰۲۵ شد؛ پاریسی‌ها در دوحه تاج‌گذاری کردند برتری متزلزل اتلتیکومادرید مقابل تیم دسته چهارمی/ صعود سخت شاگردان سیمئونه به مرحله بعد کشف اسرار مثلث برمودا پس از قرن ها ابهام (+عکس) زلزله در نیمکت سعودی؛ هروه رنارد در آستانه اخراج از تیم ملی عربستان افتتاح صحن حضرت زهرا(س) در نجف، با حضور رئیس دفتر رهبر انقلاب (+عکس)