۱۱ تير ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۱ تير ۱۴۰۴ - ۰۶:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۸۳۴۸۰
تاریخ انتشار: ۱۶:۰۴ - ۱۱-۰۵-۱۳۹۵
کد ۴۸۳۴۸۰
انتشار: ۱۶:۰۴ - ۱۱-۰۵-۱۳۹۵

انتشار مجموعه داستان لیلا حکمت

مجموعه داستان «تولدم نبایدترین اتفاق بود» توسط نشر آرادمان به بهای هفت هزار تومان به بازار نشر عرضه شده است.
«تولدم نبایدترین اتفاق بود» عنوان جدیدترین اثر داستانی است که ازسوی نشر آرادمان منتشر شده است.

این مجموعه داستان نوشته‌ی «لیلا حکمت»، سیزده مجموعه داستان را با این نام‌ها شامل می‌شود: او و خدا می‌مانند، آدمک‌ها، تانگو در برف، داستانِ یک معمولی، زیبا مثل من، سکانس آخر، شب‌بیداری، کابوس‌های ناتمامِ رؤیا، نبایدترین اتفاق، همین، یادداشتی برای سارا، یک روز خوب، و جنونِ سلولی.

در پشت جلد این کتاب بخشی از یکی از داستان‌های آن آمده است: «ردِّ خونِ جسمِ متلاشیِ دخترِ جوانی آرام روی زمین حرکت می‌کند تا پای درخت سپیدار. تعداد موجودات دو پا ثانیه به ثانیه بیشتر می‌شود. استرس، ترس، تعجب، اضطراب، استفراغ و حرف‌های نامفهومی در هم می‌لولد: پرت کرد! اورژانس! خودشو وای! پسربچه‌ای سعی می‌کند چشم‌هایش را از انگشت‌های مادرش خلاص کند و به چشم‌های بازمانده‌‌ی دختر درهم‌شکسته‌ای که مثل یک پرنده‌ی بزرگ چند دقیقه قبل از آسمان سقوط کرده بود، خیره شود».

در ادامه‌ی این داستان در متن کتاب نیز آمده است: «پالتوِ طوسی بلندی را که پوشیده، دوست داشتم. در کوچه‌هایی قدم می‌زند که بارها هم‌قدمش بودم. فکر می‌کند و آتش به آتش سیگار می‌کشد؛ طوری که انگار طول سیگارش به طول فاصله‌ای است که از من دارد. به چیستیِ مرگ فکر می‌کند، به من که بلند می‌خندیدم، به خنده‌هایم که دوست داشت، به پالتوِ توسی بلندش که دوست داشتم، به خودش، به چیستیِ مرگ، به خودش، به چیستیِ من، به خاطرات خاک گرفته، به منِ زیر خاک رفته. سریع فکر می‌کند. دارم از نفس می‌افتم. بهتر است حالا که بعد از چند سال باز دارد شماره‌ام را می‌گیرد، از تعقیب افکارش دست بردارم. بوق اول، بوق دوم و بعد صدای ضبط‌شده‌ی من: «مشترک مورد نظر خاموش شده اما اگه می‌خوای برای دستگاه پیغام بذار!» برای دستگاه شعری را می‌خواند که همیشه توی همین کوچه‌ها برایم می‌خواند: «هوای خانه چه دلگیر می‌شود گاهی، از این زمانه دلم سیر می‌شود گاهی».

بابا مشکی پوشیده است. سرش را گذاشته روی یک خروار خاک و شانه‌هایش تکان می‌خورند. عموبهزاد دستش را روی شانه‌های لرزان بابا گذاشته. دیگر مهم نیست وقت شراکت در آن کارخانه چقدر حرمت هم‌دیگر را شکستند. عمو حالا می‌خواهد پناه بابا باشد. هنوز شانه‌های بابا می‌لرزد، من فکر می‌کنم این لرزش از خنده است! آخر زنگوله‌ی پای تابوت خودش، راهیِ تابوت شده و دیگر خیره‌سری نمی‌کند. نباید حرص چادر چاقچور نکردن به قاعده‌اش را خورد. هر از چند گاهی هم با آمدن یک خواستگار ـ که همیشه لقب «همه‌چی تمام» را می‌گیرد ـ نیاز نیست صدایی کلفت بشود و بگوید: «آخه خیال کردی تا کی در این خونه رو می‌زنن؟ نکنه می‌خوای بری زن حسین پناهی شی؟ دخترک دیوونه!» آری من مطمئنم که لرزش شانه‌های بابا از خنده است! حتما به ازدواج من و حسین پناهی می‌خندد»!
ارسال به دوستان
متهم اصلی سرطان ریه در ایران را بشناسید/ علائم هشداردهنده بیماری این ماشین جدید باتری قابل تعویض دارد! وقتی علم، بدن را شفاف کرد؛ از اشعه‌ای مرموز تا نگاهی به درون بدن/ سیر تکامل تصویربرداری پزشکی(+عکس) چگونه پس از حادثه استرس خود را کنترل کنیم؟(اینفوگرافی) نقش سین ‌بیوتیک‌ ها در مولتیپل اسکلروزیس(ام اس) چرا جیمز کامرون هنوز از جنگ هسته‌ای می‌ترسد؟ چطور خواب شبانه و زمان خوابیدن می‌تواند میزان ورزش روز بعد را افزایش دهد؟ این ماشین فقط ۵۰ سانتی‌متر عرض دارد؛ باریک‌ترین در دنیا(+عکس) خاموشی بیماری ژنتیکی نادر برای ماه‌ها با یک سامانه پیشرفته حادثه برای قطار در سیستان و بلوچستان / دلیل عجیب حادثه خودروساز معروف، وانت می‌سازد؟ شدت صدای داخل کابین جنگنده‌های مدرن امروزی چقدر است؟/ آیا گوش خلبان آسیب می بیند؟ معاون وزیر خارجه ایران: آمریکا خواهان مذاکره است، اما تاریخی تعیین نشده هشدار لیبرمن به سران اسرائیل: ۳ سال تا جنگ بعدی با ایران! رادارگریزی در سطح بعدی؛ بمب افکن «بی-21 ریدر» در برابر «بی-2 اسپیریت» (+تصاویر)