آدمـ هـا مـے آینـد
زنـدگـے مـے کننـد
مـے میـرنـد و مـے رونـد …
امـا فـاجعــہ ی زنـدگـی تــو
آטּ هـنگـام آغـاز مـی شـود کــہ آدمـی مـی رود امــا نـمـی میـرد!
مــی مـــانــد
و نبـودنـش در بـودטּ تـو
چنـاטּ تــہ نـشیـن مـی شـود
کــہ تـــو مـی میـری!!
********************
می گوید از تنها شدن در پیری می ترسم…
می گویم …
از پیر شدن در تنهایی بیشتر می ترسم
********************
زندگی!
کلاهت را به هوا بینداز
که من دیگر جان بازی کردن ندارم
تو بردی !
********************
بغضم را خودم گریه خواهم کرد…
سکوتم را هم خودم می نویسم …
دست هایم اما …
التماس دعا دارند …
********************
آرزو … همان امیدی است …
که دیگر هیچ امیدی به آن نیست …
********************
با همه بوده است ،
عجب هرزه ایست این تنهایی…
********************
نوشته می شود غم
خوانده می شود تو
صدای هق هق می دهد
********************
تنهایی …
نه نوشته می شود نه خوانده ….
بغض می شود …
گریه می شود …
دردِ بی درمان -کوفت -زهرِ مار می شود .
********************
این روزها زیادی تو را کم دارد
به من بگو چه کنم
با این همه دلتنگی
********************
دلم یک شب تنهایی می خواهد
با یه عالمه تو
و … تمام گوشه کنارهای آغوشت !