
نعیمه پورمحمدی - استادیار دانشگاه ادیان قم
آکادمی آمریکایی دین (AAR) بزرگترین انجمن دینپژوهی دنیاست که حدود ١٠ هزار عضو از سراسر دنیا دارد و بیشتر اعضای آن از ایالات متحده آمریکا و کانادا هستند.
این انجمن همهساله با همکاری انجمن ادبیات کتاب مقدس (SBL) همایشی را در ماه نوامبر، در یکی از شهرهای آمریکای شمالی (ایالات متحده و کانادا) برگزار میکند. این همایش بزرگترین نشست در حوزه دینپژوهی در دنیاست که در آن طی چهار روز، صدها نشست برگزار شده و ارائه مقاله و دیدار دانشگاهیان صورت ميگيرد.
همایش امسال در روزهای ۲۱ تا ۲۴ نوامبر در شهر آتلانتا، در ایالت جورجیای آمریکا، برگزار شد. آنچه در اینجا میآورم، نکات پراهمیتی است که از این برنامه آموختم.
قاعدتا بنا بر تخصص و علاقه، در پنلهای فلسفه دین و الاهیات تطبیقی شرکت کردم. آنچه در ادامه میآید، صرفا به جلسات فلسفه دین اختصاص دارد. تجربه خود از شرکت در پنلهای الهیات تطبیقی را به یادداشت دیگری موکول میکنم.
در جهان تکثرگرا و پسااستعمار (یا پسامدرن، پسامبناگرا، پساساختارگرا و پساروشنگری) چگونه فلسفه دین میورزند؟ در یکی از جلسات با موضوع «انتقاد به مقولهبندی فلسفه دین»، به نقد مقولهبندی موضوعات فلسفه دین در دنیای جدید پرداخته شد.
این نقدها از چهار جهت، دستهبندی سنتی را به چالش میکشد: اول اینکه موضوعات فلسفه دین نباید به موضوعاتی نظیر «رابطه عقل و دین»، «رابطه اخلاق و دین» یا «رابطه علم و دین» محدود شود.
موضوعاتی از ایندست به موضوعات کلاسیک فلسفه دین تبدیل شده و روزگاری که فیلسوفان دین صرفا از مسائلی مانند «زبانِ دین»، «صفات خدا» و «بررسی براهین اثبات و رد خدا» سخن میگفتند، به سر رسیده است.
در دنیای جدید فلسفه دین، مسائلی مانند «مسئله خود»، «مسئله جنسیت»، «مسئله ذهن»، «مسئله زبان» (و نه زبان دین)، «مسئله ناتوانی جسمی و ذهنی» و همینطور «اعمال و مناسک دینی» بهروز و زنده هستند.
پیشتر نمیدانستم فلسفه دین وارد ارزیابی نقادانه مناسک و رویکردهای عملی دین شده است و گمان میکردم در فلسفه دین از آن جهت که رویکرد فلسفی اتخاذ میشود، سروکارش صرفا با باورهای دینی است.
دوم آنکه در دنیای جدید فیلسوفان دین، دیگر به نقد محتوای ادیان و الاهیات آنها نمیپردازند، بلکه شکلها، قالببندیها و مفهومسازیهای ادیان و الهیات است که به دغدغه اصلی فیلسوفان دین تبدیل شده است.
برای مثال، فیلسوف دین باید به جای نقد فلسفی توحید در اسلام، به نقد ساختار الاهیاتی و مفهومپردازی توحید توجه کند.
سومین جهت این است که در دنیای جدید وقتی از مفاهیمی مانند دین، اخلاق، ایمان و شر یاد میکنیم، به مفاهیم متکثر و متنوعی اشاره میکنیم؛ بنابراین فیلسوف دین باید خلقوخوی یکسانانگاری، کلیسازی و جهانیسازی مفاهیم دینی را که میراث عصر روشنگری است، کنار بگذارد و بپذیرد هر مفهومی محملی دارد و هر متفکری منظری.
برای همداستانشدن با نگرش تکثرگرا در دین پژوهی، پیشنهاد این است که به جای آنکه مفاهیم کلیشده ادیان را نقد کنیم، منظرِ اشخاص و متفکران دینی، متون دینی و سنتهای دینی را برای نقد فلسفی برگزینیم.
مثلا به جای نقد فلسفیِ وحی به طور کلی، دیدگاه ابنعربی، متن فتوحات مکیه و سنت دینی- عرفانی قرن هشتم اسلامی را برای نقد انتخاب کنیم.
اما از جهت چهارم باید گفت با این حسابوکتاب که پیش رود، دیگر یک فلسفه دین جهانی نخواهیم داشت و به جای آن دهها فلسفه دین حاشیهای و فرعی شکل میگیرد. باید صدای فلسفههای دین حاشیهای شنیده شود: «فلسفه دین مارکسیستی»، «فلسفه دین جنسیتی»، «فلسفه دین نژادی» و حتی فلسفه دینی با نام «فلسفه دین، ناتوانی و معلولیت».
در نمایشگاه کتابی که در حاشیه آکادمی برگزار شده بود، به کتابی برخوردم که عنوان نو و جذابی داشت: «الهیات و سندرم داون!» ایموس یونگ، نویسنده کتاب، برادری به نام مارک دارد که دچار سندرم داون است و خود از نزدیک با این مسئله آشناست.
او در این کتاب یک الهیات کامل معلولیت را عرضه میکند. آنچه در نگاه اول جذاب است، خاطرات ایموس از زندگی با مارک به همراه مادر و پدر مسیحی متدینی است که هر دو کشیش شبانیاند.
رشد و گسترش «رویکرد ندانمگویانه» در فلسفه دین: پیشتر با خواندن مقالات کتاب راهنمای آکسفورد در مسئله شر، با رویکرد «خداباوری ندانمگویانه» در این مسئله آشنا شده بودم. مطلب جدیدی که در آکادمی آموختم، این بود که رویکرد «ندانمگویی» بهتدریج به شکل یک رویکرد کلی در فلسفه دین برای حل پارهای از موضوعات فلسفه دین درآمده است.
این درک کلی و قدری مبهم خودم را با یک استاد از کالج وِستمونت کالیفرنیا که مقاله «الهیات شگفتی» را ارائه کرد، در میان گذاشتم، او نیز همین برداشت را داشت.
از «مسئله تناقض و ناسازگاری صفات خدا»، «مسئله شر» و «مسئله پوشیدگی خدا» گرفته تا «مسئله رابطه ایمان و عقل»، «مسئله رابطه علم و دین»، «مسئله زبان دین» و «مسئله تجربه دینی»، همهوهمه را امروزه در فلسفه دین با عبارت ساده «نمیدانم» حل میکنند.
البته رویکرد ندانمگویی در فلسفه دین قارهای با فلسفه دین تحلیلی متفاوت است. در فلسفه دین تحلیلی به جای آنکه بر دغدغههای روحی و عواطف اگزیستانسی تأکید شود، با تکنیکهای تحلیلی مانند حساب احتمالات به این نتیجه میرسند که اگر الاهیدان پاسخ مسئلهای مانند مسئله شر را نداند یا آن را نیابد، خردهای نیست، چراکه «به احتمال زیاد» پاسخی وجود دارد ولی الاهیدان به دلیل ضعف قوای معرفتی خود، نتوانسته است آن را دریابد.
زندهبودن محتوا و دغدغههای فیلسوفان قارهای دین در میان فیلسوفان تحلیلی دین: در پنل «صفات الهی در فلسفه دین» سخنران آن از دانشگاه ییل- جایی که فلسفه دین را تحلیلی آموزش میدهند- بود. آنچه دستگیرم شد، این بود که فیلسوفان تحلیلی دین، خواستهها و دغدغههای فیلسوفان قارهای را با سبک تحلیلی دنبال میکنند و در گزینش مسئله (و نه در روش)، قارهای شدهاند. مثلا اثبات صفت تغییرپذیری و انفعال خدا، صفت حضور شادمانه یا غمگین خدا، یا صفت مکانمندبودن خدا، چیزی نیست که در اصل مسئله فیلسوف تحلیلی دین باشد، اما مشاهده کردم با بسط روشهای تحلیلی در باب اثبات ایندست صفات برای خدا، مقالاتی ارائه میشد.
منبع: روزنامه شرق