۲۵ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۵ آذر ۱۴۰۴ - ۰۲:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۷۰۲۳۲
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۱ - ۱۸-۰۹-۱۳۹۳
کد ۳۷۰۲۳۲
انتشار: ۱۴:۳۱ - ۱۸-۰۹-۱۳۹۳

آرزوهایی که چند قاشق روغن بر باد داد

محمدرضا گفت: با وجود اینکه تحت پوشش بهزیستی هستم، اما در مراجعه به تهران فهمیدم که برای مداوایم 25 میلیون تومان باید پرداخت کنم که واقعاً برایم مقدور نیست.
 این شرح حال جوانی است که چند قاشق روغن او را خانه‌نشین کرده و از اینکه دیگران از چهره‌اش وحشت می‌کنند احساس تنهایی می‌کند.
 
به گزارش ایسنا، از وقتی که اولین بار خودم را در آینه دیدم با دیگران فرق داشتم، چهره‌ام با همسالانم فرق داشت، اما کمتر به روی خودم می‌آوردم تا اینکه مادرم ماجرا را برایم شرح داد.
 
کودکی 8 ماهه بودی که مانند دیگر بچه‌ها دوروبر مادر چهاردست و پا راه می‌رفتی، آن وقت آشپزخانه‌ها مستقل نبودند، روغن نباتی در حال ذوب شدن بود که به آن وعده‌ی غذایی طعم دهد، اما بر صورت و دستانت ریخت و طعم غذای زندگیمان که پسری 8 ماهه بود را گرفت. با عجله تو را به درمانگاهی در آن نزدیکی رساندیم، اما دیگر صورت محمدرضا را آن‌گونه که باید ندیدیم.
 
این دردهای جوانی 25 ساله است که آن روز را از زبان مادر روایت می‌کند.
 
محمدرضا ادامه داد: بر اثر آن سوختگی صورتم کاملاً ناقص شده است و 4 انگشت دست چپم و 2 انگشت دست راستم ناقص است و تنها تا کلاس پنجم به دبستان نزدیک خانه رفتم، اما هرگز لذت بازی با همسالانم را نچشیدم چون خجالت می‌کشیدم که با دوستانم تفاوت دارم.
 
وی گفت: بعد از آن در خانه می‌مانم و کمتر بیرون می‌روم و آشکارا می‌بینم که استعدادهایم دارند، از بین می‌روند و شکل ظاهریم توانایی ورود به جامعه را از من گرفته‌ است، چون ترس دیگران از چهره‌ام آزارم می‌دهد.
 
محمدرضا گفت: با وجود اینکه تحت پوشش بهزیستی هستم، اما در مراجعه به تهران فهمیدم که برای مداوایم 25 میلیون تومان باید پرداخت کنم که واقعاً برایم مقدور نیست.
 
وی تصریح کرد: اگر وام اشتغال‌زایی هم باشد نمی‌توانم کار کنم چون واقعاً تحمل رعب دیگران از چهره‌ام را ندارم.
 
این دردهای محمدرضا است. شاید اگر در تهران زندگی می‌کرد و محل سکونتش روستایی در شهرستان چرداول ایلام نبود، امروز کوچک‌ترین اثری از حادثه 8 ماهگی بر روی صورتش نبود و دانشگاه می‌رفت، درس می‌خواند و یا حرفه‌‍‌ای داشت و کمک‌کار پدر کارگرش بود، پدری که آرزو دار‌د محمدرضای امروز محمدرضایی بود که آرزوهایی برایش داشت. آرزوهایی که چند قاشق روغن و نداری آن را به باد داد.
 
محمدرضا هم‌اکنون منتظر کمک همنوعان خود است.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
برچسب ها: آرزو ، روغن
ارسال به دوستان
گاو سنگی هخامنشی چگونه از تخت‌جمشید سر از شیکاگو درآورد؟(عکس) روش قطعی افزایش عمر کشف شد؛ اما چرا کسی حاضر نیست آن را امتحان کند؟ سفر به سرزمین جنگل‌ها؛ بهشت سبز روی زمین (+عکس) واژگونی اتوبوس اصفهان- تهران (+عکس)/ ۱۳ فوتی و ۴۰ مصدوم وقتی انگشت کوچک نباشد چه می‌شود؟ آیا انگلیس برای جنگ با روسیه آماده می‌شود؟ نجارزاده در بازدید از شرکت دومینو: حمایت از تولید و امنیت غذایی در اولویت است/ بانک ملی ایران؛ پیشران اشتغال و امنیت غذایی جوابیه تند کاپیتان چادرملو به جواد خیابانی؛ «یک بار هم درباره گرانی‌ها صحبت کنید!» احتمال وقوع سیلاب در هرمزگان/ آماده‌باش کامل مراکز درمانی و لغو مرخصی‌ها هنرمند بریتانیایی با اسپری برف، پنجره‌ها را نقاشی می کند! (فیلم) پلیس راه: هموطنان از سفرهای غیرضروری به مازندران خودداری کنند انتقاد تند رحمتی از رسانه ملی: گرانی ۴۰ درصدی لبنیات و دلار ۱۳۰ هزار تومانی را ببینید لاوروف: ایران هرگز برجام را نقض نکرد انتشار رسمی تصاویر دو نیروی آمریکایی که در حادثه اخیر سوریه کشته شدند شکایت رسمی باشگاه خیبر از داور مسابقه؛ مکالمات اتاق VAR منتشر شود