عصرایران - یکی از شهروندان افغانستان در آستانه بازی ایران و آرژانتین در صفحه خود در فیس بوک با آرزوی موفقیت برای تیم ملی ایران نوشت:
"براى همسايه ات چراغى آرزو كن... قطعا حوالى خانه ات روشن تر خواهد شد.
- خدايا تيم همسايه ما ببرد..." پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
آفرین
خدا خانه ات را آباد کند و دلت را شاد.
خدایا آرزویش را در بازی با بوسنی براورده کن
الهی آمین
خدایا تا باشه حرف دوستی باشه و عشق و محبت و احترام به همدیگه....
این است معنی انسان بودن و انسان زیستن.....
به معنی انسان بودن و انسان زیستن..... ؟
اقتضای طبیعتش این است
خدایا حال کشور همسایه مارو خوب کن...
با ارزوی سربلندی افغانستان.
زبانم از توصیف حسم نسبت به این جملات زیبا ناتوانه!
با دست تبر ســــــــــــینه این باغ بریدند مرغان امید از سر هر شاخه پریدند
بردند ازین خــــــاک مصیبت زده نعمت این خاک کهن بوم سراسر غم و محنت
از هیبت تاریخی اش آوار بجـــــــاماند یک باغ پراز آفت و بیمار بجاماند
از طایفه رستـــــــم وسهراب و سیاوش هیهات که صد مرد عزادار بجا ماند
از مملکت فلســــــــفه وشعرو شریعت جهل و غضب وغفلت واینکار بجا ماند
دادیم شــــــــــــــــــعار وطنی ونشینیدند آواز هر آزاده که بر دار بجاماند
اسم شاعر را نمی دانم ولی خیلی زیباست
درود بر افغانستان مظلوم و مقاوم
بدرود
مگه ایرانی هایی که این همه به مردم فحش و ناسزا می گن کمه همون جا می تونی پیداشون کنی اون برای شما چراغ آرزو کرده و شما برای اون بد بختی ، همین نظر هم مثل همون هاست
در ضمن افغانستان تا حدود 180 سال پیش جزئی از خاک ایران بوده
من هیچگاه به افغانی ها به چشم خارجی نگاه نکردم و همیشه احساس میکردم که افغانها مردم سرزمین ایران زمین بزرگ هستند که دست استعمار ما را ازهم جدا کرده است.
کافی است مناجات نامه خواجه عبدا... انصاری( پیر هرات ) یا اشعار مولانا جلال الدین بلخی و غیره و غیره را بخوانید تا بدانید چه میگویم
حرفات کاملا درست ولی اون موقع افغانستانی وجود نداشت و همه ایران بودند ، بااین حرف شما ، به نظرم اصالت مولانا و پیر هرات رو داری از ایرانی بودن خارج می کنی ، خواهش می کنم این کار رو نکنین، وقتی می بینم ترکیه و تاجیکستان و کشور های عربی منتظر اند تا از عقلا و دانشمندان ایرانی برای خودشون تاریخ درست کنند بهتر است که ما حواسمون خیلی جمعتر باشه و هوشمندانه تر بر خورد کنیم .
دمت گرم
ما هم برای عراق آرزوی روزهای بدون دلهره داریم
زنده باشد
وقتی راجع به جنایت افغانی ها در تجاوز به دختران ایرانی و دزدی و غیره چیز مینویسن همه داغ میکنن و کلی فحش بارشون میکنن و حالا با خوندن 2 خط که معلوم نیست راسته یا دروغ همه افغان دوست و همسایه پرست شدن
کنده کاری میکنی ؟؟!!
ولي يادت نره تازگي همسايه شديم و تا همين چند سال پيش همخونه بوديم.
بر انگليس لعنت
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمر جاویدان بماند
خدا را می دهم سوگند بر عشق
هر آن خواهی برایت آن بماند
آقای کاظمی اهل افغانستان است و ساکن مشهد
کسی از آن طرف کوه، مرا می خواند
محمدکاظم کاظمی
از دل جنگل انبوه، مرا می خوانَد
کسی از آن طرف کوه، مرا می خواند
راوی از رایحه ی گُل نَفَسش آکنده است
خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است
آبِ واریخته از کوزه، به ظرف آمده است
و روایتگر ما باز به حرف آمده است
همه ققنوسیم، خاکستر ما می گوید
فصل کوچ است، روایتگر ما می گوید
بی خبر یک شب از این همهمه بر می گردم
فصل کوچ است، به سوی رمه بر می گردم
و خداحافظی از صحن حرم خواهم کرد
زحمتی هست به دوش همه، کم خواهم کرد
کوچه از چارق پُر پینه تهی خواهد شد
کودک از وحشت دیرینه تهی خواهد شد
یادگار سفرم آنچه به جا خواهد ماند
یک دو بیتی است که در یاد شما خواهد ماند
از برادر گله، بگذار فراموش کنم
صحبت از فاصله، بگذار فراموش کنم
یاد من باشد از این باغ اناری چیدم
و گُل از دامن رنگین بهاری چیدم
یاد من باشد از این کوچه دری وا می شد
صبحِ لبخندی از این پنجره پیدا می شد
یاد من باشد از آن روز، از آن جاده ی سرد
و صدایی که چنین گفت: برادر برگرد...
یاد من باشد و باشد، گله دیگر نکنم
با برادر سخن از فاصله دیگر نکنم
خانه دیوار ندارد مگر آنجا ای دوست!
روزه افطار ندارد مگر آنجا ای دوست!
دو سه گامی به سحر مانده، بیا برگردیم
و پدر چشم به در مانده، بیا برگردیم
بیمناکم که بدِ حادثه تکرار شود
درِ برگشت به روی همه دیوار شود
بیمناکم که در این کوچه بمانم تا مرگ
و غزل های غریبانه بخوانم تا مرگ
بیمناکم که فراموش کنم خانه ی خویش
خو بگیرم به غزل های غریبانه ی خویش
بیمناکم در و دیوار جوابم بکند
بروم، دست سپیدار جوابم بکند
بیمناکم پدر پیر، مرا نشناسد
وارث خسته ی پامیر، مرا نشناسد
بیمناکم که سپیدار نباشد دیگر
و نشان از در و دیوار نباشد دیگر
بیمناکم، پدر پیر... بله، می دانم
ارثِ بی وارث پامیر...بله، می دانم
گفت راوی: «خبر از ارث پدر هیچ مپرس
گورِ بی فاتحه ای هست و دگر، هیچ مپرس
از دل جنگل انبوه، تو را می خواند
کسی از آن طرف کوه تو را می خواند»
تصور کردنش سخته
جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته،خوشبخته
جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست
جواب هم صدایی ها پلیس ضده شورش نیست
نه بمب هسته ای داره نه بمب افکن نه خمپاره
دیگه هیچ بچه ای پاشو روی مین جا نمی زاره
همه آزاده آزادن همه بی درده بی دردن
تو روزنامه نمی خونی نهنگا خود کشی کردن
جهانی رو تصور کن بدونه نفرتو باروت
بدون ظلم خود کامه بدون وحشتو طاغوت
جهانی رو تصور کن پر از لبخند و آزادی
لبا لب از گل و بوسه ،پر از تکراره آبادی
تصور کن اگه حتی
تصور کردنش جرمه
اگه با بردنه اسمش گلو پر میشه از سرمه
تصور کن جهانی رو که توش زندان یه افسانه است
تمام جنگای دنیا شدن مشمول آتش بس
کسی آقای عالم نیست
برابر با همن مردم
دیگه سهم هر انسانه تنه هر دونه ی گندم
بدون مرز و محدوده وطن یعنی همه دنیا
تصور کن تو می تونی
بشی تعبیر این رویا
ممنون آقای افغانی. اما این دلیل نمیشه شما راه بیفتید واسه کار یا حتی قتل بیایید ایران !
من بعنوان یک ایرانی شما را در مملکتم نمیخوام.
چقدر نوشته و کلام میتونه موثر باشه ها خداییش
یه نگاهی به متن کامنت ها بندازید!
به امید سربلندی برادران و خواهران افغانی
چقدر کوتاه، زیبا و صادقانه!
با آرزوی آرامش، صلح و امنیت برای مردمان همسایه شرقی مان: افغانستان صبور
احسنت به شعور وفرهنگ و دید روشنی که داری
درود بر تو
ضفای قلم ایشان همراه با صداقت و فرصت شناسی اش نشان می دهد که انسانیت و همدلی فرای این مرزهای اعتباری است
ایران و افغانستان وتاجیکستان یکی هستند این مرزهای قرار دادی ما را به اشتباه نیاندازند