یکی از کاربران عصرایران همزمان با روز معلم مطلبی را ارسال کرده است که می خوانید:
... و دیگر چه بگویم من پیر مرد شصت ساله که فراموش نمیکنم زمان تحصیلم در دبستان روستایم زمانی که معلمم فهمید عاشق کتاب خواندنم چهار سال تمام برایم کتاب میاورد و وقتی بچه های دیگر فهمیدند راغب خواندن شدند و بدورش حلقه زدند.
او برای همه مشتاقان مدرسه روستا کتاب تهیه میکرد و در اختیارمان میگذاشت . آنروز ها باب بود که کتابفروشیها کتاب کرایه میدادند شبی یک قران.
وقتی مدیر مدرسه از او پرسیده بود که: پول کرایه اشان را از کجا میاوری؟ گفته بود : از دوستانم میگیرم و کرایه نمیدهم.
اما وقتی زمان زایمان همسرش فرا رسید پول خرج بیمارستان را نداشت و البته وقتی پدران ما دانش اموزان که خود از فقیرترین های آنزمان بودند با جمع آوری گندم و جو و کشمش و بادام و.... و فروش آنهاپس از تولد فرزندش انقدر پول اتقدیمش کردند که نام دخترش را با الهام از نام روستا برگزید و پس از پرداخت بدهیهاش باقیمانده پول را صرف خرید کتاب و تقدیم به مدرسه ای کرد که قفسه ای برای گذاشتن کتاب نداشت!
می دانید بدهیهای اقا معلم بابت چی بود؟ «بابت کرایه کتابهایی که برای ما میاورد! او به هر چهار کتابفروشی انروز شهرش بدهکار بود!!»
روانت شاد استادم بزرگم .نازنینم. بهشت برای تو جای کوچکیست! توخود بهشت افرین بودی!!
امیدوارم هر جا که هست سالم و تندرست باشند . با سپاس فراوان
(دلم نیامد چیزی ننویسم)
از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند: علم چیست؟ ایشان فرمودند: ساکت شدن. پرسیدند: بعد از آن؟ فرمودند: گوش دادن. پرسیدند: بعد از آن؟ فرمودند: فراگرفتن. باز پرسیدند: بعد از آن؟ فرمودند: عمل کردن. پرسیدند: بعد از آن؟ فرمودند: منتشر کردن آن.
سلام و درود بر همه معلمان
تقدیم به معلمان فداکار
روزتان مبارک
بوسه بر دست تو ای تک گل بیخار معلم
شده عالم همه از سعی تو در کار معلم
دلت آیینه انوار الهی است، نگاهت
همه عشق است و وفاداری و ایثار معلم
ای که لب را به الف باز نمودی به کلامی
سوختی تا شود این حرف پدیدار معلم
همه خواندن شدی و شعر محبت بسرودی
نتوان وصف تو با گفتن اشعار معلم
فکر و اندیشه شد از صدق و صفای تو الهی
قلمت داده مرا ارزش و مقدار معلم
به مقامی که تو همپایه یاران خدایی
نبود جز تو در این پایه سزاوار معلم
ز شکیبایی ایوب چه گویم که صبوری
شده از صبر تو نقش در و دیوار معلم
نه نمودی گله از سستی و بدعهدی دوران
نه شدی خسته دمی زان همه آزار معلم
قلم و دفتر و درس از تو کند یاد به خوبی
ادب و معرفت و دانش بسیار معلم
ز پدر گنج تن و نام و نشان دارم و لیکن
تو فروغ تن و جان باشی و سالار معلم
شود آیا که شوم بار دگر ساکن کویت
شود آیا که شوی بار دگر یار معلم
ز کدامین صفت نیک تو گویم که نباشد
یکی از آن همه در خانه ابرار معلم
سر تعظیم فرود آورد "عابد" که ندارد
به جز این نظم به درگاه تو دینار معلم
غلام عباس سپاسدار
لینک شعر: abed110.blogfa.com
اون زمونا تقریبا همه خوب بودند و خوبی و درستکاری و دستگیری از همنوع یک ارزش بود
اما الان اینجور کارها حماقت حساب میشه
و جای تمامی صفات عالیه انسانی ، زرنگی
و پارتی بازی و حق خوری و........گرفته
راستی چی میخواستیم و چی شد
حکایت راه رفتن کلاغ و کبک شد