سوزان مالونی
منبع: وب سایت اندیشکده بروکینگز
مترجم:مریم جعفری
زمانی که سران آمریکایی به همراه همتایان اروپایی، روسی و چینیشان در حال مذاکره برای طراحی گامهای بعدی در پرونده هستهای ایران بودند، تغییرات جدیدی در مسیر ۱۰ ساله محدودکردن آرزوهای هستهای ایران به وجود آمده که دلیل اصلی آن وجود نشانههای جدیدی از میانهروی در عرصه سیاسی ایران است.
تمامی این مسائل را به پای تاثیر "حسن روحانی" بگذارید –روحانی میانهرو و مذاکرهکننده هستهای سابق ایران که انتخابات ریاستجمهوری ایران به طرز شگفتانگیزی پیروز شد- پیروزی او تغییراتی را در استراتژی محدودکردن برنامه هستهای ایران ایجاد کرد؛ به انتظارات محقق نشده از پیشنهادهای جدید از سوی واشنگتن دامن زد؛ همچنین این پیروزی شکاف مخربی را در میان ائتلاف بینالمللی که تاکنون بر سر مواضع خود متحد بودند، به وجود آورده است.
هرچند که این مسئله در حال حاضر عامل مهمی به شمار نمیآید اما حبابی که بر سر استراتژیهای ۵+۱ به وجود آمده دقیقا همان مسئلهای است که برخی را در واشنگتن و دیگر کشورهای غربی به دنبال پیروزی روحانی نگران کرده است.

به هرحال روحانی هنور رسما دولت خود را تشکیل نداده، اعضای کابینهاش را معرفی نکرده و حتی یک پیشنهاد سیاسی مطرح نکرده و همچنین پرونده هستهای ایران را هنوز از دست "سعید جلیلی" رقیب خود در انتخابات ریاستجمهوری، بیرون نکشیده است. این در حالی است که برخی در ایران با وارد کردن اتهام کوتاه آمدن در مقابل غرب سعی کردند در طول هشت سال گذشته دستاوردهای روحانی را زیر سئوال برند؛ روحانی که همچنان یکی از اصلیترین تقاضاهای مطرح شده در قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد را نفی میکند؛ تعلیق غنیسازی اورانیوم.
با تمامی این شرایط، رسانهها، بسیاری از تحلیلگران و حتی چند تن از مقامهای رسمی سابق آمریکا به طور علنی از واشنگتن میخواهند که رویکرد رو به بهبودی را در مذاکرات هستهای اتخاذ کند؛ رویکردی که پیشنهادهای بیشتری را برای حذف تحریمها علیه اقتصاد تضعیفشده ارائه دهد و یا حداقل از روندی که در سالهای اخیر به مشخصهای در مواضع بین المللی تبدیل شده بود، پا را فراتر بگذارد. مقامهای آمریکایی حداقل در محافل عمومی انعطافپذیری را رد میکنند و اصرار دارند که ائتلاف چندجانبه پیشنهاد منطقی را در برابر تهران روی میز بگذارد. آنان بر این باورند که اکنون توپ در زمین تهران است نه واشنگتن.
من علاقه دولت "باراک اوباما" را مبنی بر تاکید بر مواضع و سلاحهایش درک میکنم. کنگره و متحدان اصلی آمریکا در منطقه به ویژه اسرائیل، پیروزی روحانی را نتیجه فشاری میدانند که به سرکردگی آمریکا علیه ایران وارد شده است. به همین دلیل آنان خواهان افزایش فشارها هستند نه کاهش مجازات. چرا که اگر اکنون و بر اساس تغییر رئیسجمهور و نه تغییر سیاست در ایران، از خود نرمش نشان دهیم، ممکن است این تصور تقویت شود که واشنگتن بیشتر خواهان دستیابی به توافقنامه است و ایران خود را برای چانهزنی بیشتر آماده میکند. این موضوع میتواند قدرت نفوذی که جامعه بینالمللی تاکنون بر سر میز مذاکره به دست آورده است را از بین ببرد.
از سوی دیگر، از آنجایی که خاطره گامهای اشتباه تمامی دولتهای آمریکا در برابر ایران، همچنان در یادها باقی است، مقامهای دولت اوباما تمایل ندارند که به میانهروی در ایران روی خوش نشان دهند و یا به عبارتی دیگر به اصلاحات پاداش بدهند. تمامی تلاشها برای مانور در فضای سیاسی داخلی ایران تاکنون شکست خوردهاند و نتوانستند منجر به موفقیتهای عظیمی شوند که پیش از این پیشبینیشده بود.
شاید در این میان افرادی باشند که به دولت اوباما برای رسیدن به توافق، ادامه فشارها را پیشنهاد دهند؛ از جمله یکی از مقامهای رسمی دولت آمریکا که بدون ذکر نامش در مقالهای در روزنامه "لسآنجلس تایمز" هرگونه تلاش برای ارائه ایدههای جدید را در دوره بعدی مذاکرات را رد کرده بود. او بر این باور است که دلیلی برای مانور دادن بر این اقدامات وجود ندارد چرا که ایران به خوبی مسیرهای موجود را میشناسد. این مقام رسمی اینگونه ادامه میدهد "صادقانه بگویم این گزینهها مدتهاست که بر روی میز مذاکره در برابر ایرانها قرار داده شده است... و آنها به این مسائل آگاهند. اگر دولت واقعا اینگونه میاندیشد چرا به خود زحمت بدهیم و نمایندهای به مذاکرات بفرستیم. با این توصیفات، ایران از همه جزئیات تماسهای وزارت خارجه مطلع است و میتواند پاسخهای خود را به سادگی از طریق فاکس یا ایمیل ارسال کند".
بگذارید شفاف صحبت کنم. خلاف دیگر کارشناسان، من از سادهگیریهای پیشدستانه آمریکا و حتی وعده برداشتن تحریمها درحالیکه مقامهای ایرانی برای شفافسازی برابر و پاسخ به تردیدها در برنامه هستهایشان اقدامی انجام نمیدهند، حمایت نمیکنم. من حتی نظری درباره مجادلات فکری میان مذاکرهکنندگان ایرانی که آیا بهتر است هدف بزرگی را انتخاب کنیم و به دنبال موافقتنامه همهجانبه باشیم یا در مسیر اعتمادسازی تدریجی گام برداریم، ندارم. (البته به عنوان یک دانشآموخته سیاست ایران، باید به این نکته اشاره کنم که تهران در دو مورد مهم اخیر -بحران گروگانگیری و جنگ ایران و عراق- رویکرد همهجانبه را ترجیح داده است.)
آنچه میدانم آن است که وقتی کشوری که یکی از تهدیدهای فوری جهان به حساب میآید سونامی سیاسی را تجربه میکند که در آن افراد درون خود نظام راهبرد مذاکراتی کشور را در تلویزیون زیر سؤال میبرند، لازم است برای انتخاب بهترین مسیر برای استفاده بهتر از دریچههای به وجود آمده، گفتوگوهای بیشتری انجام شود. وقتی مقامات سابق عالیرتبه و مورد احترام دولت آمریکا مانند "رابرت آینهورن" که اکنون مفتخرم به عنوان همکار در "اندیشکده بروکینگز" در کنار ایشان فعالیت داشته باشم، به بازنگریهای منطقی در رویکرد کنونی آمریکا اشاره میکنند، حتما ارزش دارد در رویکرد آمریکا بازخوانی دقیقی صورت بگیرد.
بله، معامله با تهران ریسکهای زیادی دارد. شاید این رویکردهای جایگزین به جایی نرسند و انعطافپذیری تازه از سوی واشنگتن، متحدان را به سنگاندازی بیشتر تشویق کند؛ هر چند این اتفاق غیرقابل اجتناب است. با این همه معتقدم بهتر است فرصت موجود را در معرض آزمایش گذاشت شود تا اینکه زمانی در دسترس نیستند، حسرت آنان را بخوریم. اگر هزینه میانهروی در ایران به معنای عدم قطعیت بیشتر در استراتژیهای آمریکا در قبال تهران باشد، این مسئله از دید منافع آمریکا و امنیت بینالمللی معامله بدی به حساب نمیآید.