
«همه گزینههای روی میز است». این جملهای است که هم جرج بوش پسر و هم باراک اوباما و بسیاری از دیگر مقامات آمریکایی بارها آن را به کار بردهاند و همانطور که چندی پیش رهبری انقلاب ایران نیز مطرح کردند «این به معنای تهدید ایران است».
البته این جمله یک بخش محذوف دارد که اگر آن را اضافه کنیم جمله را باید اینگونه بخوانیم: همه گزینهها از جمله گزینه نظامی علیه ایران روی میز است. اما سوالی که دراینجا مطرح میشود این است که گزینههای دیگر روی میز چیست؟ و سوالی که به تبع این سوال مطرح میشود این است که واقعا چه کسی گزینههای روی میز را انتخاب میکند؟
سالها پیش و در اواخر دولت هشتم و در زمانی که حسن روحانی سکاندار هدایت پرونده هستهای ایران بود تمام سعی دولت و شورای عالی امنیت ملی بر این بود که پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل نرود.
این تلاشها در دولت نهم به انفعال در سیاست خارجی تعبیر شد. البته آن روی دیگر این سکه محدود بودن گزینههای آمریکا به دیپلماسی و تحریمهای معمولی که ملت ایران از روزهای نخست پیروزی انقلاب با آن دست و پنجه نرم کرده بود، میشد.
اگرچه وقتی علی لاریجانی پرونده هستهای ایران را از حسن روحانی تحویل گرفت، تعلیق خودخواسته ایران در دوره خاتمی را به گرفتن آب نبات در قبال درغلطان تعبیر کرد. اما یک مسیر روشن و معطوف به هدفی را روبروی پرونده هستهای ایران گشود.
ایران و غرب مدالیتهای را تدوین کردند و گام به گام به سمت حل این بحران پیش رفتند. تا اینکه به صورت ناگهانی خبر برکناری لاریجانی و انتصاب سعید جلیلی در رسانهها منتشر شد و آن دقیقا در زمانی بود که امیدها به حل پرونده هستهای ایران به اوج خود رسیده بود.
از سوی دیگر همچنان که این روی سکه تغییر کرد آن روی سکه نیز تغییر کرد. در همان زمانی که رییس جمهور بی توجه به احتمال ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل، قطعنامههای این شورا را کاغذ پاره میخواند، گزینههای روی میز کاخ سفید نشینان نیز افزوده میشد.
افزایش فشار و اجماع بین المللی علیه ایران از جمله این گزینهها بودند. اجماعی که تا پیش از آن نه در برابر ایران بلکه به کمک ایران آمده و باعث انزوای آمریکاییها شده بود.
از آن زمان تا کنون جنجال آفرینیهای دولتهای نهم و دهم در فضای بین المللی که خود دولتمردان آن را سیاست خارجی فعال خواندهاند منجر به تصویب قطعنامههای متعدد علیه ایران شده و نتیجه مستقیم آن تحریمهای فزایندهای است که مدام بر تعداد و شدتشان افزوده می شود و امروز به گواه سخنان مسئولین دولتی که آخرین نمونه اش سخنان دستیار ارشد رییس جمهور است، تاثیر مستقیم بر معیشت مردم گذاشته است. نباید فراموش کنیم که این تحریمهایی که خود امریکاییها آن را فلج کننده خواندهاند یکی از گزینههایی بوده است که تا پیش از این قابل استفاده نبود.
هفته پیش ایران و 6 قدرت جهانی پشت میز مذاکره نشستند. در این نشست به عکس نشست قبلی دو طرف با رضایت بیشتری از سر میز بلند شدند.(اینجا) اگرچه از لحن و گفتار غربیها اینگونه بر میآید که با وجود این خوشبینی و رضایت اما اعتمادی به توافقات ندارند. البته این نکتهای است که ایرانیها هم بارها تکرار کردهاند و گفتهاند اعتمادی به سخنان غربیها ندارند.
جان کری که چندی است بر صندلی وزارت خارجه آمریکا تکیه کرده است به تازگی در گفت وگویی که با شبکه ای بی سی انجام داده است عنوان کرده که فرصت ایران برای همکاری با جامعه جهانی بر سر برنامه اتمی این کشور رو به پایان است.
وزیر خارجه آمریکا که در قطر مصاحبه می کرد، گفت: "این فرصت برای ایرانیها فرا رسیده است که یک پیشنهاد جدی ارائه کنند و من گفته های پیشین رئیس جمهوری و خودم را تکرار می کنم که ما آماده هستیم تا در قالب گروه 1+5 و روند مذاکرات، با آنها در رابطه با پیشنهادی جدی که برای اثبات صلح آمیز بودن برنامه هستهای خود عرضه می کنند، وارد تعامل شویم."
شاید نتوان این سخنان را به تهدید ایران تعبیر کرد. اما مسئله این است که اکنون یکی از بزرگترین سنگها جلوی راه سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا حل و فصل مسئله هستهای ایران است.
این سیر چند ساله نشان میدهد که این ما هستیم که مجوز استفاده از گزینههای مختلف را به سیاست گذاران آمریکایی میدهیم. آمریکاییها هم در سالهای اخیر نشان دادهاند که ترسی از تجاوز نظامی ندارند. شاهد این مدعا نیز دو جنگی است که در 10 سال گذشته در عراق و افغانستان به راه انداختهاند.
شاید بگوییم آمریکاییها توانایی یک جنگ دیگر در منطقه خاورمیانه را ندارند و خیلی شایدهای دیگر. اما مسئله اقدام نظامی علیه ایران را نباید با مسئله گرفتن مجوز در فضای بین الملل برای اقدام نظامی علیه ایران یکی بدانیم. این ما هستیم که گزینههای روی میز آمریکاییها را زیاد و کم میکنیم.
منبع: خبر آنلاین