«در سال صدها مورد تصادف منجر به فوت، ضرب و جرحهای غیرعمد و غیره داریم که بابت دیه آنها دهها میلیارد تومان صرف می شود، قربانیان این گونه جرایم و خانوادههای آنان که واقعا نیاز مالی نداشته باشند می توانند جهت این وجوه را به سمت کارهای عام المنفعه سوق داده و آبادانی و زندگی را جاری سازند...».
به گزارش ایسنا، «چندی پیش به اتفاق تعدادی از مدیران سازمان
زندانها و اساتید محترم دانشگاه از زندان «بابل» در مازندران بازدید کردم.
این زندان که نمونهای از یک مرکز اصلاحی و تربیتی مدرن بود، شدیدا بازدید
کنندگان را تحت تاثیر قرار داد.
شاید باور این مطالب برای کسانی که عمومآ با جنبههای منفی زندان آشنایی دارند کمی سخت است. لکن زندان «بابل» را باید دید و بعد قضاوت کرد، به هرحال نکتهای که به این بهانه میخواهم به آن بپردازم فضا و فیزیک زندان نیست، بلکه تصویر آدمهایی است که پشت این دیوارهای بلند بدون توجه به پیشینه و پلهای خراب شده پشت سر، امیدهای تازهای را زنده کرده و در تلاشی خستگی ناپذیر واژههای مثبت را جایگزین اندیشه های منفی کردهاند.
در این زندان همه جور آدم در حال گذران زندگی جدیدی هستند و این همان «تولد دوباره» است. تولدی که از تاریخ مندرج در حکم «محکومیت» یا «بازداشت» آنها شروع شده است و دوران طفولیت فکری و بلوغ و رشد را خیلی سریع طی نمودهاند و امروز انسانی با افکاری جدید هستند.
در زندان«بابل» با فردی برخورد کردیم که سخنانش، سرگذشتش و تحول روحی و
جسمی اش، افکار سنتی و قالبی ما را دگرگون کرد. او قاتلی بود که در دوره
جاهلیت خود انسان بی گناهی را طعمه هوس رانی خود کرده بود و پس از دستگیری و
بازداشت حکم قانون مبنی بر «قصاص» مانند وزنه سنگینی بر پیکر تیغ کشیده و
خالکوبی شده اش سایه افکنده بود و هر لحظه در انتظار طناب و چوبه دار بود
اما او در زندان به جای قطع امید، با واژههای «زندگی نو» آشنا شد و به
سرعت از فرصتهای فراهم شده برای توبه و انابه بهره جست جسمش را با ورزش از
پلیدیها و رخوت های ناشی از اعتیاد و تزریق پاک کرد و روحش را با نوای
قرآن و اقامه نماز در خلوت زندان شستشو داد و با اعتماد به نفس کامل در
انتظار اجرای حکم قصاص بود که اولیاء دم درخواستش را کرده بودند اما این
نمایش عبرت آموز، پرده دیگری هم داشت که در آن سوی دیوار بود.
خانوادهای
داغدار و ماتم زده از فقدان فرزند، مردد در اعمال حقوق قانونی برای خاموش
کردن صدای قاتل برای همیشه جنگ و گریزی پایان ناپذیر در ذهن و فکر اولیاء
دم ایجاد کرده بود، هرگاه جسم خون آلود فرزند تصور می شد عزمشان برای قصاص
قاتل جزم می شد و هرگاه کمی از این تفکرات فارغ می شدند به فکر فرورفته و
دنبال اندیشهای دیگر برای «ماندگاری» بیشتر «یاد و خاطره» فرزند
مقتولشان، اما به یک باره به فکری جدید رسیدند.
آنان دریافتند که با
«معدوم» کردن قاتل، گرچه پرونده قضایی او بسته خواهد شد لیکن التیامی بر
دردهای ریشه دار نخواهد بود. قاتل و مقتول هریک با پروندهای معنوی و
جداگانه دستشان از دنیا کوتاه و به تدریج از خاطرهها محو میشوند اما
میتوان کاری کرد که یاد «مقتول» ماندگار و قاتل نیز پشیمان از کرده خود به
جبران مافات بپردازد لذا خانواده محترم مقتول دست به ابتکاری ستودنی زدند.
نیازهای منطقه و محل سکونت را بررسی کردند و دریافتند که با پول دیه
فرزندشان می توانند یک دستگاه دیالیز برای بیماران نیازمند کلیوی تهیه و در
تنها بیمارستان شهرشان حومه تنکابن نصب و تابلوی «یادمان» فرزند
بیگناهشان را بر آن درج و به مردم نیازمند خدمات دیالیز بدهند، با این
کار هم نام فرزندشان را ماندگار میکنند و هم فرصت دوبارهای به قاتل
میدهند و همچنین خدماتی ارزشمند به مردم، این کار یعنی «ماندگاری خاطرات» و
انتخابی آگاهانه که حق اوست. به نظر می رسد اندیشمندان، خطبا، سخنرانان و
هر کسی که تریبونی برای سخن گفتن در اختیار دارد میتوانند این کار «زیبا»
را ترویج کنند.
قصاص گرچه حق مسلم اولیاء دم است اما می توان برای خشکاندن «کینه و دشمنی» از این فرصت استفاده و بذر محبت و ماندگاری را افشاند و نامی نیک را برای همیشه در افکار عمومی بر جای گذاشت.
البته نیاز به توضیح است که اینگونه اقدامات در جرایم غیرعمد و جرایم غیر
جنایی و غیر باندی موثرتر است و اتفاقآ در جرایم غیر عمد نیز که دیه تعیین
میشود در صورت متمکن بودن اولیاء دم می توان، مبالغ دیه را در اینگونه
امور هزینه کرد.
ما در سال صدها مورد تصادف منجر به فوت، ضرب و جرح های غیر عمد و غیره داریم که بابت دیه آنها دهها میلیارد تومان صرف می شود، قربانیان این گونه جرایم و خانوادههای آنان که واقعا نیاز مالی نداشته باشند می توانند جهت این وجوه را به سمت کارهای عام المنفعه سوق داده و آبادانی و زندگی را جاری سازند همان کاری که «مرگ مغزی ها» در اهداء « اعضاء سالم بدن» به نیازمندان و درماندگان انجام داده و با مرگ خود چندین نفر را حیات دوباره میبخشند. بیایید همه با هم زیبایی ها، مهرها، محبت ها را جایگزین کینه ها و دشمنی ها کنیم و از زندگی سراسر امید لذت ببریم».
مظفر الوندی، مشاور وزیر دادگستری