احسان مقدم در
میدان مین نوشت:
ما كه سال هاست رشته رفاقت را گسسته ايم اما پيش از
بريدن، خواب اين روزهايت را مي ديدم، صدقه داديم، اما نمي دانم باز چرا
تعبير شد... دیدم خيلي تغییر کردی دکتر...
خواب دیدم برخي طرفدارانت را
بردی لبه برزخ پشيماني... خواب دیدم ناز می کنی و یادت رفته ولی نعمت تو
... همان هایی که عمری می گفتی نوکرشان هستی و آنها هی دلشان قیژ می رفت...
را فراموش کردی. فراموش کردی در تبلیغاتت بزرگ و صریح، نوشته بودی حامی
ولایت فقیه.
خواب دیدم یادت رفت در بحبوحه ها و بزنگاه ها چون کوه
ایستادیم و متلک ها شنیدیم و گفتیم سرزنش ها چون کند خار مغیلان غم مخور...
خواب دیدم یادت رفته چقدر در فتنه غم خوردیم... قبلش... بعدش... خواب دیدم
ندیدی وقتی در خانه، خانه نشین شدی و... ما خودمان را به خواب
زدیم...
خواب دیدم سياه ترين خوابهاي ما تعبير شد... نمی شد شب های محرم
بیایند و بروند و تو نیایی به خانه دل ما...
دكتر! خواب دیدم خوابت
برده و ندیدی خواب های ما را... خواب دیدم ندیدی وقتی مردم از گرانی می
گویند دیگر نمی شود دفاع كرد...
دیگر نمی توان همه چیز را گردن یک دشمن
فرضی یا واقعی انداخت...
دکتر! شعارهایت را ما فراموش نکردیم اما خب نیمه
خالی لیوانت دارد لبریز تر می شود...
خواب دیدم خواب هایی که دیدیم و صدقه
انداختیم باز هم تعبیر شد… .