منبع: الجزیرهنوشته: طارق الحمید، سردبیر روزنامه الشرق الاوسط چاپ لندنترجمه:مریم جعفریعصرایران - بحثها و گفتوگوها درباره بحران سوریه در پایتختهای غربی اکنون بر دو فرصیه استوار شده است:
نخستین فرضیه آن است که تا بعد از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا، هیچ اقدام جدی برای حل این بحران روی نمیدهد.

متخصصان به شما میگویند که همه چیز به انتخاب مجدد "باراک اوباما" رئیسجمهوری آمریکا، وابسته است و او اکنون نمیخواهد که خود را اسیر سوءتفاهمها کند.
این در حالی است که در آن سوی میدان، سوریه نیز اکنون بیش از حد با خشونت و اختلاف عجین شده است و خود به تنهایی نمیتواند بحران کنونی را مدیریت کند.
دومین فرضیهای که اکنون مطرح میشود، آن است که مخالفان دمشق به چند دسته تقسیم شدهاند و برخی از عناصر دولتی به درون این گروهها نفوذ کردهاند. در این شرایط است که آنان حتی در زمانی که "بشار اسد" رئیسجمهوری این کشور، ضعیف نیز بشود، نمیتوانند قدرت را از او بگیرند.
بسیاری بر این باورند که هر گونه تغییری در بحران سوریه تنها به سیاستهای آمریکا بستگی دارد: اگر واشنگتن حرکت کند، بحران نیز به سمت جلو حرکت میکند و اگر این اتفاق روی ندهد، همه چیز در حالت سکون باقی میماند.
البته شکی وجود ندارد که کاخسفید یکی از اصلیترین قدرتهای جهانی است که میتواند در تغییر ماهیت هر بحران بینالمللی نقش موثری را بازی کند اما باور این مسئله که در هر بحرانی، عناصر خارجی میتوانند شرایط را مدیریت کنند تا حدی احمقانه به نظر میرسد.
البته برخی در فرضیه نخست بر این نکته تاکید میکنند که آمریکا در سقوط رژیمهای افغانستان و عراق بسیار تاثیرگذار بود اما باید گفت که نمیتوان برای همه بحران ها نسخه واحدی پیچید.

در افغانستان، رژیم طالبانی در راس امور بود که با مخالفان و دشمنان داخلی سرسختی روبهرو بود؛ در حقیقت آنان حاضر بودند برای سقوط طالبان به هر کاری دست بزنند. و از سوی دیگر کابل در محاصره ائتلاف شمال قرار داشت نه نیروهای ناتو.
در عراق نیز بسیاری از عوامل داخلی باعث شد که نیروهای ارتش این کشور در حمایت از "صدام حسین" دیکتاتور این کشور، گامی بر ندارند. در حقیقت همین مسئله باعث شد که دولت بغداد در ظرف کمتر از سه هفته سقوط کند.
پس میتوان گفت که هرچند در بسیاری از موارد، آمریکا نقش مهمی را حل بحرانها ایفا میکند، اما تاریخ نشان داده است که تلاش واشنگتن برای جلوگیری از رويدادها و یا حتی محدود کردن آنان بارها با شکست مواجه شده است.
در فرضیه دوم نیز با دو واقعیت متفاوت مواجه هستیم ؛ نخستين واقعيت انكارناپذير، گروههای مسلح مخالف اسد هستند و دومین واقعیت نیز مخالفان رسمی هستند که بر حل بحران از طریق گفتوگو تاکید می کنند.
هرچند که هردوی آنان خواهان خروج اسد از قدرت هستند اما ماهیت متفاوت آنان، فرصت را برای اقدامی هماهنگ گرفته است چرا که کشتار مردم بیگناه که توسط گروههای نخست صورت میگیرد، اقدامات گروه دوم را نیز زیر سؤال میبرد.
فرضیه دیگری که بر "معجزهای دیپلماتیک" استوار شده خالی از اشکال نیست. این فرضیه این ذهنیت را به وجود میآورد که اسد همچنان قادر است که اصلاحات را اجرا و شرایط را برای انتقال صلحآمیز قدرت مهیا کند.
این در حالی است که اکنون بسیاری از اعضای دولت اسد و حزب بعثش بر این نکته تاکید میکنند که ماشین اصلاحات دیگر کارایی در دمشق ندارد و اسد مسئلهای غیر از کنترل کامل اکثریت مخالفان را نمیپذیرد.
در حقیقت اسد در تلاش است که آشوبها را به روش خود مهار کند اما سیاستهای او از طریق همان گروههای مخالف مسلح منتفی شود.
تحلیلگران بر این نکته تاکید میکنند که فاجعه تنها حادثهای مانند وقوع زلزلهای قوی نیست، بلکه فاجعه در هر شرایطی ممکن است روی دهد و به آهستگی حرکت کند.
پس با صراحت میتوان گفت که اکنون در سوریه با یک انقلاب روبهرو نیستیم بلکه تنها شرایط انقلابی با قواعد خاص خود در این کشور حاکم است؛ این شرایط باعث شده است که هیچ نسخه داخلی و خارجی نتواند این بحران را ریشهکن کند و نمیتوان به پایان خوب آن دلخوش کرد.