عصرایران ؛ مریم جعفری - با ورود ناآرامیها در سوریه به هیجدهمین ماه متوالي، گویی راهحلی به نظر هیچ یک از متخصصان امور سوریه ، دیپلمات ها و تاریخنویسان نمیرسد!
"دیوید لسخ" استاد تاریخ خاورمیانه در دانشگاه "ترینتی" واقع در ايالت "تگزاس" آمریکا، این ناآرامیها را "جنگ داخلی طولانیمدت" مینامد و میگوید که هیچیک از طرفین در این درگیری نمیداند که چه میخواهد و این ناآرامیها پایانی نخواهد داشت، پس اگر جنگی روی دهد به لبنان و عراق و هر جای دیگری کشیده میشود و حتی اسرائیل و ترکیه نیز از آن بینصیب نخواهند بود.

او که با "بشار اسد" رئیسجمهوری سوریه، در سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ میلادی مصاحبه کرده است، اسد را رهبری امروزی و پذیرای افکار مخالف میداند که با گذشت زمان تغییر کرده است.
او مي گويد: "من و خیلی از کارشناسان دیگر بر این باور بودیم که بهار عربی یا به دمشق نمیرسد و یا سوریه آخرین کشوری است که با این پدیده مواجه میشود."
او درباره اسد نيز میگوید که رئیسجمهوری سوریه اکنون به پدرش شباهت دارد. از نگاه لسخ، دخالت آمریکا در سوریه تاثیر چندانی نخواهد داشت چرا که اکنون معترضان تکهتکه شدهاند و گروههای مختلفی به وجود آمدهاند که بسیاری از آنان مخالف حضور آمریکا در منطقه هستند.
این استاد دانشگاه معتقد است که واشنگتن از معترضان سوری شناخته خوبی ندارد و نمیداند نسخهای كه برای شورای انتقالی در لیبی پیچیده شده در سوریه نیز جواب میدهد یا خیر؟
ترجمه گروه بین الملل عصرایران از گفتوگوی این استاد دانشگاه با سایت فارنپالسی رادر زیر میخوانید:
شما در کتابتان با نام "سوریه: سقوط خانه اسد"، از سه مسیر پیش روی سوریه سخن گفته اید؛ نخست خروج اسد از قدرت، دوم باقیماندن او در مسند ریاستجمهوری و نهایتاً تبدیل این بحران به یک بنبست طولانیمدت ؛ اکنون کدام فرضیه محتملتر است؟
به نظر من این بحران به جنگ داخلی درازمدت تبدیل میشود. در حقیقت هیچیک از طرفین این درگیری خواهان توقف مبارزات خود نیست و همین مسئله درگیریها را طولانی میکند.
همچنین هیچ یک از آنان خواهان عقبنشینی از بخشی از خواستههایشان نیستند. پس این درگیری در افقی درازمدت ادامه مییابد بدون هیچ پیشروی مشخصی.
اکنون گروههاي مسلح شهر به شهر مبارزه میکنند ؛ به عنوان مثال در اخبار میخوانیم که فلان شهر به دست مخالفان رسیده است اما عصر همان روز ارتش سوریه کنترل آن را مجددا به دست میگیرد.
به نظر من سوریه به سمتی حرکت میکند که دولت کنترل بخشی از کشورها را در دست میگیرد و مخالفان کنترل مناطق دیگر را. معترضان واقعي در سوریه متحد نیستند و برنامهای ندارد و دقیقا به همین دلیل نمیتوانند بر دولت پیروز شوند.
من فکر نمیکنم که این بحران به زودی تمام شود، مگر اینکه عامل خارجی جدیدی به این میدان وارد شود؛ مسئلهای که از نظر من اتفاق نمیافتد.
آیا غرب باید در این بحران دخالت کند؟
معتقدم که دخالت نظامی غرب مانند آنچه در لیبی اتفاق افتاد، تنها سوریه را به هرجومرج بیشتر، بیثباتی و زیانهای فراوانتری نزدیک میکند.
اکنون هر کسی تلاش میکند که مانع این مسئله شود چرا که اگر جنگی روی دهد به لبنان و عراق و هر جای دیگری کشیده میشود و حتی اسرائیل و ترکیه نیز از آن بینصیب نخواهند بود. در حقیقت جنگی روی میدهد که پایانی نخواهد داشت. پس من نیز مانند افراد بیشماری خواهان جلوگیری از چرخش این بحران به یک بحران منطقهای و حتی بینالمللی هستم.
سال گذشته این تصور وجود داشت که اسد نیز مانند "حسنی مبارک" مصر، "بنعلی" تونس و "معمر قذافی" لیبی، سریعا سقوط میکند. "دنیس راس" مشاور سابق خاورمیانه رئیسجمهوری آمریکا، نیز در دسامبر گذشته گفت که کنارهگیری اسد از قدرت تقریبا ناگزیر است. پس چرا اسد همچنان قدرت را در اختیار دارد؟

سال گذشته من و خیلی از کارشناسان دیگر بر این باور بودیم که بهار عربی یا به دمشق نمیرسد و یا سوریه آخرین کشوری است که با این پدیده مواجه میشود.
استدلال ما بر پایه تفاوت سوریه با مصر، لیبی یا تونس شکل گرفته بود. عوامل مختلفی مانند رابطه تنگاتنگ افراد نظامی با دمشق در این تفکر دخیل بود. همچنین محبوبیت اسد قابل قیاس با محبوبیت مبارک، قذافی و رهبران دیگر نبود.
از سوی دیگر،تفکرات سنتی در سوریه اجازه نمیداد که رژیمی بر سر کار بیاید که خواهان هرجومرج و بیثباتی باشد. سوریها از غرب به لبنان و از شرق به عراق نگاه میکردند که چطور سقوط رژیمها و نبود قدرت مرکزی جنگهای فرقهای و بیثباتی را برای یک دهه به وجود آورده است.
دقیقا به همین دلیل است که درصد زیادی از سوریها همچنان در حاشیه قرار دارند که نه لزوما از اسد حمایت میکنند و نه به مخالفان پیوستهاند. در حقیقت آنان جایگرین مناسبی برای اسد ندارند. پس میتوان گفت که تمامی این عوامل باعث شد که وقایع سوریه با رویدادها در مصر، لیبی و دیگر کشورهای درگیر بهار عربی متفاوت باشد و اسد در قدرت بماند.
اکنون معترضان از هم پاشيدهاند و به نظر میرسد که کنگره ملی سوریه به دو قسمت تبدیل شده است و ارتش آزاد سوریه نیز سازماندهی شده نیست. در چنین شرایطی آیا آمریکا هنوز برای حمایت از مخالفان سوری که در ابتدا به پا خاستند، دلایل خاص خود را دارد؟
موافقم، معترضان از هم پاشیدهاند و گروههای زیادی تشکیل شدهاند که بسیاری از آنان گرایشهای ضدآمریکایی دارند.به مصر توجه کنید تنها به دلیل وجود فعالان دموکراسیخواه سکولار نمیتوان گفت معترضان مصری حامی آمریکا هستند.
تبعیدهای سوری که برای سالها و دههها خارج از مرزهای سوریه زندگی کردند و اغلب توسط غرب حمایت مالی میشوند، در حقیقت ابزارهای قدرتهای غربی هستند که به دمشق وارد شوند و با در دست گرفتن قدرت در هماهنگی با منافع آمریکا عمل کنند. اما آنان در بین کسانی که اکنون در سوریه در حال نبرد هستند، مشروعیت کمی دارند و این اشتباه مسلم غرب است. وجود دودستگی ، شرایط سوریه را بسیار پیچیده کرده است و دقیقا به همین دلیل غرب و به ویژه آمریکا بسیار محتاطانه عمل میکنند.
به گفته یکی از مقامهای رسمی، واشنگتن از معترضان سوری شناخته خوبی ندارد و نمیداند که نسخهای برای شورای انتقالی در لیبی پیچیده شد در سوریه نیز جواب میدهد. همچنین شرایط امروز لیبی پس از قذافی، آنان را محتاط تر کرده است.
شما یکی از متخصصان آمریکایی هستید که زمان زیادی را با اسد سپری کردهاید.
آیا این درست است؟ بله ؛ من بارها با اسد مصاحبه و دیدار کردهام. و بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ درباره موضوعات اصلی با او گفتوگوهای داشتم.
اسد از نظر شما چگونه فردي است؟
در نخستین گفتوگویم با اسد در سال ۲۰۰۴ میلادی، او بسیار بیتجربه بود. او در حال یادگیری مسائل مختلف بود و به باور من، کنترل نیروهای ارتش را در اختیار نداشت. اسد فردی بیتکلف بود و با افکار مختلف مخالفت نمیکرد و نمیشد او را دیکتاتوری در خاورمیانه دانست.
اما پنج سال بعد، او بسیار مسلط تر بود و با ویژگیهای قدرت راحتتر کنار
میآمد. در این زمان او کنترل کامل ارتش را در اختیار داشت و پیروزمندانه
امور را کنترل میکرد.
او از فشارهای غرب پس از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی، خلاص شده بود و از عهده امور در زمانی که دمشق به دنبال ترور "رفیق حریری" نخستوزیر لبنان، توسط غرب منزوی شده بود، به خوبی برآمده بود.
دقیقا به یاد دارم که در اواخر سال ۲۰۰۵ میلادی، بسیاری از افراد منتظر سقوط دولت اسد بودند. به باور من، او به مرکز قدرت در سوریه رسیده بود و تمامی امور داخلی و خارجی را به خوبی کنترل میکرد و به همین دلیل سوریه با اختلافات مذهبی و قبیلهای کمتری درگیر بود.
به گفته کارشناسان، اینکه شما در ابتدای تصدی قدرت چه خصوصیتی دارید، زیاد مهم نیست چرا که پس از گذشت زمان و محاصره شدن در حلقه کسانی که فقط چاپلوسی می کنند، تفکراتتان تغییر می کند و در آن هنگام است که دیگر نمی توانید تشخیص درستی از وقایع داشته باشید.
در حقیقت این بخشی از ذات آدمی است که مسائل را آنطور که خودش میخواهد، تصور می کنند نه آنطور که وجود دارد.
اسد نیز زمانی که کشورش با اعتراضهای مردمی مواجه شد مانند ما شوکه شده بود چرا که تصور نمیکرد که محبوبیتش زیر سؤال برود. به نظر من او اکنون بیشتر شبیه "حافظ اسد" پدرش شده است و محبوبیت خود را از دست رفته میداند.
اگر اسد، وقایع کنونی را پیشبینی میکرد بدون شک میتوانست با اجرای اصلاحات مانع گسترش بحران شود اما او مطمئن بود که ناراضیان دولتش حداقلی هستند و هرگز با مشکلاتی که مبارک و بنعلی را سرنگون کرد، روبهرو نمیشود. اما داستان سوریه به گونهای دیگر رقم خورد و اسد نیز با بحرانی درگیر شد که ۱۹ ماه پیش حتی تصور آن را هم نمیکرد.
آیا با همسر او، "اسماء" نیز گفتوگو کردید؟
بله، یکبار هردوی آنان حضور داشتند. همسر اسد همواره جذاب است. او ۱۰ سال از اسد جوانتر است و خصوصیتهای دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. ویژگیهای او به گونهای است که در افراد امید به آینده را زنده میکند.
او تصویری متفاوت از بانوی اول سوریه را ارائه کرده است. اسماء برای تقویت حقوق زنان بسیار فعالانه تلاش میکند و درصدد است که سازمانهای اجتماعی بیشتری را با مرکزیت کمک به روستاها و شهرهای کوچک تاسیس کند.
با این اوصاف،تصور این که اکنون این زوج، سوریه را به مسیر دیگری میبرند، ناراحت کننده است. پس ميتوان گفت كه فشارهای مضاعف، پسر حافظ اسد و فرزند کشمکش اعراب_اسرائیل بودن، لمس قدرت جنگ سرد و خواندن تاریخ پرچالش لبنان، همگی تاثیرات طولانیمدتی بر اندیشه اسد گذاشته است.