۱۰ مرداد ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۰ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۸:۴۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۲۲۴۸۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۴ - ۲۰-۰۴-۱۳۹۱
کد ۲۲۲۴۸۱
انتشار: ۰۹:۰۴ - ۲۰-۰۴-۱۳۹۱

پرونده رقت انگیزی که اشک قاضی را در آورد!

مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند.

روزنامه خراسان نوشت:

مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها از من طلب «کباب» می کردند من که توان خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به اجاره واگذار کرده ام «بوی کباب» می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضای کباب بکنند.

شاکی این پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم مرا آزار می داد به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رای به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند.

قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه، مستاجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم.

مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند.

او ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنم.

این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند.

به همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شود.

قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم!
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
ابتکار بزرگ سهروردی؛ عالم خیال در کنار دو عالم ماده و عقل/ دیدار با خدا اختصاص به پیامبران ندارد  اطلاعیه آموزش و پرورش در رابطه با غرق شدگی سه دانش‌آموز تهرانی در سواحل رامسر ارکستر دسته های صندلی در مجلس/ دکتر مصدق: «مارشال چماق به دست برو بیرون» عشق و آزادی قابل جمع‌اند یا نه؟ آغاز رزمایش مشترک چین و روسیه دادگاه یمن پسر علی عبدالله صالح، رئیس جمهور سابق را به اعدام محکوم کرد شبکه ۲۴ تلویزیون اسرائیل: خروج دیپلمات‌های رژیم صهیونیستی از امارات پوتین: تضمین امنیت روسیه هدف اصلی در مسئله اوکراین است باز شدن صندوقچه بسته گردشگری در همسایه شمالی ایران وزیر نفت: سرگردانی ۴۰ میلیون بشکه نفت ایران روی آب‌ها را کاملا تکذیب می‌کنم / اساسا نفتی که نتوانیم بفروشیم، نداریم عروسی در تالارها جای خود را به مراسم ختم داد واکنش سخنگوی وزارت خارجه به اتهام‌های امنیتی آمریکا و ۱۳ کشور علیه ایران علت تعطیلی برخی داروخانه‌ها در جنگ ۱۲ روزه هشدار لاوروف : زنگ خطر جنگ جهانی به صدا درآمد ساخت مرغداری در حریم میراث ساسانی؟ (+عکس)