
فقر؛ گرسنگی نیست،
عریانی هم نیست،
فقر؛ همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند،
فقر؛ تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد می کند،
فقر؛ کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند،
فقر؛ پوست موزی است که از پنجره ی یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود،
فقر؛ همه جا سر می کشد،
فقر؛ شب را " بی غذا" سر کردن نیست،
فقر؛ روز را " بی اندیشه" سر کردن است.
فقر در تحریف واقعیات های تاریخی و سرپوش گذاشتن روی اشتباهات است .
فقر عدم درک واقعیت هاست
فقر عدم درک دیگران است
فقر مجیز گویی و تملق است .
فقر در سیاه کردن کاغذ های سفید و بعد به خمیر کردن آن است .
شعار بدین همه چیز درست میشه