
فخرالدین فخرالدینی: پدر من اگر چه عکاسی میکرد، اما شعر هم میگفت و برای همین با سید محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) دوستی طولانی داشت. در تبریز، آن دو زیاد یکدیگر را میدیدند و محفل و مجلس شعرخوانی داشتند.
سال 1328 خورشیدی پدرم به تهران مهاجرت کرد، اما ارتباطش با شهریار قطع نشد و به طور مرتب یکدیگر را در تهران یا تبریز ملاقات میکردند.
اولین عکسهایم از شهریار را اوایل دهه 50خورشیدی در سفری که به تبریز داشتم، گرفتم. خانه اش در خیابان امام خمینی بود و چند ساعتی که مهمانش بودم، با یک دوربین رولفلکس از او عکاسی کردم که هیچ گاه به دلم ننشست و مرا راضی نکرد.
سال 1360، شهریار چند ماه به تهران آمد. در همان ایام بود که از او دعوت کردم تا به آتلیه من در خیابان طالقانی بیاید و مقابل دوربین بنشیند. شهریار، چهره سختی برای عکاسی پرتره داشت؛ صورتی عبوس، خشن، بسیار آرام و بی اعتنا. احساساتش را به سختی بروز میداد و میمیک صورتش حالتی خنثی داشت.
اهل هیجان و بروز تظاهرات احساسی و عاطفی نبود و از همین رو من عکاس نمیتوانستم شاهد حالات و فیگورهای متفاوت از او باشم. اگر عکسی که از شهریار این جا میبینید، خنثی به نظر میآید و مشابه دیگر کارهایم نیست، دلیل اصلی اش آن است که چهره و سیمای او همین طور بود.
اگر کسی بدون آن که شهریار را بشناسد، می خواست در باره اش قضاوت کند، پیش از هر چیز همین سیمای به ظاهر عبوس، نگاهش را جلب میکرد. اما آنان که با این شاعر پارسی و ترکی گوی نشست و برخاست داشتند، میدانستند او تا چه اندازه مهربان و نرم خو است.
علاوه بر قلب و سیرت پاک و مهربان شهریار، اشعار شورانگیز او نیز میتواند معرف درونیات و روح لطیف این شاعر شوریده باشند.
عکس شهریار را با دوربین 18*24 PEKO گرفتم که عکاسی به نام شارکووسکی در کلن آلمان به من هدیه داده بود.
آن زمان لنز Extur 350 را تازه خریده بودم و تصمیم گرفتم برای اولین بار در نورپردازی از فلاش استفاده کنم. استفاده از فلاش این مزیت را نسبت به نورهای تنگستن دارد که سرعت کار را بالا میبرد و امکان استفاده از دیافراگمهای بسته را به عکاس میدهد.