كيهان:3 گام تا 9 دي
«3 گام تا 9 دي»عنوان ياداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛فتنه 88 در ايران مدت هاست پايان يافته اما فرايند درس آموزي از آن همچنان ادامه خواهد داشت. نهم دي ماه روزي است براي مرور مجدد همه آنچه گمان مي كنيم به خوبي آموخته ايم اما در واقع در هيچ لحظه اي از به فراموشي سپردن آن در امان نيستيم.
از يك نگاه كاملا كلان، فتنه 88 در وهله اول، محصول غفلت از وجود دشمن خارجي كارآزموده، كينه توز، فرصت طلب و به شدت برنامه ريز بود. در فاصله 88-1384 افرادي كه پيشاپيش خود را به دشمن بيروني فروخته بودند و كساني از دوستان انقلاب در اثر عواملي كه اينجا جاي بحث از آن نيست، به تدريج در منازعه با دوستان و خودي ها - ولو اينكه همگان مي دانند درجه خلوص افراد يكسان نيست- حرفه اي تر شدند و پاي كار تر بودند، تا در هماوردي با دشمنان. كار به جايي رسيد كه برخي اساسا فراموش كردند دشمني در كار است، اين دشمن نمايندگاني در داخل كشور دارد و سال هاست در انتظار نشسته تا فرصتي بيابد و كينه ديرين خود را بيرون بريزد. در همان ايام گاه مي شنيديم كه گفته مي شد- «اينها مرده اند»- و منظور از اينها هم همه دشمنان انقلاب بود كه در فاصله سال هاي 76-84 طعم خيانت آنها را مكرر چشيده بوديم- ولي اين جمله در واقع نه يك باور عميق بلكه توجيهي بود براي هر چه بيشتر فرو رفتن در گرداب منازعات داخلي اصولگرايان و زنده نگهداشتن اختلاف هاي سابق و تبديل رقابت ها به كينه توزي.
در سال 88 اما به عيان ترين شكل ممكن روشن شد كه «دشمن وجود دارد» و در تمام آن مدتي كه كساني خطر آن را انكار مي كردند تا توجيهي براي عميق تر كردن اختلاف ها در داخل اصولگرايان داشته باشند، در حال برنامه ريزي و توطئه بوده است. اصولگرايي در سال 88 از سوراخي گزيده شد كه برخي اصل وجود آن را انكار مي كردند. جرياني كه بعدها فتنه 88 را بوجود آورد از سال 84 به اين سو نه تنها وجود داشت بلكه به كمك طرف خارجي به شدت در حال فعاليت بود و سعي مي كرد با درس آموزي از شكست هاي راهبردي اش در پروژه دوم خرداد مجددا سازمان و گفتمان خود را به نحوي بازسازي كند كه از ميدان به در كردن آن ديگر به سادگي گذشته نباشد. بويژه جريان اصلاح طلب در اين مدت تلاش كرد پروژه هاي زير را هر چه سريع تر به يك نقطه مطمئن برساند:
1- در پيش گرفتن نوعي فرايند نقد دروني و بازشناسي آسيب هاي پروژه دوم خرداد
2- تمركز بر تخريب دولت به عنوان پوشش براي فتنه اي كه در پيش داشتند.
3- رسيدن به يك ائتلاف استراتژيك با هاشمي رفسنجاني براي رويارو ايستادن با تجربه اصولگرايي
4- تكميل فرايند شبكه سازي در داخل روي محيط هاي داخلي و مجازي با هدايت مستقيم طرف خارجي
5- مسافرت هاي مكرر به خارج از ايران -وحتي امريكا- در چارچوب پروژه (hange) تبادل براي دريافت آخرين نسخه هاي عمليات نرم و نيمه سخت عليه نظام جمهوري اسلامي و گذراندن دوره هاي آموزشي مرتبط با آن
6- ميزباني تعداد زيادي از عوامل سرويس هاي اطلاعاتي غربي در داخل ايران در پوشش پژوهشگر، استاد دانشگاه و ... كه ماموريت همه آنها بومي سازي روش هاي جديد براندازي در ايران و برآورد ميزان توانايي جريان اصلاح طلب براي عملي ساختن آن روش ها بود.
سال 88 زماني بود كه همه اين پروژه ها با هم تركيب شد و آنچه را كه فتنه مي خوانيم بوجود آورد.
بدون
ترديد علاوه بر پروژه بيروني دشمن براي فتنه انگيزي كه از سال ها قبل
تدارك ديده شده بود، رشد اختلاف هاي دروني اصولگرايان و از دست رفتن انسجام
نيروهاي انقلاب نيز در پيدايش فتنه 88 بي تاثير نبود.
دنباله هاي داخلي دشمن خارجي كه دانسته يا ندانسته به پيمانكاران اجراي پروژه هاي طراحي شده در بيرون از مرزهاي ايران تبديل شده بودند از جمله زماني جان گرفتند و فرصت را مناسب يافتند كه ديدند اختلاف هاي داخلي پيروان انقلاب از حد نقد دروني، گله داخلي و امر به معروف و نهي از منكر فراتر رفته و بوي حذف و تكفير مي دهد. درون اصولگرايان از دو سو اشتباهاتي شكل گرفت. از يك طرف عده اي از همان روز نخست بناي خود را بر گذاشتن چوب لاي چرخ دولت قرار دادند و با دولتي كه انصاف بايد داد در مقطعي -متاسفانه كوتاه- به الگوي خدمتگزاري تبديل شده بود چنان رفتار كردند كه پيش از آن با دشمن نكرده بودند.
هم زبان شدن با دشمن خارجي عليه پيشرفت ها و موفقيت هاي كشور و آسان شدن هم نشيني با كساني كه در بدخواهي آنها شكي نبود -و نيست- به شكل گيري پديده اي انجاميد كه از زمان فتنه به اين سو آن را بي بصيرتي خواص مي خوانيم. چرا عده اي در سال 88 سكوت كردند؟ راز شكل گيري فرقه ساكتين چه بود؟ چرا نداي هل من ناصر رهبر را نشنيدند؟ جواب ساده است: در فاصله 84-88 آنچنان فضايي از بددلي متقابل شكل گرفته بود كه عده اي حتي وقتي گريبان چاك و شمشير آخته ضد انقلاب وسط خيابان هاي شهر را هم ديدند باز بر اين گمان بودند كه اين في المثل دعوايي ميان احمدي نژاد و موسوي است نه نزاع انقلاب و ضد انقلاب. راز سكوت، در اشتباه در تحليل و تشخيص بود و اين اشتباه از دل يك تجربه تاريخي بي نهايت اسف بار بيرون آمد كه همچنان بايد براي شناخت ابعاد آن وقت گذاشت.
اما از آن سو هم سنگ بناي تفكر و رفتاري گذاشته شد كه اكنون آن را به خوبي با عنوان انحراف مي شناسيم و تمييز مي دهيم. اين انحراف اساسا بر دو ركن استوار بود: يكي فراموش كردن -عمدي يا غير عمدي- دشمن اصلي و دميدن پي در پي در اين نغمه كه «دشمن همين اصولگرايانند» و دوم، گرفتار شدن به اين توهم كه سرمايه اجتماعي جمع شده در سبد دولت همواره مستدام خواهد بود حتي هنگامي كه در مقابل رهبري ايستاده باشند. اين نوع تفكر، زيرساخت انحراف از اصولگرايي است، انحرافي كه بدون شك به مرور زمان وتحت تاثير عواملي كه باز هم در اينجا مجال صحبت از آن نيست ايجاد شد و رشد كرد و اكنون به مرحله اي بازگشت ناپذير رسيده است.
اكنون هم بدون كمترين ترديد اگر بنا باشد كساني از دوستان انقلاب وقت و همت خود را صرف درگيري با دوستان كنند (دوستاني كه ولو دير حالا ديگر فهميده اند حقيقت فتنه 88 چه بود) و از ياد ببرند كه بعيد نيست دشمني كه تصور مي شود به خود مشغول شده دوباره سر برآورد و اگر توانست در انتخابات مجلس و اگر نشد در انتخابات رياست جمهوري سال 92 مجددا با آرايشي نو روياروي جبهه انقلاب بايستد، گرفتار همان اشتباه تحليلي شده اند كه كساني در سال 88 در ميانه آن افتادند و «بي بصيرت» نام گرفتند. اگر معناي بصيرت در سال 88 مرزبندي فوري و صريح با فتنه بود، اكنون معناي بصيرت آن است كه جاي دوست و دشمن را اشتباه نگيريم و آرمان وحدت را كه مستلزم كوتاه آمدن از هيچ اصلي نيست، پيش پاي اختلاف هاي ديگر قرباني نكنيم.
و اما سومين عامل ايجاد كننده فتنه 88 كم توجهي به هشدار و زنهارهاي مكرر رهبر معظم انقلاب و فاصله گرفتن از استانداردهايي بود كه ايشان به كرات سعي كردند آن را به جامعه سياسي كشور بياموزند.
توصيه هاي رهبري را به ياد بياوريد. نخست تاكيد كردند كه 3 اصل كاري، مردمي و انقلابي بودن شاخص هايي جايگزين ناپذير براي تشخيص نيروهاي انقلاب از غير آنهاست. سپس مكررا هشدار دادند كه دشمن طرح هايي خطرناك در سر دارد و از ياران انقلاب خواستند هرگز از حفظ مرزبندي و فاصله خود با دشمن غفلت نكنند. پس از آن، تاكيد كردند كه هيچ عاملي جايگزين تصميمي كه مردم خود براي خود مي گيرند نخواهد شد. در مرحله بعد، با تشريح پروژه دشمن هشدار دادند كه ممكن است كساني نادانسته بخشي از آن پازل را تكميل كنند و از حيث نتيجه ميان همراهي دانسته يا نادانسته با دشمن تفاوتي نيست.
پس از آن تاكيد كردند بزرگترين جنايت اهل فتنه نه وارد كردن خسارت هايي به جان و مال مردم بلكه اميدوار كردن دشمن و انرژي دادن به آن براي كليد زدن دور جديدي از توطئه عليه ملت مسلمان ايران بوده است.
همبن توصيه را اگر اكنون از سر دقت مرور كنيم معلوم خواهد شد كه تشخيص حق از باطل آنقدرها هم دشوار نيست. شايد مهم ترين حاصل اين حقيقت كه سايه ولي فقيه بر سر ماست، اين است كه همواره حجت بر ما تمام است و كسي مضطر و محجور نيست.
خراسان:همايش ها و سخنراني هاي «9 دي » و غفلت از مخاطبان اصلي
«همايش ها و سخنراني هاي 9 دي » و غفلت از مخاطبان اصلي»عنوان يادداشت روزنامه خراسان به قلم محمد سعيد احديان است كه در آن ميخوانيد؛دومين سالگرد حماسه ۹ دي نيز گذشت و برنامه هاي متعدد و مختلفي در بزرگداشت اين روز برگزارشد و مستندهاي تلويزيوني و سخنراني هاي زيادي نيز در تبيين حوادث سال 88 و اهميت حماسه ۹ دي به افکارعمومي عرضه شد اما دريغ و صدافسوس از خلاء يکي از مهمترين کارهايي که بايد در دستور کارقرار مي گرفت.
سال گذشته به مناسبت اين روز اهميت حماسه 9دي را با توان اندکم تبيين کردم و برهمين اساس نيز براين باورم که اصل بزرگداشت اين روز ضرورتي انکارناپذير براي ثبت در تاريخ بعنوان يکي از يوم الله هاي مهم تاريخ انقلاب است اما اگر قرار شد پا را از بزرگداشت اين روز فراتر بگذاريم و به بهانه اين روز وارد عرصه روشنگري و تبيين شويم بايد به صراحت تاکيد کنم آنچه اين روزها از برنامه هاي تدارک شده ديديم به هيچ عنوان راضي کننده نبود.
اگر تعارف ها را کنار بگذاريم و کمي صريح تر به بيان مسئله بپردازيم اثبات اين ادعا خيلي سخت و دشوار نيست کافي است به اين اصل بديهي توجه کنيم که هربرنامه اي(اعم از فيلم،سخنراني يا...) بايد براي مخاطبي مشخص تعريف شود و برنامه اي موفق محسوب مي شود که شکل و محتوايش را متناسب با مخاطبش تنظيم مي کند. با پذيرفتن اين اصل بديهي اين سوال ساده مطرح مي شود که مگر مخاطب برنامه هاي "تبييني" درباره حوادث بعد از انتخابات 88 آيا جز کساني که به دليل ابهامات ناشي از فضاي غبارآلود آن دوران دچارابهامات و سوالاتي جدي شده اند، مي توان مخاطبي ديگردر نظر گرفت؟ فردي که خود ترديد و ابهامي درمورد حوادث بعد از انتخابات ندارد چه نيازي به حجم زيادي از برنامه هاي تبييني دارد؟
حال که مشخص شد مخاطب اين برنامه ها بايد گروهي باشند که هنوز سوالات و ابهاماتي از آن دوران در گوشه ذهن شان باقي مانده است مي توان اين نکته را ذکر کرد که اگر برنامه سازان و برگزارکنندگان همايش ها و خطيبان و فعالان سياسي کمي با بدنه اجتماعي منتقدين باقي مانده از آن دوره ( نمي گويم بدنه ضدانقلاب جريان سبز) مرتبط بودند به روشني مي يافتند که اگر هدف اقناع و رفع ابهام هاي باقي مانده از اين عده است، هم محتواي مباحث مطرح شده و هم ادبيات آن ها نه تنها کوچکترين نسبتي با اين هدف نداشت بلکه کينه هاي خاموش يا فراموش شده برخي از آنان را نيز دوباره زنده مي کند.
اجازه دهيد وارد مصاديق نشويم چرا که اگر در خانه کس هست يک جمله بس است فقط همه آنچه مي خواهيم بگوييم را در دو جمله خلاصه کنيم: اول اين که عده اي هستند که حتي به رغم "اعتقادي" که به نظام و انقلاب دارند سوالات پاسخ داده نشده اي ذهن شان را به خود مشغول کرده است که پاسخ عملي و نظري به اين ابهامات براساس تجربيات به جامانده از مقايسه 18 تير78 و فتنه 88 ضرورتي بسيار مهم است و دوم آنکه محتوا و ادبيات برنامه هايي که اين روزها از رسانه ملي پخش مي شود و سخنراني هايي که ارائه مي شود نسبتي با ذهنيات و دلمشغولي هاي مخاطبين اصلي آن ندارد اگر براساس رهنمودهاي رهبر انقلاب "اقناع" هدف است محتوا و ادبيات برنامه ها بايد متناسب با "مخاطبين اصلي" طراحي و اجرا شود و براي توفيق در چنين امري نيز اول بايد "حرف" آن ها را شنيد و اهميت داد.
پي نوشت: در راستاي همين يادداشت پذيراي سخنان،ابهامات، انتقادات و نظرات شما هستيم تا درحدامکان بتوانيم آن ها را به بحث و بررسي بگذاريم.
جمهوري اسلامي:آمريكا و باتلاق تنگه هرمز
«آمريكا و باتلاق تنگه هرمز»عنوان سرمقاله روزنامه
جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛تهديد به بسته شدن تنگه هرمز توسط
يكي از مقامات دولتي ايران، كه سه شنبه هفته گذشته در پي زمزمههاي مربوط
به تحريم خريد نفت ايران توسط اتحاديه اروپا صورت گرفته بود، از يكطرف قيمت
نفت را از يكصد دلار فراتر برد و از طرف ديگر واكنش آمريكا و فرانسه را
برانگيخت.
سخنگوي ناوگان پنجم نيروي دريائي آمريكا گفته است: "جريان
آزاد جا به جائي كالا و خدمات از طريق تنگه هرمز براي رشد اقتصادي جهان و
منطقه حياتي است و هر كشوري كه آزادي تردد در يك تنگه بينالمللي را تهديد
كند به طور حتم جائي در جامعه بين الملل ندارد و هيچگونه اختلالي در اين
زمينه تحمل نخواهد شد."
اين سخنگو بدون اينكه درباره اعتراض اساسي و هميشگي ملتهاي منطقه كه حضور نظامي آمريكا در خاورميانه را يك حضور مداخله جويانه، سلطه گرانه و تشنج آفرين ميدانند و خواهان پايان دادن به آن هستند مطلبي بگويد، به اظهارات خود درباره تنگه هرمز كه آن را در قالب يك بيانيه قرائت ميكرد، ادامه داد و گفت: "نيروي دريائي آمريكا نيروئي انعطاف پذير با تواني بالاست كه متعهد به برقراري امنيت و ثبات در منطقه است و براي اطمينان از آزادي رفت و آمد، همواره آماده برخورد با اقدامات بدخواهانه است".
يك مقام دولتي فرانسه هم به پيروي از آمريكا در مورد موضوع تنگه هرمز واكنش نشان داد و گفت: "علاوه بر مسائل مربوط به حقوق بشر و برنامه هسته اي، به مقامهاي ايران گوشزد ميكنيم به حقوق بين الملل به ويژه حق رفت و آمد در آبهاي آزاد احترام بگذارند. تنگه هرمز، تنگهاي بينالمللي است و تمام كشتيها صرف نظر از رنگ پرچم هايشان، حق دارند از اين تنگه عبور كنند."
با قطع نظر از اينكه درحال حاضر، تهديد مربوط به بستن تنگه هرمز چقدر جدي است و اينكه اصولاً مسئولان ايراني تصميمي براي اين كار دارند يا نه، اظهارنظرها و تهديدهاي مقامات آمريكائي و فرانسوي در اين زمينه بسيار قابل تأمل و حتي مضحك است. وضعيت فرانسه كه فقط در چارچوب انجام وظيفه سفارشي به پيروي از آمريكا اظهارنظر كرده كاملاً روشن است. علاوه بر اين، دولت فرانسه، چه در زمينه حقوق بشر و چه در زمينه تجاوز به كشورهاي مختلف در قالب استعمار و جنگ افروزي، پروندهاي سياه و سرتاسر قتل و غارت دارد كه آنچه در تاريخ سه قرن اخير كشورهاي شمال آفريقا از جمله الجزاير به ثبت رسيده يكي از نمونههاي روشن آن است. سركوب مردم معترض به تبعيضها و ظلمهاي اقتصادي و اجتماعي در فرانسه در سالهاي اخير كه محلههاي فقيرنشين پاريس را به ويرانههائي بر سر ساكنين آنها تبديل كرد، جديدترين برگهاي پرونده قطور و پرننگ دولتمردان فرانسه هستند كه در برابر چشمان مردم جهان، خودنمائي ميكنند.
با داشتن چنين پرونده سياهي دولتمردان فرانسوي نميتوانند به خود حق اظهارنظر درباره عملكرد ديگران را بدهند. ضمناً آنها بايد اين واقعيت را نيز درك كنند كه اظهارنظر درباره مسائل منطقه خاورميانه، مربوط به مردم و دولتهاي اين منطقه است كه براساس مصالح و منافع خود نظر ميدهند و تصميم ميگيرند. اگر دولتمردان فرانسوي هنوز در رؤياي سالهاي دوران استعمار بسر ميبرند و تصور ميكنند ميتوانند براي مردمي كه هزاران كيلومتر دورتر از آنان زندگي ميكنند تصميم بگيرند، بايد بدانند كه در توهم غوطهور هستند و اين قبيل خوابهاي آشفته در دنياي امروز تعبير ندارد.
دولتمردان آمريكائي هم به نظر ميرسد دچار توهم هستند. آنها هم اگر چشمان خود را باز كنند و شرايط امروز جهان، به ويژه خاورميانه و حتي وضعيت خود در داخل كشور آمريكا را زير نظر بگيرند، به اين نتيجه خواهند رسيد كه تهديدهايشان چيزي شبيه آب در هاون كوبيدن است. قيامهاي مردمي در كشورهاي عربي و شمال آفريقا، شكست سخت آمريكا در لشكركشي به عراق و افغانستان، رشد روزافزون جنبش وال استريت و تظاهراتي كه هر روز در كشورهاي مختلف عليه دولت آمريكا صورت ميگيرد، همگي نشانههاي روشن افول اين باصطلاح ابرقدرت هستند. زندگي با توهم ابرقدرت بودن و ژستهاي بيپشتوانه گرفتن در شرايط كنوني براي دولتمردان آمريكائي نه تنها هيمنهاي نميسازد بلكه موجب تمسخر آنها توسط ملتها ميشود.
در مورد تنگه هرمز و آنچه سخنگوي ناوگان پنجم آمريكا عليه ايران گفته است، دو نكته را بايد به دولتمردان آمريكائي گوشزد كنيم. اول آنكه تنگه هرمز، متعلق به ملتهاي اين منطقه است و دولتي كه در آن سوي كره زمين مستقر است هيچگونه حقي براي اظهارنظر درباره آن ندارد. اگر دولتمردان آمريكائي به تمايلات سران ارتجاع عرب دل خوش كرده اند، بايد اين واقعيت را درك كنند كه دوران ديكتاتورها در اين منطقه پايان يافته و زمان بيداري ملتها فرا رسيده است. در دوران جديد، جائي براي سران ارتجاع عرب و تمايلات آنها وجود ندارد و تكيه آمريكا به اينان، دل بستن به سراب است.
نكته دوم اينكه به نظر ميرسد دولتمردان آمريكائي درباره ايران دچار توهم شدهاند و تصور ميكنند در ايران وضعيت بگونهايست كه آنها ميتوانند تهديدهاي خود را عملي نمايند.
اين، يك خيال باطل است كه از بياطلاعي درباره واقعيتهاي ايران نشأت ميگيرد و محصول گزارشهاي اغواگر و بياساس گروهكهاي معاند و منافق و ضدانقلاب است. واقعيت اينست كه اولاً نظام جمهوري اسلامي از پشتوانه مردمي قوي برخوردار است و با اين پشتوانه همانگونه كه در 32 سال گذشته در برابر انواع توطئههاي آمريكا و همدستان و مهرههايش ايستاد و پيروز شد باز هم خواهد ايستاد و پيروز خواهد شد. ثانياً ايران امروز، با ايران 30 سال قبل اين تفاوت را دارد كه از امكانات و تجهيزات دفاعي پيشرفتهاي برخوردار است و تجربه 8 سال دفاع مقدس را نيز دارد. ملتي كه بدون برخورداري از اين تجربه و امكانات و تجهيزات دفاعي توانست در برابر همهي تهاجمات بايستد و دشمنان خود را و در رأس همهي آنها آمريكا را ناكام نمايد، اكنون با اينهمه تجربه و با خودكفائي در صنايع نظامي، بسيار قدرتمندانهتر ميتواند در برابر دشمنان ظاهر شود و باز هم پيروزي را از آن خود كند.
بنابر اين، به نفع دولتمردان آمريكاست كه با چنين ملتي زورآزمائي نكنند و درحالي كه در داخل با انواع و اقسام بحرانها دست و پنجه نرم ميكنند و در خاورميانه عربي و شمال آفريقا و افغانستان در باتلاق فرو رفتهاند، تنگه هرمز را به باتلاقي ديگر براي خود تبديل ننمايند.
رسالت:ايران پس از فتنه 88
«ايران پس از فتنه 88»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛استكبار جهاني در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري وحدت و اقتدار ملي را هدف قرار داد و با بهرهگيري از پياده نظام خود و نيز غفلت برخي خوديها، براندازي نظام مقدس جمهوري اسلامي را در دستور كار قرار داد.
رهبري هوشمند انقلاب اسلامي با بهرهگيري از بصيرت ديني امت همين «تهديد» را به شكل «فرصت» درآورد و از آن مقتدرانه عبور كرد.
راهبرد دفع حداقلي و جذب حداكثري در برابر راهبرد فعال كردن شكافهاي دولت با ملت، نخبگان با مردم و شكافهاي اجتماعي قومي و مذهبي قرار گرفت. اين دو راهبرد به صورت هماورد دو اراده در برابر هم منجر به پيروزي اراده ملت در برابر دسيسههاي دشمن شد.
صبر و استقامت توأم با بصيرت مردم، قدرت فوق العاده تحليل رويدادها و شفافسازي فضاي غبارآلود مانده از لجن پراكنيهاي رسانههاي دشمن توسط مردم و نخبگان باعث شد اصل و فرع آفرينندگان «بحران» به اردوگاه دشمن منتقل شوند.
امروز جهانيان در كمال بهت و حيرت نظارهگر آن هستند كه ايران پس از فرو نشستن گرد و غبار تبهكاريهاي سياسي دشمن در سال 88 متحدتر، منسجمتر و مقتدرتر سر برآورده است.
آنها كه در ذهن خود آشوبهاي خياباني را طراحي كرده بودند و دلخوش به سروصدا در چند خيابان شمال شهر تهران بودند، امروز شاهد فروپاشي نظامهايي هستند كه رهبران آنها بيش از 30 سال در اردوگاه قدرتهاي جهاني سربازي كردهاند.
آنها به يكباره ديدند كه شعارهاي 30 ساله ملت ما و انقلاب ما از زبان ملتهاي منطقه شنيده ميشود. جهانيان اين شعارهاي يكصدايي را كهدر خليج فارس، خاورميانه و شمال آفريقا ميشنوند، صداي انقلاب اسلامي ايران است.
ارتعاشات زلزلهاي كه در منطقه روي گسل دولت ـ ملتهاي خاورميانه رخ داده و جغرافياي سياسي و نظامي منطقه را به طور عجيبي به هم زده است، در اروپا و آمريكا قابل رويت است.
ميخواهند ريشه جنبش ضد سرمايهداري در اروپا و آمريكا را اقتصادي جلوه دهند حال آنكه ريشههاي سياسي و اجتماعي آن به مراتب قويتر از ريشههاي اقتصادي آن است.
جنبش والاستريت جنبشي است كه حيات اجتماعي، سياسي و اقتصادي در غرب را نشانه گرفته است.
مؤسسات آيندهپژوهي آمريكا چون روي ضخامت بازوي دولتمردان غربي و كلفتي صداي رسانههاي صهيونيستي حساب باز كردهاند، هنوز آن را جدي نگرفتهاند. امروز جرج سوروس و شركايش بيش از آنكه به فكر راهاندازي انقلاب مخملي در ايران باشند بايد به فكر مهار و مديريت بيداري اسلامي در منطقه و سركوب جنبش ضد سرمايهداري در كشورهاي اروپايي و آمريكايي باشند.
امروز ايران اسلامي در اوج اقتدار و امنيت است. تهديدهاي دشمن دفع شده و به صورت فرصت درآمده است. امروز روز بهار فعاليت هاي ديپلماسي ايران در منطقه و جهان است. امروز پيشرفتهاي غرورانگيز علمي در زمينههاي هستهاي، نانو تكنولوژي، هوا ـ فضا، پزشكي و ... در ايران نشان ميدهد ملت قلههاي پيشرفت و ترقي را بيدغدغه و فارغ از آشوبهاي منطقهاي و جهاني فتح ميكند.
آرامش سياسي و اجتماعي در ايران عليرغم توطئههاي دشمنان اسلام با هيچ كشوري قابل مقايسه نيست.
ارتش،
سپاه، نيروهاي مسلح، نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي هيچگاه در هيچ دورهاي از
ادوار انقلاب اسلامي به اندازه امروز مقتدر و دست به ماشه نبودهاند.
آمريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي ـ مثلث توطئه، دسيسه و نيرنگ عليه ملت ايران ـ هيچگاه به اندازه امروز ضعيف، درمانده و بيچاره نبودهاند.
سفيران جمهوري اسلامي در كشورهاي اروپايي و آمريكايي و ديگر كشورهاي جهان بايد تصور درستي از تحولات ايران، منطقه و جهان داشته باشند تا بتوانند پيام ملت ايران را به ملتهاي تشنه اسلام و انقلاب اسلامي ايران برسانند.
اگر دستگاه ديپلماسي كشور نتواند حرف نو ملت ايران را كشف كند نميتواند به نقشآفريني در عرصه ديپلماسي جهان بپردازد.
سفرا و مسئولان وزارت خارجه بايد رهنمودها و روشنگريهاي مقام معظم رهبري در تبيين اوضاع ايران و جهان را جدي بگيرند و مرعوب آمريكا و دولتهاي اروپايي نشوند اوضاع آنها به هم ريختهتر از آن است كه ديده ميشود.
امروز آرايش سياسي دنيا به سرعت در حال تغيير است. ملت ايران و رهبري هوشمند و مدبر انقلاب اسلامي نبض اين تغييرات و تحولات را در دست دارند.
امروز وقت آن است كه به اين تحليل بنشينيم كه ما چگونه به اين مرتبت از عزت و عظمت رسيدهايم. پاسخ روشن است؛ ملت ما از روز 9 دي 88 تاكنون از يك پيچ تند تاريخي به سلامت عبور كرده است. به همين دليل 9 دي يك نقطه عطف تاريخي در روزشمار طلايي تاريخ ملت ايران است.
9 دي روز پايان دادن به توطئه ها و دسيسهها و ماجراجوييهاي دشمن بود.
9 دي روز ميثاق مجدد با ولايت فقيه و نظام و تحكيم مناسبات معنوي بين امت و امام بود.
9 دي روز زدن حرف روشن ملت به دشمنان نظام بود.
9 دي روز دفن سران مردود فتنه بود.
9
دي روز بازگشت نادمين و غافلين به خيمه انقلاب و روز احياي رأي چهل
ميليوني ملت در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري به مشروعيت مردمي نظام
بود.
9 دي روز رويشهاي جديد و شگفتانگيز انقلاب و ريزشهاي اجتنابناپذير آن بود.
9 دي روز پاسخ به اين نداي رهبري بود كه فرمود «اَيْنَ عمارها»
9 دي روز فرياد بر سر ساكتين عليه ستمكاري و تبهكاري سياسي فتنهگران بود.
9 دي روز رونمايي از نفاق نو و پيوند آنها با نفاق كهنه بود.
9 دي روز نااميدي دشمن و اميدواري ملت به آيندهاي روشن و نويدآفرين بود.
و بالاخره روز 9 دي روز روشنگري و هدايت به سوي صراط مستقيم الهي انقلاب اسلامي بود.
اگر
كسي در صراط مستقيم الهي انقلاب اسلامي حركت نكند سرعت تحولات سياسي در
ايران، منطقه و جهان او را به جهنم توهمات شيطاني مياندازد.
امروز در آستانه انتخابات مجلس شوراي اسلامي هستيم.انتخابات آينده يك فرصت ديگر براي رصد كردن مشروعيت مردمي انقلاب است. مشاركت وسيع مردمي در پاي صندوقهاي رأي پاسخي دندانشكن به تداوم توطئههاي دشمن است.
اگر كساني در سر سوداي احياي فتنه سال 88 را داشته
باشند و بخواهند حضور حماسي مردم را با طراحيهاي شرورانه دشمن به نفع شيطان
بزرگ مصادره كنند، از ملت سيلي خواهند خورد. آنها بايد منتظر اين تنبيه
باشند.
شرق:هاناي دلِ عبرتبين، هان!
«هاناي دلِ عبرتبين، هان!»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احسان شريعتي است كه در آن ميخوانيد؛دندانه هر قصري، پندي دهدت نو نو،/ پندِ سرِ دندانه، بشنو ز بُنِ دندان!
مرگِ همزمانِ رهبر كرهشمالي، كيم جونگ ايل و رييس سابق جمهوري چك، واتسلاو هاول، در واپسين روزهاي سال جاري ميلادي، دو سنخ از دخالت روشنفكر در قدرت را در معرض قضاوت عموم قرار داد: ميراث يكي كشوري است گرسنه، بسته و اسير اوهامِ خودساخته، اما تا بُنِ دندان مسلح به قدرتي هستهشكاف.
ديگري، كشوري تقسيمشده و تغيير اردو داده، اما رو به توسعه فزاينده، آزاد و مفتخر به سياستمداراني فرهيخته كه خواه سوسياليسم و خواه سرمايهداري را «با سيماي انساني» ميخواستند (از هاول پرسيدند: الكساندر دوبچك، رهبر «بهار پراگ» ۱۹۶۸، خواستار سوسياليسم با سيماي انساني بود، شما چه ميخواهيد؟ پاسخ داد: اين بار، سرمايهداري با سيماي انساني! ). موضوعِ دخالت روشنفكر در قدرت از زمان افلاطون و طرحِ «فيلسوف- شاه» او، تاكنون يكي از مسايل مناقشهانگيز فلسفة سياسي بوده است.
امرِ تناقضنما در اينجاست كه انديشه، بنابه تعريف جهاني، بايد حتي در برابر خود بينديشد و اگر متفكر، به ذات، ناقد قدرت است، چگونه ميتواند بر تختِ سُلطه بنشيند؟ تجربههاي تاريخي نيز نشان دادهاند كه روشنفكران هر بار در برابر دو راهي تسليم يا تعقيب قرار گرفتهاند. اما اين بار، بحث بر سرِ حكومتِ خودِ روشنفكر است در مقام جبار يا مبارزِ آزاديخواه. روشنفكري انقلابي مانند كيم ايل سونگ از مرده ريگِ منسوب به ماركس، نوعي ماركسيسم-لنينيسمِ سلطنتي و موروثي ميسازد كه چشمِ عالميان را خيره ميكند.
يك ايدئولوژي منعندي به نام «جوجه»juche، كه مدعي انسان- مداري و ضرورتِ نبردِ عالمگير است و تخم دوز ردهاش، علاوه بر بمبِ هستهاي، «كيش شخصيتي» تا بدانجا بركشيده كه در گزارشات مراسم سوگواري ناباورانه ميبينيم: به شهادتِ همه كارمندان مجذوب روزي «آقازاده» از پلهبرقي اين سوپرماركت پايين آمده بود و درباره اين قابلمهها چنان نظري داده بود كه همه را به ياد لائوتسه حكيم ميانداخت! بررسي اين نمونه از ورود و استحاله يك ايدئولوژي مدرن در ورطه سنتهاي سرزميني دور و توسعهنيافته، موضوع بحثي مستقل و نيازمندِ پژوهش است.
در آنسوي عالم، اما روشنفكري ديگر با پيشينه خانوادگي مرفه و محافظهكار، به جنبش دموكراتيك ميپيوندد و در راه دفاع از آزاديها و حقوق اساسي بشري و شهروندي انواع محروميتها و پيگردهايي را چنان تحمل ميكند كه به تعبير نويسنده كتاب «سبكي تحملناپذير (بار) بودن»، از زندگي خود يك «اثرِ هنري» ميسازد.
نقل اين حرف به اين معنا نيست كه همين چهره از روشنفكر را هم در قدرت انتقادناپذير بپنداريم. سيماي «زياده انساني» سرمايه و قدرت نيز ميتواند آدمي را گهگاه به پس گرفتن املاك مصادرهشده پدري، يا به ارسال پيغام و پسغام به نومحافظهكارانِ جنگطلب، يا.... به «تجديدِ فراش» وادارد! چه به گفته شاعر ملي: «پيشگامان خطر گاه خطا نيز كنند!»اما آنچه از هاول همچون درس و اسباب بزرگي بهجاي خواهد ماند، تجربه در مجموع موفقِ دخالتِ حزم و حكمت در عرصة سياست و قدرت است.
و در اينجا، بديلِ افلاطوني «يا شاهِ فيلسوف، يا فيلسوف-شاه» را اينگونه ميتوان مشروط كرد و فهميد كه: منظورِ روشنفكر از دخالتِ در قدرت تنها ميتواند براي ارايه عملي يك معيار باشد: إصلاح «مُلك» از طريقِ إسقاط «سلطان» و بر كرسي نشاندن «تدبير»! همآنچه فارابي در برابر سياست «تغلب» آرزو ميكرد، يعني ارايه نوعي سياست مدني يا نظام سياسي آرمانشهري (هرچند در «ناكجاآباد»)، تا معياري شود براي سنجش انواعِ رژيمهاي جاهلي «واقعا موجود.»
در اين ايام تحويل سال ميلادي، تحولات جهان چنان
خيرهكننده رُخ مينمايند و تخت قدرقدرتهاي خرد و كلان جهاني و منطقهاي
چنان به لرزه ميافتد و ديكتاتورها چونان برگِ خزان پياپي فروميريزند و دل
آدميان را نسبت به سرنوشتشان ريش ميسازند كه گويي خبرِ خوشِ تولدِ
مسيحايي ديگر فرارسيده و پايانِ شبِ يلداي عالم را نويد ميدهد.گر چنين
است، پس بـاش تا صـبـح بهارت بـدمـد... و بـو كـه بـرآيد!
سياست روز:برداشت آزاد!
«برداشت آزاد!»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم حسن اختري است كه در آن ميخوانيد؛
اپيزود اول ـ برداشت ششم، صحنه خارجي موضوع: روابط بينالملل
«بايد در تمامي اقدامات خود بخصوص در عرصه سياست خارجي از اقدامات هيجاني واحساسي دوري کرده و عالمانه و عاقلانه رفتار کرد.»(۱)
حدس ميزنيد اين جملات حکيمانه توسط کدام يک از روساي محترم رياست جمهوري بيان شده باشد. سخن جناب آقاي هاشمي رفسنجاني و مربوط به دولت سازندگي است و يا جناب آقاي خاتمي و دولت اصلاحات است و يا جناب آقاي احمدينژاد و دولت عدالت. کدام يک؟
مربوط به هر يک از حضرات که باشد در حکيمانه بودن سخن که از فصاحت يعني رواني سخن و همچنين بلاغت به معني به جا و مناسب حال مخاطب بودن برخوردار باشد، نه تنها شکي نيست بلکه در نهايت ظرافت واقتدار نيز بيان گرديده است و مطابق با سياستهاي کلان نظام جمهوري اسلامي مبني بر عزت، حکمت و مصلحت هم ميباشد. تنها اشکالي که شايد بتوان به آن وارد نمود اين است که چنين سخن نغزي چرا بايد با تاخير زماني شش ساله بيان گردد! اگر چنين تدبير و موضعي در ابتداي دولت نهم اتخاذ و بيان ميشد آيا فرصتهايي که در زمينه سياسي و اقتصادي در اختيار دولت بود از دسترس او خارج ميشد و چندين قطعنامه و بيانيه بيجهت نصيب ملت ايران ميگرديد؟
اپيزود دوم: ـ صحنه داخلي ـ برداشت نود و ششم موضوع روابط داخلي
رئيسجمهور
محترم در ملاقات مردمي و حضوري در دور يک ميز تحرير در کنار ارباب رجوع
محترمهاي که اتفاقا خانم محجبهاي هم است ديده ميشود. در اين نشست صميمي و
چهره به چهره بالاترين مقام اجرايي کشور پاسخگوي مطالبات و خواستههاي
پايينترين قشر جامعه است. در دولتهاي قبلي چنين صحنههايي ـ اگر هم بود
هرگز ديده نشد. بلکه ديدار با يک مسئول رده چندم هم پس از گذشتن از هفت
خوان رستم ميسر ميشد.
گرچه در دولت فعلي هم به غير از رئيسجمهور و برخي از مسئولان اجرايي که مردمي بودن در مشي و مرام آنهاست بقيه گوي سبقت را در تشريفات از قبليها ربودهاند. ديدن چنين صحنه دلنشيني ازتلويزيون جمهوري اسلامي اشک شوق بر ديدگان هر بينندهاي که دل در گرو ايران اسلامي و تعهدي در مقابل همنوعان خود دارد جاري ميسازد و به داشتن چنين رابطه صميمي بين حکومت و مردم مباهات ميکند و اين نه يک صحنه بازي در مقابل صفحه شيشهاي دوربين تلويزيون است بلکه واقعيتي است که بارها وبارها در طول خدمت شش و اندي ساله رئيسجمهور اتفاق افتاده است که هيچ قلم منصفي به خود اجازه نميدهد و يا توان نفي آن را ندارد چرا که مردم به کرات به چشم خود ديدهاند و يا به گوششان شنيدهاند. اما صد افسوس که براي نهادينه کردن اين رفتارهاي پسنديده اجتماعي نياز به ساختار سازي و تربيت نيروي انساني است که دولت نهم و همچنين دهم ساز و کار لازم و متاسفانه شايد برنامه آن را نيز نداشته باشد.
از رئيس دفتر رئيسجمهور که اتهام به انحراف و معاون اول رئيسجمهور که پرونده قضايي دارند و بزرگترين اختلاس يه بخشيد؟! تخلف بانکي در قالب پرونده اختلاس سه هزار ميلياردي در دولت عدالت، توسط يا تباني مديران بيکفايت و يا بيتجربه اتفاق افتاده است که بگذريم در کنار خدمات خالصانه برخي مديران هستند کساني که ره صد ساله را شش ساله پيمودهاند و در دولتهاي نهم و دهم با تغيير پستهاي معاونتي و رياستي و ... در موعد مقرر هم جهت رعايت مر قانون؟! از مسئوليت رسمي خود استعفا دادهاند تا انشاء اله اين بار در کرسيهاي مجلس و کسوت نمايندگي مردم خدمتگزار دولت و ملت ايران بمانند جهت حسن ختام پيامکي که به دستم رسيده عينا ميآورم. با گرامي داشت ۹ دي روز بصيرت و ميثاق امت با ولايت و به فضل خدا و مشايعت جمعي از علما، خانواده معظم شهدا، جانبازان و آزادگان سرافراز.... ثبت نام کرد. ان تنصر الله ينصرکم و يثبت اقدامکم.
اپيزود سوم: صحنه انتخابات سراسري ـ برداشت سي و سوم موضوع مجلس نهم.
مردم پاي صندوقهاي راي حاضر ميشوند و نمايندگان خود را براي نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي برميگزينند!
حمايت:بازي ميان عربستان و قطر
«بازي ميان عربستان و قطر»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛قيام هاي مردمي در كشورهاي يمن، عربستان و بحرين، حركتهاي آمريكا براي مداخله در سوريه و لبنان، ادامه جنايات صهيونيستها عليه فلسطينيها، تحركات آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران، فضاي بحراني در عراق و خروج نظاميان آمريكايي در اين كشور، تحركات سوال برانگيز تركيه در منطقه در حالي اساس تحولات خاورميانه را تشكيل ميدهد كه بازيگري برخي كشورها در اين روند نكتهاي قابل توجه است.
در روند تحولات منطقه بويژه در حوزه عربي قطر و عربستان بازيگراني هستند كه به شدت فعال شدهاند. اين روند چنان است كه برخي محافل سياسي از رقابت و دشمني آنها نيز سخن گفتهاند كه مواضع خليفه آل ثاني امير قطر مبني بر فروپاشي آل سعود نمودي از اين روند است.
هر كه دو كشور رقابتي ديرينه دارند اما در رفتارهاي آنها يك اصل قابل توجه است و آن همگرايي شديد آنها به آمريكا ميباشد. برآورد رفتاري اين كشورها نشان ميدهد كه واشنگتن در حالي سياست دو ستوني تركيه وصهيونيست ها به عنوان بازوهاي اجرايي در منطقه را اجرا ميكند كه تلاش دارد از ماهيت عربستاني و قطري نيز براي رسيدن به مقصود بهرهبرداري نمايد. در اين چارچوب نوعي تقسيم كار ميان طرفين مشاهده ميشود.اولا عربستان به دليل توان نظامي و نيز روابطي كه با جريانهاي سلفي و القاعده دارد محور بازيگري نظامي آمريكا را تشكيل ميدهد بگونهاي كه اسناد و گزارش هاي منتشره نشانگر نقش نظامي در تحولات منطقه است.
اين روند را در ناآراميهاي عراق، لبنان و سوريه ميتوان مشاهده كرد. اين امر زماني بيشتر نمود پيدا ميكند كه كشورهاي غربي به شدت طرح فروش سلاح به اين كشور را اجرا ميكنند و برآنند تا عربستان را به قدرت نظامي مبدل سازند. ورود نظامي عربستان به بحرين و يمن نيز بخشي از طرح بازي نظامي عربستان در منطقه براي منافع آمريكا است.ثانيا قطر بازيگري است كه در حوزه نظامي به دليل ضعف جمعيتي توان بازيگري ندارد لذا ابعاد اقتصادي و سياسي خواستههاي آمريكا به اين كشور واگذار شده است. عملكردهاي قطر مبني بر رويكرد به توسعه روابط با صهيونيستها، هدايت مالي ناآراميها در سوريه و عراق، بازيگري در ايجاد دفتر سياسي با طالبان و.... نشانگر قطر در فضاي ديپلماتيك است.
آمريكا براي جلب رضايت قطر فضاي بازيگري آن را به تونس، مصر و ليبي نيز گسترش داده در حالي كه ارتباطهايي نيز با ناتو برقرار كرده است. با توجه به اين روند مي توان گفت كه آمريكا بازي دو ستوني يا همان استفاده از دو مهره نظامي و سياسي براي رسيدن به اهدافش، حوزه عربي خاورميانه را به عربستان و قطر واگذار كرده است هر چند كه ضعفهاي شديد اين كشورها و نيز بيداري اسلامي ملتها اموري هستند كه ابهامات بسياري را در تحقق اين سياست آمريكا ايجاد كرده اند هر چند كه واشنگتن با طرحهاي گوناگون به دنبال اجراي سياستهاي خود است.
مردم سالاري:به ياد آيت الله جمي که با عشق تکليف عقل را هم روشن ساخت
«به ياد آيت الله جمي که با عشق تکليف عقل را هم روشن ساخت»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد؛چه خوب مي شد، اگر هر فردي خودش را با نظام در نظر مي گرفت و به تنهائي و جداي از نظام خود ش را ارزيابي نمي کرد. به ويژه اگر آن فرد مسووليتي هم داشت، مدير جايي بود، يا نمايندگي مردم منطقه اي را در مجلس شوراي اسلا مي عهده دار شده بود، يا در کسوت امامت جمعه اموري از مردم را رتق وفتق مي کرد.چه خوب مي شد، اگر فردي مي پذيرفت که استعداد «شخصيتي» بالا تر از استعداد کاري است به ويژه اگر آن فرد شخصيت ثابت و استوار داشت و قابليت الگو و نمونه شدن را داشته باشد، البته اگر اين شخصيت ها با شاخص هاي مکتبي و ارزشي مسير ثابتي را پيموده باشند.
چه خوب مي شد، اگر افراد با تشخص حرکت مي کردند و در تشخص خود کارآمد بودند و براي هر رفتار و کردار و انديشه خود تحليل داشتند، در آن صورت نياز نبود از کار او دفاع کني که از تشخص دفاع مي کردي وچه خوب بود اگر هر فردي توان تبيين هدف و کار خودش را به نفع جامعه داشت که در آن صورت به سادگي مي توانست از عوامل فعال و امکانات وسيع جامعه استفاده کند و نيازي نمي شد با فرافکني هاي متحجرانه و مسخره و نخ نما خود را اثبات کند و... اشتباه نکنيد، نمي خواهم بگويم چنين افرادي وجود ندارند، خير! فراوانند و محورند و هدايتگر و مفيد که نه با قدرت رسانه هاي در اختيار که با قوت قلب و دل هاي تسخير شده به واسطه شخصيت شان، زنده اند و راهنما.يکي از اين ستاره هاي درخشان آسمان معرفت و انسانيت، نور چشم آبادان و عزيز دل ها، شادروان حاج شيخ غلا محسين جمي بود که واجد تمام آرزوها و آرمان هاي فوق الذکر بود و در اوايل دي ماه سه سال پيش به آسمان پرکشيد.
خبر، بزرگتر از آن بود و بزرگتر از آن است که در يک هفته و يک سال و چند سال هضم و جذب شود. در دي ماه 1387، سمبل و نماد مقاومت و مردم داري و مردم دوستي و صداقت و پارسائي، آيت الله جمي 83 ساله در بيمارستاني در آبادان از خاک به افلا ک رفت.آيت الله جمي نه در هنگام عروج که سالها بود از قيد نسبت ها رهيده بود و به حقايقي فراتر از واقعيت هاي ملموس رسيده بود.«جمي» نيک در يافته بودکه براي ماندن و نيک ماندن ورضاي خداوند متعال را کسب کردن بايد با مردم بود و از آنها جدا نشد. در وقايع قبل از پيروزي انقلا ب اسلا مي، در حادثه سهمگين سينما رکس آبادان، در جنگ، در مقاومت، در سازندگي، در محروميت با مردم ماند و ماند و سرانجام در ميان همان مردم جان به جان آفرين تسليم کرد.
دل پر درد من امشب، دوا از درد مي خواهد
پيام گرم عشقي، از نگاه سرد مي خواهد
به صحراي جنون روي عقل پامگذار بي پروا
که ميدان بلا خيز محبت، مرد مي خواهد
25 سال امامت جمعه آبادان دومين پايتخت دفاع مقدس و حماسه و ايثار بعد از خرمشهر حکايتي است که بر سينه تاريخ تا ابد خواهد ماند. در طول 8 سال دفاع مقدس نه تنها يک نماز جمعه آبادان تعطيل نشد که خود او نيز حتي يک روز به بهانه استراحت يا معالجه از رزمندگان فاصله نگرفت. مي گويند هنگام صدور فرمان تاريخي امام براي شکستن حصر آبادان تفنگ بر دوش گرفت و به نبرد با دشمن متجاوز پرداخت.
دشمن براي شکستن مقاومت مردم و رزمندگان، خانه مسکوني او را به توپ مي بست، نه براي آنکه توپ و تانک و انبار تجهيزات و سلا ح را از بين ببرد، که براي شکستن نماد مقاومت و ايستادگي به اين اقدام دست مي زد.
درخشش مردم باوري که در وجود امام راحل(ره) متجلي بود، بربام باور آيت الله جمي اذان عشق سر مي داد و در حل مشکلا ت رجوع به مردم راه حل اول او بود.چه نيک به جهان آموخت که عشق، توسعه عقل است؟ با کمي عشق، تکليف عقل را هم مي شود روشن ساخت.
آن که باور مشتاقانه اش را از سر يقيني ناگزير، دريافته است، هيچ کس و هيچ چيز را با راي آن نيست که اشتياق و عشق او را به آتش کشد. چه توپ و خمپاره دشمن در ميانه جنگ و چه زرق و برق دنيا در عصر عافيت طلبي و چه غوغا سالا ري هاي برآمده از جهالت و کج انديشي. «نياز» هرکس به قدر غيرت اوست، اگر که خويشتن را «باور» آورده باشي، و از اين راه، همه «او» را- اونيز- همه هستي را خواهد فرمود که همه، همان را بخواهند که تو مي خواهي، همه همان را بگويند که تو مي گويي. يادش گرامي و خاطره مقاومت و اخلا ص اش ماندگار.
تهران امروز:الزامات بازی برد – برد برای اصولگرايان
«الزامات بازی برد – برد برای اصولگرايان»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسن وزینی است كه در آن ميخوانيد؛دیروز اولین فصل از پرونده انتخابات مجلس نهم به پایان رسید. بر اساس اعلام گزارش های رسمی برای این دوره از انتخابات مجلس بیش از 5 هزار نفر در سراسر کشور اعلام کاندیداتوری کرده اند. این استقبال در مقام قیاس با شرایطی که کشور پس از انتخابات پیش یافته ، اهمیت بیشتری می یابد و نشانگر آن است که جامعه از التهابات پیشین عبور کرده و روزهای پرشور دیگری در راستای مشارکت گسترده مردم در لحظات حساس و سرنوشتساز کشور از راه خواهد رسید. ترکیب چهرهها ، گروهها و جریانات سیاسی که خود را به آدرس فرمانداريهای سراسر کشور رساندند نیز موید آن است که سلایق مختلف و گفتمان های متعدد به میدان رقابت پای گذاشته اند.
اکنون برنامه زمانی انتخابات مطابق قانون ، ایستگاه به ایستگاه پیش خواهد رفت تا به سرمنزل مقصود برسد. بدیهی است که تا زمان رسیدن لحظه حضور مردم پای صندوق های رای و انجام یک ماموریت تاریخی دیگر از سوی ملت ، نقش کاندیداها وبازیگران سیاسی و انتخاباتی اهمیت فوقالعادهای دارد. در این بازه زمانی ، بازیگران سیاسی میتوانند به گونه ای عمل کنند که مردم کار آنها را تکمیل کنند یا بر روش و منش آنها مهر ابطال بزنند. به نظر می رسد مانند هر دورهای سه نتیجه را برای رقابت های این دوره می توان از هم اکنون متصور بود.1 - برد – برد 2 - باخت - باخت 3 - باخت – برد.
این سه فرض بر اساس نتایجی است که ممکن است از رقابت های مثبت و منفی شکل بگیرد. بنابراین باید هوشیار و مراقب بود که در این روند علاوه بر نتیجه برد - برد که در آن هم نظام ، هم مردم و کاندیداها و جریانهای سیاسی می توانند برنده این میدان باشند، بدخواهان نظام چشم به نتایج دیگری دوخته اند. اما کسب نتیجه برد – برد نیازمند الزامات و شرایطی است که برخی از آنها در پی می آید.
انتخابات در جغرافیای سیاسی هر کشوری ترازی دارد که بر اساس میزان اثرگذاری آن در معادلات کلان محاسبه می شود. انتخابات در ایران متناسب با تراز آرمانهای انقلاب که بر پیوند وثیق حاکمیت دینی و مردم انقلابی استوار است، تعریف می شود. بنابراین هر گونه تحرکی منجر به کاهش مشارکت مردم، بدبینی عمومی به جریانهای سیاسی انقلابی ، ارائه تصویری ناکارآمد از نظام و ایجاد یاس و ناامیدی و در نهایت فروغلتیدن به حوزه
رقابت های غیر اخلاقی و غیر شفاف شود، از ناحیه هر جناحی که باشد خطایی استراتژیک خواهد بود و زمینه را برای حصول نتایج دیگری مثل باخت – باخت فراهم می کند. البته علاوه براین موارد کلان، اصولگرا ها به دلیل آنکه در این بازی نقش برتر و بیشتری به دلیل اقبال مردمی دارند ، هوشیاری بیشتری باید از خود نشان دهند . زیرا از میان سه نتیجه فوق بدترین گزینه – باخت / باخت - زمانی رخ خواهد داد که مجموعه اصولگرایان از برنامه و سناریوهای دشمن غفلت کنند و در دامن رقابت های مخرب وتبدیل دوستان به رقبا بیفتند. بنابراین برای تضمین یک رقابت سالم ، با نتیجه ای مفید برای انقلاب ، نظام ، مردم ، کشور و در نهایت جریان اصولگرایی ، چاره ای جز به کار بست یک هوشمندی
تاریخی ، تمسک به جریان وحدت ، فراهم کردن زمینه رقابت گفتمان های کارآمد و اخلاق محور نیست. شاید امروز بهترین فرصت برای طیف های مختلف اصولگرایی باشد تا تصویر خود را در آيینه نتیجه ای که در پایان این رقابت ها رقم می خورد ، بسازند. بادا که آن روز همه خوشحال باشند ومبادا که هوای نفس ، افراط گری ها و عدم تشخیص،منافع و مصالح کلان کشور این فرصت تاریخی را بسوزاند.
فرهيختگان:دانشگاهی که جرات عمل دارد
«دانشگاهی که جرات عمل دارد»عنوان سرمقاله روزنامه فرهيختگان به قلم علیرضا منادی است كه در آن ميخوانيد؛دانشگاه آزاد اسلامی خواسته حضرت امام(ره) مبنیبر اینکه «همه جای ایران را مدرسه کنید» را عمل کرد و با تبدیل اقصینقاط کشور به مناطق دانشگاهی به خواسته امام راحل جامه عمل پوشاند.
دانشگاه آزاد اسلامی منویات مقام معظم رهبری
درخصوص اهمیت و ضرورت اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی را نیز با اعتلا و اجرای آن
در مقام عمل به خوبی مورد توجه قرار داد و این اصل مهم را نیز محقق ساخت.
چراکه دانشگاه آزاد اسلامی در حوزه آموزش عالی کشور بهگونهای بدون کمک
دولت گام برداشت که برکات بسیاری در حوزههای گوناگون اقتصادی، اجتماعی و
فرهنگی متوجه نظام جمهوری اسلامی ایران شد.
حضور جدی مجموعه دانشگاه آزاد اسلامی در عرصه تحقیق و پژوهش، توانمندی نظام و کشور را در عرصههای مختلف افزایش داد که بر همین اساس میتوان از این دانشگاه بهعنوان افتخار و دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی یاد کرد.
دانشگاه آزاد اسلامی در عرصههای علمی و فرهنگی کشور به سیستم دولتی هم انگیزه و دل و جرات انجام اقدامات نوین و تاثیرگذار را داد؛ بهگونهای كه دلیل اصلی افزایش مقاطع تکمیلی و دانشجو و به صورت کلی گسترش آموزش عالی را باید حضور دانشگاه آزاد اسلامی دانست. چراکه تا قبل از تولد این شجره طیبه انقلاب، ایران از لحاظ گسترش علم و فناوری وضعیت مطلوبی نداشت.
درخصوص دشمنیها و مخالفتهای برخی با حضور دانشگاه آزاد اسلامی و مجموعه مدیریتی آن نیز باید گفت كه هر قطاری حرکت میکند سنگش میزنند و دانشگاه آزاد اسلامی هم مصداق یک قطار تندرو است که به میزان افزایش سرعتش سنگاندازیها نیز بیشتر میشود. اما با همه این مخالفتها خوشبختانه دلسوزان نظام به اهمیت دانشگاه آزاد اسلامی پی بردهاند و حمایت همهجانبه مجلس هشتم در تصویب مصوبهای در مخالفت با اساسنامه جدید دانشگاه آزاد اسلامی که مورد تایید بزرگان نظام هم قرار گرفت و محقق هم نشد شاهدی بر این مدعاست.
باید به این نكته هم توجه داشت كه مدیریت توانمند دانشگاه آزاد اسلامی در طول سه دهه گذشته درواقع پرچمدار مدیریتی نوین در آموزش عالی بود که سکاندار آن دکتر جاسبی الحق و الانصاف توانست بهخوبی حق مطلب را ادا و مدیران بسیاری را در سراسر کشور تربیت و سیستمی الگو را در آموزش عالی کشور ایجاد کند.
از ویژگیهای مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی بهرهوری بالا، جلوگیری از تورم نیروی انسانی و استفاده حداکثری از نیروی انسانی متخصص و فرصتهای پیشرو است كه امیدوارم مدیران و مجموعههای آموزشی و علمی در جایجای میهن اسلامی با الگو قرار دادن آن بیش از پیش در مسیر پیشرفت دانش و فناوری گام بردارند.
ابتكار: ديپلماسي تهديد؟
«ديپلماسي تهديد؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن مي خوانيد؛
اين
روزها، غرب، ايران را به تحريم نفت تهديد ميکند و ايران نيز غرب را به
بستن تنگه هرمز! فضاي رسانهاي دنيا هم، تحت تاثير تهديدهاي لفظي دوطرف، به
گمانهزني و تحليل امکانسنجي تهديدات ميپردازد.
موقعيت بسيارحساس و مهم استراتژيک ايران از يکسو و
وجود نفت و منابع غني ديگر در اين سرزمين از سوي ديگر، همواره باعث
شدهاست تا در رويدادهاي عمده، ايران به اشکال مختلف درگير باشد.
در جنگ
جهاني دوم، نفتِ ايران، مهمترين منبع انرژي براي گردونه ماشين جنگي متفقين
بهشمارميرفت؛ بهعبارت ديگر ثروت ملت ايران عامل مؤثر پيروزي متفقين در
جنگ شد. مرحوم مصدق با تکيه بر نقش راهبردي نفت، سياست موازنه منفي را به
اجرا گذاشت تا شايد بتواند اين گوشت قرباني را از چنگال گرگان بينالمللي
نجات دهد.
در گذشته نفت، عامل طمع و تعرض قدرتهاي بينالمللي به ايران بود و در نقطه مقابل، معدود شخصيتهاي ايراني به صرافت دريافتند که ميتوان از اين طلاي سياه، که اينچنين بلاي جان ملت و علت تهديد حريم سرزمينشان شده است، «قدرت بازدارندگي» ايجاد کرد.
پس از انقلاب اسلامي تاکنون، نفت کارکرد دوگانه خود را ايفا کرده است: همزمان که باعث طمع دشمنان بوده، ابزار بازدارندگي آنان نيز بوده است.
در طول سه دهه گذشته، همواره نفت محور بحران روابط ايران و غرب بوده است. غرب در حسرت روزهاي طلايي خود که ميتوانست با تکيه بر ارزش افزوده نفت خليج فارس، بهخصوص ايران، مشکلات خود را حل نمايد، نگاه به بازتوليد آن روزها دارد و البته با علم به وابستگي اقتصاد ايران، تلاش ميکند در اين هماورد، از نفت بهعنوان برگ برنده عليه ايران استفاده نمايد؛ بارها شاهد تهديد تحريم نفتي ايران بودهايم؛ آنها مدعياند که اگر نفت ايران تحريم شود، موازنه به نفع آنان تغيير خواهدکرد و ايران چارهاي جز تمکين نخواهدداشت. اين تهديد هيچگاه جامه عمل به خود نپوشيد، چرا که تحريم نفت ايران خودبهخود نقش يک شمشير دولب را ايفا ميکند، همانقدر که اين تحريم ميتواند بر اقتصاد ايران تاثيرگذار باشد، به همان ميزان قادر است اقتصاد جهان را نيز متاثر سازد. گراني حاصل از تحريم نفت ايران و تاثيري که بر اقتصاد بحرانزده کشورهاي اروپايي خواهدگذاشت، باعث گرديده است تا صداي تحريم نفت ايران، رسا و همراه اجماع نباشد؛ اما نفت براي ايران نه فقط قاتق نان است که عامل موازنه نيز بهحساب ميآيد.
غرب ميخواهد از نفت ايران بلاي جان درست کند، ولي اين طلاي سياه جنبههاي متفاوتي دارد و اکنون موازنه مثبت را به نفع ايران رقم ميزند.
جنبه اول همان نقش تعيينکنندهاي است که در قيمتهاي جهاني ايفا ميکند: بههمخوردن سقف توليد و سهميهها ميتواند، قيمت اين محصول جهاني را سرسامآور بالابرد.
جنبه دوم نفت ايران، موقعيت استراتژيک آن است که در منطقه منحصربهفرد قرار گرفته است. خليج فارس در طرح جامع، ازسوي آمريکا بهعنوان قلب زمين مطرح و به آن قلب انرژي زمين اطلاق شده است؛ بهگونهاي که بيش از 65 درصد منافع نفتي و فسيلي دنيا در اين منطقه قرار دارد و اکنون حدود 40درصد کل تجارت دريافتي نفت جهان را تأمين ميکند. بخش اعظم صادرات نفت منطقه را با نفتکشهاي غولپيکر انجام ميشود. ايران در مرکز هارتلند و قلب انرژي قرار گرفتهاست. موقعيت ژئواستراتژيک ايران به مهمترين مانع بر سر راه هژموني آمريکا در سطح منطقه و جهان بهحساب ميآيد و همين امر، موجب ايجاد توازن در مناسبات قدرتي گرديده است.
ايران بارها اعلام کرده است درصورت مواجهه با تهديد، ممکن است به انتخابهاي متعدد رويآورد که بستن تنگه هرمز يکي از آن راههاست.
اين روزها اتحاديه اروپا و مجالس آمريکا، در حال مطالعه و چانهزني طرح تحريم نفت ايران هستند. کنفرانس روم با شرکت عربستان و امارات، براي تأمين نفتِ جايگزين برگزار گرديد. تلاش غرب حول محور تحريم نفت ايران و جايگزينکردن مازاد نفت عربستان، براي کاهش پيامدهاي اين اقدام، شتابي مضاعف يافته است.
در مقابل، هفته گذشته شاهد مانور دريايي ارتش جمهوري اسلامي در منطقه خليج فارس و تنگه هرمز بوديم؛ اين مانور، هشدار و تهديد به جديت ايران در بستن تنگه بود.
مردم ايران حق دارند، درصورت تحريم نفت و محرومشدن از منافع سرمايه ملي خود، هر اقدام تلافيجويانه را به منصه عمل بگذارد و طبيعي است انتظارشان از دولتمردان اين است که تدابير بازدارندگي را بهکارگيرند و درصورت عمليشدن تهديدات، از هرآنچه در توان دارند، جهت مقابله به مثل دريغ نکنند. مردم ايران نميتوانند شاهد اين باشند که از «دريچه قلبشان»، خون انهدام منافع و مرگ تدريجي جريان داشتهباشد. «تنگه هرمز» دريچه قلب ملت ايران است؛ بايد خون ملت ايران در اين دريچه جريان داشتهباشد. اگر روزي اين دريچه نتواند خون به قلب ملت ايران برساند، ديگر ارزش نگاهداري نخواهدداشت و بايد مسدود شود. کارشناسان و آگاهان هم پيشبيني ميکنند، اگر روزي چنين اتفاقي در صحنه اقتصاد جهان رخ نمايد، بيشترين لطمه و ضرر را کشورهاي منطقه بهخصوص عربستان، امارات و کويت خواهندديد. ايران در کوتاهمدت راههاي ديگري دارد که ميتواند پيامدها را به حداقل برساند؛ اما اقتصاد صددرصد مصرفي و لوکس عربستان کشش چنين ريسک بزرگي را ندارد.
فرجام سخن اينکه طلاي سياه نقش دوگانه دارد: هم بلاي جان است و هم قاتق نان؛ هم ابزار تهديد است و هم فرصت بيبديل! و درصورتيکه با تدبير از آن استفاده شود، مهمترين برگ برنده و عامل توازن قواست.
پس هم قدر موقعيت تاريخي ايران را بدانيم که آن را به مرکز قلب انرژي دنيا تبديل کرده است و هم ارزش نعمت نفت را بيش از پيش ارج نهيم؛ چراکه بخش مهمي از استقلال سياسي ايران، مرهون نفت و موقعيت جغرافيايياش است:
اي ايران اي مرز پرگهر/ اي خاکت سرچشمه هنر
دور از تو انديشه بدان / پاينده ماني و جاودان
آفرينش:اشتغال زايي و انتظار جوانان
«اشتغال زايي و انتظار جوانان»عنوان سرقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛سال 90 هم در حال اتمام است و همه چشم به راه تحقق وعده دولت مبني بر ايجاد 5/2 ميليون شغل در کشورهستند. سفرهاي استاني هيات دولت و بسياري از برنامه هاي اقتصادي که در طول اين سفرها پيش بيني مي شود اکثرا با محوريت ايجاد اشتغال در استان ها صورت مي گيرد. اما متاسفانه منبع و مرجعي براي ارائه آمار مشاغل ايجاد شده وجود ندارد ، همچنين از تعداد احتمالي افرادي كه در سال جاري بيكار شده اند هم اطلاع رسمي در دست نيست و نمود آن در جامعه حجتي برافزايش تعداد بيکاران مي باشد.
يکي از اقدامات دولت در جهت تسريع ايجاد اشتغال، طرح بنگاه هاي اقتصادي زود بازده بود که مي بايست ظرف چهار سال (از سال85 تا 89) سه ميليون و 100 هزار شغل ايجاد مي کرد که امروز طبق آمار وزارت کار تنها 900 هزار شغل ايجاد کرده ، يعني در حدود 30 درصد اهداف درنظر گرفته شده محقق گرديده است.
كاهش و پايين آمدن نرخ رشد سرمايه گذاري و پايين آمدن نرخ رشد توليد و درآمد سرانه كشور به دلايل مختلفي از جمله برخورد سليقه اي و غيرعلمي و سياست زدگي است و از علل مهمي که اين طرح نتوانسته به اهداف مورد نظر برسد، کاهش جذب سرمايه براي ايجاد بنگاه هاي توليدي بوده است. از طرفي ديگر واحدهاي توليدي موجود نيز به علت عدم توانايي در فراهم کردن امکانات توليد رو به تعطيلي گذاشته و يا به تعديل شديد نيرو پرداخته اند.
طبق برنامه چهارم توسعه بايد ميزان بيكاري در پايان اين برنامه به 7 در صد مي رسيد در حاليكه در پايان برنامه چهارم توسعه ميزان بيكاري در كشور دوازده و نيم درصد بود. درعين حال بسياري از کارشناسان معتقدند با ادامه روند کنوني توليد و اشتغال زايي در کشور بايد منتظر نرخ بيکاري 20 درصدي باشيم.
ايجاد 5/2 ميليون شغل مي تواند نياز جوانان بيکار کشور را برطرف و نرخ بيکاري را تک رقمي نمايد. اما با وجود داشته هاي موجود اين امکان وجود ندارد و يا حداقل بعيد به نظر مي رسد. اصرار بر اثبات و تحقق آمار اعلامي از سوي دولت آرزوي هر ايراني است اما دستاوردهاي اقتصادي ما در اين زمينه پاسخگوي اين ادعا نيست و عدم تحقق آن مي تواند آثار منفي در باور مردم کشور بگذارد. هرچند که منبعي رسمي براي رسيدگي و اعلام آمار اشتغال زايي وجود ندارد اما مردمي که هرروز در بطن جامعه حضورمي يابند از واقعيات باخبر مي شوند.
موج جمعيتي دهه 60 كه هم اكنون در سنين24 تا 29 سال هستند به تدريج با فراغت از تحصيل و خدمت سربازي در حال ورود به بازار كار هستند. با اقدامات موضعي و موقت نمي توان انتظار ايجاد اشتغال پايدار براي اين جوانان را در نظر داشت. با تغيير در تعاريف اشتغال در جامعه و ارائه آمار تسهيلات بانکي و دادن وام هاي سه تا هشت ميليوني نمي توان انتظار داشت که اشتغال پايدار در کشور ايجاد شود ومعضل بيکاري برطرف گردد. اميدواريم دولت با پيگيري ايجاد 5/2 ميليون شغل برنامه اي جامع و هدف دار براي تحقق اين امر در نظر داشته باشد.
ملت ما:از دست رفتن اعتبار نهادهاي پولي حاكميتي
«از دست رفتن اعتبار نهادهاي پولي حاكميتي»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم هوشنگ شجري است كه در آن ميخوانيد؛در مواقعي كه بازار حالت آرامي بهخود گرفته، مديريت بسيار آسان است ولي تواناييهاي مديريتي در مواقعي ظاهر ميشود كه اختلال در سيستم به وجود بيايد و كارآمدي آن در اين مواقع مشخص خواهد شد. اقداماتي كه بانك مركزي در راستاي نوسانات اخير ارز از خود نشان داده است در مسير و روال عادي سيستمهاي پولي و ارزي دنيا نبوده است.
در مواقع لازم بانكهاي مركزي وارد بازار ميشوند و در سياست تثبيت با عرضه اضافه ارز درصدد هستند تا نرخ ارز را تثبيت كنند ولي در برخي موارد اين روش قادر به ايجاد ثبات نيست چراكه با يك تقاضاي كاذب روبهروست كه بيشتر آنها دلالان و سوداگران بازار هستند.
بانك مركزي نيز در دام دلالان و سوداگران بازار افتاد و در مسيري قرار گرفت كه بخشي از ذخيره ارزي كشور را براي تثبيت نرخ ارز به بازار روانه كرد و در اين بين دلالان بودند كه سودهاي كلاني به جيب زدند.در چنين مواقعي ميبايست از مكانيزم قيمت بازار استفاده كرده و بازار را بر اساس عوامل ايجاد تغييرات در نرخ كنترل كنيم بهطوري كه بايد در نرخ سود بانكي و حجم پول در گردش تجديدنظر كرد.
تغيير نرخ ارز در بازار خود معلول بسياري از عوامل است. زياد بودن حجم نقدينگي در گردش كشور، پايين بودن نرخ سود بانكها، كسري بودجه در دولت و شوكهايي كه از داخل و خارج كشور وارد بازار ارز ميشود از جمله اين عوامل است كه تا اين عوامل رفع نشود قاعدتا بازار ارز در تلاطم خواهد بود و از طريق فروش اضافه ارز هم نميتوان بازار را كنترل كرد.
ابتدا بايد بازار به تعادل نسبي برسد كه در اين روش ممكن است نرخ ارز افزايش يابد و در اين صورت بانك مركزي بايد روي عوامل كنترلكننده بازار ارز وارد عمل كند نه اينكه با استفاده از ذخاير ارزي كشور درصدد تثبيت نرخ ارز باشد كه اين نوع مديريت، شناور مديريت شده تلقي ميشود.
در اين روش عوامل عرضه و تقاضا نرخ را تعيين ميكنند اما مديريت روي عوامل كنترلكننده بازار ارز خواهد بود و در اين شرايط كه نقدينگي در سال ۳۰ درصد رشد ميكند و نرخ سود بانكي نيز قادر به جذب سپردههاي مردم نيست، نميتوانيم نرخ ارز را كنترل كنيم. در شرايط فعلي بانك مركزي در حال از دست دادن ذخاير ارزي بوده و به دليل اعلامهاي مكرر كنترل بازار در حال از دست دادن اعتبارش است.
اختلاف ۴۰۰ توماني بين نرخ دولتي و آزاد و همچنين چند نرخي شدن ارز موجب ايجاد رانتهاي كلان در بازار ميشود كه برخي افراد سودجو ميتوانند ارز دولتي را با جعل اسناد و مدارك در بازار آزاد به مصرف برسانند و به جاي اينكه اين ارزها صرف واردات كالا شود به شكل نقدي دوباره وارد كشور ميشوند.
با اجراي فاز دوم هدفمندي كاملاً مخالفم چرا كه چنين تصميمي فشار تورمي را افزايش خواهد داد و وضع زندگي مردم را بدتر خواهد كرد و اين تصميم در شرايطي ايدهآل خواهد بود كه بازار در تثبيت كامل بوده و تعادل قيمتي نيز به وجود آمده باشد.
دنياي اقتصاد:پرندهها را آزاد کنیم
«پرندهها را آزاد کنیم»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكتر علي دادپي است كه در آن ميخوانيد؛وزیر محترم راه در حاشيه همايش سراسري مديران ستادي و فرودگاهي شرکت فرودگاههاي کشور اعلام کردهاند «پيشنهاد افزايش قيمت بليت هواپيما در ازاي ميزان افزايش قيمت سوخت تهيه ميشود و به محض آغاز گام دوم هدفمندسازي يارانهها به دستور رييسجمهور و ابلاغ ستاد هدفمندسازي يارانهها، افزايش قيمت بليت هواپيما به دنبال افزايش قيمت بنزين صورت ميگيرد.» اما در شرایط فعلی چنین افزایشی شاید خیلی دیر و خیلی اندک باشد و نتواند به بهبود وضع شرکتهای هواپیمایی کمک کند. بهترین سیاست در شرایط فعلی افزایش قیمت بلیت نیست، بلکه آزادسازی بازار میباشد.
دولت مدتهاست که قیمت بلیت هواپیما را تعیین میکند. این نظام سیاستگذاری شاید زمانی موثر بوده که صنعت هواپیمایی کشور کاملا دولتی بود، اما در حال حاضر بیش از ده شرکت هواپیمایی به ارائه خدمات هوایی در داخل کشور مشغول هستند. دولت بیشتر نقش ناظر در هواپیمایی را دارد، نه صاحب سرمایه است و نه کارفرما.
گرچه سیاستمداران بسیاری به بهانه حمایت از مصرفکننده دولت را محق و موظف به دخالت در بازار و تعیین قیمت محصولات میدانند، اما حداقل در هواپیمایی قیمتگذاری نه تنها راه حمایت از مصرفکننده است و نه حتی مهمترین نگرانی. در این صنعت ایمنی حرف اول را میزند، دولتی که ناظر و مجری مقررات است، به جای قیمتگذاری، مقررات ایمنی و استانداردهای پروازی را اعمال خواهد کرد و دست شرکتها را در قیمتگذاری محصولشان باز خواهد گذاشت. طی سی سال گذشته صنعت هواپیمایی و ساختار هوانوردی در کشور متحول شدهاند.
این تحولات را میتوان بهدرستی همه جانبه دانست. هواپیمایی بازرگانی کشور، هم از نظر ساختار بازار و هم از نظر نهادهای دولتی و هم از نظر حجم مسافر تغییر کرده است. فراموش نکنیم این تغییرات در حضور انحصارات دولتی و تحریمهای بینالمللی روی دادهاند. صنعتی که زمانی در انحصار دولت بود، اکنون شاهد حضور بخش خصوصی است و در ظاهر رقابتی و پویا است. گرچه طرف دولتی آن همچنان تمرکزگرا مانده است؛ اما اولین گامها در تفکیک نقش نظارتی دولت از نقش اجرایی آن برداشته شده است.
تاسیس شرکت فرودگاههای کشور و تبیین نقش نظارتی سازمان هواپیمایی کشوری یکی از این گامها بوده است. با این حال نقش دوگانه وزارت راه در این صنعت تغییری نکرده است. این نهاد از یک طرف در قالب سازمان هواپیمایی کشوری مسوول نظارتی هواپیماییهاست و از طرف دیگر در قالب شرکت فرودگاههای کشور فروشنده خدمات فرودگاهی و قیمتگذار نهادههای مورد نیاز این هواپیماییها. و البته که قیمتگذار محصول این شرکتها و خدماتشان نیز میباشد.
این چندگانگی در شرایط فعلی کمکی به نقش نظارتی این نهاد نمیکند. بعد از بهینهسازی یارانهها که تغییر قیمت بنزین و خدمات فرودگاهی را بهدنبال داشته است، وقت آن فرارسیده که شرکتهای هواپیمایی اجازه تعیین قیمت محصولشان را داشته باشند.
نکته جالبی که شاید از دید سیاستگذاران این صنعت پنهان مانده است این است که افزایش قیمت اسمی بلیت هواپیما معمولا به معنای افزایش قیمت واقعی بلیت هواپیما نیست. مطالعه روند قیمتگذاری بلیت هواپیما نشان میدهد که افزایش تعرفه اسمی بلیت در سالهای 1380، 1382 و 1385 حتی بهطور موقت قیمت واقعی بلیت را افزایش ندادهاند. جالب است بدانیم در سال 1387 قیمت واقعی بلیت هواپیما از نرخ واقعی آن در سال 1381 کمتر بوده است.
این روند در واقع بیانگر این واقعیت تلخ است که افزایش تعرفه اسمی تنها در پاسخ به کاهش قیمت واقعی بلیت صورت گرفته است، آن هم بعد از آنکه شرکتهای هواپیمایی با تحمل افزایش هزینههایشان برای ماههای متمادی زیانهای هنگفتی را متحمل شدهاند. افزایش قیمت بلیت برای شرکتهای هواپیمایی معمولا نوشداروی بعد از مرگ سهراب بوده است.
در کنار این تحولات ساختاری و قیمتگذاری دولتی تقاضا برای سفرهای هوایی همیشه در حال افزایش بوده است. نکتهای که با توجه به تعداد سوانح هوایی در کشورمان در خور توجه است؛ در سال 1386 تعداد مسافران هوایی داخلی به 6/12 میلیون نفر رسید که سه برابر تعداد مسافران داخلی در پایان دهه شصت بوده است.
در کنار افزایش سفرهای هوایی داخلی، تعداد سفرهای خارجی هم از نظر تعداد مسافران و هم از نظر سهم از کل مسافران هوایی افزایش داشتهاند. در سال 1386 مسافران پروازهای خارجی سی و شش درصد مسافران پروازهای هوایی بودهاند و تعدادشان به 3/7 میلیون نفر رسیدند. جای تعجبی ندارد اگر بازار هواپیمایی ایران را بزرگترین بازار منطقه خاورمیانه بدانیم و عجيب نيست که شرکتهای هوایی منطقه امیدوار به ورود به این بازار هستند.
جالب اینجاست که قیمت واقعی بلیت هواپیما بر مبنای شاخص قیمت مصرفکننده در دهه هشتاد کاهش داشته است در حالیکه در همین دهه تقاضاي سفرهای داخلی پنجاه درصد افزایش یافته است. در برابر این واقعیتها، در حالیکه شرکتهای هواپیمایی هر روز با افزایش هزینههایشان مواجه هستند و در شرایطی که تقاضا در بازار در حال افزایش بوده و هست، آزادسازی قیمتها تنها راهکار مناسب برای تضمین کیفیت و ایمنی پرواز و تنها راه حمایت واقعی از مصرفکننده است.
پينوشت: در تهیه آمار این یادداشت از سالنامههای آماری سازمان هواپیمایی کشوری استفاده شده است اين تحلیل براساس مقاله «صنعت هواپیمایی بازرگانی ایران و چالشهای پیشرو» نوشته علی دادپی انجام شده است که در نهمین کنفرانس بینالمللی مدیریت تهران ارائه شد.
گسترش صنعت:فاز دوم اصلاح نظام توزیع در راه است
«فاز دوم اصلاح نظام توزیع در راه است»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت است كه در ان ميخوانيد؛با افزایش رقابت در بازار جهانی و در نظر گرفتن پیشرفتهای تکنولوژیکی در سرتاسر جهان، اصلاح نظام تامین و توزیع برای جذب مشتری بیشتر و کاهش قیمت تمام شده به چالش جدی تبدیل شده است بخصوص اینکه روشهای سنتی در مدیریت زنجیره تامین و توزیع به طور فزایندهای ناکارآمد به نظر میرسید. در اهمیت نظام توزیع کالا و خدمات همین بس که به گفته دستاندرکاران حوزه اقتصاد، یک نظام کارآمد و سازمانیافته موجب از بین رفتن دلالیها و واسطهگری، ایجاد رقابت بین واحدهای تولیدی و توزیعی و در نهایت سهولت دسترسی به کالا و کاهش قیمت تمامشده، میشود.
از سوی دگر شبکههای توزیع و زنجیرههای تامین کالا و خدمات یکی از چهرههای مهم اثرگذار بر حوزه تولید و تجارت کشور محسوب میشوند که در قیمت تمامشده کالا و خدمات بسیار موثر بوده و بالطبع در ارتقای معیشت و رفاه عمومی نیز ایفای نقش میکند. برهمین اساس پروژههای دهگانه اصلاح نظام توزیع در دستورکار قرار گرفت.
درحالی که پیش از این ترکیبی نهچندان سازماننیافته و پراکنده از شرکتهای پخش، عمدهفروشان و خردهفروشان در نبود چارچوب و ادبیاتی واحد و هر یک براساس منافع بخشی خود در این زنجیره مشغول فعالیت بودند، پروژههای دهگانه اصلاح نظام توزیع بهگونهای تعریف و پیادهسازی شد تا بتواند فعالیت ارکان مختلف این زنجیره را در یک چارچوب مشخص هدایت کند. طراحی نظام کارآمد توزیع از سال ۸۵ در شرایطی در دستورکار وزارت بازرگانی سابق قرار گرفت که نظام بازرگانی سابق تا حدودی تحت تاثیر ضعف شبکه توزیع، با مشکلاتی همچون اثرگذاری نامطلوب دلالان بر قیمتها روبهرو بود.
اجرای پروژههای دهگانهای که به گفته بسیاری از کارشناسان ضمن ایجاد ارتباط سیستمی بین اجزای شبکه توزیع، به ارتقای کارآمدی آنها منجر میشد، کلید خورد. پروژههایی همچون نظام طبقهبندی کالا و خدمات (ایرانکد)، توسعه فروشگاههای مجازی، ساماندهی شرکتهای پخش، ایجاد پایگاه اطلاعات اصناف، توسعه شبکه فروشگاههای زنجیرهای بزرگ و چندمنظوره، ایجاد شبکه فروشگاههای زنجیرهای خردهفروشی، ایجاد اتحادیههای کشوری، شبکه کارت اصناف، ثبت مکانیزه معاملات املاک و ایجاد انجمنهای حمایت از حقوق مصرفکننده.
شاید برخی بر این باور بودند که با اجرایی شدن پروژههای دهگانه دیگر مشکلی در نظام توزیع وجود نخواهد داشت غافل از اینکه که تولیدکنندگان، انبارهای کالا، سردخانهها، شرکتهای توزیع و پخش، عمدهفروشان و خردهفروشان همه و همه بازیگران شبکه توزیع هستند شبکهای که ضعف هر کدام از بازیگرانش در اثر نهایی یا همان قیمت تمامشده، خود را به رخ میکشد.
تجربه واکاوی مشکلات نظام توزیع حاکی از آن است که بخش عمدهای از مسائل پیشروی این بخش از حلقههای دیگر نشات میگیرد چراکه در یک نظام توزیع کارآمد و سازمانیافته، تعامل درستی میان اجزا و بازیگران مذکور برقرار است به گونهای که فعالیت هر یک از آنها بهعنوان جزئی از سیستم توزیع نه تنها منجر به تامین منافع تمام اجزا میشود بلکه کارکرد متعادل سیستم توزیع را هم درپی دارد. شنیدهها از تدوین فاز دوم اصلاح نظام توزیع حکایت میکند.
امید میرود پس از آنکه در فاز نخست، برخی زیرساختهای مختلف و نیز بانکهای اطلاعاتی در این حوزه فراهم شد از فاز دوم شاهد برنامههایی موثرتر در سطح بازار برای اصلاح نظام توزیع باشیم.