من دچار یه کمبود شدم! کمبود بچه! من دلم بچه می خواد. اصن به نظرم تو خونه هایی که بچه نیست واقعا یه چیزی کمه و من این کمبود رو تو خونه مون احساس می کنم. نمی دونم این موجودات دو پایی که چار روز دیگه مث خودمون یا بدتر و بهتر می شن چی دارن که تو بچگیشون اینقدر خواستنی اند. احتمالاً ساده ترین دلیلش پاکی شونه.
الان آدمای اطرافم همه یه بچه کوچولو تو خونواده شون هس، اما من بیچاره هیشکی رو ندارم و هی آب دماغ بالا می کشم و غصه می خورم!
خلاصه من که دارم از حسودی به این "عمو جون" عزیز که همین امروز صبح آبجیش یه فرشته به اسم ریحانه رو وارد دنیای ما آدما کرد می ترکم.
آخه حیف نیس این عمو جون ِ ضایع، بچه بیاد تو خونشون اونوقت من! ماریوی گرامی! رهگذر دوست داشتنی بشینم و سماق بمکم؟ آخه انصافه؟!
منبع:
وبلاگ رهگذر
خبرگزاری زرد شدید؟
همیشه متاسفم برای آدمایی که تنها دلیل بچه دار شدنشون اینه که میخوان پدر و مادر بشن همین! اصلا براشون مهم نیست که آیا لیاقتشو دارن؟ امکاناتشو دارن؟ به این فکر نمیکنن که چند سال بعد اون بچه برنگرده بگه شما که نداشتین برا چی منو آوردین تو این دنیا؟ سوالی که همیشه تو ذهن خودم هست ...
نکنید این کارارو!!!!