كيهان:دو نگاه به انتخابات
«دو نگاه به انتخابات»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛آغاز فرايند ثبت نام كانديداهاي انتخابات مجلس نهم، به معناي ورود جامعه سياسي كشور به يك دوران كاملا جديد است. دوراني كه دوباره يك انتخابات در نقطه كانوني آن قرار خواهد داشت و بنابراين رخدادهاي آن مي تواند با ساير مقاطع زماني تفاوت فراواني داشته باشد. براي داشتن يك فهم كلي از اينكه سير تحولات در انتخابات مجلس نهم به چه سمتي خواهد رفت، يكي از بهترين روش ها آن است كه ببينيم اساسا پديده انتخابات در ايران چه كاركردهايي دارد و اين كاركردها تا كجا سياسي و از كجا به بعد امنيتي است.
به طور كلي پديده انتخابات در ايران همواره از دو منظر متفاوت نگريسته شده است؛ يك منظر، منظري است كه مي توان آن را نگاه ساختارگرايانه به انتخابات دانست. از اين منظر، انتخابات يك پديده سياسي است و كاركرد اصلي آن هم ايجاد مكانيسمي است براي ورود مسالمت آميز و قانونمند به ساختار قدرت، از جانب كساني كه اين ساختار را قبول دارند و به قواعد آن احترام مي گذارند.
انتخابات به اين معنا، چند ويژگي اساسي دارد.نخست اينكه همزمان با به آزمون گذاشتن مقبوليت اين يا آن گروه سياسي خاص، مقبوليت كل نظام سياسي را در هر حال افزايش مي دهد چرا كه اين كليت نظام سياسي است كه ظرف و مجال لازم براي گردش مسالمت آميز قدرت ميان گروه هاي سياسي را فراهم آورده است. به معناي هانتينگتوني كلمه، در اينجا، انتخابات همواره دو برنده دارد: يكي فرد يا گروهي كه نتيجه را از آن خود كرده و ديگري كلان نظام سياسي كه فضاي لازم براي رقابت گروه هاي سياسي را فراهم آورده است.
ويژگي دوم اين است كه انتخابات در اين معناي خاص، اساسا ميان كساني برگزار مي شود كه مشروعيت نظام و سازوكارهاي آن را قبول دارند و به آن گردن نهاده اند. انتخابات در مفهوم ساختارگرايانه آن هيچ مجالي براي فعاليت به آنچه عموما اپوزيسيون خوانده مي شود نمي دهد. هر كسي كه وارد صحنه انتخابات مي شود به طور پيش فرض اين موضوع را پذيرفته كه ساز و كارهاي تنظيم كننده فرايند انتخابات همان است كه به طور پيشيني توسط اسناد بالادستي نظام سياسي معين شده است. بنابراين، ورود به انتخابات و رقابت سياسي در چارچوب آن هيچ جايي براي اعتراض به مكانيسم هاي اجراي آن باقي نمي گذارد مگر اينكه فردي قصد بهانه جويي و به هم زدن ميز بازي را داشته باشد.
و ويژگي سوم اين است كه انتخابات در معناي ساختارگرايانه اش، سعي مي كند مفهوم انتقال قدرت از بازنده به برنده را -كه علي القاعده در ذات خود مفهومي چالش زاست- به پديده اي نرم، روان و فاقد هزينه تبديل كند تا مردم اطمينان پيدا كنند كه انتخابات علاوه بر اينكه به ساختارهاي سياسي شكل مي دهد، نوعي مكانيسم حل منازعه با حداقل هزينه هم هست. آنچه در اينجا مهم است اين است كه توجه كش دادن بازي انتخابات به زماني پس از تعيين تكليف پاي صندوق راي، دقيقا به اين معناست كه كساني -عموما بازندگان- تصميم گرفته اند هزينه خود را روي سر كليت نظام سياسي و بلكه توده هاي مردم سرشكن كنند و به اصطلاح باخت خود را به باخت همه تبديل نمايند.
در يك جمع بندي، انتخابات از منظر ساختارگرايانه عامل ثبات و مستحكم سازي ريشه ها و ساختار نظام سياسي است و با حكم كردن قاعده «راي اكثريت» بر فرايندهاي سياسي، يك روش كم هزينه براي مديريت چالش هاي عموما سخت و متصلب سياسي فراهم مي كند.
اما حقيقت اين است كه اين تنها معناي انتخابات نيست. بويژه در ايران، بخشي از گروه هاي سياسي كه پيش از اين نام خود را اصلاح طلب گذاشته بودند واكنون بخش بزرگي از آنها ذيل عنوان فتنه گران دسته بندي مي شوند، نگاهي از اساس متفاوت به مقوله انتخابات دارند.
براي اين گروه چنان كه سابقه همه انتخابات پس از تير 1384 نشان مي دهد انتخابات در وهله اول مكانيسمي براي ورود بقاعده به ساختار قدرت نيست به دو دليل: اول اينكه اساسا به ساختار نظام اعتقاد ندارد و در تمام آن دوراني هم كه دولت و مجلس را در اختيار داشتند جز درآوردن اداي اپوزيسيون درون حكومت كاري نكردند و دوم، خود به خوبي مي دانند كه مدت هاست سرمايه اجتماعي كافي براي پيروزي مسالمت آميز در يك فرايند انتخاباتي شفاف را از دست داده اند و بنابراين حتي اگر بخواهند از حضور موفق در انتخابات ناتوانند.
اين گروه نگاهي ساختارشكنانه به انتخابات دارد و در اين سال ها همواره تلاش كرده از اين موضع وارد انتخابات شود. نگاه جريان اصلاح طلب به انتخابات آنگونه كه بويژه تجربه انتخابات رياست جمهوري دهم نشان داد بيش از آنكه روشي براي كسب مشروع قدرت باشد، پروژه اي است كه عموما كودتاي نرم خوانده شده است.
در تمام تجربه هاي شناخته شده كودتاي نرم يا مخملين، همواره يك انتخابات در قلب ماجرا قرار داشته و اساسا كودتاي رنگي يك عمليات انتخابات محور است. نگاه ساختار شكنانه به انتخابات تلاش مي كند انتخابات را از كاركرد واقعي آن كه تسهيل فرايند گردش قدرت است، تهي كرده و آن را به يك پديده امنيتي تمام عيار تبديل كند. به هر ميزان كه جنبه هاي امنيتي انتخابات بر جنبه هاي سياسي آن غلبه كند، پروژه كودتاي نرم موفق تر بوده است. تلاش براي قلب ماهيت انتخابات از يك پديده سياسي به يك پديده امنيتي و شكل دادن به حضور مردم به مثابه يك ناآرامي به جاي «مشاركت سياسي»، اساس فرايند كودتاي مخملي است.
اصلاح طلبان از سال 84 به اين سو هرگز به دنبال پيروزي در انتخابات نبوده اند چرا كه مي دانستند چنين تواني ندارند. كانديدا كردن فردي مانند محمد معين در انتخابات 84 و بعد كنار گذاشتن محمد خاتمي و به ميدان آوردن ميرحسين موسوي به وضوح حكايت از آن دارد كه اين جريان نه به دنبال يك رقابت سياسي سالم بلكه درصدد انجام «كار ديگري» بوده است كه انتخابات براي آن فقط يك محمل و يك بهانه است.
اكنون سوال اين است: انتخابات چگونه به مفهوم مركزي يك پروژه كودتاي مخملي تبديل مي شود؟ به عبارت ديگر آن چه مجموعه اقداماتي است كه كاركردهاي سياسي انتخابات را به كاركردهاي امنيت تبديل مي كند. 6 محور زير مقدمه اي براي يافتن پاسخ اين سوال هاست:
1- نخستين كاركرد غير سياسي انتخابات تبديل كردن آن به محلي براي افشاگري و بر ملا كردن اسرار نظام در رقابت هاي سياسي است. وقتي اين موضوع از حد بگذرد، در واقع ماهيت انتخابات تقلب شده و برنده آن نه هيچ كدام از گروه هاي حاضر در صحنه بلكه دشمن خارجي خواهد بود كه سخت تشنه دانستن اين اطلاعات است و در فرصت ديگري قادر به دستيابي به آن نيست.
2- دومين عاملي كه مي تواند انتخابات را به يك كودتاي نرم تبديل كند، تبديل مفهوم مشاركت سياسي مردم به آشوب و اغتشاش است. براي اينكه اين اتفاق رخ بدهد عموما به يك عامل واسطه نياز است . در سال 88 مفهوم تقلب اين نقش را ايفا كرد و شواهد نشان مي دهد اين بازي همچنان پايان نيافته است.
3- سومين كاركرد امنيت انتخابات تبديل به فرصتي براي شبكه سازي است. آمريكايي ها اكنون حدود يك دهه است كه اين هدف را در ايران تعقيب مي كنند و در سال هاي 84 و 88 به نحو كاملا عملياتي آن را پي گيري كرده اند. نشانه هايي هست كه تلاش هايي براي تكرار آن تجربه در سال 90 هم در حال انجام است اگر چه اين بار تجربه مديريت فتنه 88 توسط نظام فضا را براي هر نوع عمليات شبكه سازي به شدت ناامن كرده است.
4- چهارمين عاملي كه مي تواند انتخابات را به كانون يك عمليات مخملي تبديل كند، هماهنگي برخي گروه ها از داخل كشور با بيرون و فراهم كردن زمينه تشديد فشار خارجي به نظام است. اين پديده اي است كه اكنون در رفتار جريان فتنه به وضوح مي توان آن را اشاره كرد.
5- عامل پنجم تشديد شكاف هاي درون حاكميت از طريق از حد گذشتن بگومگوهاي انتخاباتي و تبديل رقابت به مخاصمه است. تشديد شكاف هاي درون نظام يكي از مهم ترين عواملي است كه دشمن را به تشديد فشار بيروني ترغيب و نسبت به نتيجه بخش بودن آن اميدوار خواهد كرد.
6- و آخرين عامل تبديل انتخابات به صحنه اي براي
مشروعيت زدايي از مكانيسم هاي ساختاري نظام و وسعت دادن به حوزه نقد تا
جايي است كه كليت نظام و اركان آن را هدف بگيرد.
يكي از مهم ترين شاخص
ها براي سنجش بصيرت گروه هاي سياسي آن است كه ببينيم تا چه حد از مشاركت در
تبديل انتخابات از يك پروژه سياسي به يك پروژه امنيتي پرهيز مي كنند.
خراسان:تحولي اميد بخش در نحوه اعلام نرخ تورم
«تحولي اميد بخش در نحوه اعلام نرخ تورم»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن ميخوانيد؛دوم آذر بود که رئيس مرکز آمار از اعلام نرخ تورم به تفکيک دهک ها در سال آينده خبر داد. اين خبر اگر چه در فضاي رسانه اي کشور چندان مورد توجه قرار نگرفت اما حکايت از يک تحول اساسي در روند اطلاع رساني يکي از مهمترين شاخص هاي اقتصادي کشور دارد. در همين حال روز شنبه مرکز آمار ايران با انتشار نرخ تورم سال هاي ۸۲ تا ۸۹ به تفکيک دهک ها گام نخست را براي شفاف سازي و اطمينان بخشي نسبت به اطلاع رساني درباره فضاي اقتصادي کشور برداشت.اجازه بدهيد در ابتدا گزارش اخير مرکز آمار را مرور کنيم. در اين گزارش نرخ تورم عمومي سال هاي ۸۲ تا ۸۹ و نرخ تورم براي دهک اول (کم درآمد) و دهک دهم (ثروتمند) به شرح جدول ذيل آمده است:
سال تورم عمومي تورم کم درآمدها تورم ثروتمندان
82 13.9 16.1 10.3
83 14.6 16.4 11.8
84 12.1 12.3 10.6
85 13.7 15.4 9.9
86 17.2 19.7 13.3
87 25.5 29 21.8
88 9.5 10.4 8.2
89 13.9 15.8 12.4
با توجه به اين جدول اشاره به نکات ذيل ضروري به نظر مي رسد:
۱ - توجه به گزارش مرکز آمار نشان دهنده فاصله ۲ تا ۸ درصدي نرخ تورم بين دهک هاي مختلف درآمدي است. به گونه اي که نرخ تورم براي دهک هاي درآمدي پايين طي سال هاي ۸۲ تا ۸۹ بين ۲ تا ۸ درصد بالاتر از نرخ تورم براي دهک هاي درآمدي بالاتر است. به عبارت ساده تر فشار تورمي از ۲ جهت بر اقشار ضعيف بيشتر از ثروتمندان بوده است. اول به دليل تفاوت سطح درآمدي ؛ دوم به دليل بالاتر بودن نرخ تورم اقشار ضعيف نسبت به اقشار ثروتمند.
2 - براي توضيح درباره تفاوت نرخ تورم دهک ها ضروري است به مواجهه عموم مردم با مقوله افزايش قيمت اشاره اي شود. قطعا هر کدام از ما در محافل مختلف با بحث هاي دوستان و آشنايان خود درباره افزايش قيمت ها مواجه بوده ايم. اگر دقت کنيد مي بينيد معمولا اقشار ضعيف تر در گلايه هاي خود از افزايش قيمت ها به گران شدن کالاها و خدمات عمومي و ضروري اشاره دارند. به عنوان مثال گران شدن ميوه، گوشت، مرغ، تخم مرغ، ساير موادغذايي، هزينه بليت اتوبوس، کرايه تاکسي و ساير هزينه هاي روزمره و ضروري مورد اشاره اين گروه قرار مي گيرد. اقشار متوسط علاوه بر اشاره به گراني همين کالاها و خدمات از افزايش هزينه هاي تحصيلي فرزندان و کالاهاي غيرضروري نظير لوازم منزل و اجاره بها گلايه مي کنند و اقشار ثروتمند به گران تر شدن قيمت زمين و ملک، خودروهاي لوکس و هزينه هاي سفرهاي تفريحي خارجي اشاره دارند. اين واقعيت نشان دهنده تفاوت نسبي سبد کالا و خدمات مصرفي دهک هاي مختلف درآمدي است و بر همين مبنا ضرورت دارد نرخ تورم به تفکيک دهک هاي درآمدي مختلف محاسبه و اعلام شود.
3- به شخصه معتقدم اصلي ترين عامل نارضايتي مردم از نرخ تورم اعلامي، وعده هاي غيرواقعي برخي مسئولان درباره کاهش قيمت ها و برخي برخوردهاي غير صادقانه با مردم درباره ميزان افزايش هزينه هاست. همچنين کم اطلاعي عموم مردم درباره معنا و مفهوم افزايش يا کاهش تورم نيز ديگر عامل نارضايتي آنان از نرخ تورم اعلامي است. به گونه اي که بسياري تصور مي کنند اعلام کاهش نرخ تورم به معناي اين است که مسئولان مدعي کاهش يافتن سطح عمومي قيمت ها هستند. درحالي که کاهش نرخ تورم به معناي کمترشدن سرعت افزايش قيمت هاست. به عنوان مثال زماني که نرخ تورم از ۲۰ به ۱۸درصد کاهش مي يابد به اين معنا نيست که سطح عمومي قيمت ها ۲درصد کاهش يافته است بلکه به اين معناست که افزايش ۲۰درصدي قيمت ها به افزايش ۱۸درصدي قيمت ها تغيير يافته است. با اين حال بخشي از نارضايتي عموم مردم از نرخ تورم اعلامي به همين تفاوت بعد هزينه اي دهک ها برمي گردد. زيرا زماني که نرخ تورم عمومي ۱۵درصد اعلام مي شود نرخ تورم دهک اول (کم درآمدترين دهک) ۲۰درصد است که اين تفاوت احساس عمومي از افزايش قيمت ها و نرخ تورم اعلامي باعث برخي نارضايتي ها درباره نرخ تورم اعلامي شده است که اگر نرخ تورم اعلامي براساس وعده داده شده از سال آينده به تفکيک دهک ها اعلام شود مي توان تا حدي تلقي برخي مردم از غيرواقعي بودن نرخ تورم را اصلاح کرد.
4 - اما نکته اي که در گزارش منتشر شده مرکز آمار جاي تامل دارد کندو کاوي در چرايي بالاتربودن نرخ تورم دهک هاي کم درآمد نسبت به دهک هاي پردرآمد است. اين واقعيت نشان مي دهد بعد هزينه اي اقشار کم درآمد که عموما شامل کالاها و خدمات ضروري و مصرفي است افزايش بيشتري نسبت به قيمت کالاهاي لوکس تر داشته است. اين مسئله نشان دهنده ناموفق بودن برنامه هاي نظارت بر بازار است. به عبارت ديگر تب تورمي بيش از هرگروه کالايي، محصولات ضروري و مورد استفاده اقشار ضعيف را هدف قرار مي دهد. اين درحالي است که با توجه به وظيفه ذاتي دولت در نظارت بر بازار و استفاده از ابزارهاي يارانه اي و مالياتي بايستي روند افزايش قيمت در محصولات لوکس تندتر از محصولات ضروري باشد درحالي که آن چه در عمل به وقوع پيوسته عکس آن است.در نهايت به نظر مي رسد انتشار نرخ تورم به تفکيک دهک ها شفافيت بيشتري براي اقتصاد کشور به دنبال داشته باشد و واقعيت هاي درست و نادرست اقتصاد را براي برنامه ريزي مناسب تر مسئولان نشان دهد و مردم را نسبت به واقعي تر بودن آمارهاي اقتصادي اميدوارتر کند. اين اتفاق زماني کاملا محقق مي شود که مرکز آمار بدون هيچ گونه پنهان کاري روند انتشار نرخ تورم در سال جاري را دوباره از سرگيرد و همچنين سبد هزينه اي محاسبه نرخ تورم هر دهک را براي شفاف سازي بيشتر منتشر کند.
جمهوري اسلامي:تنها راه نجات انقلاب مصر
«تنها راه نجات انقلاب مصر»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛قاهره و شهرهاي مختلف مصر، اين روزها شاهد تظاهرات مردم هستند، مردمي كه با اين تظاهرات و تجمعات، خشم و اعتراض خود را نسبت به عملكرد و سياستهاي شوراي نظامي حاكم ابراز ميدارند. تظاهر كنندگان كه از گروهها و احزاب سياسي گوناگون و اقشار متنوع ميباشند، با سر دادن شعارهايي ميگويند دولت دست نشانده نظاميان بايد بركنار شود.
دور جديد ناآراميهاي مصر كه از اواخر ماه گذشته و در اعتراض به انتصاب "كمال الجنزوري" به سمت نخستوزير آغاز شد تاكنون به كشته شدن 16 نفر و زخمي شدن 928 نفر منجر شده است.
برخورد وحشيانه مأموران وابسته به شوراي نظامي حاكم با معترضين و سركوب خونين تظاهرات مسالمت آميز مردم نشان داد كه انقلاب مصر هنوز به ثمر نرسيده و ديكتاتوري از اين كشور رخت بر نبسته است.
اين حوادث، تأكيدي بر اين نكته بود كه نگراني مردم مصر از سرنوشت انقلابشان بيمورد نبوده و دستهائي در تلاش هستند تا مسير اين انقلاب را سد كرده و يا جهت آنرا به سمت و سوي مورد نظر خود منحرف سازند و در نهايت رژيم درحال احتضار را از مرگ نجات دهند.
اكنون اين صحنه سازي آشكارتر ميشود. شوراي نظامي، كه اكثر قريب به اتفاق اعضاي آن را مبارك، ديكتاتور مصر منصوب كرده، با تمام توان وارد ميدان شده است تا از بروز دگرگونيهاي اساسي در صحنه سياسي مصر كه خواست قاطبه مردم اين كشور است جلوگيري كرده و چارچوب نظام گذشته را حفظ كند.
ترديدي نيست كه هيات حاكمه كنوني مصر در اين زمينه از سوي غرب و رژيم صهيونيستي تحت فشار قرار دارد. آمريكا، رژيم صهيونيستي و متحدان اروپايي آن كه از تحولات اخير مصر و از دست دادن متحد اصلي خود در منطقه متضرر گرديده و ضربه سختي را متحمل شدهاند شديداً در تكاپو هستند تا در تعيين حكومت آتي مصر ايفاي نقش كرده و از روي كار آمدن جريانهائي كه تابع سياستها و نظرات غرب نيستند جلوگيري نمايند. اكنون تنها چشم اميد قدرتهاي خارجي و صهيونيستها براي پيشبرد اهداف خود، به نظاميان حاكم بر مصر است.
ارتش مصر به دليل سابقه تاريخي و نقش مهمي كه در چند جنگ گذشته اين كشور با رژيم صهيونيستي داشته از جايگاه ويژهاي در جامعه مصر برخوردار است. با اينحال سران و فرماندهان فعلي ارتش كه منصوب رژيم مبارك هستند، از آنجا كه با نظرات و سياستهاي رژيم سابق همسوئي دارند، بطور طبيعي از ويژگيهائي منطبق با آنچه در گذشته داشتند برخوردار نيستند. نقش ارتش فعلي مصر را در حفظ بنياد و اساس رژيم مبارك به مدت 30 سال نبايد ناديده گرفت. اين ارتش اگرچه در خيزش عمومي سال گذشته مردم مصر تا حدودي خود را بيطرف نشان داد ولي اين موضعگيري نه از روي اختيار بلكه از روي اجبار بوده است. ارتش مصر، زماني كه گستردگي مخالفتهاي مردمي با مبارك و همچنين قطع حمايت غرب از وي را مشاهده كرد، دريافت كه حمايت از مبارك بيفايده است و به اين دليل خود را كنار كشيد.
همين نظاميان اكنون، نقش ديگري برعهده گرفتهاند. وظيفهاي كه درحال حاضر به عهده گروه نظامي حاكم بر مصر قرار داده شده اين است كه به مردم مصر بگويند انقلاب تمام شده است و بايد از خيابانها به خانه هايشان باز گردند. آنها درصدد هستند به مردم مصر اين پيام را برسانند كه اگر براي ادامه انقلاب اصرار داشته باشند با مشت آهنين ارتش مواجه خواهند شد. صحنههاي تكان دهندهاي از ضرب و شتم وحشيانه تظاهر كنندگان در حوادث روزهاي اخير، نه تنها رويدادهائي غيرمنتظره نبودند بلكه اقدامي كاملاً حساب شده بود تا تصميم ارتش به مردم تفهيم گردد و همه بدانند در مقابل نظاميان بايد تسليم شوند و دست از خواستههاي خود بردارند.
در اين ميان، نقش برخي گروهها از جمله گروه
اسلامگراي اخوان المسلمين را در دادن ميدان به نظاميان براي پياده كردن
اهداف مذكور نبايد ناديده گرفت. گروه اخوان المسلمين كه در انتخابات اخير
اكثريت را در مجلس كسب كرده، موضع گيريهاي تعجب برانگيز در قبال حوادث
اخير داشته است. اين گروه، ضمن حضور در تظاهرات، اعلام كرده است اعتراض
عليه شوراي نظامي حاكم را به مصلحت نميداند!
اين نوع برخورد از سازماني كه سابقه چندين دهه مبارزه با رژيمهاي گذشته مصر را داشته است تعجب برانگيز و دور از انتظار است.
اينگونه رفتارها و همچنين مواضع مسئولان اين گروه مبني بر پاي بندي به توافقهاي سازش با رژيم صهيونيستي اين شائبه را به وجود آورده است كه اخوانيها براي رسيدن به قدرت حاضرند اصول را ناديده بگيرند هرچند برخي نيز معتقدند اين موضع گيريها مقطعي است و در آينده كه جايگاه اين گروه در قدرت مستحكم شد، نظرات و مواضع اصلي خود را بروز خواهد داد. احتمال سوم نيز اينست كه اخوانيها با برخي اقدامات افراطي شركت كنندگان در تظاهرات اخير موافق نيستند و آن را به مصلحت انقلاب نميدانند.
آنچه درحال حاضر مشخص است اين است كه انقلاب مردم مصر به نتيجه نهائي نرسيده و اينكه تظاهر كنندگان عنوان "بازگرداندن حيثيت" را براي تظاهرات جمعه گذشته خود برگزيدند، مؤيد اين واقعيت است كه انقلاب مصر زماني به نتيجه مطلوب خواهد رسيد كه قدرت دردست منتخبين واقعي ملت باشد و دست نظاميان از دخالت در مقدرات سياسي مردم مصر كوتاه شود. اين هدف، هنگامي محقق خواهد شد كه جوانان انقلابي حاضر در صحنه از حمايت اخوان المسلمين برخوردار باشند و نظر موافق ساير فعالان سياسي مستقل را نيز جلب نمايند. اخوان المسلمين نيز براي حفاظت از دستاوردهاي انقلاب و دور ساختن خطر نظاميان از آينده حاكميت ملت، به نيروي جوانان انقلابي نيازمند است. بنابر اين، تنها راه نجات انقلاب مصر از خطر انحراف، وحدت نيروهاي انقلابي و احزاب مستقل از جمله اخوانالمسلمين است، راهي كه قطعاً دشمنان زيادي دارد.
رسالت:هنر و مهارت روشنفكري جديد!
«هنر و مهارت روشنفكري جديد!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛اين روزها شاهد نامه پراكني شماري از افراد وابسته به جريان روشنفكري به بهانه نقد نظام و رهبري هستيم. وجه مشترك اين نامهها هنر و مهارت نويسنده در طراحي دروغ، تهمت و افترا در ظرف اهانت، فحاشي و هتاكي است. اين نامه پراكنيها زينت بخش صفحات اول سايتهاي ضد انقلاب، بيبيسي و راديو آمريكاست. حجم فحاشيها و هتاكيها به قدري است كه حتي از حوصله درج رسانههاي دشمن نيز خارج است. لذا آنها مجبور ميشوند اين فحشنامهها را خلاصه كنند و قدري از آن بكاهند تا مخاطب تحمل خواندن آن را پيدا كند.
اخيرا عبدالكريم سروش نامه جديدي نوشته و همان مهارت و هنر فحاشي و هتاكي را به شيوهاي ديگر به نمايش گذاشته است.
او سخن از "نقد پذيري" و "آشتي ملي" به ميان آورده است. حال آنكه خوب ميداند ادب نقد و نقادي با فحاشي و ناسزا قابل جمع نيست.
همچنين اگر كسي سر آشتي داشته باشد دهان به ناسزا نميآلايد. نگارنده كه در دهه 70 نقدي به آثار قلمي سروش داشتم از سوي وي كه اكنون عَلَم نقادي و نقدپذيري را بر دوش دارد حتي يك سطر پاسخ نديدم بعدها مجموعه اين نقدهارا تحت عنوان "نقدهاي بيپاسخ" به دست چاپ سپردم.
بهتر آن ديدم در پاسخ به نقد خارج از ادب و نزاكت او و برخي شاگردانش در داخل مطالبي را قلمي كنم شايد در كوچه پس كوچههاي ذهن وي ذرهاي انصاف و عدالت مانده باشد تا از بيراههاي كه او و دوستانش را كه قلم به تهمت و ناسزا ميآلايند، برگرداند.
1- وقتي قوه خشم وغضب در شما غلبه دارد دست به قلم نبريد. چرا كه از شما بر سطور كاغذ مطالبي ميرود كه كمترين نشانه عقلانيت در آن يافت نميشود.
2- وقتي قوه حرص، طمع به قدرت و حب جاه در درون شما غليان دارد دست به قلم نبريد چرا كه مكتوب شما فرياد ميزند انصاف نداريد و بر سبيل حق نمينويسيد. جنود شيطاني در درون شما منزلت شما را از يك "متفكر ديني" و "منتقد حكومت" به جايگاه مزدوران شيطان بزرگ يعني آمريكا فرو ميكاهد و مكتوب شما شايستگي آن را پيدا ميكند كه فقط از راديو آمريكا و راديو بي بي سي قرائت شود و راهي به رسانههاي اهل ايمان پيدا نكند.
3- وقتي ايمان به "مدرنيسم" در شما ملكه شده است از اين منظر به نقد دين، حكومت ديني و حاكمان ديني همت نگماريد. مدرنيسم شما را به دره كفر، نفاق و الحاد انداخته است و سمومات آن در ذهن و قلب شما باقيمانده ايمانتان را ـ كه مديون معاشرت با علماي دين و آزادگان بوديد ـ فاسد ميكند.
اين حالت شما را به فحاشي و هتاكي وا ميدارد و
عقلانيت شما را زايل ميكند. نقد ولايت فقيه از مسير فحاشي به ملت و علما و
مراجع ممكن نيست. نقد ولايت فقيه از بستنشيني در رسانههاي صهيونيستي و
كارت
زدن بهنگام در بيبيسي و راديو آمريكا براي خوردن يك لقمه نان حرام در
نميآيد. اعلام جنگ، با ايمان مردم به ولايت فقيه كه در جان ملت ايران
ريشهاي به بلنداي تاريخ انبياي الهي بويژه پيامبر اكرم (ص) دارد كار
بيهودهاي است. اين ايمان هر سال در ماه محرم در روزهاي عاشورا و تاسوعا با
گريه مومنين بر مصائب كربلا تجديد ميشود و با خون مقدس امام حسين (ع)
ممهور ميشود و آمريكاييها نميتوانند با هيچ ترفندي از ترفندهاي نبرد نرم
آن را از بين ببرند.
4- آقاي سروش در اين نامه اظهار نگراني كرده است كه روزي اين آب و خاك به مهلكه و مخمصه بيگانگان افتد. بيبيسي هم اين نگراني را با آب وتاب واتاب داده است. اگر كمترين تعقل و تامل در اين گفتار بود آيا تفوه به چنين سخني صورت ميگرفت؟ مگر ميشود از رسانه بيبيسي ارگان روباه پير استعمار و همدست جنايتكار آمريكا اظهار نگراني كرد كه روزي مملكت به مخمصه بيگانگان افتد؟
اگر چنين روزي فرا رسد خصم ما همان آمريكا و انگليس هستند شما به خاطر دلسوزي براي ملت، رفتهايد از زبان خصم ملت ايران اين نگراني را ابراز ميداريد؟! شما با اين همه درك و فهم، ولايت فقيه را در نظام ما كه مورد تائيد ملت و تائيد برگزيدگان ملت در مجلس خبرگان رهبري است نميپذيريد اما ولايت اوباما و آقاي كامرون را ميپذيريد و از زبان آنها با ملت ما سخن ميگوييد. شما در روز قيامت در پيشگاه خداوند متعال چگونه پذيرش ولايت كفار و مشركين را بر عدم قبول ولايت موحدان و احرار عالم توجيه ميكنيد؟!
شما رابطه امت و امامت را كه از ايران اسلامي كشوري آزاد، آباد، مستقل و پيشرفته ساخته است "استبداد ديني" نام نهادهايد، اما رابطه خودتان با آمريكا و انگليس را كه چيزي جز وطنفروشي و پشت كردن به ملت نيست با ژست روشنفكري جديد، "آزادي" و "آزادگي" تلقي ميكنيد. اين توهين به شعور ملت ما كه دماغ ابرقدرتها را به خاك ماليدند نيست؟! اين توهين به شعور خودت كه بيبيسي از تو به عنوان "متفكر ديني" ياد ميكند نيست؟!
آن وقت با همين درك از شعور سياسي، بر طبل آشتي ملي ميكوبيد؟!
آيا معني آشتي ملي يعني آشتي با آمريكا و انگليس؟!
آيا
معني آشتي ملي يعني ناديده گرفتن ستم تاريخي به ملت كه از سوي آمريكا و
انگليس طي يك صد سال گذشته صورت گرفته است؟! آيا معني آشتي ملي يعني ناديده
گرفتن هويت ديني و ملي و رفتن زير پرچم مدرنيسم و سربازي كردن براي
اردوگاه سرمايهداري غرب؟! آيا معني آشتي ملي يعني اعلام جنگ با ولايت فقيه
به عنوان حسين زمان و رفتن زير خيمه يزيد زمان يعني آمريكا و انگليس و
مدام هتاكي و فحاشي عليه ملت؟!
اين هنر و مهارت روشنفكري جديد و وابسته به زعامت سروش و شركا در حلقه لندن چيز تازهاي نيست. شاه و خواهرش اشرف و قبل از آن رضا خان در طول 50 سال سلطنت جابرانه خيلي شرافتمندانهتر از اين جماعت اين مهارت را نشان دادند.
- آيا سروشيسم يعني اهانت به مقدسات مردم؟
- آيا سروشيسم يعني فحاشي به منتخبان ملت؟
- آيا سروشيسم يعني اهانت به مقدسات ديني؟
- آيا سروشيسم يعني پرستش مظاهر مدرنيسم به قيمت كفر به قرآن و اسلام؟
- آيا سروشيسم يعني پشت به ملت و خدمت به كارتلها و تراستهاي سرمايهداري غرب؟
- آيا سروشيسم يعني عملگي در ويرانههاي ليبراليسم به قيمت وطنفروشي؟
- آيا سروشيسم يعني به حراج گذاشتن شرف و اعتبار روشنفكري ملي و ديني؟
اگر ملت ميخواست "منطق سروشيسم" را بپذيرد اصلا
انقلاب نميكرد. اگر ملت ميخواست "ايمان سروشيسم" را بپذيرد سرود اني سلم
لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم را در 8 سال دفاع مقدس براي تجديد بيعت با
امام حسين (ع) و يارانش را همنوايي نميكرد.
جريان روشنفكري در كشور و
نيز خارج كشور سياهترين روزهاي خود را ميگذراند و اگر به خود نجنبد
"ادبيات سروشي" آنچنان آبروي روشنفكري را خواهد برد كه بوي عفونت آن سراسر
تاريخ روشنفكري ايران و جهان را خواهد گرفت.
مردم سالاري:روياي دولت براي مجلس
«روياي دولت براي مجلس»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛مخالفت دولت با تغيير قانون بيمه بيکاري توسط نمايندگان مجلس شوراي اسلا مي، جديدترين مصداق از مخالفت هاي دامنه دار دولت با طرح هايي است که توسط نمايندگان مجلس تهيه، تدوين يا تصويب مي شود. اين موضوع ديروز در روزنامه ايران ارگان رسمي دولت با تيتر درشت «وعده هاي بدون پشتوانه» که اشاره اي به پيامدهاي تصويب طرح فوق در مجلس بود بازتاب يافت.
در مورد اين موضوع چند نکته قابل ذکر به نظر مي رسد:
1-
آيا مي توان آنچه را نمايندگان در قالب يک طرح در مجلس مطرح کرده اند «
وعده هاي بدون پشتوانه» توصيف کرد؟ اين امر نيازمند بررسي دقيق است.
اما پرسش مهمتر اين است که به راستي دولت تا به حال هيچ وعده بدون
پشتوانه اي نداده که اينچنين در اين مورد موضع گيري مي کند؟ واقعا مردم
با ديدن تيتر درشت «وعده هاي بدون پشتوانه» بيشتر به ياد وعده هاي دولت مي
افتند يا مجلس؟
2- يکي از نمايندگان مجلس شوراي اسلا مي ديروز موضوع
جالبي را مطرح کرد. او از انتقادات معاون پارلماني دولت نسبت به طرح بيمه
بيکاري ابراز تعجب کرد و گفت که مگر دولت قصد ندارد 2/5 ميليون شغل
ايجاد کند؟ با ايجاد 2/5 ميليون شغل که ديگر بيکاري نمي ماند که دولت
نگران بيمه بيکاري آنها باشد! در اين سخن، طنز ظريفي است که مي گذاريم و
مي گذريم...
3- چرا دولت هر بار که طرحي را در مجلس موافق نظرات خود نمي داند به شدت عليه آن موضع گيري کرده و با بهره گيري از رسانه هاي خود، طرح نمايندگان مجلس را عامل ضربه زدن به اقتصاد و مردم معرفي مي کند؟ در اينجا قصد دفاع از طرح نمايندگان را ندارم اما به طور کلي چه کسي بايد تعيين کند که طرح نمايندگان مجلس به نفع مردم است يا آنچه دولت مي گويد؟ طي سال هاي اخير همواره هر آنچه توسط نمايندگان مجلس مطرح شده و مورد پسند دولت نبوده، دولت به شدت عليه آن موضع گيري کرده است. تمايل دولت به وجود مجلسي مطيع و در خط دولتمردان، ديگر موضوعي نيست که براي مردم، ناشناخته باشد. جالب اينجاست که چنين برخوردي از سوي دولتمردان، با مجلسي صورت مي گيرد که اکثريت آن در اختيار اصولگرايان است.
4- از همين نکات مي توان بيشتر به دورخيز دولت براي انتخابات مجلس نهم پي برد. حاميان دولت از اين جهت در پي کسب کرسي هاي بيشتري در مجلس نهم هستند که در صورت تحقق اين رويا، نه تنها ديگر در اين مجلس رويايي، از اصلا ح طلبان خبري نخواهد بود بلکه اصولگرايان ميانه رو هم که از وکيل الدوله بودن پرهيز دارند در اين مجلس اکثريت نخواهند داشت و آنگاه دولت با حمايت وکيل الدوله ها، هرطرحي که تمايل دارد در مجلس پيش خواهد برد و در آن مجلس از هرگونه نظارت و مخالفت هم- هرچند نصفه و نيمه و ناقص- ديگر خبري نيست و آن مجلس مطلوب حاميان دولت است.
اما تشکيل مجلسي که واقعا خود را در راس امور بداند، مي تواند اين خواسته حاميان دولت را نقش برآب کند. تشکيل چنين مجلسي دو پيش نياز مهم دارد: نخست، ثبت نام کساني که مجلس را در راس امور مي دانند اعم از اصلا ح طلب و اصولگرا براي شرکت در انتخابات آتي مجلس و دوم افزايش ميزان مشارکت مردم در انتخابات به منظور تشکيل مجلسي توانمند که البته بررسي دومين پيش نياز اين موضوع نيازمند فرصت ديگري در ايام نزديک به برگزاري انتخابات مجلس نهم است.
تهران امروز:بنبست
«بنبست»عنوان يادداشت روزي روزنامه تهران امروز به قلم امير دبيريمهر است كه در ان ميخوانيد؛اين روزها همه با معضل آلودگي شديد هوا دست و پنجه نرم ميکنند، بيمار ميشوند، سر درد ميگيرند، خلقشان تنگ ميشود، آسيبهايي ميبينند که صدايش چند سال ديگر در ميآيد و هيچ کس کاري نميکند و اغلب هم مردم به ناچار سعي ميکنند با اين معضل و درد جانکاه کنار بيايند. همگان در برابر آن، دستها را به علامت تسليم بالا بردهاند. برخي هم ديگران را از طرح موضوع نهي ميکنند زيرا موجب يادآوري مشکلي ميشود که ظاهرا به زعم برخي قابل حل نيست! جالبتر اينکه عدهاي اين آلودگي را جبر طبيعي و خارج از کنترل و مديريت ميدانند! به گفته يکي از مسئولان شهري اگر تعداد خودروهاي داخل شهر را ضرب در قطر لولههاي اگزوز آنها کنيم ميتوان گفت به طور 24 ساعته اگزوزي با قطر 7 کيلومتر در حال پمپاژ مونواکسيدکربن و ديگر آلايندههاي زيستمحيطي در هواي تهران است. اينگونه تصويرسازي به خوبي نشان ميدهد که با چه معضل بزرگي دست به گريبان هستيم. به نظر ميآيد از منظر مديريتي نهادهاي مسئول در قبال اين مسئله مهم دچار نوعي «انفعال گسترده» و «ناهماهنگي عميق» شدهاند که نيازمند واکاوي است. به همين منظور بايد چند دليل که موجب وضعيت بنبست گونه در مواجهه با معضلات و مشکلات ميشود را بر شمرد و محل بحث قرار داد و حتي در برخي موضوعات ديگر نيز آن را تعميم داد زيرا اصل بر اين است که در کشور ما نبايد با وضعيت بنبست گونه مواجه شويم و براي هر مشکلي و معضلي راه برون رفتي بيابيم.
1 - واقعيت گريزي:
در سطح فرهنگي نوعي واقعيتگريزي عميق در سطح شناختي و رفتاري ما وجود دارد. اساسا واقعيتها اگر تلخ و گزنده باشند خيلي سخت با پذيرش ما مواجه ميشوند. در گام اول سعي ميکنيم خود را به خواب زده و آن را نبينيم.
اگر تکانهها و هشدارها زياد شد سعي ميکنيم آن را انکار کنيم و اگر انکار نتيجه نداد سعي ميکنيم موضوع را کم اهميت جلوه دهيم و ديگران را از بزرگنمايي نهي کنيم و اگر اين هم نتيجه نداد به دنبال مقصر و مجازات آن ميرويم و به تنها مسئلهاي که نميانديشيم «حل مسئله» است.
در ماجراي آلودگي هوا هم دلايل متنوعي فهرست شده است مانند: بارش کم باران، پديده وارونگي هوا، تعداد زيادخودروها و موتورسيکلتها، کمبود شبکه حمل و نقل عمومي، بيکيفيتي بنزين مصرفي در کشور، وجود کارخانههاي و واحدهاي صنعتي آلاينده در تهران و حومه آن و... آيا تاکنون سهم هر يک از عوامل مذکور در آلودهسازي هواي تهران مشخص شده است ؟
تا بتوان براي آن راهحل پيدا کرد متاسفانه به خاطر واقعيتگريزي پاسخ منفي است و هر دستگاهي سعي ميکند به جاي توجه به واقعيت صرفا با نگاه به منافع و مسئوليتهاي خود واقعيت را تحريف کرده و توپ را به زمين ديگري اندازد.
2 -ناهماهنگي
غلبه به مشکلات و معضلات بزرگ همواره به همتهاي بلند و همکاري و همدلي زياد نيازمند است. با رويکردهاي بخشي و جزئي نگر و تنگ نظرانه نميتوان بر مشکلات بزرگ غلبه کرد.
مشکل آلودگي هوا را هيچ دستگاه و نهادي به صورت يکجانبه حتي بهطور موقت نميتواند حل کند. همه نهادهاي ذيربط نيازمند همکاري و هماهنگي با يکديگر هستند.
البته اين هماهنگي الزاماتي دارد که در حال حاضر فراهم نيست از جمله اينکه نهادهاي مسئول بجاي مقصر معرفي کردن يکديگر بايد به فکر حل مسئله باشند و تمام توان خود را در اين مسير بهکار گيرند. همچنين مقابله با آلودگي هوا نيازمند تشکيل ستاد فرماندهي و تعيين فرمانده و مديريت جهادي است.
مسئله يک مسئله لوکس و فانتزي نيست مسئله تهديد جان گنجشکها و کلاغها و پژمردگي گلهاي لاله و گلايل نيست که البته اين جانداران هم در جاي خود مهم هستند مسئله به حيات و ممات انسانهايي بازميگردد که در اين شهر زندگي ميکنند وحق سالم زيستن دارند و بيتوجهي يا کمتوجهي به آن موجب ضمان قانوني و شرعي است از اين رو همه نهادها و مديران ذيربط بايد به اين مسئله بهعنوان يک امر مهم نگاه کرده و از تدابير متخده تبعيت کنند.
3 - انفعال و تسليم
بزرگترين آفت مديريت تسليم شدن و انفعال در برابر مشکلات و مسائل است. در موضوع آلودگي هوا در بين برخي از مسئولان و نهادها چنين وضعيتي مشاهده ميشود که بايد از آن نجات يافت.
اگر برخي تصميمهاي شتابزده و غير کارشناسي در حوزههايي مثل اقتصاد نتايج ناگوار داشته نبايد از اتخاذ تصميمهاي سنجيده ترسيد چرا کساني تصور ميکنند بسياري از مشکلات از جمله آلودگي هوا را بايد تحمل کرد و هزينههاي آن را پرداخت؟ و راهحلي براي آن وجود ندارد؟
تجارب جهاني به ما راه ديگري نشان ميدهد. بسياري از شهرها جمعيت بيشتري از ما دارند؟ تعداد خودرورهاي بيشتري نيز در آن شهرها وجود دارند و حتي تردد ميکنند و از تهران هم به مراتب صنعتيتر هستند اما اينچين ساکنانشان با آلودگي هوا دست و پنجه نرم نميکنند؟
آيا نبايد از اين تجارب استفاده کرد؟ آيا نبايد روحيه ضعف و انفعال و تسليم و بياعتنايي به تجربههاي ديگران به کنار گذاشت و با عقل و تدبير و شهامت و شجاعت با معضلات و مشکلات مواجه شد؟ پاسخ روشن است شهروندان تهراني از مديران و مسئولان در همه بخشها انتظار دارند با مسئله آلودگي هوا به شکل ديگري برخورد شود به گونهاي که تهران شهر پرخطري براي زيستن نباشد.اين انتظاري حداقلي است.
حمايت:با پای راست وارد شوید!
«با پای راست وارد شوید!»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛یکی از آداب یا بهتر است بگویم مستحبات ورود به «مسجد» این است که با پای راست وارد این مکان مقدس شویم. اصولا در دین مبین، دست راست و پای راست نشان فلاح ورستگاری است وبه همان نسبت پای چپ و دست چپ ابزاری برای گرفتن سرنوشت شوم انسان.این مقدمه ظاهرا غیر مرتبط با مباحث سیاسی مطرح شد تا به موضوع مهمی اشارت باشد. این روزها بحث داغ ثبت نام داوطلبان نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی را در پیش داریم.
کلید پرشورترین انتخابات آخرین سال دهه نود با ثبت نام داوطلبان زده شد وانتظار میرود فضای کشورهم به صورت جدیتری به سمت انتخابات وبحث های سیاسی پیش رود. اما نکته مهمی که باید به داوطلبان حضور در خانه ملت از همین ابتدای راه تذکر داد این است که سعی کنند وقتی وارد مکانهای تعریف شده برای ثبت نام مراجعه میکنند با پای راست وارد شوند. این توصیه به ظاهر دینی، در واقع یادآوری این نکته مهم است که «مجلس» هم مانند مسجد، مکان مقدسی است.
مکانی برای خدمت به خلق در لوای اطاعت از خالق. همانگونه که در مسجد از هرگونه خطا وگناه پرهیز میکنیم در مجلس هم باید از هرخطا ولغزشی دوری جست. افرادی که این روزها برای ثبت نام و اعلام نامزدی شان در انتخابات مجلس مراجعه میکنند از این نکته مهم غفلت نکنند که خواسته یا ناخواسته وارد میدانی بزرگ از میدانهای امتحان الهی قرار گرفتهاند.
اگر از هم اکنون خود را برای این آزمون بزرگ الهی آماده نکنند مردود الهی می شوند وگویی با پای چپ وارد شدهاند، پای چپی که ورود با آن به مسجد مکروه است. از دیگر سو این اشاره، یادآوری این نکته هم برای ثبت نام کنندگان هست که اگر ملت به آنها لطف کرده ویک صندلی سبز را در اختیارشان گذاشتند، پس از ورود، یادشان باشد به مسجد وارد شدهاند.
پس باید حرمت وقداست آن را به خوبی حفظ کنند. هر مرد وزن ایرانی که این روزها نیت ثبت نام در انتخابات مجلس را میکند، باید این نیت فقط برای رضای خدا باشد. اگر رضای خدا با رضای دیگری، مخلوط شد یا فقط برای رضای دیگری وحب دنیا حتی وارد فضای ثبت نام شدیم بی شک بعد از ورود هم عبادت خوبی نخواهیم کرد. ورود به مجلس مانند ورود به مسجد آداب خودش را دارد. باید از پلشتیهای روحی طهارت داشت ووضوی اخلاص گرفت. باید به جماعت اندیشید واز تک روی در مسجد که مکروه است جلوگیری کرد. در مسجد حرف از دنیا زدن مکروه است، در مجلس هم باید هرچه از دنیا میگوییم برای رضای خدا وتامین معاش بندگان خدا باشد.
اگر همه آنهایی که این روزها داوطلب نمایندگی مجلس میشوند فقط به رضای الهی فکر کنند واز اعماق جان برای اعتقادشان پای در این راه پر خطر بگذارند آن وقت در مجلس نهم شاهد شکوفایی وپیشرفت واقعی کشور خواهیم بود. آن وقت از تنشهای بی جا وکشمکش های مضر خبری نخواهد بود، چه آنکه نمازگذاران در مسجد از مجادله ودعوا وجنگ پرهیز میکنند.م
سجد به امر خداوند محلی است برای الفت مومنین البته اگر مسجد، خدایی باشد ونه مسجد ضرار. مجلس شورای اسلامی هم اگر با نمایندگانی مخلص، مومن، بی ادعا، پرتلاش ومتخصص پر شود میشود مسجدی پر از لطف ووحدت وخدمت.قرنها این مردم شریف، دنیا و آخرت خوب خود را از مساجد داشتهاند، آنهایی که داوطلب نمایندگی مجلس هستند فقط به نیت ورود به مسجد، پای بگذارند...
آفرينش:از بهارعربي تا زمستان روسي
«از بهارعربي تا زمستان روسي»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه رد آن ميخوانيد؛موج اعتراضات مردمي در سراسر جهان گويا قصد فروکش کردن ندارد و قاره به قاره و کشور به کشور در حال اشتعال است. حرکت هاي اعتراضي از تونس آغاز شد و در ميان اعراب "بهار عربي" را به بارآورد، بعد از آن اروپا را با چاشني "بحران اقتصادي" درنورديد و به سراغ آمريکا رفت. در آنجا خود را با نام قيام "والستريت" معرفي کرد و همين طور مدام به اين سو و آن سو مي رود.
در دوهفته اخير هم سر از روسيه درآورد. جايي که به رغم پيشرفت هاي فراوان در عرصه هاي تکنولوژي و اقتصاد، همچنان حکومت اصالت خودمختاري خود را از زمان شوروي سابق و دوران خشن کمونيست حفظ کرده است. در دومين تظاهرات اعتراضي مخالفان ، قريب به 100 هزار نفر تنها در شهر مسکو به خيابان ها ريختند و عليه ولاديمير پوتين نخست وزير روسيه و حزب حاکم " روسيه متحد " شعار دادند. اين حرکت مردمي بزرگ ترين تظاهرات اعتراضي در روسيه در 20 سال اخير بوده .
دغدغه حضور مردم در تظاهرات و مطالبه آنها از حکومت دقيقا همان چيزي است که تظاهر کنندگان کشورهاي مختلف عربي در يک سال اخير خواستار آن شده اند. حضور در عرصه هاي سياسي، مداخله در امور کشور به عنوان يک شهروند فعال، شرکت در فعاليت هاي اقتصادي و... . اما به دلايل متعدد نمي توان انتظار داشت که نتيجه اين تحولات شبيه هم باشد.
اولا بايد توجه داشت که عامل مهمي که در تحولات عربي نقش بسزايي داشت رشد و افزايش استفاده از اينترنت و رسانه هاي خارجي بود. مردم کشورهاي عربي با مشاهده امکانات و امتيازات زندگي شهروندان در ديگر کشورها، به مقايسه وضعيت خود با آنها پرداختند و متوجه حقوق غصب شده خود توسط حکومت شدند. اما اين در مورد روسيه صادق نيست. چون مردم روسيه سال هاست که به سبب پيشرفت و رشدي که کشورهاي اروپايي داشته اند از امتيازات و فناوري هاي مدرن در زندگي روزمره استفاده مي کنند و کمبودي به لحاظ مقايسه خود با ديگر کشورهاي غربي احساس نمي کنند.
ثانيا مقايسه نيروهاي معترض در کشورهاي عربي با معترضين روسي حائز اهميت است. در انقلاب هاي عربي معترضين را قشري جوان و باطراوت سرشار از شور و هيجان تشکيل مي دادند که ازهيچ چارچوب و قانوني براي ابراز اعتراضات خود تبعيت نمي کردند و تخريب و تسخير و آتش کشيدن نهادهاي حکومتي سرلوحه کارشان بود. اما در روسيه قشر معترض به لحاظ داشتن روحيات اعتراض آميز جمعيتي پير و کند تلقي مي شوند که اوج اعتراضات خود را در قالب راهپيمايي و توهين به شخص پوتين پيگيري مي کنند. لذا نمي توان انتظار تحولي عظيم و سريع را از آنها داشت.
ثانيا، يک صبغه و ريشه تاريخي گريبان گير مردم روسيه مي باشد که نمي توانند به راحتي خود را از آن خلاص کنند. تاثير گذاري کمونيست در دوران اتحاديه جماهير شوروي به حدي بود که مردم به عنوان ابزار حکومت تلقي مي شدند و هيچ نقشي در اداره حکومت براي آنها در نظر گرفته نشده بود و پس از فروپاشي هم، درگير شدن در جنگ سرد و اختصاص دسترنج کشور و ملت براي پيشرفت هاي نظامي، مانع از رشد نهادهاي اجتماعي مستقل در روسيه گرديد و مردم همواره خود را پيرو سياست هاي طبقه حاکم يافته اند.
نبود نهادها و سازمان هاي مردمي تعديل کننده قدرت در روسيه سبب شده تا حزب حاکم به صورت مستقل وبدون پاسخگويي در مقابل اقشار جامعه به سياست هاي خود بپردازد و مانع از حضور تاثير گذار مردم در تصميمات سياسي گردد. البته نمي توان از نقش درآمدهاي نفتي دولت روسيه نيز چشم پوشي کرد. هرچند که افزايش درآمدهاي روسيه در ده سال اخير باعث افزايش سطح رفاه مردم اين کشور گرديده اما ميزان پاسخگويي دولت را نسبت به مردم کاسته است و حکومت را به سمت اقتدار گرايي سوق داده است. به هرحال اعتراضاتي که درروسيه رخ داده است اگر نتواند تحولي عظيم در ساختار قدرت ايجاد کند حداقل موجب واکنش سياستمداران روسيه خواهد شد . اعلام بررسي مجدد آراي انتخابات و دادن مجوز راهپيمايي اعتراض آميز به مردم نمونه هايي از اين واکنش ها مي باشد.
ملت ما:اهداف كلان اقتصادي و سند چشمانداز
«اهداف كلان اقتصادي و سند چشمانداز»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم وحيد شقاقي است كه در آن ميخوانيد؛نگاهي به سند چشمانداز جمهوري اسلامي ايران نشان ميدهد ايران 1404 هجري شمسي (2025 ميلادي)، كشوري توسعهيافته با جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوري در سطح منطقه آسياي جنوب غربي و با هويت اسلامي و انقلابي، الهامبخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بينالملل تصوير شده است.
لذا همانگونه كه از محتوي سند مشخص است توسعهيافتگي و دستيابي به جايگاه اول قدرت اقتصادي در بين كشورهاي آسياي جنوبغربي به عنوان اهداف اولويتدار ذكر شده است.با توجه به مقايسه تطبيقي اهداف كلان اقتصادي كشور با كشورهاي منطقه و نيز ظرفيتها و توانمنديهاي موجود، براي شاخصهاي كليدي اقتصاد اهداف زير قابل تصوير است كه بايد با عزم ملي و برنامهريزي مدبرانه و طبق رهنمودهاي مقام معظم رهبري با حركتي جهادگونه نسبت به تحقق آنها گام برداشت:
1- افزايش قدرت اقتصادي و دستيابي به توليد ناخالص داخلي بالغ بر 2 هزار ميليارد دلار به عنوان يكي از مهمترين اهداف اقتصادي بايد سرلوحه اقدامات و برنامهريزيها قرار بگيرد. طبق آمار منتشره بانك جهاني در سال 2010 ميلادي، قدرت اقتصادي ايران درحدود 407 ميليارد دلار (به روش جاري) ذكر شده كه جايگاه بيست و ششم را در بين كشورهاي جهان به خود اختصاص داده است.
2- براي تحقق قدرت اقتصادي 2 هزار ميليارددلاري در افق چشمانداز نيازمند حداقل متوسط رشد اقتصادي سالانه 11درصدي هستيم كه اين امر لزوم برنامهريزي اصولي در بهرهبرداري بهينه از منابع و سرمايهها را ميطلبد.
3- بهبود رفاه ملي و افزايش آن به 30 هزار دلار (به روش قدرت برابري خريد) . درحال حاضر طبق آمارها قدرت برابري خريد كشور درحدود 11500 دلار است كه براي قرار گرفتن در بين كشورهاي توسعهيافته و بهبود وضع رفاه عمومي لازم است در افق چشمانداز، شاخص رفاه به 30 هزار دلار برسد.
4- افزايش جذب سرمايههاي خارجي و جذب حدود يكهزار ميليارد دلار سرمايهگذاري خارجي تا افق چشمانداز. بعبارت ديگر سالانه بايد بالغ بر 60 ميليارد دلار سرمايه خارجي جذب شود كه با توجه به ارقام فعلي كه حدود 4 ميليارد دلار است عزم جدي و تلاش همهجانبه در اين زمينه را ميطلبد.
5- بهبود سطح اشتغال و به تبع آن كاهش نرخ بيكاري به حدود 5 درصد كه تحقق اين امر ضرورت تغيير نگرش به اقتصاد توليدمحور و بسترسازي براي رفع موانع توليد را نيازمند است.
6- كاهش نرخ تورم به حدود 5-3 درصد. با توجه به اينكه طبق آخرين آمار بانك جهاني، تورم در كشور حدود 10 درصد بوده (سال 2010 ميلادي) و متوسط نرخ تورم طي دوره (2010- 2006) درحدود 15 درصد بوده است لذا لازم است با اتخاذ سياستهاي صحيح پولي، تلاش شود سطح نرخ تورم به حداكثر 5 درصد كاهش يابد.
7- با توجه به اينكه در حال حاضر صادرات كل مشتمل بر صادرات كالا (اعم از نفتي و غيرنفتي) و صادرات خدمات درحدود 100 ميليارد دلار است، لذا افزايش ارزش صادرات به 500 ميليارد دلار به عنوان يكي از اهداف اقتصادي در افق چشمانداز مدنظر است.
8- افزايش سهم صادرات كالا و خدمات به توليد ناخالص داخلي از 32 درصد كنوني به 40 درصد
9- افزايش سهم درآمد مالياتي دولت به توليد ناخالص داخلي از حدود 10 درصد كنوني به حداقل 15 درصد
10- بهبود شاخص فضاي كسب و كار و ارتقاي رتبه و جايگاه كشور و قرار گرفتن در بين 50 كشور اول جهان. لازم به ذكر است درحال حاضر وضع ايران در اين شاخص مناسب گزارش نشده و جايگاه 144 را به خود اختصاص داده است.
در خاتمه بايد اشاره شود كه تحقق اهداف كلان اقتصادي فوقالذكر همانگونه كه معظمله اشاره داشتند بدون جهاد اقتصادي ميسر نيست و لازم است سياستها و راهبردهاي اقتصادي كشور متحول شده و سياست توليدمحور و حمايت از سرمايهگذاري و توليد داخلي دنبال شود و تاحد امكان گلوگاههاي و ريشههاي اقتصاد سوداگرا حذف شود.
سياستهاي كليدي نظام در حوزه اقتصاد نظير سياستهاي كلي اصل 44، تشويق سرمايهگذاري و اشتغال با جديت دنبال شده و مبناي تصميمگيريها قرار بگيرند و از ظرفيت بينظير سرمايههاي انساني جوان و فعال در كشور به نحو احسن بهره گرفته شود.
شرق:سال 2011 و آنك انسان
«سال 2011 و آنك انسان»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حاتم قادري است كه در آن ميخوانيد؛براي كسي كه ارتباط اندكي با خبر و رسانه دارد، اين پرسش پيش ميآيد كه اصولا رويدادهاي سال 2011 ميلادي كدامهايند تا در اين ميان به انتخاب مهمترين آنها دست يازد. شايد هم اين كمخبري خود، نقطه مثبت ماجرا باشد، يعني آن رويدادهايي كه به گوش و چشم من رسيدهاند، لابد آنقدر مهم بودهاند كه منِ بيخبر را هم دربرگرفته است. البته بيخبري هنري نيست، آن هم در عصر اطلاعات! ولي از سوي ديگر به نظرم پرخبري و از همه چيز اندكي دانستن هم هنر و ارزشي كمتر از بيخبري/ كمخبري دربردارد.
گاه دستاندركاران همه گونه خبر و سايت و دادههاي محرمانه و غيرمحرمانه، حساسيت خود را به اين خبرها از دست ميدهند و بيشتر براساس منافع يا وظيفه خود، به خبرها نگاه ميكنند. البته در عصر رسانههاي گروهي و جمعي كه خبرها در حد بسيار وسيعي در فضا جاري هستند و هركدام ميخواهند توجه ما را به خود جلب كنند و بگويند، ما اهميت ديده شدن و شنيده شدن و بازگو شدن را داريم، هم مشكل كمي نيست.
ولي از آنسو، آدمي را تصور كنيد كه براي مثال از منطقه ييلاق وارد شهري ميشود كه با آن كمتر آشناست و آنگاه آنچه كه ميبيند و ميشنود، برايش حساسيت و برانگيختگي بسياري را دربردارد. اگر اينطور باشد، شايد ذايقه و نگاه آدمهايي كه يكجورهايي هم حس شهروندي نسبتا بالا دارند و هم كمخبرند - چيزي به تعبير منطقدانان و فلاسفه، دايرهِ مربع! - بهتر بتوانند بگويند مهمترين رويداد، كدامين رويداد است. اين نكته را هم اضافه كنم كه اين تعبير مهمترين رويدادها/ رويداد، كم مشكل ندارد. آخر اين رويداد براي چه كسي يا گروهي؟ تازه بسيار اتفاق افتاده كه رويداد به ظاهر در زمان خود اهميت چنداني نداشته ولي بعد از آن بهعنوان نقطه عطفي ياد شده است و ديگر رويدادهاي بهظاهر مهم را در محاق انداخته است. و سرانجام گاه مهمترين رويدادها ميتوانند آنهايي باشند كه اصلا روي نداده باشند.
ميدانم كه «رويداد» خبري است كه اتفاق افتاده ولي رويدادِ روينداده، يك تناقضگويي آشكار است هرچند براي تخيل و البته انديشهورزي نيكوست كه وقتي پس از مدتي به گذشته نگاه ميكنيم، ميگوييم اي كاش اين رويداد، روي نداده بود، مثلا قحطي آفريقا يا جنگ جهاني دوم و نظاير آن و حتي مرگ كسي كه بسيار دوست داريم.
باري، نيچه در اواخر عمر و در آستانه ديوانگي خود، كتابي دارد با نام «آنك انسان» كه در آن حرفهايي ميزند كه بوي جنون ميدهد ولي مانند هر جنوني كه همسايگي نبوغ را به همراه دارد، خالي از مهمات معنايي نيست. مثلا مينويسد چرا من بهترين هستم، يا چرا من چنين نبوغي دارم... و از اين دست قضايا.
خود واژه آنك انسان Ecco Homo كه لاتين است تمثيلي است كه در اوان مسيحيت به اشاره به مسيح به كار ميرفت، آنك انسان، يعني انساني كه منتظر او بوديم، هماني كه قرار است به ما بگويد انسان كيست و پسر خدا كدام است... خلاصه آنكه «سرنموني» از آنچه كه ميتوان «انسان» ناميد. پس تعبير آنك انسان، يك تعبير انتظارآلودي است كه به پايان آمده و پردهها برافتاده و انسان در صحنه حاضر شده است. من از اين تعبير آنك انسان كه ديديم بيارتباط با سال مسيحي هم نيست، ميخواهم به سه نمونه از آنك انسان اشاره داشته باشم.
نمونههايي كه براي آن ييلاقنشين -و نه برجِ عاجنشين- آمده به ميان انسانها، بروز و نمودي يافته كه وقتي به خلوت خود هم برميگردد، تصاوير آنها را با خود ميبرد. يكي از اين آنك انسانها در آن سر دنيا اتفاق افتاده و يكي در نزديكيهاي ما و سرانجام آخرين سرنمون در ميان خود ما به معناي ايرانياني كه در ايران زندگي ميكنيم. ابتدا از نمونه آنك انسان آن سر دنيا بگويم كه مرادم معترضان به والاستريت و مابقي جريانهاست. نميخواهم اين نمونه را تبديل به تبليغات ايدئولوژيك و بعضا عوامفريب اين نشریه و آن مسوول كرده باشم، درباره تركيب و چگونگي معترضان هم حرفي ندارم. سخنم به خود اعتراض به نظام سرمايهداري و تمامي الزامات آن است. به نظرم نقد و اعتراض به نظام سرمايهداري، يكي از آنك انسانهاي مهم سال 2011 ميلادي است.
نميخواهم بگويم نظام سرمايهداري سقوط كرده يا در حال سقوط است، نه هيچيك از اينها اتفاق نيفتاده و بعيد است كه اتفاق هم بيفتد. ميدانيم كه كتاب «راه بردگي» هايك تازه جواني از سرگرفته است و فروپاشي كمونيسم آنقدر فوكوياما را سر ذوق آورد كه از پايان تاريخ- ايدئولوژي نوشت و ميدانم كه سرمايهداري در شكل ملايم، بخشي از تاب و توان انسان را به عرصه ميآورد.
اما در كنار همه اينها فكر ميكنم بايد «حاكميت» سرمايه را به نقد كشيد و آن را به پايان برد. در اين مختصر فرصت شرح بيشتر نيست، فقط به كساني كه به واقعه «والاستريت» از چشم هايوهوي ايدئولوژيكي داخلي نگاه ميكنند، تنها يك اشاره دارم و اينكه آيا ما هم اين امكان را داريم كه والاستريتهاي خود - نماد سرمايهداري- را تصرف كنيم. تا همين چند وقت پيش چيزي شبيه اين آگهي تبليغاتي را در پاركوي ميديدم: مهم نيست در كجا زندگي ميكنيد، پاريس، نيومكزيكو، تهران...، مهم اين است كه با «دوو» زندگي كنيد! ما هم از والاستريتهاي داخلي و نمايندگيهاي خارجي كمي برخوردار نيستيم. اما نمونه «آنك انسان» دوم، آن چيزي است كه به «بهارعربي» شهرت دارد. اينكه واقعا حوادث جاري «بهار» باشد را بايد صبر كرد و ديد.
ولي اينكه حاكماني كه كشورهايشان را هم چون ميراث پدري يا بادآورده اداره ميكنند و مردمانشان را در خدمت اوهام قدرتي خود -از هر نوع- قرار ميدهند، يكبهيك از پاي درميآيند، نيكوست. فكر ميكنم اين، گذشته از هرچيز ديگر، به بلوغ انسانِ شرقي، خاورميانهاي و آفريقايي برميگردد كه به جايي برسد تا دعاوياي از نوع مبارك، بن علي، قذافي يا هر صورتبندي و توجيه و وعدههايي اهانت به آدمي به نظر آيد.
پرورش چنين حسي و انديشهاي، كاري است كارستان كه البته در گذر زمان و پيش آمدن تجربههاي مختلف و ياري كساني صورت ميگيرد كه خود پيشتر به چنين حس و انديشهاي دست يافته باشند. بههرحال اين سخن هم سخن درازنايي است و فرصت خود را ميطلبد. اينجا در راستاي اين دو نوع «آنك انسان»، اشاره كنم نه از برانداختن حاكميت سرمايه، لزوما سوسياليسمي تمامعيار را در سر دارم و نه جاي قذافي و مباركها را ميخواهم با ليبراليسم و سكولاريسمي تمامعيار پر كنم.
كاش روزي برسد كه بدانيم به تعبير مولوي اين تمامعياريها و انسانها را در خدمت خدايان و اربابان پول و سرمايه و جاهجوييهاي حاكمان قرباني كردن، عين جنيني و خونآشامي است. اما برويم سر نوع سوم «آنك انسان» كه اشاره كردم در ميان ما ايرانيها در حال جريان است و البته خود «نشانهاي» است و بايد جدا از توجه به «عينيت» آن به شكل نشانهشناسانه هم مورد توجه قرار گيرد. گفتم كه آدمي ييلاقنشين به شهر ميآيد. لازم نيست اين ييلاقنشين به واقع ييلاقنشين باشد كه از سر مثال چنين گفتم.
حقيقت آن است كه شهر ما و بهويژه تهران، تمامي نشانههاي يك زندگي معيوب و آسيبشناسانه را در خود دارد و من ميخواهم از اين ميان به آلودگي هوا كه چه بسا بايد آن را آلودگي برخاسته از «هوي» دانست و مرگومير ناشي از آن حرف بزنم. خب مگر ميشود آلودگي هواي تهران را از مهمترين رويدادهاي سال 2011 ميلادي دانست؟ بله، چرا كه نه، بهويژه وقتي آلودگي هم آلودگي باشد و هم نشانه. كافي است به برخي اعداد و ارقامي كه گاه گفته و نوشته ميشود توجه كرد.
جالب آنكه ما ارقام يكسان و معتبري را در دست نداريم، همانند بسياري ديگر از امور. من از ميان چيزهايي كه شنيده يا ديدهام، تنها به يك خبر اشاره ميكنم و آن هم خبر روزنامه «همشهري» 19/9/90 به نقل از آمارهاي موجود در سازمان بهشت زهرا كه روزانه در تهران 310 نفر بر اثر بيماريهاي مرتبط با آلودگي هوا درميگذرند.
نميدانم اين آمار تا چه حد درست باشد ولي ميدانم در جامعهاي مانند ما بايد آمارهاي منفي را كمتر از حد واقعي و آمارهاي مثبت را بيشتر از حد واقعي بدانيم مگر در اعلانهاي خاص كه چه بسا آمار يادشده يكي از آن اعلانها باشد. بههرحال روزي 310 نفر بر اثر آلودگي هوا. خوب فكر ميكنيم تلفات «بهارعربي» در تمامي كشورهاي درگير چقدر است؟ اين رقم يعني اينكه از چاپ اين شماره «شرق» تا شماره بعدي 310 نفر از ايرانيها به سبب آلودگي هوا ميميرند. ميتوان 310 نفر را در مثالهاي مختلف به كار برد، مثلا سقوط روزانه يك هواپيماي نسبتا بزرگ يا مثال ديگري كه در ذهن داشته باشيد.
حساسيت امر در جايي است كه «آلودگي» را نشانهشناسانه و در ارتباط با ديگر سويههاي سياستگذاري و نوع زندگاني خود، ارزيابي و تفسير كنيم. از نظر من آلودگي هوا و اين ميزان مرگ -حتي بگيريم كمتر از آن- بيانگر بسياري از آلودگيهاست.
مرگ رويدادهاي «بهار عربي» بيشتر قابل درك است، چرا كه فرض بر اين است راهي به آباداني و دهي ميبرد ولي اين نوع مرگ، آن هم پس از اين همه انتظارات و دعاوي تجميعيافته سياسي، فرهنگي و تاريخي چه معنايي دارد و ميدانيد بدتر از اين چيست؟ انكار و تعديل و توجيه آن از سوي مسوولان مربوطه؟ نه، اين بد است و بسيار بد ولي مهمتر از آن اين وضعيت و آلودگي را ديدن و حساسيت به آن نداشتن است كه روي ديگر سكه جنيني است.
و بالاخره طنز قضيه اين است كه يكي از سخنرانيهاي علمي چند سال پيش خود با عنوان تاملاتي در جامعه آرماني را دست گرفتهام و در حال پردازش و پرورش آن در قالب يك كتاب هستم و ميدانم از اين روز كار و انديشه تا روز ديگر، 310 ايراني در تهران؟ تنها بر اثر «آلودگي» جان دادهاند. معترضان والاستريت و طرفداران بهارعربي يا هر تفسير و انتظاري كجايند؟ سال 2011 در حال سپري شدن است.
در سال 2012، هزاران نفري كه در ميان ما جان ميدهند چه كساني هستند و هزاران نفري كه نميميرند ولي مبتلا به سرطان خون و افسردگي و حمله قلبي و خستگي مزمن و... ميشوند چه كساني؟ بههرحال اين تازيانه «آلودگي» است كه به تعبير اخوان ثالث «بر مرده من و بر زنده تو» فرود ميآيد و البته تمثيل درست اين شعر آناست كه زندگان حساس هستند و آگاه و مردگان توجيهجو و رياستجويند و نيمه زندگان- نيمه مردگان كسانياند كه فكر ميكنند راه زدودن آلودگي، تعطيل كردن بعضي روزها و كاهش خودروها و سياستهايي از اين دست است. اين نوع مرگها و آن هم در اين ابعاد، مرگهايي خاموش و بيشتر از آن است و اين هم سخن مولوي است، «همه زندگي آن است كه خاموش نميريم»، صدا كجاست؟
دنياي اقتصاد:ثبات بیشتر سرمایهگذاری به کمک بازار آتی ارز
«ثبات بیشتر سرمایهگذاری به کمک بازار آتی ارز»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دکترمرتضی بینا است كه در آن ميخوانيد؛بحث قیمت ارزهای خارجی و مساله تک نرخی کردن دلار اين روزها در حالي تبديل به معضل شده که با راهحلهای ساده متداول در دنيا قابل حل است.
در سالهای گذشته و در حال حاضر، عدم ثبات قیمت ارزهای خارجی نسبت به ریال یکی از بزرگترین مشکلات سرمایهگذاری در ایران بوده است. این مشکل منحصر به ایران نیست و اصولا سرمایهگذاران خارجی و صادرکنندهها در همه جای دنیا همیشه نگران عدم ثبات ارزها هستند. یک سرمایهگذار تا حدودی با برنامهریزی و امید برای سود بیشتر میتواند جبران کم ثباتی ارز را بکند؛ اما در صورتی که عدم ثبات از حد بگذرد، سرمایهگذار نخواهد توانست انتظارات برگشت سرمایه خود را برنامهریزی کند و از خیر سرمایهگذاری خواهد گذشت.
در زمان تصمیمگیری برای سرمایهگذاری، این ثبات قیمت ارزها در سررسیدهای دریافتی و پرداختی آینده است که به سرمایهگذار اجازه برنامهریزی برای برگشت سرمایهاش را میدهد. چنانکه سرمایهگذار بتواند از قیمت ارزها در زمان سررسیدهای مالی خود اطمینان داشته باشد، مشکل عدم ثبات ارز برای او حل میشود و میتواند به حل مشکلات اصلی سرمایهگذاری خود بپردازد.
بازارهای آتی درسطح جهانی در مورد صدها کالا، ارزها و انواع زمینههای اقتصادی از قبیل نرخ بهره، به منظور حل مشکلات سرمایهگذاری به وجود آمدهاند و از این نظر دارای کارآيی بسیار بالايی هستند؛ تا حدی که میتوان ادعا کرد بدون وجود آنها سرمایهگذاری در سطح جهانی متوقف خواهد شد. کشور ما در زمینه ایجاد بازارهای آتی کم تجربه است؛ اما وجود حداقل یک بازار آتی در زمینه سکه طلا، تجربه گرانقدری است که باید از این تجربه برای ایجاد بازارهای آتی دیگر برای تشویق سرمایهگذاری استفاده کرد.
بازارهای آتی معمولا توسط بخش خصوصی راهاندازی میشوند، اما در مورد ایران، همکاری دولت و بانک مرکزی در ایجاد بازار آتی ارز الزامی به نظر میرسد. شکل گرفتن این بازار خصوصا اگر همراه با بازار لحظهای ارز باشد دوعملکرد خیلی مهم دارد: از یک طرف به ثبات و تشویق سرمایهگذاری کمک میکند و از طرف دیگر باعث سهولت اجرای سیاستهای بانک مرکزی، شفافیت در تصمیمگیریها و از بین رفتن رانتهای ناخواسته میشود.
با تشکیل بازار آتی، دولت و بانک مرکزی مجبور خواهند بود نظرات خود در مورد قیمتهای آینده را با خرید و فروش آتی ارز اجرايی کنند و سرمایهگذاران نه به اظهارات مسوولان بلکه به عملکرد دولت در بازار بیشتر توجه خواهند کرد.
با مشخص بودن نرخ ارز در زمانهای آینده امنیت سرمایهگذاری در هنگام تصمیمگیری تامین میشود؛ همچنین مسوولان دولتی و بانک مرکزی مجبور خواهند بود تا دقت بیشتری در بیان نظرات خود نشان بدهند؛ چون سخنان غیرتخصصی باعث حرکتهای ناخواسته در بازار و به ضرر خود دولت تمام خواهد شد. خود این امر که مسوولان با توجه به واقعیات بازار سخن بگویند باعث جلب اعتماد عمومی در قبول اظهارات مسوولان کشور در زمینههای اقتصادی میشود.
به نظر ميرسد علت چند نرخی بودن ارز ناشی از کندی سیستم سنتی، نبود مکانیسمهای متداول جهانی بازار ارز در ایران و در نتیجه مشکل بودن اجرای تصمیمات بانک مرکزی است. با تشکیل بازار آتی ارز، نه تنها سهولت اجرای تصمیمات بانک مرکزی برای تثبیت نرخ ارز فراهم میشود، بلکه اعتماد عمومی و سرمایهگذاران جلب میشود.
متاسفانه خرید و فروش در بازارهای آتی به علت عدم آشنايی عموم به نحوه عملکرد آنها، به عنوان معاملات صوری و قمار در اذهان بسیاری از مردم جا افتاده است. هر چند امکان سفتهبازی آسان در این بازارها وجود دارد، ولی با آموزش میتوان از وقوع ضررهای ناخواسته افراد ناآشنا به این بازارها جلوگیری کرد. ناآشنا بودن عموم به طرز کار این نوع بازارها نباید بهانهای برای عدم استفاده از یکی از بهترین ابزارها برای تثبیت سرمایهگذاری باشد. به علاوه جلب اعتماد عمومی به سیاستهای ارزی دولت، ایجاد شفافیت در تصمیمات دولتی و جلوگیری از ایجاد رانتهای ناخواسته، به کمک این نوع بازار قابل دسترسی است.
جهان صنعت:در آرزوی آمدن مسیح انسانها
«در آرزوی آمدن مسیح انسانها»عنوان يادداشت روز روزنامه جهان صنعت به قلم نادر کریمی جونی است كه در آن ميخوانيد؛ در روسیه مردم به خاطر حقی که در انتخابات از ایشان زایل شده دست به تظاهرات زدهاند ولی در مقابل حکومت آنها را سرکوب و تخلفات بارزی که در انتخابات رخ داده را انکار میکند. در اروپا مدیریت نامناسب اقتصادی شکاف طبقاتی را افزایش داده و طمع ورزی صاحبان قدرت ساختار و کارکردهای اقتصادی را به هم ریخته است.
آسیب این همه، شهروندان اروپایی را در موقعیت دشواری قرار داده و با وجود نارضایتی و اعتراضهای مردم حکومتگران به راه خویش ادامه میدهند، گاهی هم دست به خشونت میزنند و از سرکوب استفاده میکنند. در آمریکای شمالی حکومتکنندگان مخالفتهای مردمی با رویکردهای کاپیتالیستی اقتصاد را سرکوب میکنند و با مهندسی اذهان عمومی، توهم مشروعیت به نفع حکومت را ایجاد میکنند.
در آمریکای لاتین نیز حکومتها با کارتلهای مافیایی همدستی میکنند و قربانی این همدستی، ناگزیر شهروندان هستند. همه این موارد بجز مواردی است که در خاورمیانه و آفریقا قدرتمندان به طمع سودهای اقتصادی یا افزایش قدرت و اقتدار در دهکده جهانی جنگ به راه میاندازند، سرمایههای مردمی را به باد میدهند و با به راه انداختن قتل و کشتار جان شهروندان بیگناه را میستانند.
همه این اقدامات از سوی کسانی رخ میدهد که خود را پیرو پیامبر مهربانی و صلح میدانند و قرار بود با پیروی از این پیامبر رحمت، دنیا را به محل امنی برای زندگی تبدیل کنند اما با این اقدامات دنیا اکنون به محل امنتری تبدیل شده است؟ آیا اکنون با خیال آسودهتری میتوانند زندگی کنند؟
از نظر اقتصادی فقر افزایش یافته و حاشیه امن مالی برای زندگی شهروندان نازکتر شده است. در واقع شرکتهای چند ملیتی و بزرگ برای در امان ماندن از فروپاشی اقتصادی چنگال خود را بر گلوی مردم انداخته و هزینههای ناکارآمدی خود را از جیب ایشان تامین میکنند.
از نظر امنیت، اقدامات تروریستی به نسبت گذشته افزایش یافته و اگر در دهههای گذشته گروههای تروریستی به چند شبکه مشخص که آزادسازی سرزمین خود را مطالبه میکردند محدود میشد اکنون گروههایی وجود دارند که بجز یک فرقه دینی، حق زندگی برای هیچیک از ابنای بشر قائل نیستند و تمکین همه ابنای بشر یا نابودی ایشان را میخواهند. بدیهی است که در چنین وضعیتی نمیتوان از امنتر شدن جهان سخن گفت. در چنین شرایطی تنها میتوان امیدوار بود که روزی مسیح انسانها باز گردد و جامعه بشری را از ناپاکیها بپالاید.