جام جم:ما و سناريوي دشمن
«ما و سناريوي دشمن»عنوان سرمقالهي روزنامهي جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در ان ميخوانيد؛طرح ادعاهاي مهمل و بياساس اخير آمريكا عليه ايران مبني بر برنامهريزي براي ترور سفير عربستان و رژيم صهيونيستي در آمريكا توسط ايران، در كنار گزارش اخير گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل در مورد به اصطلاح نقض حقوق بشر در ايران و نيز گمانهزنيها درباره احتمال انتشار اسناد جعلي مطالعات ادعايي در گزارش نوامبر آمانو، همگي از سناريوي جديد غرب و خصوصا آمريكا عليه نظام جمهوري اسلامي ايران خبر ميدهد.
اين سناريو با توجه به بحران اقتصادي غرب و خصوصا آمريكا، جنبش اخير معروف به جنبش فتح وال استريت و چالش جدي نظام ليبرال دموكراسي، تحولات منطقه خاورميانه و كاهش روزافزون نفوذ آمريكا و روند صعودي انزواي رژيم صهيونيستي، ناكامي غرب در موضوع هستهاي ايران، ناكامي تحريمهاي غرب عليه ايران، خالي بودن دست غرب از انتصاب تروريسم به ايران، نزديك شدن به انتخابات رياست جمهوري آمريكا در تابستان 2012، اين نتيجهگيري را تقويت ميكند كه سناريوي جديد با اهداف متعددي از جمله سوژهسازي براي انحراف افكار عمومي از بحران غرب و خصوصا آمريكا، ايجاد بستر مناسب براي انتخاب مجدد اوباما، افزايش فشار به ايران، تأثيرگذاري بر معادلات داخلي ايران، كاهش نفوذ جمهوري اسلامي ايران و به دأب خودشان منزوي كردن ايران و احياناً وادار كردن ايران به عقبنشيني و گرفتن امتياز طرّاحي شده است. اين سناريو كه بيترديد، با دخالت مستقيم صهيونيستها طرّاحي شده، ممكن است نقشههاي شومي را كه ناشي از حماقت است نيز به دنبال داشته باشد. ميگويند از كسي خواستند چند پرنده را نام ببرد و او گفت: گنجشك، كبوتر، مرغابي و الاغ! به او گفتند: الاغ كه نميتواند پرواز كند و او جواب داد الاغ است و هر كاري ممكن است انجام دهد!
در برابر اين سناريو و اقدامات احتمالي، نكات زير بايد بيش از پيش مورد توجه قرار گيرد:
1) انسجام و همبستگي بيش از پيش ملي: از مهمترين مواردي كه ميتواند دشمن را در پيگيري اهدافش اميدوار و زمينه تحقق آن اهداف را فراهم سازد، اختلاف و عدم انسجام در داخل كشور است. مسووليت اين انسجام بيش از مردم بر عهده مسوولان كشور و رسانههاست. عدم درك شرايط حساس و خطير داخلي و بينالمللي و تمركز بر مسائل شخصي يا جناحي و باندي، سم مهلك و مانع اساسي بر سر راه اين انسجام و همبستگي است.
2) آمادگي بيشتر نهادهاي نظامي و امنيتي: توانمنديهاي دفاعي جمهوري اسلامي ايران براي مقابله با تهديدات خارجي و نيز آمادگي دستگاههاي امنيتي براي شناسايي و مقابله با تهديدات امنيتي داخلي تاكنون آزمونهاي موفقيتآميزي را به نمايش گذاشته است. اما هوشياري بيشتر در برابر تهديدات احتمالي و آمادگي مقابله و خنثي كردن آنها، امروز ضرورتي بيشتر دارد.
3) فراهم كردن شرايط مناسب براي برگزاري انتخابات مجلس شوراي اسلامي: درخصوص انتخابات دور نهم مجلس شوراي اسلامي در فرصت ديگر به تفصيل خواهيم نوشت، ولي در اين مجال به اين نكته بسنده ميشود كه انتخابات ضمن ايجاد فرصت براي نظام، با طراحي دشمن و غفلت خوديها ميتواند به تهديد امنيتي منجر شود كه تجربه تلخ آن را در انتخابات سال 88 پشت سر گذاشتيم.
به نظر ميرسد اگر دشمن بخواهد سناريوي خود را به اجرا بگذارد، انتخابات اسفند امسال در زمانبندي او جايگاه ويژهاي دارد. لذا براي ناكام گذاشتن دشمن، بايدها و نبايدهايي وجود دارد كه لازم است در دستور كار جدي قرار گيرد. «مشاركت گسترده» و «قانونمداري» دو راهبرد كلان حاكم بر اين بايدها و نبايدهاست. بدون ترديد اين توطئه دشمن نيز به لطف خداي قادر متعال و ايستادگي مردم و هوشياري مسوولان خنثي خواهد شد و همانطور كه رهبر معظم انقلاب فرمودند: اگر مسوولان آمريكايي در برخي خيالات به سر ميبرند بدانند كه هر حركت ناشايست چه سياسي و چه امنيتي با برخورد قاطع ملت ايران روبهرو خواهد شد. و مكرو و مكرالله و الله خيرالماكرين (آنان دست به فريب زدند و خدا هم مكر كرد و خداوند بهترين مكركنندگان است). آل عمران 54
كيهان:آمريكا در پي چيست ؟
«آمريكا در پي چيست ؟»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛روز چهارشنبه گذشته، يعني زماني كه رييس اف بي آي و وزير دادگستري آمريكا ناگهان در صفحات تلويزيون هاي غربي ظاهر شدند و با سرهم كردن داستاني كه هنوز هم چيزي از غرابت آن كاسته نشده، ايران را متهم به تلاش براي ترور سفير عربستان در واشينگتن كردند، دو سوال به طور جدي مطرح شده است: سوال اول اين است كه آمريكا به دنبال چيست و سوال دوم هم اين است كه آيا براي رسيدن به آنچه دنبال آن است، راه مناسبي را انتخاب كرده است؟اين نوشته به سوال اول مي پردازد. براي اينكه بفهميم هدف آمريكايي ها چيست، سرراست ترين راه اين است كه ببينيم اكنون نيازهاي آمريكا چيست. وقتي دانستيم آمريكا به چه چيزي نياز دارد آن وقت ديگر دشوار نخواهد بود كه دريابيم هدف از خيمه شب بازي سر به نيست كردن عادل الجبير چه بوده است. فهرست نيازهاي راهبردي آمريكا را مي توان به شكل زير خلاصه كرد:
1- نخستين نياز آمريكا و به طور مشخص باراك اوباما رييس جمهور اين كشور آن است كه خود را هر چه سريع تر و به شكلي آبرومندانه از بحران داخلي كه در آن گرفتار شده و روز به روز در حال گسترش بيشتر است، خلاص كند. راه منطقي اين بود كه اوباما براي حل اين بحران از طريق علاج مشكلات اقتصادي و اجتماعي كه برانگيزاننده آن است اقدام كند. اما اين روش امكان پذير نيست چرا كه اولا جمهوري خواهان كه اكنون به گفته مايكل مك كانل رهبر اكثريت جمهوري خواه سنا «مهم ترين اولويت» خود را عدم تكرار دولت اوباما اعلام كرده اند حاضر به هيچگونه همكاري در پروژه افزايش كمك هاي تامين اجتماعي به مردم آمريكا نيستند؛ ضمن اينكه اگر هم بودند معلوم نبود بحران فعلي قابل علاج باشد. بنابراين، طبعا بهترين راه براي اوباما اين است كه هر چه سريع تر به الگوي سنتي «تمركز بر تهديد خارجي، امنيتي كردن فضا و ترساندن مردم» آمريكا متوسل شود.
اين تنها راه باقي مانده براي دولت و رييس جمهوري است كه مي گويد خبر اعتراض مردم به گرسنگي و بي كاري شان را از تلويزيون شنيده است. اوباما تصور مي كند متهم كردن ايران به طراحي پروژه اي كه بنا بوده 150 نفر در آن كشته شوند مجددا فضاي ذهني مردم آمريكا را به سمت جبهه گيري در مقابل تهديد خارجي سوق مي دهد و معضلات اقتصادي و اجتماعي تبديل به مسئله دست دوم خواهد شد.
2- دومين مسئله براي آمريكا كه مي توان آن را يك معضل دو حزبي خواند كه ضرورتا اختصاصي به دموكرات ها و اوباما هم ندارد، اين است كه روند تحولات در منطقه خاورميانه دقيقا بر خلاف پيش بيني هاي آنها هر چه بيشتر به سمت روي كار آمدن اسلام گرايان در نقاط مختلف در حال حركت است. آمريكايي ها در ماه هاي اول تصور مي كردند مي توانند قيام هاي منطقه را با الگوهاي سكولار و بر مبناي نيازهاي اقتصادي مردم تحليل و مثلا از طريق كمك هاي اقتصادي آن را علاج كنند.
علاوه بر اين، نگاه آمريكا اين بود كه خواهد توانست با جمع كردن حركت هاي مردمي از كف خيابان و شيره ماليدن بر سر مردم با وعده اصلاحات، از سرنگون شدن بقيه ديكتاتورهايي كه در واقع تنها تكيه گاه هاي راهبرد منطقه اي آمريكا محسوب مي شوند جلوگيري كند. اكنون آمريكايي ها در حال دريافتن اين نكته هستند كه قيام هاي منطقه اگر مستقيما ايران را تقويت نكرده باشد از طريق باز كردن راه براي روي كار آمدن اسلام گراترين نيروهاي منطقه، قدرت هژمونيك آمريكا و امنيت اسراييل را به طور جدي كاهش داده است و در حالي كه بهار عربي در آستانه يك سالگي است هيچ آينده اي جز اسلام گرايي ضد آمريكايي براي آن متصور نيست.
لازم نيست كسي در واشينگتن اعتراف نامه بنويسد كه ايران بازي را برده است. همين كه آمريكايي ها به صراحت اعلام مي كنند جلوگيري از تبديل شدن ايران به يك الگو براي آينده منطقه مهمترين اولويت امنيت ملي آنهاست كافي است كه بشود فهميد از چه چيزي و چقدر نگرانند. بدون شك، اكنون براي آمريكا هيچ چيز مهمتر از اين نيست كه الگوي ايران - به معناي ضديت پيگير با آمريكا و اسراييل- در منطقه تكثير نشود. از بيش از 6 ماه پيش همه تلاش آمريكايي ها اين است كه به مردم منطقه بگويند ايران الگوي خوبي براي تقليد نيست.
علت اصلي تشديد ناگهاني فشارها بر ايران و پرونده سازي هاي پي در پي هم چيزي غير از اين نيست كه مردم منطقه كه اكنون در آستانه يك انتخاب تاريخي قرار گرفته اند به اين نتيجه برسند كه الگوي ايران چيزي غير از دردسر ندارد و بنابراين بهتر است فكر تبديل شدن به ايراني ديگر را از سر خود بيرون كنند. اكنون آمريكا ايران را به يك عمليات تروريستي مستقيم درون خاك خود متهم كرده است. از سوي ديگر اعلام شده كه يوكيا آمانو مدير كل گوش به فرمان آژانس بناست در گزارش آينده خود به نشست شوراي حكام ادعاهاي تاريخي آمريكا درباره وجود يك جنبه نظامي در برنامه هسته اي ايران را بدون اينكه هيچ شاهد و مدركي در دست داشته باشد تاييد كند. احمد شهيد گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ايران هم كه بنا بود در ماه سپتامبر عليه ايران گزارش بدهد، تازه روز يكشنبه متن گزارش خود را منتشركرده است.
همزماني سوق دادن 3 پرونده حقوق بشر، تروريسم و هسته اي به «وضعيت مرزي» بدون شك اتفاقي نيست. اما بر خلاف آنچه برخي تصور كرده اند هدف آن مطلقا اين نيست كه آمريكايي ها مي خواهند خود را براي درگيري با ايران آماده كنند بلكه كاملا برعكس آنچه آمريكا اكنون در پي آن است فقط اين است كه از تبديل شدن بهار عربي به بهار ايراني جلوگيري كند.
3- سومين هدف مشخصا مربوط به اسراييل است. اسراييلي ها بدون شك خود را بزرگترين بازنده تحولات اخير منطقه مي دانند. اگر تهديد بيداري اسلامي براي آمريكا تهديد راهبردي باشد، اين تهديد براي اسراييل موجوديتي است. وجود يك تيم به شدت عصباني و بي تدبير حاكم بر تل آويو هم مزيد بر علت شده تا به قول مئير داگان اسراييل با بدترين دولت وارد بدترين دوران تاريخ خود شود. با يك تحليل كاملا ساده و فاقد پيچيدگي مي توان دريافت كه اسراييل اصلي ترين طرفي است كه از متهم شدن ايران در اين پرونده سود مي برد، لااقل به 3 دليل:
دليل اول اين است كه صهيونيست ها احساس مي كنند طرح اين موضوع مي تواند آنها را از تقابل بسيار شديدي كه اخيرا با اعراب و بقيه جامعه جهاني در مورد موضوع فلسطين پيدا كرده اند نجات بدهد و مجددا ايران را به عنوان «تهديد شماره يك» احيا كند.
دومين دليل اين است كه براي اسراييلي ها وادار كردن اعراب به ورود به فاز مقابله عملي با ايران و تبديل كردن منازعه عربي- ايراني به يك معضل غير قابل حل، داراي ارزش استراتژيك است چرا كه به خيال خام و ابلهانه آنها- يك نيروي منطقه اي، به نيروهاي فرامنطقه اي موجود كه هدف مهار ايران را تعقيب مي كنند اضافه مي كند.
سومين و مهم ترين دليل اما مربوط به برنامه هسته اي ايران است. اخيرا اسراييلي ها بوضوح به اين تحليل رسيده اند كه غرب از تداوم بخشيدن به استراتژي تحريم در مقابل ايران نااميد شده و اين احتمال جدي است كه در چارچوب برخي ابتكارات ديپلماتيك به سمت پذيرش غني سازي در ايران حركت كند. براي اسراييل حقيقتا كابوسي بزرگتر از اين وجود ندارد كه غرب زندگي در كنار يك ايران هسته اي را بپذيرد و با آن كنار بيايد. چرا كه غرب در اين حالت، آشكارا به شكست خود در برابر ايران اعتراف كرده است و اين براي رژيم صهيونيستي پيامي شكننده و كابوس گونه در پي دارد.
اين بحث واقعا ناقص است و مي توان و بايد آن را ادامه داد. از جمله لازم است به دقت در اين باره بحث شود كه ارتباط اين پرونده سازي ها با تحولات داخلي ايران چيست و غرب در پي بيرون كشيدن كدام نتيجه خاص از فرايندهاي سياست داخلي در ايران است. با اين حال، يك نكته روشن است و آن هم اينكه آمريكايي ها شايد بتوانند سر و صدا بكنند- و مي كنند- اما از حيث توانايي و اعتماد به نفس براي اقدام عليه ايران و از نظر توان متقاعد سازي جامعه جهاني عليه ايران در بدترين وضعيت ممكن قرار دارند. بنابراين، اين بار هم احتمالا اقدام آمريكا تناسبي با ادعاهايش نخواهد داشت چرا كه ادعاهايش تناسبي با توانايي هايش نداشته است.
خراسان:جايگاه عربستان در سناريوي جديد آمريکا عليه ايران
«جايگاه عربستان در سناريوي جديد آمريکا عليه ايران»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم سيد حميد حسيني است كه در آن ميخوانيد؛هرچند خبري که شب گذشته مبني بر عضو سازمان منافقين بودن نفر دوم سناريوي طراحي ترور درصورت تاييد قطعي ممکن است روند کلي ماجرا را تغيير دهد و ابهامها را برطرف کند اما در عين حال اين سناريو را ميتوان از زواياي مختلفي مورد بررسي قرار داد. بدون شک کاخ سفيد اهداف مختلفي را از طرح اين مسئله پيگيري مي کند و منحصر کردن اين موضوع به يک هدف يا نگاه بخشي به اين مسئله به درکي ناقص از اين سناريو و متعاقباً واکنش نادرست منجر خواهد شد.
اگرچه انحراف افکار عمومي از تحولات داخلي آمريکا و جنبش وال استريت و تحت تأثير قرار دادن روند خيزش هاي مردمي در خاورميانه و شمال آفريقا، تلاش براي گسترش «ايران هراسي» و خارج کردن رژيم صهيونيستي از انزواي موجود از جمله عمده تحليل هايي است که از سوي کارشناسان درباره اهداف سردمداران کاخ سفيد در طراحي اين سناريو عليه ايران ابراز شده است اما بدون توجه به نقش و جايگاه رياض در اين سناريو نمي توان به برداشتي جامع دست يافت.
- چرا سفير عربستان در واشنگتن در اين سناريو به عنوان نقطه هدف انتخاب شده و سفير کشور ديگري از جمله اسرائيل به عنوان هدف اصلي مطرح نشده است؟
- مواجهه عربستان با ايران چه منافعي براي آمريکا به ويژه در شرايط فعلي خواهد داشت؟
- آيا رياض نيز نقشي خود خواسته در اين سناريو بازي مي کند؟
ايران و عربستان به عنوان ۲ قدرت مهم و تأثيرگذار در خاورميانه همواره در حوزه هاي مختلفي دچار تعارض منافع و اهداف بوده اند. اين تعارض اگرچه به جز دوران جنگ تحميلي عراق عليه ايران شکل بارز و آشکاري نداشته، اما طي سال هاي اخير و به خصوص ماه هاي گذشته ايران و عربستان همواره در جبهه هاي مختلفي از لبنان تا بحرين در مقابل هم قرار گرفته اند تقابلي که تا حد زيادي با استقبال تل آويو همراه بوده است در اين ميان لابي قدرتمند عربي به ويژه بندر بن سلطان سفير پيشين عربستان در واشنگتن نيز نقش عمده اي در دامن زدن به اين فضاي تقابل داشته اند. طراحان سناريوي ترور سفير عربستان در واشنگتن سعي کرده اند با استفاده از اين فضا و پيش زمينه اين اتهام را مطرح و باورپذير کنند هر چند تاکنون و در عمل اين مسئله محقق نشده و علامت سوال هاي جدي را در مقابل خود مي بيند.
در بحبوحه پراکندگي و از هم گسيختگي که در ميان متحدان منطقه اي واشنگتن به دليل خيزش هاي مردمي و سقوط چند ديکتاتور نزديک به آمريکا به وجود آمده، مطرح شدن اين اتهام و حاشيه پردازي در قبال آن و متقابلا همراهي رياض با گام هاي بعدي اين سناريو مي تواند کانوني براي همگرايي اين متحدان پريشان با محوريت عربستان باشد. در اين ميان طرح اين سناريو رياض را که روزهاي خوبي را در روابط با واشنگتن به دليل برخي مسائل از جمله موضوع بحرين و کشور مستقل فلسطين ندارد به آمريکا نزديک تر خواهد کرد و آمريکا و عربستان را در کنار يکديگر در موضوعي مشترک قرار خواهد داد. اين فضا به طور اجتناب ناپذيري نزديک تر شدن بيشتر عربستان و اسرائيل را نيز در پي خواهد داشت.
اين سناريو در عين حال مي تواند تا حدودي نيز به تحولات آينده داخلي در عربستان و مسئله جانشيني ملک عبدا... معطوف باشد.با توجه به بيماري ملک عبدا... و اخباري که اين روزها دوباره از جدي شدن بيماري او به گوش مي رسد همچنين سرنوشت مبهم شاهزاده سلطان بن عبدالعزيز وليعهد ۸۵ساله عربستان که وي نيز مدت هاست در انظار عمومي و رسانه هاي داخلي اين کشور ظاهر نشده است، در کنار آغاز اعتراضات مردمي در اين کشور به ويژه در منطقه «قطيف» نگراني آمريکا از ايجاد خلاء قدرت و جنگ طايفه اي در اين کشور بر سر جانشيني عبدا... را برانگيخته است.
نگراني که از سال گذشته و با جدي تر شدن بيماري پادشاه ۸۸ساله عربستان لزوم مديريت تحولات احتمالي در اين کشور استراتژيک خاورميانه را به دولتمردان کاخ سفيد گوشزد کرده است.اکنون در اين سناريو واشنگتن با طرح کردن چهره هايي چون عادل الجبير سفير عربستان در اين کشور که دانش آموخته دانشگاه جرج تاون مي باشد اين فضا را نيز به طور جدي تري در ميان مدعيان قدرت به ويژه ۲ طايفه السديري و الشمري در اين کشور مطرح خواهد کرد که تهديدي جدي به نام ايران وجود دارد.
آمريکا از مدت ها پيش خود را براي مديريت تحولات پس از ملک عبدا... در عربستان آماده کرده است و مذاکرات ويژه پترائوس و رايان کراکر با نايف بن عبدالعزيز وزير کشور ۷۷ ساله عربستان، سعودالفيصل وزير خارجه و بندربن سلطان و سلطان بن عبدالعزيز طي سال گذشته نشان دهنده اين نگراني واشنگتن از ايجاد خلاء قدرت پس از ملک عبدا... با توجه به بيماري و احتمال مرگ وليعهد اين کشوراست.در اين ميان اما اين سوال باقي مي ماند که آيا دولت عربستان نيز در طراحي و تداوم اين سناريو نقش داشته است.
اگرچه نمي توان پاسخ دقيقي به اين مسئله داد اما با توجه به تعارضات ماه هاي اخير در روابط تهران-رياض و همچنين آغاز اعتراضات مردمي در عربستان که بيشتر در مناطق شيعه نشين مشاهده شده است مطرح کردن ايران در قالب اين سناريو مي تواند بهانه اي براي پيوند زدن اين اعتراضات به يک کشور خارجي يعني ايران و سرکوب شديد معترضان باشد همچنين اين سناريو به رياض اين امکان را مي دهد تا فضاي حج امسال را که پيش بيني هايي مبني بر بروز مسائلي در آن مي شود امنيتي تر کند.
کما اين که لابي قدرتمند عربي- که پيشتر نيز به آن اشاره شد- و شايد بتوان گفت حکومت رياض که بقاي خود را در ادامه چالش جدي با ايران و عدم نزديکي تهران و واشنگتن مي داند از اين سناريو حتي اگر در طراحي آن نقشي نداشته باشد خشنود است. چنان که اقدام روز گذشته عربستان مبني بر ارائه شکايت از ايران به شوراي امنيت نشان داد که رياض گام هاي اوليه را براي بازي نقش خود در اين سناريو برداشته است، امري که بايد به خوبي و با دقت از سوي دستگاه ديپلماسي کشور رصد و پيگيري شود.
جمهوري اسلامي:بن بست نظام سرمايه داري تحقق پيشبيني امام خميني
«بن بست نظام سرمايه داري تحقق پيشبيني امام خميني»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛23 سال قبل در تاريخ 11 ديماه 1367 امام خميني در نامهاي به گورباچف آخرين صدر هيأت رئيسه اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي، به او اعلام كردند كه غرب نيز دچار حادثه است و سردمداران اردوگاه كمونيسم نبايد مرتكب اين اشتباه شوند كه به دليل سرخوردگي از عملكرد غلط قدرتمندان و زمامداران مكتب اقتصادي كمونيسم در زمينه اقتصاد، به باغ سبز دنياي غرب روي آورند.
اين روزها كه نظام سرمايهداري غرب، زير ضربات خرد كننده ملتهاي اروپا و آمريكا قرار دارد و ناتواني آن از پاسخگوئي به نيازهاي مردم كاملاً آشكار شده، زمان آن فرا رسيده كه بار ديگر نامه امام خميني به گورباچف در معرض ديد همگان قرار گيرد و از زاويه نگاه دقيق آن پير روشن ضمير به جهان امروز و حوادثي كه در آن جريان دارد نگريسته شود.
امام خميني در نامه تاريخي خود به گورباچف، با تكيه بر اين مبنا كه مقابله با خدا و دين، ريشه همه اشتباهات اردوگاه شرق و كمونيسم بود، همين نكته را عامل مهم سقوط غرب در آينده دانسته و با مشترك دانستن دو مكتب كمونيسم و سرمايهداري در نگاه مادي به مسائل، غرب را نيز دچار حادثه ميدانند و آينده شكست خورده نظام سرمايهداري را پيشبيني ميكنند. امام، در بخش مقدماتي اين نامه خطاب به گورباچف نوشتند:
"... اولين مسألهاي كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد اينست كه در سياست اسلاف خود داير بر خدازدائي و دينزدائي از جامعه كه تحقيقاً بزرگترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است، تجديدنظر نمائيد و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست."
بعد از اين تبيين مبنائي و ارائه طريق اعتقادي، امام خميني بلافاصله به گورباچف هشدار ميدهند كه مبادا فريب تبليغات غرب را بخورد و شكست كمونيسم را به معناي حقانيت سرمايهداري غرب تصور نمايد:
"البته ممكن است از شيوههاي ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد ولي حقيقت جاي ديگري است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گرههاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايهداري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكرده ايد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند. چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاي اقتصادي و اجتماعي به بن بست رسيده است، دنياي غرب هم در همين مسائل البته به شكل ديگر و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است."
برخورد امام خميني با همه مسائل، اعم از داخلي و خارجي، همواره برخوردي ريشهاي و مبتني بر مسائل اقتصادي بود. اينكه بارها در موضع گيريهاي امام از زبان ايشان ميشنيديم كه پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط رژيم شاهنشاهي را به اراده الهي نسبت ميدادند و هرگز خود را مطرح نميكردند، اين يك شيوه تبليغاتي نبود بلكه يك مبناي اعتقادي قرآني متكي بر "ومارميت اذرميت ولكنالله رمي" بود. براساس همين نگاه اعتقادي بود كه امام خميني در دوران دفاع مقدس، همه پيروزيها را به خدا نسبت ميدادند تا آنجا كه بعد از فتح خرمشهر و بازپس گيري آن از ارتش بعث عراق فرمودند: "خرمشهر را خدا آزاد كرد." با تكيه بر همين مبنا، امام خميني در ادامه نامه به گورباچف با اطمينان كامل از آينده به بنبست رسيده غرب خبر ميدهند و مينويسند:
"جناب آقاي گورباچف! بايد به حقيقت رو آورد. مشكل اصلي كشور شما مسأله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خدا است، همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است."
پيش بيني شكست قطعي كمونيسم و ناتواني نظام سرمايهداري با تعابيري تاريخي كه از ويژگيهاي ادبيات انقلابي و در عين حال اعتقادي امام خميني است، يكي پس از ديگري بعد از نامه ايشان به گورباچف تحقق يافت، قرارگاه اصلي كمونيسم فرو پاشيد و جمهوريهاي جوان آسياي ميانه، همگي با گرايشهاي ضدكمونيستي، متولد شدند، كشورهاي كمونيستي اروپاي شرقي نيز از سلطه كمونيسم آزاد شدند و به مكتب ماركسيسم پشت كردند و كوبا و چين نيز در عين حال كه اسماً مرام كمونيستي را كنار نگذاشته اند، اما رسماً با مباني كمونيستي خداحافظي كردهاند. علاوه بر اينها پيشبيني امام خميني درباره كشورهاي عربي و سقوط ديكتاتورهاي خاورميانه نيز تحقق يافت و ملتهاي مسلمان درحال به دست گرفتن زمام امور كشورهاي خود فارغ از سلطه غرب هستند.
علت العلل ناكاميها و شكستهاي اردوگاههاي شرق و غرب و كشورهاي وابسته به آنها را امام خميني در نامه به گورباچف گوشزد كردند و براي چندمين بار بر يكسان بودن سرنوشت اين هر دو اردوگاه تأكيد نمودند و با صراحت يادآوري كردند:
"جناب آقاي گورباچف! براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزههاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست، چرا كه مكتبي است مادي و با ماديت نميتوان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسيترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به در آورد."
اكنون با گذشت 23 سال از نگارش اين نامه، آثار ويرانگر مكتبهاي متكي بر ماديت آنچنان گريبان سردمداران نظام سرمايهداري را گرفته كه در يك روز مردم بيش از 1300 شهر در سه قاره آمريكا، اروپا و آسيا عليه اصول اين مكتب خداگريز و حاكميتهاي مبتني بر آن تظاهرات و راه پيمائي ميكنند و اساسيترين خواسته آنها پايان دادن به سلطه نظام بيرحم و انسان ستيز سرمايهداري است. اين، همان بن بستي است كه امام خميني در نامه تاريخي خود به گورباچف، آن را براي همه نظامهاي غربي و شرقي مبتني بر ماديت پيشبيني و با صراحت اعلام كردند "با ماديت نميتوان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسيترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به در آورد."
درود
بر امام خميني كه با ژرف نگري خاص خود، تحولي عظيم در تفكر انسان عصر
ارتباطات پديد آورد و آغازگر دوران بيداري جهاني شد و ملتها را به عصيان
عليه نظامهاي مبتني بر ماديت تشويق كرد. راهي كه ملتها براي شكستن بن
بستها در پيش گرفته اند، با عمل كردن به نسخهاي كه امام خميني پيشنهاد
كردهاند به نتيجه نهائي خواهد رسيد؛ روي آوردن به خداو معنويت.
رسالت:عقلانيت در خدمت اصولگرايي
«عقلانيت در خدمت اصولگرايي»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛عقلانيت در دنياي امروز کالايي نيست که در هر مغازه اي برند اصلي آن به حراج گذاشته شده باشد. عقلانيت جنس نايابي در جهان معاصر است که البته فارغ از مفاهيم بينشي و ارزشي نسخه هاي تقلبي بسياري از روي آن ساخته شده است.
در فلسفه سياسي اسلام عقلانيت در هم تنيده با مفاهيم ارزشي و اخلاقي است و تنها در پرتو عدالت، معنويت، تقوا و ... دلالت حقيقي و اصيل خود را مي يابد. در اين هستي شناسي، انسان شناسي و شناخت شناسي عقلانيت مترادف با كلماتي همچون «حجر»، «ذكر»، «قلب» و «نُهي» است. اشاره حضرت امام خميني(ره) در كتاب «شرح حديث جنود عقل و جهل»، بر اينكه خير، ايمان، تصديق، رجاء، عدل، رضا، شكر، توكل، رحمت، رأفت، علم، فهم، عفت، زهد، حلم و ... از ياران و جنود عقل هستند، دقيقاً از اين منظر است.اين عقلانيت در خدمت اصول و آرمانهاست چرا که برايند آن که به هيبت عقل کلي جامعه اسلامي نمود مي يابد و متاعي خاص در جامعه فکور مسلمان است در نصوص ديني، رفتار انبيا، و اولياي الهي و فطرت پاک بشري يافت مي شود.
در انقلاب اسلامي ايران مبتني بر فلسفه سياسي اسلام و مهندسي امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب نيز تاکيد بر عقلانيت با نگاه به اصول وآرمانها همراه بوده است.رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان كرمانشاه با اشاره به فطري بودن آرمان ها و اصول لايتغير نظام اسلامي فرمودند:نظام جمهورى اسلامى، هم ثبات دارد، هم تحول دارد. ثبات وجود دارد،يعنى حركت، يك حركت مستمرى است به سمت آرمانها؛ تذبذب و عوض كردن راه وجود ندارد؛ حركت در خط مستقيم به سمت آرمانهاى معين است؛ اما سازوكارها عوض ميشود. يك وقت انسان به سمت يك هدفى ميرود، ناچار است سوار اتومبيل بشود، در يك بخشى ناچار است سوار قطار بشود، در يك بخشى ناچار است سوار هواپيما بشود، در يك بخشى هم ممكن است لازم باشد پياده حركت كند؛ اما هدف تغييرناپذير است، اگرچه شكل حركت تغييرپذير است...بايد عقلانيت در خدمت اصول قرار بگيرد، واقعبينى در خدمت آرمانگرايىها قرار بگيرد.در واقع اينکه چرا منطق عالي انقلاب ايران در عين ديالکتيک مثبت با پويش هاي عقلاني براي کشورداري هنوز وفاداري خود به آرمانها و اصول را حفظ کرده است به نحوي که مي تواند معادلات روبنايي سياست، فرهنگ و اقتصاد را دستخوش تغييرو تحولات بنيادين قرار دهد به همين منطق برمي گردد که عقلانيت همواره در خدمت آرمانگرايي بوده است.
اغلب انقلاب هاي جهان پس از يک دوره زماني مقهور گفتمان تغيير در اصول و شعارهاي انقلاب شده اند اما انقلاب اسلامي ايران پديده منحصر به فردي است که هر چند در يک مقطع زماني و مکاني تحت تاثير کنش هاي تجديدنظر طلبانه قرار گرفت و به اصطلاح گفتمان اصلاحات بر آن حاکم شد اما بلافاصله بعد از اين دوره کوتاه گفتمان انقلاب ضمن احياء و بازسازي خود به گفتمان رفرم واکنش نشان داد، به نحوي که اغلب پژوهشگران معتقدند گفتمان انقلاب در دهه سوم و چهارم به مراتب فعال تر و سرزنده تر از دهه اول انقلاب است.
انقلاب چين در اواخر دهه70 تحت تاثير رويکردهاي اصلاحطلبانه "دنگ شيائوپنگ” دستخوش تجديد نظرهاي جدي بخصوص در مباني اقتصادي و فرهنگي خود شد. در انقلاب 1917 روسيه نيز اگر چه تغيير و عدول از مباني و شعار هاي انقلاب از زمان لنين آغاز شد اما سرانجام "گلاسنوست” و "پروستريکا”ي گورباچف، کمونيسم و انقلاب بولشويکي روسيه را براي هميشه به موزه هاي تاريخ سپرد.
اين در حالي است که انقلاب اسلامي ايران جزء معدود انقلاب هايي است که وفاداري و پايبندي تام و تمام خود را هنوز به اصول و آرمانها حفظ کرده است. در حقيقت بايد گفت رمز حيات يک گفتمان انطباق فطري، تجانس هويتي در زادبوم، تعامل کارآمد با مطالبات عمومي، تحرک فعال و مستمر محور و دال برتر گفتمان، توافق ملي بخصوص در افکار عمومي بر غيريت هاي گفتماني و در نهايت تکامل بطئي شعارها، مفاهيم و آرمان هاي گفتمان است.
گفتمان انقلاب اسلامي که برخي از تحولات چند سال اخير در ساحات مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي را مي توان در قالب آن تحليل کرد مجموعه شاخصه هاي يک گفتمان پويا و مستمر را دارد.
گفتمان انقلاب اسلامي و به تبع آن اصول و آرمان هاي لايتغير آن منطبق با فطرت پاک بشري و متجانس با هويت اسلامي- ملي جامعه ايران است. اين گفتمان به دليل خصلت هاي مردم گرايانه خود، پاسخگويي به مطالبات عمومي و دخالت اراده ملي در حاکميت را يک اصل ميداند و حاضر است براي دفاع از راي و نظرات مردم هزينه هاي زيادي بپردازد.
در مرکز منظومه گفتماني انقلاب اسلامي موتور محرکه انقلاب روشن است. اين دال عالي که متشکل از سه مولفه اساسي رهبري(ولايت فقيه)، حضور مردم در صحنه و مذهب تشيع است در يک تحرک و تعامل آشکار مانع از توقف گفتمان انقلاب طي33 سال گذشته شده است.
يکي ديگر از رمز و رازهاي تعامل فعال عقلانيت و اصول در انقلاب اسلامي ايران تکامل تدريجي و رسالتهاي تاريخي اين انقلاب است. هرچند بسياري از انقلاب ها پس از پيروزي و تشکيل نظام ماموريت خود را پايان يافته تلقي مي کنند اما گفتمان انقلاب اسلامي هنوز به تمام شعارها و آرمان هاي خود در عرصه هاي داخلي و بين المللي جامه عمل نپوشانده است. تشکيل جامعه اسلامي و بالتبع ان امت اسلامي، عدالت گستري در داخل و در عرصه هاي بين المللي، بسط يد مومنين در اداره کشور و اثبات کارآمدي اسلام در کشورداري، تغيير در ساختار ناعادلانه نظم حاکم بر جهان، مهدويت گرايي، مردم گرايي و آرمان خدمت به مستضعفين و... تنها بخشي از شعارها و آرمان هاي داخلي و بين المللي انقلاب اسلامي است که تا رسيدن به آنها هنوز راه زيادي باقي مانده است.
در اين پارادايم بسط استنباطهاي عقلاني از مفاهيم بنيادين در جامعه فرايند پيچيده اي است که در نهايت معطوف به کارآمدي نظامهاي سياسي است.در واقع اجماع نخبگان در مسائل اصولي و فروکاهيدن تعارضات فلسفي به اختلاف نظر در روشها و سياستها به تدابير عقلايي براي اداره کشور در يک فضاي سياسي امن مي انجامد.
عقلانيت در خدمت اصولگرايي و فهم نظام هاي سياسي از کارآمدي و مسيرهاي ممکن براي افزايش کيفيت مادي و معنوي زندگي شهروندان مبتني بر درک مشترک نخبگان و کارشناسان از مفاهيم بنيادين و اصولي، متدولوژي پيشرفت کشور و خدمت به مردم، توافق بر واقعيات علمي براي اداره جامعه و در نهايت توسعه و تعالي جامعه است.
قدس:عربستان و جبران واماندگی سیاسی
«عربستان و جبران واماندگی سیاسی»عنوان يادداشت روز روزنامهي قدس به قلم حسین رویوران است كه در آن ميخوانيد؛مشارکت کشورهای عضو اتحادیه عرب، بویژه ورود عربستان سعودی و به تبع شورای همکاری خلیج فارس به بازی سیاسی و امنیتی جدید آمریکا و همنوایی آنها با اتهام جعلی دسیسه ترور سفیر سعودی در آمریکا، نتایج تأسف بار و خطرناکی را برای منطقه در پی خواهد داشت.
در وهله نخست باید یادآور شد ابعاد غیرواقعی و جعلی این اتهام و خیال پردازانه بودن آن امری کاملاً واضح و آشکار است و آمریکا پیش از آنکه محاکمه ای درباره این پرونده انجام گیرد، احکام سیاسی خود را صادر کرده است!
هم وزیر خارجه و هم وزیران دادگستری و خزانه داری آمریکا همزمان با طرح این اتهام، نه تنها خواهان تشدید برخوردها و فشارهای سیاسی و اقتصادی با ایران شدند که به صورت یکجانبه نیز تحریمها و مجازاتهایی جدید را علیه شرکتها، بانکها و مقامهایی از کشورمان اعمال کردند.
این نشان می دهد هدف از این اتهام، گسترش فشارها بر ایران است و این پروژه حتی پیش از به جریان افتادن توطئه اتهامهای تروریستی علیه ایران کلید خورده است.از این رو فرآیند قضایی و حقوقی به انتها برسد یا نه و این اتهام ثابت بشود یا نه، به هیچ وجه برای آمریکا مهم نیست، زیرا هدفهای دیگری در پشت پرده این دسیسه مطرح است و دنبال می شود.
مسأله دوم بنا بر تجربه تاریخی دهه اخیر، آمریکا ادعاهای دروغین را درباره وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق مطرح کرد که بر پایه آن جنگی چندین ساله در عراق به وجود آمد که هنوز هم ادامه دارد و بیش از یک میلیون نفر از شهروندان این کشور کشته شدند.بنابراین، طبیعی است که ایران امروز به آمریکایی ها هشدار دهد چنین روشهای مذبوحانه و خطرناک می تواند پیامدهای بسیار خطرناکی هم برای منطقه و هم برای آمریکایی ها -که هنوز در باتلاق عراق و افغانستان گرفتار هستند- در پی داشته باشد.
مبحث دیگری که می توان به آن پرداخت، چرایی ورود عربستان به این بازی خطرناک است.حکومت عربستان چون خود را در کنار آمریکا و متحد منطقه ای آن می داند و این همراهی را یک امتیاز ویژه برای خود به شمار می آورد، مایل نیست فاصله ای در این همکاری با آمریکا ایجاد شود.
از سوی دیگر جنبش بیداری اسلامی و بهار عربی و تغییرات منبعث از آن در منطقه، هم به ضرر آمریکا و رژیم صهیونیستی بوده و هم به ضرر عربستان سعودی است، زیرا اساساً جهت گیریهای ریاض در تقابل با نهضت بیداری اسلامی بوده است.بنابر این، سعودیها شرایط را به زیان خود می بینند و این پروژه آنها را بر آن داشته تا تصور کنند می توانند از تنور این تنش، نانی برای دامن زدن به تنشهای مذهبی، قومی و سیاسی در منطقه بپزند و با این روش از نفوذ معنوی روزافزون ایران در عرصه نهضت بیداری اسلامی بکاهند.
بر همین اساس مقامهای سعودی بر خلاف منطق سیاسی و عرف بین الملل، پیش از آنکه مدعی مسأله بتواند یا حاضر باشد ادله و استنادهایی را برای ادعای خود ارائه کند، با آن همنوایی می کنند که نشان می دهد ریاض پیشاپیش تصمیم گرفته در کنار آمریکا باشد.
اما درباره اینکه چرا اتحادیه عرب در این فرآیند وارد شده، باید گفت عربستان سعودی و به تبع کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس -که تابعیت کاملی از سعودیها دارند- موفق شده اند جو روانی سنگینی را در اتحادیه عرب علیه ما ایجاد کنند و آقای «نبیل العربی» دبیرکل این اتحادیه نیز با همه کیاست و سیاستمداری اش متأسفانه تحت تأثیر قرار گرفته و با این موج همراه شده است.
پرسشی که شاید در اینجا مطرح باشد، این است که با وجود اختلاف نظر ایران و عربستان در برابر تحولات کشورهای منطقه و جنبش بیداری اسلامی، این تنشها و اختلافها در گذر زمان و با بازگشت آرامش به منطقه و تثبیت تغییرات قابل رفع و تنزل هستند، اما ورود عربستان به این بازی جدید می تواند به تیرگی طولانی مدت روابط دو کشور و صدماتی جبران ناپذیر در همکاریهای دو همسایه بزرگ منجر شود، پس در این شرایط چه منطق و محاسبه ای ریاض را به همکاری در این دسیسه واداشته است؟
در این باره می توان گفت عربستان در موقعیتی قرار دارد که در هر دو سو برایش نتیجه باخت و زیان است، به بیان دیگر سعودیها گام به گام پایگاه های سیاسی خود را در منطقه از دست داده و نتوانسته اند متحدانشان را از تیغ انقلابها برهانند.
پس از آن، حکام سعودی بر این گمان بودند که با هدایت بحران در سوریه و از میان برداشتن حکومت بشار اسد به عنوان متحد ایران، می توانند موقعیت جدیدی را برای خود ایجاد کنند که این طرح نیز تا کنون ناکام مانده است. در نتیجه، تنها معادله ای که عربستان می تواند خودش را در آن تعریف کند، قرار گرفتن در کنار آمریکا برای رویارویی با ایران است.
اما این سیاست بشدت می تواند به زیان عربستان پایان یابد، بویژه اگر تحولی دیگر در یکی از حوزه های فعال بحران مثل یمن، بحرین، اردن و یا حتی لیبی رخ دهد.
در واقع، عربستان در حال انجام یک ریسک با ضریب خطر بسیار بالاست، اما این ریسک از آن رو انجام می شود که آنها جایگزین دیگری ندارند. به بیان واضح تر، چون آنها امکان توافق با ایران در سطح منطقه را ندارند و در چنین موقعیتی نیستند و نفوذ خود را در تهدید می بینند، فعلاً با ایالات متحده همراه شده اند تا پایگاه نفوذ آمریکا در منطقه به نحوی در اختیار آنها نیز قرار گیرد.
با این حال مقامهای سعودی باید متوجه باشند، واشنگتن تنش با ایران را از سطح و رده خاصی بالاتر نخواهد برد یا نمی تواند بالاتر ببرد و به نظر می رسد عربستان در تحلیل و محاسبه این مسأله دچار اشتباه شده است.
تهدیدها و خط و نشانهای مقامهای این کشور درباره برخورد با حجاج ایرانی در مراسم برائت از مشرکین نشانه ای از همین محاسبه اشتباه در سطح امکان و توان مقابله و رویارویی آمریکا با ایران است.
تردیدی نیست که آمریکا به دنبال تشدید تنش با ایران است، اما مؤلفه های منطقه ای و بین المللی سیاسی، امنیتی و نظامی نشان می دهد سقف این تنشها حوزه سیاسی و بیشتر معطوف به مسائل داخلی و انتخاباتی است و هیچ گاه نمی تواند به حوزه نظامی و سخت افزاری برسد، زیرا آمریکا در شرایطی نیست که حتی بتواند حوزه رویارویی نظامی را در قالب آزمون و محک زدن بیازماید.
سياست روز:ارتباط طرح ترور سفير با برائت از مشرکين
«ارتباط
طرح ترور سفير با برائت از مشرکين»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به
قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛فضاي سياسي منطقه و جهان اسلام
آنقدر عرصه را بر آل سعود تنگ کرده است که نسبت به برگزاري مراسم ابراهيمي
برائت از مشرکين توسط حجاج هشدار ميدهد و البته در پس اين هشدار
نگرانيهاي شديد حاکمان عربستان نيز ديده ميشود.
هنوز داغ کشتار و به شهادت رساندن حجاج ايراني در سال ۱۳۶۶ به دست نيروهاي نظامي عربستان سعودي در خاطره مردم باقي است. در آن واقعه تلخ بيش از ۴۰۰ حاجي ايراني، لبناني، فلسطيني، پاکستاني، عراقي و ديگر کشورها به شهادت رسيدند. اين کشتار فجيع به دست افرادي صورت گرفت که خود را خادم حرم امن الهي ميدانستند.
حضرت امام خميني(ره)، درباره اين اقدام حکام عربستان فرمودند؛ «جنايت تاريخي شکستن احترام حرم امن الهي که دل مسلمانان متعهد جهان را آتش زد، چيزي نيست که تا ابد بشود آن را فراموش کرد يا ساکت بود».
از همان موقع، آل سعود، با کشتاري که انجام داد کليد شمارش معکوس سقوط خود را زد و در اين چند ساله نيز به واسطه وابستگي و خوش خدمتي به آمريکا و غرب بر مسند قدرت باقي مانده است.
حضرت امام(ره) در واقع با اعلام برگزاري مراسم برائت از مشرکين، حج ابراهيمي را احياء کرد و همين احياي واقعي حج ابراهيمي ثمرهاي شد براي اين زمان. شرايط حال حاضر کشورهاي اسلامي را ميتوان برگرفته از برائت از مشرکين دانست.
اما مراسم اعلام برائت از مشرکين، امسال از ويژگيهايي برخوردار است. تحولات حساس و سرنوشتساز در کشورهاي منطقه باعث شده است تا آل سعود نگرانيهاي شديدي را نسبت به اين مراسم داشته باشد.
امير مکه نسبت به هرگونه آشوب وناامني در جريان مراسم حج امسال هشدار داده است. اين هشدار دقيقا پس از اعلام سناريوي دست داشتن ايران در ترور سفير اين کشور در واشنگتن صورت گرفته است. سناريويي که حتي رسانهها و تحليلگران غربي نيز با شک و ترديد به آن مينگرند و آن را غير قابل پذيرش ميدانند.
اما اگر اين سناريو را به چند بخش تقسيم کنيم، يک بخش از اهداف آن به برگزاري مراسم برائت از مشرکين در عربستان باز ميگردد.
گرچه همچنان آمريکا به دست داشتن ايران در طرح ترور سفير عربستان در واشنگتن پافشاري ميکند، اما هنوز مدرک مستدلي را به افکار عمومي جهان ارائه نداده است. رسانههاي آمريکايي و اروپايي هم نسبت به همين ماجرا بدبين هستند.
اما مقامات عربستاني چشم و گوش بسته ادعاي پوچ آمريکا را پذيرفته و پس از آن مواضع خصمانهاي را عليه جمهوري اسلامي ايران اتخاذ کردهاند. سعودالفيصل پس از آن بود که اعلام کرد عربستان سعودي تلافي ميکند و سپس امير مکه نسبت به برگزاري آيين برائت از مشرکين هشدار داد.
هماينک تعداد بسياري از مسلمانان کشورهاي منطقه د رحال و هواي انقلابي به سر ميبرند و از اخبار و گزارشهاي کشورهايي که انقلاب کردهاند اطلاع دارند و وارد عربستان شدهاند. در اکثر کشورهاي انقلابي منطقه، فضاي منفي نسبت به رفتار آل سعود در قبال مردم انقلابي ديده ميشود و حتي با برگزاري راهپيماييهايي شعارهاي تندي عليه حکام عربستان به خاطر دخالتهايي که در اين کشورها کردهاند سر داده ميشود.
براي برون رفت از اين فضا، سناريوي ترور سفير عربستان در واشنگتن با ناشيانهترين طراحي ريخته و اجرا ميشود تا افکار عمومي کشورهاي منطقه به اين سمت جلب شود. از سوي ديگر با فرا رسيدن موسم حج و مراسم برائت از مشرکين اين نگراني در دل حاکمان سعودي به وجود آمد که در صورت همراهي اکثريت حجاج در اين مراسم، پايههاي لرزان حکومت آل سعود فرو خواهد ريخت و همين نگرانيهاي عميق باعث شده است تا مواضع تندي عليه ايران اتخاذ شود. در واقع بين سناريوي ترور سفير عربستان و مراسم برائت از مشرکين يک ارتباط نزديک وجود دارد.
حاکمان عربستان بايد به اين موضوع توجه داشته باشند که موج خيزشهاي اسلامي به اوج خود رسيده است و نميتوان با اينگونه دسيسهها آن را فرو نشاند. شايد چند صباحي بيشتر بر مسند قدرت دنيايي باقي بمانند اما سرانجام آنها نيز مانند مبارک، بنعلي، قذافي و ... خواهد بود و راه بازگشتي نيست.
حمايت:حج و ظرفیت های عدالت خواهی
«حج و ظرفیت های عدالت خواهی»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛
طی روزهای اخیر از استان های مختلف کشور کاروان های حجاج بیت الله الحرام امسال برای ادای حج واجب عازم عربستان سعودی شدند.
همین روند در کشور های مختلف جهان نیز جریان پیدا کرد و صدها هزار مسلمان از سراسر جهان وارد عربستان شدند تا به مدت چند هفته یکی از واجبات دینی خودرا بجای آورند.
نظر به اهمیت این رویداد و ابعادی که متاسفانه تابه حال در این زمینه تامل جدی انجام نشده است، نکاتی در این خصوص به شرح زیر تقدیم می شود. امید است مرضی درگاه ایزد متعال واقع شود و همه ما را نسبت به یکی از ظرفیت های مهم جهان اسلام بیش از پیش متوجه سازد.
در خصوص ابعاد عبادی حج و تک تک فرایض آن علمای اعلام و کارشناسان اسلامی آثار متعددی نوشته و منتشر نموده اند که در دسترس عموم است. بسیاری از شخصیت های فرهنگی کشور نیز ازگذشته تا بحال آثاری در مورد حج و ویژگی های برجسته آن نوشته اند که برخی از آنها پس از گذشت سالها هنوز مورد رجوع زیاد قرار دارند مثل توصیفاتی که مرحوم جلال آل احمد در مورد حج ارایه نموده یا آنچه مرحوم دکتر شریعتی در این زمینه نگاشته است.
از این زاویه حج که تمرکز بر ابعاد عبادی و انجام درست فرایض ظریف و پر رمزوراز آن دارد که بگذریم، در ابعاد حقوقی، سیاسی و بین المللی نیز حج واجد ظرفیت های مهمی است که نمی توان به سادگی از آن گذشت.
پس از انقلاب اسلامی ایران معمولا چه در زمان امام راحل(ره) و چه در دوره مدیریت عالی
رهبر معظم انقلاب اسلامی تلاش زیادی شده تا از این ظرفیت های عظیم حج بهره برداری مناسب بعمل آید.
برگزاری مراسم های برائت از مشرکین که در دوره ای باعث واکنش های وحشیانه نیروهای
آل سعود شد و متعاقب آن نیز در چارچوب ترتیبات خاصی و البته با محدودیت های متنوع به اجرا در
می
آید، پیام های سالیانه خطاب به کنگره حج از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی و
ترجمه و توزیع پیام بین حجاج کشور های مختلف بنحوی که با مهمترین دردها و
مشکلات جهان اسلام آشنا و حساسیت آنها برانگیخته شود، برگزاری برنامه های
متعدد از سوی بعثه مقام معظم رهبری در حج و در مواردی توسط دیگر مراجع عظام
از جمله فعالیت هایی هستند که در این چارچوب انجام شده و می شود.
در همین ارتباط به عنوان مثال معاون بین الملل بعثه مقام معظم رهبری در حج اخیرا اعلام داشت که در حج امسال شش همایش بین المللی با تمرکز بر وقایع قحطی سومالی،سیل پاکستان وفلسطین برگزار خواهد شد.
این
همایش ها جدای از برنامه های موضوعی متعددی هستند که معمولا حین موسم حج
توسط بعثه رهبر انقلاب یا مراجع عظام دیگر برگزار می شود و مخاطبان مختلفی
ممکن است از آنها بهره جویند.
با اذعان به دستاورد ها و تجربیات خوب
حاصله طی سال های گذشته تا کنون،واقعیت آن است که هنوز از بسیاری از ظرفیت
های حج در ابعاد اجتماعی، سیاسی، حقوقی و بین المللی بهره مناسب نبرده ایم.
اولین
سطح اقدامات قطعا به قبل از موسم حج مربوط می شود که لازم است ازسوی
رایزنی های فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در سراسر دنیا و هم چنین نمایندگی
های دیگر نهادهای فرهنگی اسلامی از قبیل جامعه المصفی (ص)، مسلمانان کشور
های مختلف نسبت به ظرفیت های حج برای رفع مشکلات جهان اسلام توجیه شوند.
این
توجیه طبیعتا با تولید آثار مکتوب خوب،برگزاری نشست های علمی و تعاملات
مختلف با مراکز اسلامی و نهادهای مسئول اعزام حجاج در کشور های مختلف تامین
می شود. در داخل کشور نیز طبیعتا نهادهای فرهنگی مختلف لازم است آگاهی های
عمومی را ارتقا بخشند که به این ابعاد حج نیز عموم مردم توجه و تامل کنند و
حین حضور در آن کنگره عظیم بهره لازم را با آگاهی مناسب ببرند. سطح بعدی
اقدامات، برنامه ریزی هایی است که متولیان امور حج لازم است برای اجرائی
کردن در حج تدوین کنند. دربرنامه ریزی های مزبور تلاش جدی باید انجام شود
که
دغدغه های جهان اسلام و چالش های فراروی بدرستی شناسائی شوند و حین حج به شکل های مختلف در این خصوص اطلاع رسانی شود.
دغدغه های ملت های اسلامی هم مربوط به درون جوامع خودشان می باشد و هم مواردی است که از بیرون بر ملت های اسلامی تحمیل می گردد یا به تعاملات بیرونی مربوط می شود.
در بسیاری از جوامع اسلامی حاکمان درباری و مستبد مایلند که مردم نوعی دین ورزی را پیشه کنند که هیچگاه در مقابل ظلم و ستم صدای آنها در نیاید و اگر در آمد فوری تکفیر شوند و این تلقی دامن زده شود که مرتکب خلاف شرعی شده اند. در بسیاری از جوامع اسلامی زیر ساخت های لازم برای تحقق حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی مردم فراهم نیست و به همین جهت مسلمانان با مشکلات متعدد در حوزه سلامت، تغذیه، مسکن، حداقل استاندارد زندگی مواجهند. برخی از مسلمانان در کشورهای خود اقلیت هستند و با مشکلات متنوع اقلیتها روبرو هستند.
پرداختن به این دردهای درونی جوامع محل اقامت مسلمانان و یافتن راهکارهای مشترک از طریق گفتگو و همفکری فعالین جوامع اسلامی در سراسر جهان قطعا یکی از ضرورت هایی است که در برنامه ریزی های ماقبل اعزام به حج باید بدان پرداخت و تولیدات فکری مناسبی را در این خصوص در دسترس عموم قرار داد خصوصا که در فضا سایبری امکانات خوبی از جهت پرداختن به این امور وجود دارد و بسیاری از محدودیتهای تحمیلی را نیز می توان زیرپا گذاشت.
دردهای بیرونی جهان اسلامی چه مواردی که سالهاست بخشی از جهان اسلام از اشغالگری زورگویان رنج می برند و چه مواردی که در اثر اقدامات برخی قدرت های سیاسی عالم هزینه های مختلف می پردازند قطعا جنبه دیگری است که در برنامه های مربوط به حج نباید از آن غافل ماند. چنانچه رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار با دست اندرکاران حج امسال صراحتا اعلام داشتند که حجاج باید توجه کنند که مسلمانان یک تن واحد هستندو تجربیات سی ساله ایرانیان در مبارزه با استکبار و معاندین لازم است در اختیار ملت های تازه انقلاب کرده، قرار گیرد.
سطح دیگر اقدامات که به موسم حج مربوط می شود از ظرافت و پیچیدگی خاصی برخوردار است که البته اصل تلاش ها نیز در همین صحنه است.بعبارت دیگر، اگرآن گونه که اشاره شد در طول سال تحرک لازم را نداشته یا به طور خاص برنامه ریزی های سنجیده ماقبل سفر حج را انجام نداده باشیم در صحنه حج دستاوردهایمان از منظر مورد اشاره به شدت پائین خواهد بود.
در موسم حج مسلمانان فرصت دارند که نسبت به نگرش دینی خود راجع به موضوعات روز از قبیل مردم سالاری، حقوق انسان، مبارزه با ظلم، آزادی بیان و دهها موضوع دیگر آشنا شوند و دیدگاه درست اسلامی را از زبان کارشناسان و متخصصین اسلامی حاضر در حج بشنوند یا بدانند که به چه منابع سایبری یا مکتوب می توان رجوع کرد.
در موسم حج مسلمانان فرصت دارند که نسبت به جدیدترین تحولات جهان اسلام خود را روزآمد کنند مثلا در حال حاضر که در برخی کشورهای اسلامی انقلاب علیه ظلم و ستم به وجود آمده است دیگر مسلمانان می توانند از جزئیات انقلابها مطلع وحجاج ایرانی تجربیات خوب خود را در اختیار دیگران قرار دهند.
در موسم حج می توان بسیاری از زمینه های تفرقه و جدایی بین گرایشهای مختلف اسلامی اعم از شیعه و سنی را به وحدت و دوستی مبدل کرد و این ذهنیت را تقویت نمود که باید به نحوی عمل کنیم که برای عموم مسلمانان سراسر جهان مفید باشد و همه را به تعالی و پیشرفت برساند.در موسم حج می توان موضوع مدیریت مشترک اداره حج توسط مسلمانان سراسر جهان را به بحث گذاشت وابعاد مختلف آن را تعمیق بخشید تا برخی متولیان امورکشور میزبان ازامکان مدیریت حج برای مقاصد غیر منطبق با آرمانهای اسلامی بهره نجویند .
در موسم حج حتی می توان تمرین تعاون و کمک به یکدیگر راتجربه کرد آنهم در شعاع حضور میلیونی مسلمانان از سراسر جهان و با این نگاه به کشور خود بازگشت که دستاوردهای این سفر در ابعاد آگاهی های حقوقی، سیاسی، اجتماعی و بین المللی را نباید به حال خود رها کرد بلکه پس از سفر نیز در جهت تقویت آن برآمد همانگونه که در ابعاد عبادی انتظار می رود که پس از سفر حج فرد حاجی توجه بیشتری به مبدا ومعاد و اعمال و رفتار خود در پیشگاه الهی داشته باشد.
سخن آخر:
حج در اندیشه اسلامی فریضه ای است دارای ابعادو
حکمت
های مختلف عبادی،اجتماعی و جهانی. این ابعاد را باید به درستی شناخت و هر
مسلمانی برای بهره مندی شایسته از این ابعاد در جهت عزت بیشتر مسلمانان و
بهبود وضعیت آنها از حیث رعایت عدالت و برخورداری از حقوق انسانی باید
بکوشد، من وشمائی که اکنون در حج نیستیم واز فرسنگ ها دورتر از خانه خدا
درمورد حج سخن می گوییم لازم است در مورد آن تأمل کنیم و بررسی نماییم که
چه نقشی را از همین جا باید در قبال میلیون ها مسلمان حاضر در کنگره عظیم
حج و یا نسبت به کلیت جهان اسلام بایدایفاء نماییم.
امید
است روز به روز این توجه و اهتمام در ما بیشتر شود آنگاه خودبخود گفتمان
های عالمانه در مورد حج و ظرفیت های مختلف آن برای پیشبرد وضعیت جامعه بشری
به طور عام و وضعیت مسلمانان به طور خاص شکل خواهد گرفت و همین گفتمانها و
نظرات و همفکری های جمعی در گستره جهانی است که تحولات مختلف را در حوزه
اندیشه و رفتار ما به وجود خواهد آورد. امید آنکه ایرانیان در این زمینه
پیشگام باشند و نقصان های رفتاری موجود در برخی سفرکرده ها وبستگان آنها
همانند آنچه برخی افراد از حج فقط در حضور فعال در بازارها و وسیله خریدن و
پز دادن اینکه به حج رفته اند، ابراز می دارند، به کلی از پرونده رفتاری
ما مسلمانان رخت بربندد. بیائید با هم همنوا شویم: لبیک اللهم لبیک ان
الحمد والنعمه لک والملک لاشریک لک لبیک.
آفرينش:جايگاه اقتصادي ايران در جمهوري آذربايجان
«جايگاه اقتصادي ايران در جمهوري آذربايجان»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛جمهوري آذربايجان و ايران از گذشته اشتراکات فرهنگي، ،ديني و تاريخي زيادي داشته اند اما آنچه مشخص است با توجه به دامنه اشتراکهاي گوناگون روابط گوناگون سياسي فرهنگي و اقتصادي دو کشور عملا در حد پاييني بوده است و روابط دو کشور از توسعه لازم برخوردار نشده است.
در اين ميان اگر به روابط تجاري و اقتصادي دو کشور به عنوان يکي از مهمترين ابعاد روابط، نگاهي داشته باشيم عملا روابط دو کشور در جايگاه پاييني قرار گرفته است و با وجود ظرفيت ها و مزيت هاي زياد اقتصادي بين ايران و جمهوري آذربايجان حجم مبادلات تجاري ايران و جمهوري آذربايجان در سالهاي اخير از 500 ميليون دلار در سال فراتر نرفته است . اين امر زماني مشخص ميشود که بدانيم حجم مبادلات تجاري جمهوري آذربايجان در شش ماهه نخست سال جاري ميلادي به 17ميليارد و 400 ميليون دلار رسيده و 80 درصد مبادلات تجاري اين کشور با کشورهاي انگليس، ايتاليا،فرانسه، امريکا، روسيه، اوکراين، ترکيه، مالزي، آلمان، چين و... بوده است.
در مقابل جالب آنکه در سال گذشته حجم مبادلات تجاري ايران و جمهوري آذربايجان در مجموع به 482 ميليون دلار رسيده است .امري که با توجه به همجواري و مرزهاي مشترک چند صد کيلومتري بين ايران و جمهوري آذربايجان، توانمنديهاي اقتصادي ايران ،عضويت ايران و جمهوري آذربايجان در سازمانهاي منطقه اي و بين المللي از جمله اکو و سازمان کنفرانس اسلامي و..زمينه هاي مناسبي براي توسعه روابط اقتصادي بين دو کشور را فراهم مي کند، اما تاکنون طرفين از اين ظرفيت ها به نحو مناسبي استفاده کردهاند.
در اين بين بايد گفت اگر تنها نگاهي مقايسه اي روابط ايران و ترکيه با جمهوري آذربايجان داشته باشيم بايد گفت ترکيه در سالهاي اخير فعاليت هاي تجاري خود در جمهوري آذربايجان را در سطح بسيار گسترده اي توسعه داده است ، در بخش هاي مختلف اقتصادي بيش از دو ميليارد دلار سرمايه گذاري کرده است و بيش از هزار و 300 شرکت ترکيه اي در اين کشور به ثبت رسيده است .چنانچه به نظر مي رسد حجم مبادلات تجاري ترکيه و جمهوري آذربايجان به بيش از سه ميليارد دلار برسد در حالي که روابط تجاري اين کشور همسايه با ايران با توجه به مرزهاي فراوان با جمهوري نخجوان و بخش اصلي آذربايجان همچنان در حد ناچيزي مانده است .
آنچه
مشخص است عدم توجه به کيفيت کالاهاي صادراتي، ضعف ساختارهاي اقتصادي براي
هدايت تجار ايراني، نامناسب بودن بسته بندي کالاهاي ايراني، عدم وجود
مراودات بانکي بين دو کشور ، کمبود منابع مالي شرايط سخت قوانين و مقررات
در دو طرف نبود حمايت هاي مشخص از صادر کنندگان کالا به اين کشور ، طولاني
بودن بوروکراسي صادرات و واردات، نبود اراده مقامات سياسي جمهوري آذربايجان
براي واردات کالا از ايران و... در عدم توسعه مناسبات تجاري بين ايران و
جمهوري آذربايجان تاثيرگذار بوده است.
لذا بايد گفت که دست اندرکاران اقتصادي و مقامات کشورمان مي توانند با افزايش دامنه روابط سياسي و با برنامه ريزي هاي مناسب، به تدريج صادرات خود را به اين کشور همسايه، رونق بيشتري دهند.
در
اين حال با وجود برگزاري کميسيونهاي اقتصادي دو کشور مناسبات تجاري دو
کشور در پايين ترين سطح باقي مانده است لذا بايد با توجه به دامنه رشد
اقتصادي جمهوري آذربايجان ،رشد بالا و صادرات روزافزون نفت و گاز توليد و
جمعيت قابل توجه عملا اين کشور مي تواند به عنوان يکي از مهمترين بازارهاي
هدف براي بخش خدمات و صنايع مختلف ايراني قرار گيرد .
بر
اين اساس اگر در اين راستا و افزايش مبادلات و صادرات و حضور اقتصادي
ايران در آذربايجان چاره اي اساسي انديشيده نشود عملا بايد شاهد حضور روبه
کاهش اقتصادي، فرهنگي سياسي و.. نيز در اين کشور بود امري که به طور قطع
برخلاف منافع ملي کشور است .
مردم سالاري:توطئه آمريکا و وظيفه ما
«توطئه آمريکا و وظيفه ما»عنوان سرمقالهيِ روزنامهي مردم سالاري به قلم کرم محمدي است كه در آن ميخوانيد؛چند روز پيش در يک هماهنگي از پيش طراحي شده شبکه هاي خبري ديداري و شنيداري وابسته و تحت سيطره غول خبري غرب بلا فاصله يکي پس از ديگري برنامه هاي عادي خود را قطع کرده و خبر يک کشف بزرگ توسط آمريکايي ها را به سمع و نظر بينندگان و شنوندگان خود رسانيدند! مقامات مختلف قضايي و امنيتي و اطلا عاتي آمريکا از پي هم در برنامه هاي زنده حاضر شده و جريان ماوقع را بيان داشتند.
اصل سناريو: طرح ترور سفير عربستان سعودي و انفجار سفارتخانه هاي عربستان و رژيم صهيونيستي در آمريکا. کاشف اين به اصطلا ح توطئه: سازمان اطلا عات مرکزي آمريکا(سيا). افشا کننده موضوع: مقامات ريز و درشت آمريکايي از سخنگوي کاخ سفيد و وزير خارجه تا شخص اوباما رئيس جمهور اين کشور. شاکي پرونده: حکومت مادام العمر آل سعود در عربستان که دهه هاست تحت حمايت کامل دولت هاي حاکم بر کاخ سفيد قرار دارد.
متن شکايت: عين سخنان باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا که طي تماس تلفني با ملک عبدالله پادشاه عربستان برزبان جاري کرده و در رسانه هاي مختلف جهاني بازتاب يافت و در بخشي از آن چنين آمده بود که اوباما و ملک عبدالله توافق کردند که اين توطئه به معني نقض عميق موازين، اخلا ق و قوانين بين المللي است. سران آمريکا و عربستان بر تعهد خود به تلا ش براي واکنش جدي بين المللي و يکپارچه با هدف حساب کشي از مسوولا ن ترور سفير سعودي تاکيد کردند. شاهد ماجرا:براساس آنچه مقامات آمريکايي عنوان کرده اند يکي از سرباندهاي قاچاق مواد مخدر که در کشور مکزيک مستقر است شاهد اصلي ماجرا و مامور اجراي اين توطئه بزرگ جهاني است! سناريو نويسان عجب شاهکاري کرده اند; کاشف و شاکي و شاهد از يک سنخ و جنس انتخاب شده اند.
نتيجه: وقتي که پاي آمريکا به عنوان سردمدار استکبار جهاني، عربستان سعودي به عنوان رهبر ارتجاع منطقه، قاچاقچيان مواد مخدر به عنوان سوداگران مرگ که از هيچ وجدان و انصافي بهره نبرده اند و صهيونيست ها به عنوان نماد عيني تروريسم هدفمند در ميان باشد; طبيعتا متهم اين پرونده هم از پيش مشخص و معلوم خواهد بود. متهم پرونده: طبيعتا جمهوري اسلا مي ايران است! هدف اصلي نوشتن و اجراي اين سناريو تلا ش براي انزواي جمهوري اسلا مي و پيشبرد سياست ناجوانمردانه ايران هراسي در جهان و به ويژه در ميان کشورهاي منطقه است.
آنچه دراين ميان جاي تامل دارد سکوت رژيم صهيونيستي است. رژيمي که همواره از سلا حي کارآمد به نام مظلوم نمايي بيشترين بهره ها را برده و هولناک ترين جنايت ها را مرتکب شده است. ظاهرا در متن اين سناريو هماهنگي لا زم در زمينه تقسيم کار صورت گرفته و وظيفه بردن شکايت برعهده عربستان سعودي گذاشته شده است.
در اين که آمريکا مخالف جمهوري اسلا مي ايران بوده و از اين پس نيز خواهد بود، شکي نيست. در اين که تداوم حاکميت ارتجاع منطقه با وجود نظام اسلا مي ايران با چالش جدي مواجه است ترديدي نيست. در اين که با پيروزي انقلا ب اسلا مي جنبش هاي مقاومت در سرزمين هاي اشغالي و لبنان جان تازه اي گرفته و به کابوس رژيم اشغالگر قدس درآمده و پايه هاي اين رژيم را به لرزه در آورده اند باز هم نبايد شک کرد.
در اين که تاکنون صدها توطئه عليه نظام جمهوري اسلا مي ايران توسط همين کانون شکل گرفته و از اين پس هم شکل خواهد گرفت; باز هم نبايد ذره اي ترديد به خود راه دهيم. اما راه و چاره مقابله با اين دسيسه ها چيست؟ راه چاره هماني است که بارها حضرت امام خميني(ره) بنيانگذار جمهوري اسلا مي ايران و همچنين مقام معظم رهبري بر آن تاکيد داشته و دارند و از قضا کارآمدي خود را در عرصه عمل نيز به خوبي نشان داده است. اين سلا ح بي بديل، وحدت و انسجام ملي نام دارد.
وجود روحيه پرسشگري درمردم و ملزم بودن مسوولين در پاسخگويي به آنها، آزادي و فعاليت احزاب و جريانات سياسي و مطبوعات در چارچوب قانون، فراهم بودن زمينه مشارکت آحاد و طبقات مردم در عرصه هاي مختلف، احترام به راي و نظر اکثريت، حاکميت قانون، تلا ش براي ايجاد فضايي بدور از توهين و اهانت و دروغ و... از جمله عوامل تحقق اتحاد و همبستگي ملي و تداوم آن در هر جامعه اي است.
اينک که نظام جمهوري اسلا مي
ايران در مظان اتهامي واهي و بي پايه و اساس قرار گرفته است و کشور ما
نيز در آستانه برگزاري انتخابات مجلس نهم شوراي اسلا مي قرار دارد; با
تدبير و دورانديشي و ارجح دانستن منافع ملي بر مصالح حزبي و گروهي
مي توان اين ترفند را نيز ناکام گذاشت و تيرهاي بدخواهان را بر سنگ زد و
اين جمله مقام معظم رهبري در شهر گيلا ن غرب را محقق کرد که فرمودند:
آنها با نسبت دادن يک تهمت مهمل و بي معنا به چند ايراني تلا ش کردند
بهانه اي به دست آورند و جمهوري اسلا مي ايران را به عنوان مدافع
تروريزم مورد هجوم تبليغاتي سياسي قرار دهند اما اين توطئه نيز نگرفت و
نخواهد گرفت و مانند ديگر اقدامات آنها بي فايده و بي اثر مي ماند و
برخلا ف تصورشان به انزواي بيشتر خود آنها منجر خواهد شد.
تهران امروز:سوريه بهانهاي براي فرافكني
«سوريه بهانهاي براي فرافكني»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهران امروز به قلم دكتر صادق الحسيني است كه در آن ميخوانيد؛سوريه در تاريخ و جغرافياي سياسي جهان عرب جايگاه كليدي و حساسي دارد. پس از جنگ اول جهاني استعمارگران كوشيدند تا جهان عرب را تكه تكه كنند و قصد داشتند تا اين امر از سوريه با تشكيل دولت سني ها، دروزي و علوي ها در دمشق آغاز كنند. حال آنكه مقاومت سوري ها مانع از اين امر شد و لذا استعمارگران به توافقات سايكس – پيكو اكتفا كردند.
اين امر مقدمه اي براي تحقق اعلاميه بالفور در سال 1917 بود كه پايه هاي تاسيس رژيمصهيونيستي را بنا مي كرد. طي آن دول استعمارگر كوشيدند تا نقشه فلسطين حذف و رژيم صهيونيستي ايجاد شود. اينك تاريخ دوباره خود را تكرار مي كند و تلاش غربي ها بر آن استوار شده تا از طريق اعمال فشار بر سوريه بتوانند راه حلي را براي بستن پرونده فلسطين و حل معضل اسراييل بيابند.
امري كه پرچم آن را قطر به نيابت از غربي ها برافراشته و مي كوشد تا از طريق لفاظي هايي مانند مقابله با كشتار مردم سوريه و پايان خشونت در سوريه براي خود جايگاهي را ايجاد كند. طبق گزارش هاي موثق رسيده از اين اجلاس، قطر تلاش كرده تا از طريق لابي هايي در حاشيه نشست اتحاديه عرب، كشورهاي عضو را قانع كند تا سوريه را تحريم كنند و همچنين عضويت سوريه را از اين اتحاديه به حالت تعليق درآورد.
چرا كه تنها كشوري كه در جهان عرب و در همسايگي رژيم صهيونيستي با آن رژيم موافقتنامه صلح را امضا نكرده سوريه بوده است اما آنچه كه افكار عمومي و ناظران مستقل را به فكر فرو برده آن است كه اگر قرار است شعارهاي قطري ها مبني بر مقابله با كشتار مخالفان و توقف خشونت ها تحقق يابد چرا اين امر در كشور بحرين نبايد صورت بگيرد؟! بحريني كه در دو قدمي چشمان حاكمان قطري است، جايي كه سركوب ها و كشتار ها و نقض حقوق بشر به مراتب شديد تر بوده است.
و همچنين باز اين سوال مطرح مي شود كه چگونه است كه حتي يك نشست اتحاديه عرب براي بررسي مسئله بحرين شكل نمي گيرد؟ لذا معلوم مي شود آن چيزي كه برخي از اعضاي اتحاديه عرب بهدنبال آن هستند، وظيفه محول شده از جانب غرب به رهبري اوباما است كه بتواند معادله تاريخي معروف كه « جنگ بدون مصر و صلح بدون سوريه » امكان پذير نيست، را بشكنند. اضافه بر آن گو اينكه اتحاديه عرب يك ماموريتي را از طرف آمريكا بر عهده گرفته تا سوريه كه به همراه ايران سپر مستحكمي را در برابر تجاوزات اسرائيل در برابر لبنان و مقاومت فلسطين ايجاد كرده را از بين ببرند. در آخر بايد گفت كه ناظران مستقل و مسلمان اعتقاد راسخ دارند كه همانطور كه
توطئه
هاي تاريخي عليه سوريه در طول40 سال گذشته با شكست مواجه شده،اين
بارنيز در اين برهه حساس تاريخي با شكست مواجه خواهد شد. علت اصلي آن هم
نه فقط مقاومت آهنين سوريه و ايران كه ضعف و ناتواني آمريكا در برابر بحران
بينظير تاريخي اش است. بحراني كه تحت عنوان «الغاضبون» و « وال استريت را
بهجاي عراق و افغانستان اشغال كنيد» كه در بيش از هزار شهر آمريكا شكل
گرفته بهترين برهان براي اين تحول تاريخي است.
ابتكار: حالا ديگر توپ در زمين احزاب است
«حالا ديگر توپ در زمين احزاب است»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم سيدعلي محقق است كه در آن ميخوانيد؛روز يکشنبه رهبر انقلاب در جمع دانشگاهيان کرمانشاه بهطور صريح اعلام کردند که «ما با تحزب مطلقاً مخالفتي نداريم و معتقديم تحزب [بهخوديخود] با وحدت جامعه منافاتي ندارد». مقام رهبري در حالي اين سخنان را بهصورت عمومي بيان کردند که در هيچ مقطعي از عمر 33ساله نظام جمهوري اسلامي، مانند شش سال گذشته، فعاليت حزبي و تحزب از سوي مسئولان اجرايي کشور نفي و مورد شماتت قرار نگرفت و قواعد بازي در عرصه رقابتهاي سياسي در اين سطح بههم ريخته نشده بود.
هفت سال پيش، محمود احمدينژاد در گام اول حضورش در انتخابات رياستجمهوري، از مسيري متفاوت از ديگر رقبا و بهصورت کاملاً غيرحزبي به عرصه رقابتها ورود پيدا کرد و در ميانه راه، حمايت گروههاي اصولگرا را نصيب خود کرد. او با اين پشتوانه در رقابتي تاريخي گوي سبقت را از هاشميرفسنجاني اصلاحطلبشده ربود.
بااينحال احمدينژاد در همان اولين روز پس از قطعيشدن رياستجمهورياش در 4تيرماه سال1384 آب پاکي را روي دست جناح سياسي حامي خود و احزاب مختلف گردآمده زير چتر اصولگرايي ريخت. او در اين شش سالي که از آن روز ميگذرد، باوجود برخي همراهيهاي موردي و ناگزير، در اکثر مواقع و مراحل هيچوقت احزاب و گروههاي سياسي مرسوم و شناختهشده را در کشور جدي نگرفته و به چهرههاي بانفوذ حزبي کشور روي خوش نشان نداده است.
احمدي نژاد اين مشي سياسي را تاکنون حفظ کرده و حال که اولين ماههاي سال هفتم رياستجمهورياش را پشت سر ميگذارد، پيش و بيش از اينکه بهعنوان مجري قانون به فعاليت سياسي در قالب حزب و تشکلهاي سياسي بها داده و مشي حزبي را قبول کرده باشد، به شبهحزبهايي مانند حلقه ياران و حاميان و جبهههايي متشکل از جمعي از افراد داراي يک وجه مشترک ميدان داده است.
حلقه مديران شهرداري، استادان دانشگاه علموصنعت، حلقه اردبيل، حلقه اروميه و جبهههايي از قبيل حاميان و ستادهاي انتخابات نهم و دهم و...، ازجمله مواردي است که در فقدان همکاريهاي گروهي و در دوره منکوبشدن فعاليتهاي حزبي در دولت هاي نهم و دهم بر سر زبانها افتاد.
آش مخالفت با احزاب در مقاطعي آنچنان شور شد که مخالفت رئيسجمهور با مواد و مفاد صريح قانون اساسي درباره فعاليت احزاب در کشور بههيچوجه تفسيرشدني و توجيهپذير نبود. براي مثال در اوايل خرداد سال گذشته، رئيسجمهور در ديدار با مسئولان محلي يکي از استانها گفت: «گروهها، دسته جات و احزاب محترماند؛ اما حق دخالت در امور كشور و فشارآوردن بر اين و آنرا ندارند.
اين گروهها خارج از سيستم هستند و ما به هيچ وجه به آنها پاسخگو نيستيم.»اين روش خاص در همه سالهاي گذشته باعث شد تا از يکسو نمايندگان احزاب و چهرههاي بانفوذ منتقد اين مشي رئيسجمهور، باوجود اصولگرا بودن، سهمي از قدرت بهدست نياورند و باوجود همراهي سياسي با دولت، پتانسيل راهبري و توان مديريتي و اجرايي آنان درعمل بهکار گرفته نشود.
درمقابل و بهتدريج اين مجموعه سياسي به پشتوانه تجارب تشکيلاتي خود، جبهه جديدي را از درون جريان اصولگرا در برابر رئيسجمهور کليد زدند. آنها بهتدريج مرزهاي بين خود و حاميان و حلقههاي منسوب به شخص اول قوه اجرايي را مشخص کرده و اين مرزها را تنگ و تنگتر نمودند تا جاييکه روزبهروز کابينه و سطوح مياني قدرت، شاهد ريزش بيوقفه ياران و همراهان رئيسجمهور بود.
اين روند تا آنجا ادامه يافت که در دوساله اخير، دولتي که زماني قرار بود کابينهاي هفتادميليوني را جايگزين حضور احزاب در قدرت کند، آنقدر آب رفت و کوچک شد که صرفاً در اختيار يک محفل و حلقه بسته افراد نزديک به رئيس دولت و رئيسدفتر رئيسدولت قرار گرفت. بهطور منطقي و طبيعي، محفل و حلقهاي که هيچ شناسنامه و اساسنامه و سابقهاي ندارد، مرام و ريشه و آيندهنگري قابل اتکايي نيز ندارد که بتوان به پشتوانه آن، همه امور اجرايي کشور را يکجا در اختيار آن قرار داد.شايد از همينروست که در چنين مقطعي، رهبر انقلاب با تشخيص ضرورت حمايت از فعاليت حزبي در کشور، بار ديگر بر توجه نظام به تحزب تأکيد ميکنند.
جامعهشناسان سياسي، نيروهاي اجتماعي را به سه سطح پايه، حرکت و نفوذ تقسيم ميکنند. قشرهايي مانند دانشجويان، زنان، کارگران و... سطح پايه و جنبش هاي متاثر از پايه سطح حرکت محسوب ميشوند. در کنار اين دو سطح، احزاب نيز «سطح نفوذ» نيروهاي اجتماعي را تشکيل ميدهند. در هر جامعه و نظام سياسي اين سطوح سهگانه، در تعامل با دولت و نظام سياسي حاکم قرار ميگيرند و احزاب خط مقدم تعامل دولت و جامعه هستند.
در نتيجه هدف از شکل گيري هر حزب، کادرسازي و هدايت نظام سياسي در مسير مطالبات طرفداران و به عبارت ديگر اکثريت مردم است. به طور طبيعي اين مهم با راهيابي نمايندگان حزب با حمايت مردم به درون نظام سياسي کشور بدست ميآيد.بر همين اساس است که اگر احزاب بهعنوان حلقه واسط نيروهاي اجتماعي و دولت وجود نداشته باشند، يکي از مکانيسمهاي مهم براي شناخت و مديريت و نظارت بر حصول مطالبات مردم توسط دولت از دست ميرود. از همين رو مردم نيز احساس ميکنند که مطالباتشان به درون نظام سياسي راه نمييابد و به تبع اين اتفاق، ميان مردم و نظام سياسي فاصله ميافتد.
از سوي ديگر، همانگونه که گفته شد، فعالان احزاب بيش از مردم عادي با سياستورزي و مملکتداري آشنا هستند. وقتي يک مطالبه مردمي از کانال احزاب به حاکميت منتقل ميشود، شکلي کارشناسيتر داشته و نتيجه چنين خواستهاي درعمل به آنچه مورد انتظار است، نزديکتر خواهد بود. کنار هم قراردادن چنين کارويژهها و کارکردهايي، براي احزاب چه در جوامع ديگر و چه در ايران، منجر به حفظ تعامل دولت و ملت و افزايش مشروعيت نظام سياسي و نيز افزايش سطح مشارکت ميشود.
به پشتوانه سخنان اخير رهبري و دستاوردهاي منفي شش سال دوري دولت از احزاب و نيز آنچه بيان شد، ميتوان گفت از همين حالا دوران نفي اهميت احزاب در حيات سياسي کشور و تحقير تحزب گرايي و در حاشيه قرارگرفتن گروههاي سياسي به پايان رسيده است و احزاب بالاخره ميتوانند از حيات خلوت و پستو و پارکينگ بيرون بيايند و با قدرت هرچه تمامتر در چارچوب آنچه قانون معين کرده، در شکلگيري آينده نظام سياسي کشور نقش ايفا کنند. با اين حساب، اکنون توپ در زمين احزاب و گروههاي سياسي کشور است. بايد ديد فعالان حزبي کشور از اين فرصت چگونه استفاده خواهند کرد.
شرق:كودكي به نام هيچ
«كودكي به نام هيچ»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم احمد مسجدجامعی است كه در آن ميخوانيد؛كودكان سرمايههاي ملي و آيندهسازان كشورند و توجه ويژه به آنها ميتواند در حفظ سرمايههاي فرداي ايران نقشي بيبديل داشته باشد. ولي موضوع كودكان كار، كودكان طلاق، كودكان بيسرپرست و بدسرپرست، كودكان معلول و كمتوان جسمي، كودكان بدون شناسنامه، كودكان در معرض آزار، كودكان دچار سوءتغذيه و مانند آنها بخشي از مشكلات فراموش شده امروز ماست.
كمتر روزي است كه شاهد خبري دلخراش درباره كودكان نباشيم و اينها گوشهاي است از آنچه در سطح گستردهتري زير پوست شهر ميگذرد؛ شهري كه در برنامههاي توسعه نقش ديگري براي آن ترسيم شده است.
هرچند تهران از چنان ظرفيتي برخوردار بوده است كه در سال 87 به عنوان دبيرخانه منطقهاي شهر دوستدار كودك معرفي شد، اما مروري بر وضعيت عمومي نشان ميدهد در شاخصهايي از امور، شرايط موجود زير استانداردهاي پذيرفته شده و معمول جهاني است. براساس اين استانداردها، مثلا كودكان نبايد براي دسترسي به مهدكودك يا دبستان از عرض خيابانهاي اصلي و بزرگراهها عبور كنند و فضاهاي بازي و سرگرمي بايد در شعاع مناسب دسترسي آنها باشد. كودكان حق دارند تا از امكانات آموزشي مناسب برخوردار باشند، تامين بهداشت از اولويتهاست.
تفريح و سرگرمي بخش جداييناپذير از زندگي آنهاست؛ درحالي كه كمتر ميدان، چهارراه، گذر، پل عابر پياده و... ميتوان يافت كه محل رفتوآمد كودكان نباشد. كودكاني تكيده و افسرده كه در ميانه انبوه ماشينها، موتورها و ساير وسايل نقليه به تكديگري و فروش برخي اقلام يا دستمال كشيدن به شيشه ماشينها مشغول هستند.
كودكاني كه با چهرههايي درهم و قد و قوارهاي كوتاه در كوچه و پسكوچهها و پيادهروها در كنار انبوه زبالهها به جمعآوري برخي اشيای دورريخته شده ميپردازند و آن را در كيسههاي بزرگي كه بر دوش يا روي چرخ دارند جابهجا ميكنند. هرچند درباره اين مشكلات و ساير مسايل بغرنج كودكان آمارهاي رسمي چنداني در دست نيست، اما با همه اينها ميتوان كم و بيش روند شاخصهاي وضعيت كودكان را ارزيابي كرد. بنا بر برخي گزارشها، 400هزار نفر از كودكان در كشور ما، هويت شناسنامهاي ندارند و كمترين ضايعه چنين كمبودي اين است كه عملا امكان تحصيل براي آنها فراهم نيست.
بنابر آمارهاي منتشرشده در سال 85، سهميليون و 600هزار نفر از شهروندان در سنين تحصيل، در مدارس ثبتنام نكردهاند و 915هزار نفر با عنوان كودك خانهدار ثبت شدهاند كه اكثر آنها دختر هستند. در همان سال حدود 11درصد همين گروه سني به جاي درس، بحث و مدرسه رسما درگير كار بودهاند. سوءتغذيه كودكان از موارد نسبتا فراگير است كه تقريبا در تمامي مناطق شواهدي دارد.
اخيرا هم با حذف يارانه شير عملا اين فرآورده مهم غذايي از سفره كودكان ايراني كنار گذاشته شده است. بنا بر يك پژوهش، كودكاني كه قادر نيستند روزانه حداقل كالري مورد نياز براي رشد را دريافت كنند يعني از سوءتغذيه رنج ميبرند، در همه مناطق شهر تهران وجود دارند. هرچند بهطور كلي تهران نسبت به ساير نقاط كشور وضع بهتري دارد و براساس همان پژوهش در استانهاي سيستان و بلوچستان، قم و خراسانجنوبي بيشترين جمعيت كودكان زير خط فقر زندگي ميكنند. بيشترين نرخ فقر كودكان مربوط به خانوارهاي زن سرپرست، فاقد تحصيلات و شغلهاي غيررسمي است.
كودكان كار، ارزان و ناتوان هستند. قدرت اعتراض ندارند، از قوانين و مقررات حمايتي بياطلاع و غير برخوردارند. دستمزد آنها ناچيز است. همه اينها باعث بهرهكشي بازار كار از كودك شده، بازاري كه در سطح شهرها ايجادشده و گسترش يافته بهخصوص در كارگاههاي مخفي و زيرزميني که آسيبپذيري آنان را دوچندان ميكند و آنها را در معرض آسيبهاي بهداشتي خطرناك قرار ميدهد.
فقر و بيكاري خانوادهها نسبت نزديكي با جرم و اعتياد و طلاق دارد، لازم است نزديكترين و تاثيرگذارترين محيطها به كودك يعني خانواده، محله و مدرسه از حداقل شرايط لازم برخوردار باشد، درحالي كه با هر سه اينها مشكلات اساسي داريم. خانواده به عنوان مبناي برنامهريزي كشور برابر با آمارهاي اعلامشده در معرض آسيبهاي بسياري است و آنچه بهعنوان آمارهاي پرشمار و روبه افزايش طلاق و افسردگي گفته ميشود تنها يك لايه اين مشكلات است. مدرسه و ساختار نظام رسمي آموزشوپرورش از دستگاههاي اجرايي پرمساله و پرحاشيه كشور است.
از بودجه، ساختار، تجهيزات و بنا گرفته تا محتواي كتابهاي درسي آموزشي و شيوههاي پرورشي و گزينش معلمان و مربيان و انتخاب مديران همگي با چالشهاي جدي روبهروست. «محله» عنصر فراموششده اين چرخه است. هرچند آن نيز با نارساييهاي اساسي در ساختارهاي امروز شهرها مواجه است. ساختار به هم ريخته محلات در نظام شهر و پديده رو به گسترش خانه به دوشي و فراموششدن ارزشهاي همسايگي در تهران از آفات محلههاست.
اينها زمينهساز آزار بيشتر كودكان است. فرزندان اين خانوادهها نهتنها در دوران كودكي شرايط سختي دارند، بلكه آثار سوء اين وضعيت در بزرگسالي نيز باقي ميماند. بهطور مثال با استناد به يكي از پژوهشهاي انجامشده، بخش عمده اين كودكان در زمينههاي رشد جسمي، ذهني، عاطفي و اجتماعي دچار مشكلاتي از قبيل انتقامجويي و خصومت، بياعتمادي به ديگران، افسردگي، اضطراب، پرخاشگري و اعتياد هستند.در دوره سوم شوراي شهر تهران براي پاسخگويي به بخشي از اين نارساييها، طرح «شهر دوستدار كودك» به تصويب رسيد و براي نخستينبار سالانه، اعتبار ويژهاي به اين مهم اختصاص يافت. بهعنوان مثال تنها در حوزه آموزش و پرورش شهر تهران رقم 15ميليارد تومان به عنوان كمك به مدارس پيشبيني شد كه هر سال تكرار ميشود.
اما بدون داشتن نگاه و عزم ملي، امكان برداشتن قدمهاي موثر ميسر نيست و مقدمه اين عزم، داشتن گزارش روشن، اطلاعات پايه و تحليلي پذيرفتهشده و جلب مشاركت و وحدت رويه برنامهاي سازمانها، نهادها و تشكلهاست. درحالي كه در برنامه پنجم توسعه موضوع يكپارچگي مديريت شهري – كه در برنامههاي پيشين به آن پرداخته ميشد – اساسا حذف شد، اين نگاه دشواريهاي ساماندهي حل مسايل و مشكلات شهري را بهويژه در زمينههاي فرهنگي و اجتماعي دشوارتر كرد.
حل مسايل كودكان چندان دست آنها نيست. بلكه ريشه در مشكلات اساسي و كلان از قبيل اشتغال و بيكاري، توزيع ثروت و نظاير آن دارد، ولي با آموزشهاي شهروندي، آموزش خانوادهها و نحوه ساماندهي و بهرهگيري از امكانات عمومي و مدني و دولتي پيوندي نزديك دارد. شوراياريها ظرفيت و توان حمايت از سلامت محلات و كودكان را دارند. نوع مشكلات كودكان و فراواني آنها در مناطق مختلف تهران بسيار متفاوت است. شوراياران ميتوانند با گذراندن دورههاي آموزشي به شناسايي نيازها و مشكلات اصلي و آسيبهاي فراروي كودكان و حمايت از خانوادههايي كه در اين باره نگراني دارند، كمك موثري كنند و شرايط خدمات لازم و متناسب با مشكلات و آسيبها را در هر منطقه شهري فراهم كنند.
در برخي موارد بازنگري مربوط به حقوق كودكان، تعامل ميان سازمانها و نهادها براي گسترش خدمات ويژه كودكان در محيطهاي تفريحي ورزشي و آموزشي و بهداشتي از اولويت كارهاست. ارايه گزارش نوبهاي از وضعيت كودكان در كشور مقدمهاي مهم براي دفاع از حقوق آنهاست. پرداختن مديريتهاي شهري از طريق تشكلهاي علمي به اين امر اقدامي محوري و ارزشمند است و جمعآوري و جمعبندي نظرات تشكلهاي مردمي فعال در زمينه حقوق كودكان و استفاده از ظرفيت و تواناييهاي مادي و معنوي آنها از رنج شهر خواهد كاست.
ملت ما:دوام دولتهاي آينده در سايه ارزيابي نهادهاي دولتي
«دوام دولتهاي آينده در سايه ارزيابي نهادهاي دولتي»عنوان سرمقالهي روزنامهي ملت ما به قلم غلامرضا قميشي است كه در آن ميخوانيد؛آنچه در 2 هفته گذشته بيشترين حجم فضاي سياسي و رسانهاي كشور را فرا گرفته بود موضوع اختلاس 3 هزار ميليارد توماني بانكي بود. در غياب قوه قضاييه قوي و مستقل و اقتصاددانان معتمد مردم، فضاي سوءاستفاده از اين حادثه براي تمسخر سيستم اقتصادي و سياسي كشور به نحوي پيش رفت كه واكنش صريح رهبر معظم را در پي داشت. واكنش رهبري نه فقط در دفاع از حقوق مردم و سلامت نظام و ضرورت برخورد فوري با مسببين و زمينهسازان اين اختلاس بزرگ كه در دفاع از 3قوه و اطمينان دادن به مردم كه لزومي به حساسيت آنها و رسانهها نيست، اتفاق افتاد.
اما آنچه قابل تامل است با فروكش كردن موج انتقال اطلاعات (كه قطعاً موقت خواهد بود)، فرصت مناسبي پديد ميآيد كه ريشهها و علل وقوع اين حوادث به مردم معرفي شود و بياعتبار شدن قانون، كنار گذارده شدن نخبگان متعهد، عملكردهاي باندي و اتصال بدنه اجرايي به مقدسات و اركان نظام اسلامي، همه مواردي است كه بايد در تحليل موضوع مورد ارزيابي دقيق قرار گيرند. در اين بين بايد به هشدارهاي جدي بسياري از دلسوزان نظام مبني بر كاهش اعتماد مردم به برخي از افراد قرار گرفته در حاكميت ، نيز توجه كرد كه در جاي خود ميتواند در تفسير مسائل مورد توجه قرار گيرد.
زيرا نشان دادن ويلاي 4 ميليارد توماني رئيس بانك ملي (در دولت خدمتگزار) تعجب كمتر كسي را بر انگيخت و كسي شگفت زده نشد از اينكه اردوان خاوري، فرزند رئيس مهمترين بانك كشور صاحب 8 شركت مسافرتهاي هوايي است كه ظاهراً شعبهاي نيز در اسرائيل دارد. اينكه دولت عملاً به عنوان مدافع مهمترين عوامل اختلاس ايفاي نقش ميكند
(پاسخگو نبودن به مجلس به دستور رئيسجمهور) و قوه قضاييه كمترين عكسالعمل را در اين ميان دارا بود و اينكه مجلس شوراي اسلامي عملاً فاقد هر گونه نقش مثبتي در اين ميان بوده است، مسائلي است كه مهمتر از موضوع اختلاس هستند. بر اين اساس شايد نيازي به دخالت رهبري نظام در اين قضيه نبود، اگر يكي از اين قوا به مسئوليت خود به خوبي ميپرداخت و شايد در صورتيكه بر موضوعاتي چون تعديل اقتصادي صورت گرفته شده موسوم به هدفمندي يارانهها كه با گذشت قريب به يكسال از اين موضوع مهم و فراگير،
هيچگونه آسيبشناسي علمي انجام نشده يا درباره عدم تخصيص منابعي براي تقويت توليد كشور (كه حتي در كشورهاي پيشرفته نيز رعايت ميشود) و بزرگتر شدن حجم نگران كنندة بخش دولتي و ناتوان شدن بخش مهمي از جامعه (طبقه متوسط كارمندان دولت) از گذران امور معيشتي خود، مسائلي هستند كه حتماًبايد مورد بررسي عملي و دقيق قرار گيرند.
سواري گرفتن از موج احساس مردم- خرج كردن از اعتقادات و باورهاي ديني آنها، مديريتهاي انفرادي و خارج از چارچوب و نهايتا تبليغات رسانهاي، هرگز مانع از برخي عكسالعملهاي طبيعي در قبال پايين آمدن قدرت خريد مردم نشود. زيرا آنچه مسلم است مهمترين نقش در سرنوشت كشور را طبقه متوسط جامعه بر عهده دارد و بيتوجهي و عدم كار كارشناسي بر اين طرحها بستر ساز فضايي است كه تئوري دولت در جابهجايي نقش اين طبقه و بازگرداندن آنها به جايگاه پايين اجتماع موثر واقع شود.
در اين بين پرداخت يارانهها به شيوهاي كه طبقة محروم و حاشيهاي را كنترل نشده به متن بازگرداند و قدرتمندان رادرنقش سرمايهداران بزرگ جامعه ترسيم كند، اين جابهجايي نقشها، روندي نيست كه به سادگي امكان پذير باشند. زيرا بايد بهخاطر داشته باشيم كه طبقه متوسط همچنان نقش اول را در تحولات خواهد داشت و اتفاقاً شرايط حاضر و فشارهاي اقتصادي بهترين انگيزهها را براي ايفاي نقش آنها فراهم ميآورد.
بر اين اساس تداوم روند جاري پرداخت مستقيم يارانهها و افزايش افسار گسيخته قيمتها، حتماً پيامدهاي سوء مهمي را در پي خواهد داشت. شعار سه برابر كردن يارانهها نقش مخربي در جامعه داشته و ضمن بيخاصيت كردن اين بودجه عظيم، بذر توقعات فزآيندهاي را بصورت طلبكارانه در جامعه پراكنده است.
بر پايه موارد پيش گفته به نظر ميرسد چنانچه ارزيابي عملي و تخصصي (از نهادهاي دولتي و مستقل) در10 ماهه گذشته انجام نشود و به تصحيح اشتباهات همت گمارده نشود، دولتهاي بعدي دوام چنداني نخواهند آورد.
دنياي اقتصاد:چالشهای امروز اقتصاد آزاد
«چالشهای امروز اقتصاد آزاد»عهنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم حسن افروزی است كه در ان ميخوانيد؛موجی که ماه پیش با نام اشغال والاستریت در نیویورک آغاز شد، امروز سراسر غرب و جهان توسعهيافته را دربر گرفته است. در اینکه جهان بعد از کسادی ۲۰۰۸ دوران سختی را میگذراند شکی نیست،ولی آیا این آغازی برای پایان سرمایه داری حاکم در غرب است؟ شاید هیچ چیز بهتر از سخنان اخیر اسلاوی ژیژک، فیلسوف چپگرا، در میان معترضان وال استریت گویای وضع حاضر نباشد: «ما همه بازنده ایم، ولی بازندگان اصلی در وال استریت اند.
آنها با میلیاردها دلاری که از جیب ما خرج شد نجات یافتند. میگویند ما سوسیالیستیم، ولی اینجا همیشه برای ثروتمندان سوسیالیسم هست. میگویند ما به حقوق مالکیت احترام نمیگذاریم، ولی در بحران مالی ۲۰۰۸ به اندازهای حقوق مالکیت مردم ضایع شد که اگر همه ما هفتهها برای نابودی آن تلاش کنیم باز هم کمتر موفق خواهیم بود. میگویند ما خیال پردازیم. خیالپردازان واقعی کسانیاند که میپندارند همه چیز همین گونه که هست ادامه پیدا خواهد کرد.
ما خیال پرداز نیستیم. ما در حال بیداری از رویایی هستیم که در حال تبدیل به یک کابوس است. ما هیچ چیزی را تخریب نمیکنیم. ما فقط شاهدیم که چگونه سیستم در حال تخریب خود است. ما همه فضای کارتونهای کلاسیک را بلدیم؛ هنگامیکه یک گربه به پرتگاه میرسد ولی بدون توجه به اینکه زیرپایش خالی است به حرکت ادامه میدهد و تنها زمانی سقوط میکند که زیرپایش را نگاه میکند. این همان کاری است که ما در اینجا میکنیم. ما به والاستریتیها میگوییم: آهای، زیرپایتان را نگاه کنید.»
قاعدتا از نگارنده چنین مقالهای که در نشریهای مدافع اقتصاد آزاد چاپ شده و خود از مدافعان نظام بازار به شمار میرود، انتظار آن است که در مقابل این سخنان بایستد و با دفاع از سرمایهداری، سخنان این متفکر چپ را نفی کند. ولی آنچه ژیژک میگوید نه تنها به سادگی قابل رد نیست، بلکه توضیحی منسجم و صحیح از وضعیت حاضر است. افرادی که دیروز تنها در وال استریت و امروز در سراسر غرب به خيابانها آمدهاند، نه به تحریک ایدئولوژی چپ یا راست بلکه به دليل رنجی که در آن غوطه ور هستند به خیابان آمدهاند.
اینها نه بازندهاند، نه عوام و نه بیمسوولیت. اینها تنها نماد تناقض سیستمی هستند که مدافعان آن به قول ژیژک هنوز در رویایی شیرین به سر میبرند. سرمایهداری حاکم بر غرب، در سالهای اخير براي مشكلات اقتصادي راهحلي راهگشا نداشته است. ولی سوال اساسی این است که مدافعان بازار چه پاسخی برای این واقعیت تاریخی دارند؟ قطعا اولین پاسخ مقصر دانستن دولتی است که با ایجاد اختلال در نظام بازار باعث از کار افتادن پارادایم همسویی منافع شده و این فاجعه را به بار آورده است.
ولی
این نه پاسخ بلکه طرح موضوع است. چرا دولتها همواره در تحقق بخشیدن به
انگیزهشان برای دخالت در بازار موفقند؟ آیا این رفتار دولت جزئی از نظام
بازاری است که ما از آن دفاع میکنیم یا نه؟
با اینکه آسیب شناسی این
پدیده از عهده چنین مقالهای خارج است، ولی نگارنده درصدد آن است که با طرح
مسائل قدمی هر چند ناچیز در این راستا بردارد.
به طور خلاصه یکی از ادعاهای نظام بازار این است که در سایه حقوق مالکیت و آزادی فردی، جامعه به سوی رفاه بیشتر اعضایش پیش خواهد رفت. بدیهی است که برای تحقق این وعده، چنین سیستمی باید دارای انسجام و ثبات باشد و به سوی تخریب خود پیش نرود. حال سوال اساسی این جا است که چرا در طول قرن گذشته دولتها همواره سهم بیشتری از اقتصاد را از آن خود کردهاند؟ آیا این نشان از ضعف نظام بازار در حفظ انسجام خود ندارد؟
پاسخ این سوال در عین اینکه ساده به نظر میرسد بسیار دشوار است. نظام بازار، شخصی حقیقی یا حقوقی نیست که بتوان آن را مسوول اتفاقی خوشایند با حادثهای تلخ دانست. نظام بازار مجموعهای از اصول و قواعد است که ساختاری را برای تعامل افراد ارائه میدهد. در چارچوب نظام بازار، دولت پاسخی برای نیازهایی است که بازار ناتوان از پاسخ به آنها است. با اینکه طرح این گزاره به این شکل مرسوم نیست، ولی این تنها شکلی از پنداشت دولت در چارچوب بازار آزاد است که ضعف موجود در آن را به صورتی آشکار بیان میکند.
ساختار بازار آزاد، قبل از آنکه واقعیتی بیرونی باشد، نظریهای است که از ذهن بشر در مواجهه با دنیای بیرون ساخته شده و مانند هر نظریهای قطعا دارای نواقص فراوانی است؛ ولی آیا نظریهپردازان بازار آزاد در طول قرن گذشته توانستهاند پاسخی مناسب برای این کاستیها ارائه دهند؟ آنچه امروز شاهد آن هستیم، گواه از شکست ایشان دارد.
هر وقت که دولت گام در وادی جدیدی مینهد نشان از ضعف نظریه بازار آزاد دارد. ادعاهایی مانند بیتوجهی دولتها به عواقب اعمالشان با اینکه عاری از صحت نیستند؛ ولی مرهم هیچ دردی نیز نیستند، چرا که با اعلام بیتوجهی دولت به عواقب اعمالش مساله خاتمه نمییابد. درست است که نظریههای بسیاری برای توضیح انگیزه دولتها برای مداخله در بازار ارائه شدهاند و همه نشان از آن دارند که مداخله دولت عاقبتی خوشایند نخواهد داشت، ولی نکته این جا است که آیا نشان دادن ضعفهای دولت برای رفع نیازهای جامعه میتواند مانع از دخالت آن در اقتصاد شود؟
مدافعان بازار آزاد در طول قرن گذشته چنان مشغول نفی دولت از دخالت در اقتصاد بودهاند که از جنبه ضروری دیگری غافل ماندهاند و آن ارائه نظریههای مستدل در توانایی بازار برای رفع بهتر نیازهای مذکور است. باز هم باید تاکید کنم که این به معنای نبود چنین نظریههایی نیست، بلکه نکته این جاست که این تلاشها برای اقناع فضای جامعه کافی نبوده است. به عبارت دیگر، چه درست و چه غلط، آنچه مخاطبان نظریهپردازان بازار آزاد میشنوند این است که اگر دولت دست از سر اقتصاد بردارد، دنیا گلستان خواهد شد و این در حالی است که تنها معدودی از این نظریه پردازان سعی در توضیح مکانیزم این پدیده دارند.
برای مثال، در یکی از مناظرههای انتخاباتی حزب جمهوریخواه ایالات متحده، از کاندیدایی که طرفدار سیستم تامین اجتماعی خصوصی بود این سوال پرسیده شد که آیا دولت نباید از کسی که نیاز به خدمات درمانی دارد، ولی قادر به پرداخت هزینههای آن نیست، حمایت کند و باید اجازه دهد که چنین فردی جان دهد؟ در حالی که این کاندیدا سعی داشت تا بر پایه تجربه شخصی خود به عنوان یک پزشک نشان دهد که حمایت دولت تنها راه حمایت از چنین فردی نیست، تعدادی از حضار فریاد میزدند که چنین فردی باید به حال خود رها شود. این تصور فردی عادی از نظام بازار است. سوال این جاست که آیا نظریهپردازان بازار آزاد پاسخ قاطعی برای چنین سوالاتی دارند و اگر دارند آیا بهتر نبود به جای انتقاد از دخالت دولت بر روی توضیح این مکانیزمها تمرکز میکردند؟
در اینکه دولتها همواره به دنبال افزایش قدرت خود هستند، شکی نیست، ولی چرا دولتها همواره توانستهاند این عملکرد خود را توجیه کنند؟ اینکه صرف میلیاردها دلار از جیب مالیات دهندگان برای نجات بنگاههای عظیمی که بحران اخیر نتیجه مستقیم تصمیمات نادرست آنها بود صحیح است یا نه، سوالی اساسی؛ ولی خارج از چارچوب این مقاله است. ولی فارغ از درستی یا نادرستی چنین کاری، چگونه دولت میتواند پشتیبانی لازم برای انجام آن را کسب کند؟ آیا اگر نظریههای بازار آزاد میتوانست مکانیزمی دقیق از حالتی که دولت دخالت نمیکرد، ارائه دهد باز هم دولت قادر بود به این سهولت ميلياردها دلار از پول مردم را به بنگاههاي ورشكسته تزريق كند كه خود به بحرانهاي زنجيرهاي ديگري دامن ميزند؟
پیوند نامبارکی که امروز میان دولتها و بنگاههای عظیم شكل گرفته و شوربختانه در حال محكمتر شدن است، آیا یادآور نظامهای فاشیستی نیم قرن اول سده بیستم نیست؟ امروز آنچه به نام سرمایهداری در غرب حاکم است، فاصله زیادی از آنچه قرار بود باشد گرفته است و اگرچه ناخوشایند یا نادرست، پنداشت عمومی، ضعف نظام بازار است. شاید وقت آن رسیده باشد که مدافعان اقتصاد آزاد به جای بی اعتنایی به نقدهایی که شاید پاسخشان بدیهی به نظر میرسد، به دنبال پاسخهایی دقیقتر برای آنها باشند.
جهان صنعت:بازسازی بزرگ صنایع، در انتظار
«بازسازی بزرگ صنایع، در انتظار»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم سارا ثبات است كه در آن ميخوانيد؛ هنوز برای اجرای بسته سوم حمایتی صنایع مبلغی از محل هدفمندی یارانهها پرداخت نشده تا جایی که به گفته وزیر صنعت، معدن و تجارت، بدون اجرای بسته سوم حمایتی صنایع نمیتوان انتظار داشت حمایت از تولیدکنندگان در هدفمندی یارانهها ادامه یابد.
وزارت صنعت، معدن و تجارت در جریان هدفمندی یارانهها سه بسته حمایتی را به مرحله اجرا گذاشته است؛ بازسازی صنایع کوچک، خط اعتباری انرژی و بازسازی بزرگ. تاکنون 1400 میلیارد تومان به صورت نقدی به صنایع اختصاص یافته است که یک هزار میلیارد تومان آن بابت خط اعتباری انرژی اختصاص داده شد و در کنار آن بازسازی صنایع کوچک آغاز گردید.
اما بازسازی بزرگ که در قالب بسته حمایتی سوم است و هنوز اجرا نشده نیازمند پرداخت یارانه است که هنوز ستاد هدفمندی یارانهها آن را تقبل نکرده است.اگر این موضوع برمیگردد به عدم آمادگی این ستاد برای پرداخت اعتبار موردنظر، بهتر است از محل تسهیلات صندوق توسعه ملی استفاده کرد چه آنکه اجرای پروژههای بازسازی بزرگ بخش صنعت را برای فاز بعدی هدفمندی یارانهها آماده میکند.
فراموش نکنیم هدفمندی یارانهها در مدتزمان پنج سال اجرا میشود و در این پنج سال ماندگاری صنایع منوط به بازسازی بزرگ خواهد بود. صنایع نیازمند بازسازی بزرگ و تغییر تجهیزات انرژیبر و فرآیندهای آن هستند بنابراین باید هر چه سریعتر فکری به حال اجرای بسته سوم حمایتی و پرداخت یارانه دو تا سه هزار میلیارد تومانی آن کرد.