كيهان:طناب پوسيده آمريكا و رژيم رو به سقوط آل سعود
«طناب پوسيده آمريكا و رژيم رو به سقوط آل سعود»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛«رئيس جمهور كنوني آمريكا دو سال قبل، براي فريب افكارعمومي مردم منطقه، در مصر به تملق گويي پرداخت اما امروز در همان كشور و ديگر كشورهاي منطقه، مردم شعارهاي ضدآمريكايي سر مي دهند. اين شخص حتي هنگام سفر به افغانستان- كه- تحت اشغال نيروهاي آمريكايي-است- نيز از پايگاه هوايي بگرام خارج نشد و جرأت نكرد به كابل برود چرا كه در ميان ملت ها منزوي است و از آنان مي ترسد.»
تصويري كه حضرت امام خامنه اي-دامت بركاته- ديروز در شهر غيور مردان، گيلانغرب از وضعيت آمريكا ارائه فرمودند را مي توانيم در هر كجاي جهان مشاهده كنيم. اگر رئيس جمهور آمريكا اين گزاره را قبول ندارد، خودش كشوري را معين كند و در يك اعلام رسمي به اين كشور سفر كند و يا مردم اين كشور اجازه پيدا كنند، احساسات خود را نسبت به او بروز دهند تا بداند كه اينك آمريكا و مقامات آن در هيچ كشوري محبوبيت ندارد. لازم نيست اوباما راه دوري برود يكي از 51 ايالت آمريكا را انتخاب و آزمايش كند اگر غير از نفرت، چيزي را مشاهده كرد ما هم در ديدگاه خود نسبت به او و كشورش تجديدنظر مي كنيم.
رئيس جمهور آمريكا خود مي داند كه دولتمردان-دمكرات يا جمهوري خواه- اين كشور چقدر منفورند اگر اينگونه نمي انديشيد سه سال پيش با شعار «تغيير» (Change) وارد ميدان انتخابات نمي شد و در سفر به تركيه و مصر از عزم خود براي اصلاح تصوير آمريكا در جهان حرف نمي زد اما با اين حال اوباما در شرايطي كه اكثر شهرهاي كشور او به جنبش اعتراضي پيوسته اند و تابلو اعتراض (Protest) بر سر دست گرفته اند، كشوري را متهم به تروريزم- از نوع عمليات هاي ناشيانه- مي كند كه اگر يكي از مقامات ايران اجازه پيدا كنند كانديداي رياست جمهوري در هر كدام از كشورهاي منطقه- به گواهي نظرسنجي هايي كه اوباما در مورد درستي آن ترديد ندارد- شود، در يك رقابت فشرده رأي مي آورد.
مشكل آقاي اوباما دقيقا از همين نقطه شروع مي شود: «او و دولت و دوستانش در دنيا هر روز منفورتر شده و مخالفان او، كشورش و دولت هاي وابسته به آمريكا هر روز محبوب تر، مقدرتر و به حاكميت نزديك تر مي شوند.» اوباما مي خواهد اين معادله را تغيير دهد مي آيد و همه اعوان و انصار داخلي، بين المللي و منطقه اي را جمع مي كند تا تصويري از ايران مبتني بر اقدامات خشن و تروريستي ارائه دهد و جالب تر اين است كه ابلهانه گمان مي كند بخط شدن اين نيروها به دگرگوني در معادله منجر مي شود؛ بايد از او پرسيد مگر اين ها در طول اين 32 سال در همه برنامه هاي ريز و درشت در خدمت آمريكا نبوده اند آيا اتحاديه اروپا، اتحاديه عرب، شوراي همكاري، كشورهايي نظير عربستان، بحرين، كويت، قطر و سازمان هايي نظير CIA، FBI، دستگاه قضايي، وزارت خارجه، كاخ سفيد، وزارت خزانه داري آمريكا و... انرژي جديدي پيدا كرده اند يا شيوه جديدي كه تاكنون در معرض آزمايش قرار نگرفته اند و يا اينكه تاكنون در همراهي با برنامه هاي آمريكايي ترديدي داشته اند و حالا ترديدهايشان برطرف شده است؟ چرا اوباما و تيم او گمان مي كنند با يك جنجال، حقيقت دگرگون شده، آمريكاي در حال ضعف كه براي حفظ 5000 نيروي نظامي در عراق بايد به همه عراقي ها التماس كند، يك شبه به آمريكاي قوي تبديل مي شود و ايران با نشاط كه حلقه هاي توطئه را پي در پي شكسته و به انتظار فروپاشي قريب الوقوع بلوك غرب نشسته، يك شبه ضعيف مي شود؟
درخصوص جنجال- 11اكتبر- آمريكا چند نكته قابل ملاحظه است.
1-
خبرها بيان گر آن است كه جنجال اخير از يك برنامه ريزي- به زعم آمريكايي
ها- جامع برخاسته است. برنامه اي كه با مشاركت مقامات ارشد چند كشوراروپايي
و مقامات ارشد چند كشور منطقه اي تنظيم شده است اساس اين برنامه اعمال
فشار شديد به ايران براي بازگشت از مسير خود مي باشد. اين خود چند نكته را
به ما يادآوري مي كند: اولا نشان مي دهد كه آمريكا و هم پيمانانش شرايط را
بسيار خطرناك ارزيابي كرده و زمان را در حال از دست رفتن مي دانند ظاهرا
اين جمعبندي را همه آنان قبول كرده اند و براي همراهي با آمريكا تعهد سپرده
اند وگرنه چگونه است كه فرد مورد اتهام- منصور ارباب سيار -29سپتامبر
دستگير شده و - براساس گزارش سايت فارسي بي بي سي- 11 روز بدون بازجويي و
محاكمه در اختيار FBI بوده و 11اكتبر به يكباره مقامات مختلف سياسي، قضايي،
اقتصادي و امنيتي آمريكا، اروپا، اتحاديه عرب و كشور عربستان به ميدان مي
آيند و همه يك حرف را تكرار مي كنند: «ترديدي در دخالت ايران در اين ماجرا
ندارند و همه بر لزوم مجازات شديد ايران تاكيد مي كنند.» ثانياً همداستاني
موجود در اين ماجرا حكايت گر آن است كه اين ها از امكان مديريت تحولات
خاورميانه و شمال آفريقا- عليرغم ميلياردها دلار خرج و اعزام پي در پي هيات
هاي ديپلماتيك و به ميدان آوردن انواع طرح ها- مايوس شده و تنها راه را
ايجاد مانع بر سر راه منبع پمپاژكننده انرژي با اين جنبش ها مي دانند.
ثالثا روي آوردن آمريكا به اتهام تروريزم عليه ايران نشان مي دهد كه اين
كشور از اثرگذاري بر جامعه بين المللي مايوس شده و موضوعي را در دستور كار
قرار داده كه فقط تعدادي از كشورها از آن حمايت مي كنند در واقع اتهام جديد
آمريكا از اين بعد فشار عليه ايران را از فشار جهاني به «فشار گروهي»
تبديل مي كند اين البته به ميزاني كه براي آمريكا كار را آسان تر مي كند به
همان ميزان نيز تصميمات آن را شكننده مي كنند.
2- اتهام ترور به ايران در شرايطي انجام شده كه - براساس اعترافات و اسناد- آمريكا و دو هم پيمان منطقه اي اش، عربستان و رژيم صهيونيستي طي 20 ماه گذشته موجي از ترور عليه شخصيت ها و كشورهاي مقاومت به راه انداخته اند. ترورهاي اجرا شده عليه عماد مغنيه، المبحوح، علي محمدي، شهرياري، عباسي، رضايي نژاد، رباني، حسون و مهندالمعمار چهره هاي برجسته مقاومت در لبنان، فلسطين، ايران، افغانستان و عراق همه در يك طراحي دولتي و با هماهنگي آمريكا، انگليس، فرانسه، آلمان، رژيم صهيونيستي و عربستان صورت گرفته اند با اين وصف چه جاي آن وجود دارد كه اين كشورها در يك جنجال بزرگ تبليغاتي، ايران را متهم مي كنند كه در صدد برآمده تا يك سفير را از طريق يك گروه مافيايي به قتل برساند و دريك سفارتخانه بمب گذاري كند. اين جنجال يك دليل عمده و قابل تامل دارد و آن راه اندازي زنجيره بزرگي از ترور رهبران مقاومت در سطح منطقه است كما اين كه نزديكي ترور پرفسوربرهان الدين رباني- 29 شهريور- با ترور عليه مفتي اعظم سوريه- 10 مهر- كه منجر به شهادت فرزند او شد و ترور عليه آيت الله سيستاني در عراق كه منجر به شهادت يكي از اعضاي دفتر او در كربلا شد، از چنين چيزي حكايت مي كند. از لابلاي مواضع مقامات آمريكايي نيز اين نتيجه به دست مي آيد، اين نكته اي است كه بايد مورد توجه رهبران مقاومت در سطح منطقه باشد اما آمريكايي ها مي خواهند از اين طريق رهبران مقاومت را به محافظه كاري و دور شدن از اجتماعات وادار نمايند.
3- آمريكا، اروپا و عربستان احساس مي كنند تحولات يمن و بحرين در آينده نزديك به سقوط رژيم هاي موجود و روي كار آمدن نظام هاي مخالف آنان منجر مي شود. وقوع دو اتفاق بنيادي در شمال و جنوب عربستان تاثير جدي بر عربستان گذاشته و موقعيت كنوني سعودي ها و به تبع آن موقعيت كنوني آمريكا در شبه جزيره را دگرگون مي كند. آنان مي دانند كه اين تحول در نهايت ايران مردم دوست را در شبه جزيره جايگزين آمريكاي جنايتكار و رژيم دست نشانده سعودي مي كند و اين اتفاقي است كه براساس قرائن موجود در زماني كمتر از 5 سال اتفاق مي افتد و اين عامل به تنهايي ايران را قدرت اول در سطح آسياي جنوب غربي و شمالي آفريقا مي كند. آمريكا گمان مي كند چنين تصويري نه تنها براي اروپا، آمريكا و رژيم هاي وابسته عرب نامطلوب است بلكه كشورهاي ديگري را هم كه با آمريكا هماهنگ نيستند به وحشت مي اندازد و از اين رو با يك جنجال سياسي مي تواند اتحاد منسجم تر و عملياتي تري را عليه ايران به وجود آورد . بر اين اساس نماينده آمريكا در سازمان ملل از عزيمت هياتي به روسيه براي همراه كردن مقامات اين كشور خبر مي دهد. البته آنان مي دانند كه روسيه و چين هم جايگاهي در تحولات اين منطقه ندارند و طبعا نمي توانند رژيم هاي يمن و بحرين را از سقوط نجات دهند ولي تصور مي كنند همراهي آنان مي تواند ايران را در شرايط دشوارتري قرار دهد. اما در مورد اينكه روس ها و چيني ها با اين طرح همراه شوند، ترديدهاي جدي وجود دارد كما اينكه تاكنون علامتي از موافقت آنان با اعمال فشار شديدتر عليه ايران ديده نشده است.
4- آمريكايي ها از مراسم حج امسال وحشت زيادي دارند چرا كه سقوط رژيم هاي مبارك، بن علي و قذافي و قرار داشتن رژيم هاي يمن و بحرين در آستانه فروپاشي، روحيه جديد مبتني بر اعمال فشار سنگين بر بقيه رژيم هاي وابسته به آمريكا در كشورهاي اسلامي كه هنوز با خشم فراگير و موثر مردمي مواجه نشده اند، وضعيت خاصي را پديد مي آورد و همه منطقه را در دايره اي از اعتراض به رژيم هاي مستبد وابسته به آمريكا قرار مي دهد. آمريكا با اين سناريو گمان مي كند ايران در سطح رسمي در عربستان منزوي مي شود و در سطح غيررسمي با متهم شدن به ترور از چشم مسلمانان مي افتد و ترسيم ائتلاف سنگين محور غرب عليه آن، رهبران بيداري اسلامي در سطح منطقه را از نزديك شدن به رهبران ايران برحذر مي دارد. اين در حالي است كه از قضا اين فشارها ايران را بيش از گذشته در كانون توجهات مسلمانان قرار مي دهد و رجوع به ايران را بيشتر مي كند براي اينكه بدانيم، طرح ضدايراني آمريكا در افكار عمومي مسلمانان چه اثري مي گذارد كمي صبر كنيد. فريادهاي الموت لامريكا فراگيرتر مي شود يا از دهان ها مي افتد؟
5- آمريكا عليرغم آنكه 10 سال است افغانستان را در اشغال دارند و بيش از 8 سال است كه عراق را به تصرف در آورده است، نتوانسته يك سند عليه ايران - و از جمله عليه سپاه قدس- ارائه دهد كه از توسل ايران به شيوه هاي تروريستي خبر دهد. گاهي مقامات آمريكايي در عراق و افغانستان ادعايي مطرح كرده اند ولي همزمان يا چند روز پس از آن با صراحت گفته اند هيچ سند و مدركي نداريم و فراتر از اين ها بارها حامد كرزاي و جلال طالباني روساي جمهوري افغانستان و عراق استفاده ايران از شيوه هاي تروريستي را قاطعانه رد كرده اند. واقعيت اين است كه ايران با شيوه هاي نظامي و امنيتي به مقابله با طرح هاي اشغالگري آمريكا نرفته اند بلكه هنر ايران اين بوده كه مردم اين دو كشور - و كشورهاي ديگر - را نسبت به توانايي خود آگاه كرده و ناتواني آمريكا و متحدانش در سطح بين المللي و منطقه اي را برملا كرده اند و اين يك مواجهه نرم است آمريكا در اين مواجهه حرفي براي گفتن ندارد و در نتيجه به شيوه مألوف خود يعني تروريزم متوسل شده است.
اما اين پرده نمي تواند كمكي به آمريكا بنمايد چرا كه مردم بايد تروريزم بودن ايران را باوركنند و فراموش كنند كه چه كساني با طرح خاورميانه بزرگ در صدد ترور كشورشان بوده اند و كدام كشور بوده كه منطقه را از خطر تكه تكه شدن توسط غرب حفظ كرده است.
خراسان:ضرورت پي ريزي اقتصاد مردمي
«ضرورت پي ريزي اقتصاد مردمي»يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم مهدي حسن زاده استد كه در آن ميخوانيد؛«حضور و اثرگذاري آحاد مردم در اقتصاد » اين عبارت که شايد بتوان آن را خلاصه و چکيده سياست هاي کلي اصل ۴۴ دانست، پيامي است که درک و فهم و اعتقاد به آن از سوي نخبگان اقتصادي و متوليان اصلي اقتصاد در حاکميت ضروري است و با گذشت بيش از ۶ سال از ابلاغ سياست هاي کلي اصل ۴۴ به جرات مي توان گفت فهم نخبگان اقتصادي کشور از اين سياست ها به مراتب پايين تر از هدف اصلي آن يعني حضور و اثرگذاري آحاد مردم در اقتصاد و به عبارتي ديگر اقتصاد مردمي است.
آن چه که رهبر انقلاب با عنوان سياست هاي کلي اجراي اصل ۴۴ در سال ۸۴ ابلاغ و در قالب سياست هاي کلي برنامه پنجم در اواخر سال ۸۸ و سپس با نامگذاري سال ۹۰ به عنوان سال جهاد اقتصادي تعيين کردند ايجاد فضايي جديد در عرصه اقتصاد بود که پيام اصلي آن پيوند دادن همت ها، ابتکارات، انگيزه ها و سرمايه هاي مردم با اقتصاد است اما بهتر است ابتدا ببينيم آن چه تلقي رايج بخش عمده اي از بدنه حاکميت و حتي نخبگان اقتصادي کشور از نحوه تعامل مردم و اقتصاد است، چه مي باشد و با افقي که از سوي رهبري ترسيم شده است چه تفاوتي دارد؟
در نگاه رايج دست اندرکاران اقتصاد کشور رابطه مردم با اقتصاد عمدتا در حوزه مصرف تعريف مي شود و تنظيم اين رابطه به شکلي که موجب کاهش مصرف و بهينه سازي آن شود، بهترين حالت رابطه مردم با اقتصاد است. در اين نگاه تامين مايحتاج عمومي مردم از طريق يک نظام توزيع مناسب، توانمندسازي مردم براي تامين مايحتاج مصرفي از طريق پرداخت هاي مالي متناسب با افزايش قيمت ها و دعوت به صرفه جويي اصلي ترين خواسته ها از مردم براي عمل در حوزه اقتصاد است. اين نگاه البته سطحي از بايدها و نبايدهاي کنش هاي اقتصادي مردم را تعريف مي کند که از منظر همه قابل پذيرش است به ويژه با واقعيت هاي اقتصاد ايران که با مصرف غيربهينه و رو به تزايد انرژي و کالاهاي مصرفي مواجه است و بايد اين نحوه مصرف اصلاح شود.
در اين ميان هدفمندي يارانه ها ضرورت اصلاح الگوي مصرف را ضروري تر مي سازد و سطح نگاه به رابطه مردم و اقتصاد در حد مديريت مصرف را پررنگ تر مي سازد. از اين رو تنظيم بازار، تبليغات گسترده و ايجاد اين اطمينان در مردم که گراني وسيعي رخ نمي دهد و توزيع يارانه نقدي قابل توجه در مقايسه با اصلاح قيمت ها سياستي بود که در مهار تورم انتظاري ناشي از هدفمندي يارانه ها موثر بود و رابطه مردم با اقتصاد را در شرايط حساس ماه هاي نخستين پس از اجراي هدفمندي يارانه ها به خوبي تعريف مي کرد.
اما در يک افق نگاه بالاتر و آن گونه که در سياست هاي کلي اصل ۴۴ و اهداف سال جهاد اقتصادي از سوي رهبر انقلاب ترسيم شده است، رابطه مردم و اقتصاد نه تنها از مسير تعريف درست در حوزه مصرف بلکه از مسير تعيين جايگاه مردم در عرصه سرمايه گذاري، کارآفريني و توليد مي گذرد.
در اين نگاه انديشه ها و افکار نخبگان جامعه از مسير دانش به مسير توليد و کارآفريني راه مي يابد و بايد ساز و کارهاي تشويق صاحبان ايده هاي نو در عرصه هاي فني و تکنولوژي مشخص شود. همچنين ساز و کارهاي تشويق و ترغيب به خلاقيت و توليد بيشتر، کار دقيق تر و سرمايه گذاري مولد براي عموم جامعه نيز فراهم مي شود.
اما آن چه در بطن ساختار اقتصادي کشور نهادينه شده است، ثمره اي جز انفعال براي نخبگان و عموم مردم در عرصه اقتصاد ندارد. در اين شرايط عموم مردم به دنبال مديريت ثروت و درآمد خود در تامين مايحتاج روزانه و هزينه هاي سنگين از جمله اجاره بهاي مسکن هستند و مازاد درآمد خود را نيز يا به سپرده گذاري در بانک ها اختصاص مي دهند و يا روانه بازارهاي سفته بازي از جمله ارز و سکه مي کنند.
صاحبان سرمايه هاي بزرگ تر نيز بازارهاي کلان سوداگري از جمله مسکن و بورس را در کنار ارز و سکه به عنوان عرصه فعاليت خود بر مي گزينند چرا که فضاي سودآورتر و مساعدتري براي سرمايه گذاري ندارند.
در چنين شرايطي نخبگان اقتصادي از صاحبان ايده و تکنولوژي تا فعالان بخش توليد، صنعت و کشاورزي نمي توانند چشم خود را به روي واقعيت هاي طلايي بازارهاي سوداگري و مسير پردست انداز عرصه توليد و کارآفريني ببندند.
در مجموع به نظر مي رسد بازخواني مجدد سياست هاي کلي اصل ۴۴ در زمينه توانمندسازي بخش خصوصي و آحاد مردم از طريق تاسيس و ايجاد مجموعه هاي سرمايه گذاري با حضور آحاد مردم در قالب هايي نظير تعاوني ضروري است. بر اساس سياست هاي ابلاغي رهبر انقلاب واگذاري شرکت هاي دولتي يکي از اهداف اجراي اصل ۴۴ است و «تشويق اقشار مردم به پس انداز و سرمايه گذاري و بهبود درآمد خانوار ها» هدفي است که مورد غفلت مجريان و منتقدان اجراي اصل ۴۴ قرار گرفته است. چرا که مجريان اجراي اصل ۴۴ حجم وسيع واگذاري شرکت هاي دولتي را به عنوان عملکرد مثبت خود و منتقدان اشکالات عمده در نحوه واگذاري اين شرکت ها را به عنوان اصلي ترين انتقاد خود مطرح مي کنند. در حالي که به ديگر هدف اصلي اجراي اصل ۴۴ که به نوعي تعريف رابطه اقتصاد با مردم است، اشاره اي نمي کنند.
هر چند دولت در اين راستا اقدام به توزيع سهام عدالت کرد و اما نقاط ضعف اساسي در نحوه توزيع، مشمولان و واگذار نشدن سايه مديريت دولت از سر شرکت هاي واگذار شده به سهام عدالت عملا تحقق هدف مهم اصل ۴۴ مبني بر تشويق اقشار مردم به پس انداز و سرمايه گذاري و بهبود درآمد خانوارها را تحت الشعاع قرار داده است.لذا به نظر مي رسد اصلاح روش هاي اجراي اصل ۴۴ براي بهبود سرمايه گذاري و پس انداز مردم تجميع مردم در قالب تعاوني هاي بزرگ و جمع آوري سرمايه هاي خرد مردم همراه با واگذاري مسئوليت مجموعه هاي اقتصادي به اين تعاوني ها و مجموعه هاي مردمي بزرگ مي تواند گامي جدي در راه شکل گيري اقتصاد مردمي باشد. البته آن چه در اين ميان مهم است تغيير نگاه به اقتصاد است.
اگر رويکرد دولتمردان و کارشناسان به اقتصاد تغيير کند و نگاه «اقتصاد مردمي» محوريت طرح ها و برنامه ها قرار گيرد، اقتصاد کشور با حضور واقعي مردم متحول مي شود لذا به نظر مي رسد وظيفه نخبگان و دولتمردان بسترسازي براي ورود عملي و فراگير به اقتصاد کشور است.
جمهوري اسلامي:بمبي كه آمريكا از آن ميترسد
«بمبي كه آمريكا از آن ميترسد»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛همزمان با جنجال تبليغاتي آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران در موضوع ساختگي طرح ترور سفير عربستان سعودي در آمريكا، روزنامه فيگارو ادعا كرد آژانس بينالمللي انرژي اتمي در گزارش تازه خود با صراحت اعلام ميكند مداركي در اختيار دارد كه نشان ميدهند برنامه هستهاي ايران جنبه نظامي دارد و ايران درحال ساختن بمب هستهاي است.
گزارش مورد ادعاي روزنامه فرانسوي فيگارو هنوز منتشر نشده و براساس همين خبر، قرار است روز 26 آبان ماه يعني بيش از يكماه ديگر به اجلاس شوراي حكام در وين ارائه شود. توجه به پاسخ اين سؤال كه چرا گزارشي كه معمولاً توسط مدير كل آژانس اتمي به شوراي حكام داده ميشود و بعد از اطلاع اعضاي آن شورا به رسانهها راه مييابد 35 روز قبل از موعد به يك روزنامه فرانسوي راه پيدا ميكند، بسياري از مسائل پشت پرده ماجراهاي اخير را فاش خواهد كرد. متن خبر فيگارو چنين است.
"براساس اطلاعاتي كه در اختيار اين روزنامه قرار گرفته، در گزارشي كه آژانس بينالمللي انرژي اتمي از برنامه هستهاي ايران تهيه كرده و قرار است در اجلاس وين شوراي حكام در روز 17 نوامبر (26 آبان) ارائه شود، مدارك موجود، ماهيت نظامي برنامه هستهاي ايران را براي دستيابي به بمب اتمي ثابت ميكند."
روزنامه فيگارو سپس به نقل از يك كارشناس نزديك به پرونده هستهاي ايران كه نامش را نميآورد و مينويسد نامش فاش نشده، ميافزايد: "اين گزارش يكي از مهمترين گزارشهاي آژانس در اين زمينه است."
براي ارزيابي خبر روزنامه فرانسوي فيگارو به چند نكته بايد توجه شود.
اول
آنكه خود روزنامه فيگارو تحت نفوذ صهيونيستها قرار دارد و با سابقهاي كه
در ضديت با جمهوري اسلامي ايران از دست اندركاران آن سراغ داريم، كاملاً
طبيعي است كه با جريان سازيهاي اخير عليه ايران همسو عمل كند.
دوم آنكه تاكنون انتشار اخبار مربوط به محتواي گزارشهاي مدير كل آژانس انرژي اتمي به شوراي حكام يا قبل از ارائه به شورا، به رسانهها داده نميشد و در موارد معدودي هم كه به رسانهها درز كرده مربوط به دو سه روز قبل از اجلاس شوراي حكام بوده نه 35 روز قبل از آن. اينكه اينبار فيگارو توانسته 35 روز قبل از اجلاس شوراي حكام از محتواي گزارش مدير كل آژانس انرژي هستهاي مطلع شود و خبر آنرا منتشر نمايد، دليل روشني بر اين واقعيت است كه اين ماجرا با طرح ساختگي ترور سفير عربستان سعودي در آمريكا توسط ايران همسو است و مجموعاً در يك چارچوب برنامه ريزي شده براي تحت فشار قرار دادن جمهوري اسلامي ايران طراحي شدهاند.
سوم آنكه هدف "آمانو" مدير كل آژانس انرژي اتمي از آنچه در 21 شهريور ماه گذشته عليه فعاليت هستهاي ايران گفته بود نيز اكنون قابل دركتر است. وي در گزارش شهريور ماه گذشته گفته بود: "بطور فزاينده، نگران فعاليتهاي احتمالي ايران در زمينه توسعه موشك هستهاي است". وي در آن گزارش، ايران را به تلاش براي توليد سلاح هستهاي متهم كرد و گفت: "جزئيات بيشتري از برنامههاي هستهاي ايران منتشر ميشود تا 35 كشور عضو شوراي حكام آژانس بطور كامل از نگراني مربوط به فعاليتهاي احتمالي ايران مطلع شوند."
كاملاً روشن است كه آقاي "يوكيا آمانو" مدير كل آژانس بينالمللي انرژي هستهاي در گزارش شهريور ماه، تحت امر اربابان خود عمل كرده و آن "نگراني احتمالي" را در چارچوب همين طرحي كه اكنون دولت آمريكا در مورد خبر ساختگي ترور سفير عربستان سعودي در آمريكا مطرح ساخته، مدعي شده است. آنچه روزنامه فيگارو درباره گزارش آبان ماه آينده آژانس بينالمللي انرژي اتمي درباره فعاليتهاي هستهاي ايران مدعي شده نيز حلقه بعدي همين شاخه از توطئه ايست كه آمريكا از مجراي مدير كل آژانس دنبال ميكند و بخشي از مجموعه مورد اشاره است.
و چهارم آنكه اگر مدير كل آژانس بينالمللي انرژي هستهاي درصدد انجام وظايف قانوني خود باشد، هرگز نميتواند درباره گزارشي كه قرار است 35 روز بعد به شوراي حكام ارائه كند از هم اكنون به نتيجه برسد. در چنين فاصله زماني قابل توجهي ممكن است بسياري از واقعيتها روشن شوند و محتواي گزارش تحت تأثير آن واقعيتها تغيير كند. اينكه فيگارو با قاطعيت ادعا ميكند آژانس قرار است در گزارش خود به شوراي حكام اعلام كند ايران درحال ساختن بمب هستهايست، اين نشان ميدهد گزارش مدير كل قرار است يك گزارش سفارشي باشد كه همه جزئيات آن از قبل ديكته شده و كاري به مقررات و واقعيتها ندارد. استناد گزارش فيگارو به "يك منبع كه نامش فاش نشده" نيز همين نكته را مورد تأكيد قرار ميدهد.
اگر گزارش احمد شهيد، گزارشگر سازمان ملل درباره حقوق بشر در ايران كه ديروز منتشر شده است، را هم به اين اتهامات اضافه كنيم، حلقههاي توطئه آمريكا تكميلتر ميشود.
با توجه به اين نكات به راحتي ميتوان به اين نتيجه رسيد كه آمريكا با همكاري صهيونيستها درحال تدارك يك توطئه حساب شده عليه ايران است و ماجراي سفير عربستان و فعاليتهاي هستهاي ايران را بهانه قرار داده است. گستردگي تبليغات آمريكا عليه ايران اين روزها و فعال شدن مهرههاي آمريكا در منطقه كه براي رسانهها خوراك آماده ميكنند، نشان ميدهد براي اين توطئه برنامه ريزيهاي مفصلي از ماهها قبل صورت گرفته بوده تا حلقههاي اين توطئه يكي پس از ديگري فعال شوند.
با اينهمه، دولتمردان آمريكائي از اين واقعيت
غافلند كه ملت ايران با تجربه 32 سالهاي كه در مقابله با توطئههاي شيطان
بزرگ دارد، با هوشياري در برابر اين توطئه نيز ميايستد و آنرا خنثي
ميكند. واقعيت اينست كه بمبي كه آمريكا از آن ميترسد بمب اتمي نيست بلكه
قدرت مقاومت ملت ايران است كه تا امروز كليه ترفندها را خنثي كرده و
اينبار نيز دولتمردان واشنگتن را ناكام خواهد نمود.
رسالت:نقش مردم در فلسفه سياسي نظام اسلامي
«نقش مردم در فلسفه سياسي نظام اسلامي»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن ميخوانيد؛سازوکارتحولات و تغييرات اجتماعي همواره مورد بحث انديشمندان علوم اجتماعي بوده است؛ از همين روپرسش از علل و عوامل بروز تغييرات اجتماعي و نيز دلايلي که منجر به بسيج اجتماعي ميگردد؛از کليدي ترين پرسش هايي است که دانشمندان مي کوشند از طريق پاسخ به آن موتور محرکه حرکت هاي اجتماعي را کشف کنند.
فارغ از آن که چه عاملي توده ها را به حرکت در مي آورد همگان بر اين واقعيت تاکيد دارند که کليد پيروزي و بقاي جنبش ها و تحولات اجتماعي، اتکاء به توده هاي مردم و نيز حفظ اعتمادمردم به گردانندگان حرکت هاي سياسي و اجتماعي است.معمولا جنبشهاي انقلابي پس از پيروزي انقلاب به سرعت هدايت جامعه را در اختيار نخبگان خاص حزبي يا طبقه خاصي از حاکمان قرار مي دهندکه به مرور از مردم فاصله گرفته و به مثابه يک طبقه جديد حاکم با شتاب دغدغه هاي مردم را به فراموشي مي سپارند.
توده هاي مردم موتور محرکه و انرژي بخش انقلاب بشمار مي روند و انقلابيون خود را در فاز نخست بيانگر اراده توده ها و در فاز دوم پس از پيروزي خود را خدمتگزاران آرمان هاي مردم بر مي شمارند.حال اگر مردم که اراده آنان منشاء تحولات اجتماعي است دريابند؛حاکمان اراده و تمايلات خويش را بجاي اراده آنان گرفته و ميان آنچه آنان مي خواهند و خواست حاکمان، شکاف غير قابل ترميمي وجود دارد طبعا از حاکميت روگردان شده و حمايت خود را از آنان بر مي گيرند.
قطع ارتباط با مردم راز سقوط انقلابات و ناکامي جنبش هاي اجتماعي است. رهبري معظم انقلاب در اجتماع مردم كرمانشاه اين راز را به روشني بيان داشتند: «مسئله اصلي ما، مسئله مردم است؛ حضور مردم، ميل مردم، اراده مردم، عزم راسخ مردم...در همه تحولات و جنبشهاي گوناگون اجتماعي بزرگ، نقش مردم، نقش معيار است.
يعني گسترش يك تحول، گسترش يك فكر، گسترش نفوذ يك مصلح اجتماعي، وابسته به اين است كه با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جريان و آن جنبش و آن تحول با مردم بيشتر باشد، امكان موفقيت او بيشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، ديري نخواهد پائيد، كاري نخواهد كرد.» نگاهي به رويکرد رهبري به جايگاه مردم در تحولات جامعه ما حاکي از آنست که ايشان همواره در برابر کليه برنامه ها يا حرکات سياسي که نوعي استکبارطبقه اي خاص در برابر توده ها يا جدايي از مردم را القاء کند؛ واکنش نشان داده اند و در مقابل، اقدامات همسو با مردم را مورد تاييد قرار داده اند.
آنگاه که نگرشي در جامعه ما مديران حکومتي را داراي حقوق خاص و طبقه اي ويژه، برتر از مردم عادي مي دانست شاهد موضع گيري و عدم تمايل ايشان بوديم.زماني که در دوران اصلاحات؛تمايلات توده ناديده و تمايل گروهي محدود داراي اصالت دانسته مي شد؛باز هم نارضايتي ايشان خود را نشان داد.
درآن هنگام که دولت جديد نزديکي به توده ها و رئيس آن خود را يکي از مردم عادي اعلام کرد ؛شاهد حمايت رهبري بوديم. واقعيت آنست که در فلسفه سياسي نظام اسلامي ؛مردم نقش محوري داشته ولي نوع رابطه نظام با مردم رابطه اي متفاوت از رابطه نظام هاي اصطلاحا خلقي، توده اي يا پوپوليستي و حتي دموکراتيک غربي دارد.
در نظام اسلامي اصالت با ارزش هايي است که از جانب
دين و خدا ابلاغ شده است و حاکمان هر چند سعادت مردم و تمايلات آنان را در
نظر دارند ولي اين به معناي آن نيست که حکومت هر آن چه را که عرف بر آن مهر
تاييد نهد؛ مشروع
مي شمارد.
حکومت بي راي مردم ستمگرانه است ولي نظام اسلامي براي جلب نظر توده ها نمي تواند از اصول خود عبور کند و بماند ولو مجري ارزش هاي غير ديني و الهي باشد.پس آنچه که اصالت دارد ارزش هاي ديني و عدالت است و حکومت اسلامي با خواست مردم اجراي اين اصول را برعهده گرفته است. خلاصه فلسفه سياسي نظام اسلامي اينست:با مردم در مسير تحقق ارزش هاي الهي.
قدس:تبلور ولایتمداری در سرزمین پایداری
«تبلور ولایتمداری در سرزمین پایداری»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن ميخوانيد،سفر تاریخی رهبر فرزانه انقلاب به استان کرمانشاه و استقبال کم نظیر مردم سختکوش و ولایتمدار شهرهای مختلف این استان از مقام رهبری، تبلور ولایتمداری و تجلی عشق و علاقه وصف ناپذیر آنان به نظام مقدس اسلامی است.
در شرایطی که اعتراضهای مدنی و نارضایتی شهروندان در آمریکا و بخشهایی از اروپا نگرانیهای گسترده ای را نزد حاکمان و رهبران سیاسی آنان پدید آورده است، فریادهای «جانم فدای رهبر» اقشار مختلف مردم استان کرمانشاه بخصوص جوانان سرزمین مقاومت و پایداری، مدلی موفق از نظام مردم سالاری دینی را در مقابل دیدگان جهانیان به تصویر کشید و مهمتر از آن برای مغرضان و بدخواهان انقلاب اسلامی که انکار هویت اسلامی ملت مبارز ایران و منزوی کردن جمهوری اسلامی را تعقیب می کنند تا به گمان باطل خویش مانع نفوذ روزافزون انقلاب اسلامی در قلب آزادیخواهان جهان شوند، پیامهایی روشن و آشکار را در پی خواهد داشت.
رهبر گرانقدر ایران اسلامی در دیدارهای مختلف با مردم شهرهای مختلف استان کرمانشاه، سخنان ارزشمندی را مطرح نمودند. از جمله، در نشستی که با خانواده های شهدا، ایثارگران و جانبازان داشتند، نکاتی را در ارتباط با روحیات ایثارگران، شهدا و نظام مردم سالاری دینی عنوان نمودند که به فرازهایی از آن اشاره خواهد شد.
روحیه ایثارگری، عامل نجات بخش کشور
ایشان در
فرازی از سخنانشان تأکید کردند: «روحیه ایثارگری، نجات بخش یک کشور و ملت
است و هیچ جامعه ای بدون روحیه ایثارگری به عزت و عظمت نخواهد رسید.» در
کشورها و اقالیم جهان، اغلب عنصری، روحیه و احساسات مردم و جوانان را برای
صیانت از جغرافیای کشور تحریک می نماید تا با استفاده از این اهرم ظرفیت
مردمی در کنار دیگر توانمندیهای دفاعی به کار گرفته شود. عموماً کشورهایی
که در پرتو این نگاه توانسته اند از روحیات ملتهایشان بهره ببرند، بر ملیت و
انگاره های ناسیونالیستی تأکید و تلاش کرده اند این امکان را به دیگر
تواناییها بیفزایند. از آنجا که این ایده ریشه در برداشتهای مادیگرایانه
داشته است، در گذر زمان در دیگر اندیشه ها مستحیل شده و با روایتهای جدید
از جمله دیدگاه های انترناسیونالیستی، به مرور کم رنگ گردیده و در اذهان
آرشیو خواهد شد. اگر این از خودگذشتگی متأثر از باور دینی و ایدئولوژیک
باشد، سیر حوادث و بروز و ظهور ایده های متعدد، قادر به کم رنگ نمودن آن
نخواهد بود، زیرا این نگرش برخاسته از آرمان ایدئولوژیک یک امت است. مردم
ایران در دوران هشت سال دفاع مقدس نشان دادند با این ویژگی می توان از
ارزشهای انقلاب اسلامی صیانت نمود و در مقابل سیل تهاجم جهانی به رهبری
عراق ایستاد. امروز نیز با تمام توان در مقابل شگردهای عرصه نبرد جدید
مقابله می نمایند.
هوشمندی و موقعیت شناسی شهدا و ایثارگران
حضرت
آیةا... خامنه ای در بخش دیگری از سخنانشان یکی از ابعاد و جهات روحیه
ایثارگرانه را شناخت نیاز لحظه دانستند و عمل به وظیفه را به عنوان کیمیای
هوشمندی و موقعیت شناسی شهدا و ایثارگرا ن ذکر نمودند.
ایثارگران بصیرت و تشخیص بهنگام داشتند و می دانستند باید بر اساس وظیفه در هر برهه ای که اقتضای خاص خودش را دارد، وارد عمل شد. شناخت دشمن و آگاهی از ابزارهای بیگانگان با عنایت به بهره گیری از فناوری مدرن، فعالیت خصمانه با پوششهای فریبنده، آگاهی از عقبه های دشمن در داخل و عمل به تکلیف متناسب با طراحی بازی از سوی بیگانگان، مواردی است که شناخت آنها بدون برخورداری از موقعیت شناسی امکان پذیر نیست. بر کسی پوشیده نیست، برخی از افراد در جامعه در شرایط کنونی با خوش بینی وصف ناپذیر، درک صحیح از مناسبات فعلی دشمن در تعاملات جهانی نداشته و به گونه ای رخدادهای موجود را ارزیابی می کنند که مخرج مشترک آن با برآوردهای بیگانگان یکی است. آرزوی دشمنان همین سطحی نگری و غفلت در جامعه هدف است تا از این منظر در اهدافشان به توفیقاتی دست یابند. اما روحیه ایثارگرایانه که در حقیقت میراث شهداست، اگر به عنوان یک الگو در بدنه جامعه تزریق شود، همه اهرمهای تهاجمی دشمن را در هر بعدی با شکست مواجه می کند.
صبر و بصیرت، عامل صعود به قله های پیشرفت
حضرت
آیةا... خامنه ای در فراز دیگری از اظهاراتشان خاطرنشان کردند: «صبر و
بصیرت، یگانه عامل رسیدن به قله هاست و اگر ملتی دارای این دو ویژگی ممتاز
بود، قطعاً در تشخیص هدفها و مسیر رسیدن به این هدفها دچار تردید و سردرگمی
نخواهد شد.» بدون تردید، دشمن در مقطع حساس کنونی تلاش می کند با دامن زدن
به کاستیها، روند رو به رشد پیشرفت کشور را کند و یا بعضاً ایستا معرفی
نماید و با ارائه این تحلیلها، یأس و ناامیدی را در میان جامعه ترویج نماید
و از رهگذر اتهام، ناکارآمدی را موجه جلوه دهد. پر واضح است، شرایط فعلی
انقلاب اسلامی، با سالهای اولیه و دوران بی ثباتی، ناامنیهای گسترده داخلی،
تهدیدهای بیرونی، تحریم اقتصادی نظام نوپا و فاقد تجربه و ترور مسؤولان
بلندپایه نظام قابل مقایسه نیست. در وضعیت کنونی، پیشرفتهای هسته ای،
برخورداری از فناوری مدرن نظامی، پیشرفتهای چشمگیر علمی و صنعتی و
پیشرفتهای متنوع دیگر، جمهوری اسلامی را در ردیف معدود کشورهای برخوردار
قرار داده است.
لازمه مردم سالاری اسلامی، نقش آفرینی واقعی مردم در همه عرصه ها رهبر انقلاب اسلامی در بخش دیگری از فرمایشاتشان تأکید کردند: «نظام ایران، جمهوری اسلامی به معنای مردم سالاری اسلامی است که لازمه آن نقش آفرینی واقعی مردم در همه عرصه ها و استفاده غیرصوری از ظرفیت مردم است.» مردم در نظام مردم سالار دینی، یعنی ظرفیتی که از بحران جنگ تحمیلی 8 ساله عبور کرد و فتنه 18 تیر 1378 را در 23 تیر مهار کرد و توانست خوابهای آشفته اپوزیسیون خارج نشین و عمال داخلی آنها را بدون تعبیر بگذارد. این پتانسیل علاوه بر مشارکت گسترده و مثال زدنی در عرصه های انتخاباتی نظام اسلامی، فتنه طراحی شده سال 1388 را با حضور پر رنگ و به یاد ماندنی 9 دی همان سال، با شکست مواجه نمود و در سال جاری نیز که انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در پیش است، با حضور گسترده و مشارکت بالا در انتخاب نمایندگان شایسته، کارآمد، وفادار به نظام و مطیع ولایت اهتمام خواهد ورزید.
سياست روز:شکست عربستان در بازي ترور
«شکست عربستان در بازي ترور»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛از زمان آغاز خيزشهاي اسلامي در منطقه تقابل ناخواستهاي ميان ايران و عربستان شکل گرفت. اين رو در رويي هنگامي بيشتر شد که...
از زمان آغاز خيزشهاي اسلامي در منطقه تقابل ناخواستهاي ميان ايران و عربستان شکل گرفت. اين رو در رويي هنگامي بيشتر شد که مردم شيعه بحرين که اکثريت اين کشور کوچک را تشکيل ميدهند، قيام خود را آغاز کردند و همچنان ادامه دارد.
عربستان با اعزام نيروهاي نظامي خود و دخالت در اين کشور، نگراني شديد خود را از پيروزي مردم بحرين نشان داد.
حمايتهاي معنوي جمهوري اسلامي ايران از مردم بحرين همچون ديگر کشورهاي انقلابي منطقه نيز باعث خشمگين شدن آل سعود شد. در واقع عربستان به خاطر بروز انقلابهاي منطقهاي و از دست دادن همپيمانان خود، ضعف سياسي و تاثيرگذاري در اين خيزشهاي اسلامي را احساس ميکرد به همين خاطر درصدد برآمد تا از پيروزي مردم ديگر کشورها از جمله بحرين و يمن جلوگيري کند.
حمايتهاي گسترده آل سعود از عبدالله صالح و آل خليفه باعث طولاني شدن انقلاب در اين دو کشور شده است و در پس اين حمايتها کشتار مردم مظلوم اين دو کشور نيز افزايش يافته است. اکنون مردم اين دو کشور عامل به تاخير افتادن پيروزي انقلاب خود را عربستان و در راس آن آل سعود ميدانند.
در خلال اين تحولات، پيروزي مردم مصر و سرنگوني ديکتاتوري مبارک ضربه سختي بود که بر پيکر آل سعود در منطقه وارد کرد.
انسجام و همراهي مردم واصل غافلگيري در انقلاب مردم مصر باعث شد تا عربستان سعودي خود را بازنده عرصه انقلاب در مصر بداند.
در کنار آن حمايت جمهوري اسلامي ايران از مردم مصر باعث بيشتر شدن محبوبيت ايران ميان مردم انقلابي مصر شد.
پس از اين تحولات گسترده تاثيرگذار در معادلات سياسي جهان، تحولات ضد سرمايهداري در غرب به ويژه در صدها شهر آمريکا شکل گرفت. اين اعتراضات بنابر اذعان بسياري از تحليلگران سياسي و اقتصادي، اعتراضاتي است که پايان نمييابد مگر با حذف سيستم سرمايهداري در آمريکا که باعث شده است مردم اين کشور در وضعيت نابهنجار اقتصادي قرار بگيرند و هر روز بر شمار فقرا و بيکاران آن افزوده شود. جنبش وال استريت، جنبشي مردمي است که به سياستهاي اقتصادي و سياسي سردمداران سرمايهداري در کشور خود و سطح جهان اعمال ميکنند.
آمريکا براي برون رفت از اين اوضاع ناخواسته پيش آمده که در هيچ يک از تحليلهاي تحليگران آمريکايي نميگنجيد، اکنون در پي آن است تا با راه انداختن يک جنگ رواني و تبليغاتي موج فشارهاي وارد شده داخلي و خارجي به خود را کم کند.
به همين خاطر پروژه ترور سفير عربستان در واشنگتن را طراحي ميکند، تا در پس آن بتواند ضمن سوق دادن افکار عمومي به اين سو، يک درگيري سياسي بين ايران و عربستان ايجاد کند. آمريکا به خوبي ميداند که پس از فروپاشي شوروي سابق، اکنون چالش جدي براي او، ايدئولوژي جمهوري اسلامي ايران است.
به همين خاطر همه انرژي خود را براي مقابله با گسترش اين ايدئولوژي که در ميان کشورهاي اسلامي تاثير گستردهتري دارد، صرف کرده و ميکند.
سران و سردمداران کاخ سفيد اکنون با توجه به تحولات منطقه و نقش تاثيرگذار جمهوري اسلامي ايران بر اين خيزشها، و در کنار آن عربستان که خود را پدر معنوي کشورهاي عربي ميداند، سعي دارد با افزايش تنش ميان دو کشور فضاي تحولات را به نفع خود تغيير دهد.
پس از پردهبرداري از سناريوي ترور سفير عربستان در واشنگتن، در آينده نزديک شاهد خواهيم بود که آمريکا از آل سعود که خود نيز دستخوش اعتراضاتي است، خواهد خواست که نسبت به جمهوري اسلامي ايران مواضع سرسختانهتري را در پيش گيرد.
هر چند مقامات عربستان بايد به اين نکته توجه داشته باشند که تقابل سياسي اين کشور با ايران، مشکلات آنها را افزايش خواهد داد و باعث خواهد شد که مردم انقلابي منطقه نگاه بدبينانهتري را نسبت به آل سعود داشته باشند.
حمايت:دفاع از حق و عدالت با تدبیر و هوشمندی
«دفاع از حق و عدالت با تدبیر و هوشمندی»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛طی روز های اخیر برخی رویدادها در داخل وخارج کشور بازتابهای وسیعی یافته است که از منظر نوع تدبیر برای دفاع از حقوق ملت ایران لازم است تاملی در این خصوص انجام پذیرد. مورد اول به خبری مربوط می شود که در آمریکا مطرح شد با این ادعا که قرار بوده فردی ایرانی سفیر عربستان در این کشور را ترور کند وقبل از این اقدام دستگیر شده است.
این خبر در عالی ترین سطوح مقامات آمریکا چندین بار تکرار شد ورسانه های مختلف جهان آن را پوشش دادند ومتعاقب آن علیرغم هشدار مسئولین وزارت خارجه ایران مبنی بر اینکه مقامات عربستان در دام طراحی آمریکا نیفتند، از سوی مسئولین عربستان بدترین مواضع اتخاذ و توهین های مختلفی به حاکمیت کشورمان نثار شد ودر همین ارتباط برخی از رسانه های در اختیار عربستان از قبیل الشرق الاوسط نیز حسابی به این موضوع بها دادند و چندین صفحه را به این سوژه سازی جدید اختصاص وادعاهای متنوعی را علیه کشورمان مطرح کردند.
در همین اثنا خبری منتشر شد مبنی بر اینکه حکم شلاقی علیه یک دانشجو به اجرا در آمده به خاطر توهین ایشان به رییس جمهور ومتعاقب این خبر وانتشار وضعیت فرد یاد شده در شبکه های جهانی، رییس جمهور نیز نسبت به این مطلب واکنش انتقادی اتخاذ نمود و متعاقب آن اظهار نظری از سوی رییس قوه قضاییه مبنی بر دفاع از عملکرد قوه قضاییه وتاکید بر اجرای قانون منتشر شد.
هنوز این موضوعات توجه رسانه های جهانی را به خود مشغول داشت ودارد که از سوی دبیر کل سازمان ملل در اجرای قطعنامه سال قبل مجمع عمومی ملل متحد گزارشی به اجلاس امسال مجمع ارایه شد در خصوص وضعیت حقوق بشر در ایران وهم چنین گزارشگر تعیین شده از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل (احمد شهید) نیز طی اعلام نظری در اواخر هفته گذشته اعلام داشت که در راستای ماموریت محوله از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل گزارش مقدماتی خود را تهیه کرده که در اجلاس مجمع عمومی جاری ارائه شود.در چنین بستری از تحولات طبیعتا فضاسازی های جهانی علیه کشورمان بسیار سهل تر انجام می پذیرد واین وضعیت پرسشی را به ذهن متبادر می سازد که آیا ما برای دفاع از حق وعدالت ودفع این گونه فضاسازی های وسیع جهانی برنامه وراهکار دقیقی داریم یا اینکه هر کس سلیقه خود را اعمال می کند وتوجه نداریم که در جهان امروز اگر هوشمندی وفرصت شناسی دقیق وسنجیده بکار گرفته نشود خیلی از فرصتها تبدیل به چالش وتهدید برای کشور می شوند و وقت و انرژی کشور باید در مسیرهای دیگری مصروف شود.نظر به اهمیت این امر ،چند نکته بشرح زیر مورد تامل قرار می گیرد امید است مفید واقع شود وهمه ما را نسبت به انجام درست وظائفمان حساس تر کند.
نکته اول اینکه باید توجه کنیم ما بر اساس معیارها واصول دقیق دینی وقانونی باید حرکت کنیم.به عبارت دیگر، هویت واعتبار ما وهر صاحب منصبی در ایران به این است که منطبق با اصول وارزشها وموازین حرکت کند واگر حرکت ما چنین نباشد خودبخود از دیدگاه اندیشه اسلامی اعتباری نداریم و هر گونه تصدی ما نامشروع وغاصبانه محسوب می شود .
در اصول دینی وقانونی ما تاکید شده که حقوق شهروندان باید به بهترین وجه ممکن رعایت شود.تاکید شده که هیچ مرجعی فراتر از قانون قرار ندارد.تاکید شده که دادگستری مرجع رسیدگی به همه تظلمات مردم است ولزوما باید این بار سنگین را با رعایت بیطرفی واستقلال کامل منطبق با قوانین مربوط به دادرسی عادلانه به انجام رساند.تاکید شده که از مظلومین در سراسر جهان دفاع کنیم ودر مقابل ظالمان و زورگویان نهراسیم و موارد متعدد دیگر که در حوزه های مختلف حیات تجویز شده است.
اگر به این اصول درست عمل نکنیم،سوای مسوولیت شرعی در پیشگاه الهی ، در خیلی مواقع ممکن است هم نارضایتی داخلی شکل گیرد وهم بهانه و مستندات آماده ای را برای محافل سیاسی جهان فراهم آوریم تا به ما خرده بگیرند و تصویر نامناسبی از کشور ما را به مخاطبان عرضه دارند.نکته دوم این است که در فعالیت های مختلف سازمانهای رسمی وغیر رسمی در ایران لازم است از هر گونه تحجر وتصلب قشری گرا ونسنجیده در اتخاذ روشها و تکنیک های عملی پرهیز شود.
بلکه بالعکس، دائما در راستای رسیدن به راهبردهای کلان کشور باید روشها وفرمولهای جدید و متناسبی را اتخاذ کرد که کمترین هزینه را برای کشور در پی داشته باشد وسریعتر ما را به مقاصد متعالی رهنمون سازد. گاه دیده می شود که ما در اتخاذ روشهای مناسب بر اساس مقدورات شرعی وقانونی ، بی تدبیری یا کج سلیقگی می کنیم یا اصرار بی مورد بر نظر ودیدگاه خود داریم ومصالح کلان کشور را نادیده می گیریم وهمین امر باعث مشکلات متعددی می شود.
هم چنین گاه دیده می شود که بی تدبیری خود را یک مسوول پشت نظام یا عنوان اسلام پنهان می کند وتوقع دارد که کلیت کشور یا ارزشهای دینی زیر سوال برود ولی به او خدشه ای وارد نشود .در همین ارتباط کلان نگری را باید در سطوح مختلف به کارگزاران اجرایی،قضایی و تقنینی و دیگر صاحبان قدرت مرتبا توصیه کرد ودر هر یک از قوا ونهادهای رسمی وحتی جامعه مدنی آموزشهای تخصصصی در همین زمینه طراحی وبه اجرا در آورد تا هیچیک از دست اندرکاران امور با بی تدبیری خود صورت مساله ای پیچیده برای کشور درست نکند.
هم چنین هر کس باید پاسخگوی عملکردهای خود در مقابل نقد ونظرهای نخبگان وعموم اقشار جامعه باشد تا حساب افراد از کلیت کشور وارزشها جداگانه محاسبه شود. نکته سوم اینکه لازم است جهان امروز را بدرستی بشناسیم. حساسیت های جهان معاصر و تحولات مختلف را اگر درست رصد نکنیم ممکن است اسیر مسایل فرعی یا حاشیه ای شویم یا خود را به اموری مشغول کنیم که دشمنان حق وعدالت، خواهان آن هستند .
در جهان امروز یکی از مولفه هایی که بسیار در جذب مخاطب مهم است ومعمولا حتی زورگویان عالم نیز سعی می کنند تقلبی از این امر بهره ببرند،ارایه تصویری از یک مکتب یا یک حاکمیت یا یک مقام یا فرد است به نحوی که مخاطب احساس کند بیشترین توجه را آن مکتب یا آن حکومت یا آن فرد به کرامت انسانها وحقوق مردم دارد.در چنین جهانی نمی شود گفت ما چکار داریم که دیگران چه قضاوتی در مورد ما دارند یا چه برداشتی از توضیحات ما می کنند.بلکه بالعکس، دایما باید نیاز سنجی جهانی کرد وبرای نیازهای مخاطبان، پیام های هنجاری خود وهم چنین گزارش های کاربردی وعینی خود را ارایه نمود تا امکانی برای جریان سازان ایجاد نشود که فضا را علیه ما مشوش کنند.
اگر به تحولات جهانی نظر بیندازیم مشاهده می کنیم که ملتهای مختلف از جمله در کشورهای اسلامی وغیر اسلامی برای احقاق حقوق خود و بر پاداشتن عدل بپا خاسته ومطالبات خود را مطرح می کنند .این مهم حتی در مرکز زورگویان عالم یعنی کنار کاخ سفید نیز نمود یافته یا در لندن ،مدعیان تمدن و رعایت مدنیت را مجبور کرد که واقعیات خود را نشان دهند وجهانیان ببینند که مثلا این دولتها با اعتراضات ومطالبات مردمی چگونه برخورد می کنند.
در چنین فضایی لازم است دایما منادی هنجاری وعملکردی رعایت حقوق انسانها بود.این مهم تنها با مچ گیری از رقبای جهانی بدست نمی آید بلکه لازم است از حیث نظری بهترین دیدگاهها را عرضه داریم واز حیث عملی کارنامه خوبی را مرتبا در معرض داوری جامعه داخلی وسپس بین المللی قرار دهیم. آنگاه برخوردهای واکنشی ما با زورگویان یا به تعبیر طلبه ها پاسخ های نقضی ما به مدعیان بی عمل در جای خود ببار می نشیند وتاثیر گذار است.
در این حوزه بسیار دیده شده ومی شود که برخی اگر از مفاهیم وادبیات جذاب همانند آزادی ،مردمسالاری ،کرامت انسانی وامثالهم صحبت بمیان آید احساس خوشی به آنان دست نمی دهد بلکه گویی فوری باید موارد سو استفاده از این مفاهیم را گوشزد کنند تا آرام گیرند وترجیح می دهند که از واژگانی استفاده کنند که کوبندگی وصلابت در آن نهفته باشد.باید به این دوستان یادآوری کرد که از جمله تدابیر و هوشمندی ها این است که بتوانید راهبردهای کلان ارزشی وقانونی را در واژگان مناسب و ادبیات شایسته جا دهید و سپس به تولید فکر یا ارایه عملکرد بپردازید .اگر این مهم رعایت نشود حتی مخاطب داخلی نیز حرف گوینده را توجه نمی کند وبیشتر جنبه ارعابی آن را یاد آوری می نماید.
نکته چهارم اینکه بسیار دیده می شود که در مسایل مربوط به کلیت کشور یا جامعه بشری گرایش به قبیله گرایی و ارزیابی های باندی وگروهی در سطح جامعه نمود می یابد این آسیب را باید جدی گرفت و برای آن علاج اندیشید.مثلا وقتی بنا به طرحی جهانی قرار است صحنه سازی شود که تصویر جمهوری اسلامی نزد حق جویان عالم مشوش جلوه کند یا زمینه برخی تصمیمات خلاف علیه کشورمان فراهم آید، انتظار از همه گرایشهای فکری واجتماعی سیاسی این است که دقیق ارزیابی کنند و مبادا که در ورطه طراحان جهانی بیفتند.در این موارد طبیعتا همه باید خود را ملزم به دفاع از کیان کشور ومنافع ملت بدانند.
اگر این ضرورت را همه بپذیریم آنگاه به این موضوع باید پاسخ دهیم که چه کنیم تا این هم آهنگی و هم پوشانی برای مقابله با رویکردهای خلاف دشمنان کشورمان شکل گیرد؟از جمله پاسخ هایی که به این پرسش می توان داد این است که گفتگو واحترام متقابل بین گرایشهای مختلف فکری و حضور همه طیف ها در سپهر عمومی جامعه را در پرتو قانون اساسی کشور توسعه دهیم .نمی شود یک دیدگاه خود را حق مطلق بداند ودیگران را نفی کند بعد انتظار داشته باشد که حضور همه طیف ها در دفاع از منافع کشور توسعه یابد.
گاه دیده می شود که عدم احترام متقابل باعث می شود که تا فردی از یک گروه نظری می دهد افراد گروه دیگر حتما سعی می کنند تحلیل و موضع متفاوتی را اتخاذ کنند تا خط کشی های آنان از یکدیگر حفظ شود بی آنکه کسی به فکر منافع ملی باشد.در این میان مسوولان وصاحبان قدرت نقش مهمی بر عهده دارند وآن اینکه حتما فراگیر موضع بگیرند و ملی عمل کنند واز هر گونه بیان یا عملی که اختصاص وتعلق آنها به یک طیف فکری را دامن می زند یا این شبهه را ایجاد می کند،قویا بپرهیزند.
متاسفانه گاه دیده می شود که افرادی در مناصب مهم و ملی کاملا آشکار عهده دار ایفای نقش میان یک طیف فکری می شوند یا بنحوی سخن می گویند وعمل می کنند که جامعه احساس می کند فرد یاد شده در قالب های خطی و گروهی خاص حرکت می کند وفقط آنها که در طیف فکری او هستند خوبند وبقیه غیر قابل توجه یا اعتماد محسوب می شوند.این گونه رویکردها ریشه همدلی وهمبستگی را می سوزاند واز درون زمینه آن را فراهم می آورد که شکافهای واقعی در میان جامعه توسعه یابد و دشمنان کشور طراحی های خود را بر همین گسل ها وشکافها متمرکز کنند.
سخن آخر:
در اینکه جمهوری اسلامی سالهاست با
انواع توطئه ها وخباثتهای برخی زورگویان عالم روبروست ،تردیدی نیست.هم چنین
در این امر تردیدی نیست که یکی از محورهای تلاش زورگویان عالم این است که
ایران را خشن ومخالف اصول مردم سالاری به تصویر کشند واز توسعه فکر واندیشه
انقلاب جلوگیری کنند.
در همین ارتباط دایما فراروی کشورمان انواع موانع را ایجاد وچالشهای مختلف را شکل می دهند .برای مقابله با این طرح ها وقدامات باید به اصول پایبند بود وهمواره خودر ا با اصول ارزیابی کرد که معلوم شود کجا ایستاده ایم. از جمله مهم ترین اصول ارزشی ما رعایت حقوق مشروع مردم وگسترش حق وعدالت است .
برای دفاع از حق وعدالت و اتخاذ روشهای پیگیری آن همواره باید هوشمندی وخوشفکری بکار گرفت واز هر گونه بی تدبیری ویا کج سلیقگی پرهیز کرد. مهم ترین تدبیر در این حوزه این است که در داخل جامعه خود همدلی وهمبستگی را روز به روز تقویت کنیم و تکثر دیدگاهها در عین وحدت را به عنوان امری راهبردی پیگیری همه جانبه کنیم وهمه خود را مقید بدانند که حقوق مردم باید در ابعاد مختلف به بهترین شکل مختلف شود.
اگر این مهم را در داخل جدی بگیریم صدها طرح خباثت
آمیز همانند آنچه این روزها آمریکایی ها وعوامل سعودی علم کرده اند کارایی
در جذب مخاطب نخواهد داشت ومخاطبان در سراسر جهان تصدیق خواهند کرد که این
گونه برچسبها به کشور ایران نمی خورد.به امید آنکه این انقلاب حق جو وعدالت
طلب با موفقیت فراز وفرودها را سپری و به منجی عدالت گستر عالم(عج) تحویل
شود تا در سراسر جهان انسان تشنه عدالت، طعم جایگاه شایسته خداداد خود را
بچشد.
ملت ما:
مردم سالاري:جهان سوم رسانه ها و عصر اطلا عات
«جهان سوم رسانه ها و عصر اطلا عات»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛جمعآوري ماهواره ها، فيلترينگ سايت هاي اينترنتي، جلوگيري از ايجاد تلويزيون خصوصي و مسايلي از اين دست از جمله مشکلا تي است که در کشورهاي جهان سوم و از جمله ايران وجود دارد; هرچند که شدت وحدت آن در کشور ما به مراتب بيشتر است. جمعآوري ماهواره ها طي دو سال اخير وارد فاز تازه اي شده و از تابستان سال جاري نيز با اجراي عمليات راپل يا بندبازي در برج هاي بلند مسکوني، شرايط جديدي را پيش روي شهروندان قرار داده است. فيلترينگ سايت هاي اينترنتي که چند سال پيش با هدف مسدود ساختن دسترسي به سايت هاي مستهجن آغاز شد، به مرور زمان سايت هاي خبري، سياسي و حتي اجتماعي را نيز دربرگرفت.
همه اين مسايل، دسترسي به اطلا عات را براي شهروندان در کشور ما مشکل ساخته است. هرچند اين اقدامات مطابق با قانون انجام مي گيرد اما نقص قانون در مورد استفاده از ماهواره و استفاده سليقه اي از قانون در مورد فيلترينگ سايتهاي اينترنتي، ضرورت چاره انديشي در مورد اين مسايل را جدي تر از گذشته مورد تاکيد قرار مي دهد. در جهان امروز، جهاني شدن به عنوان پروژه اي با مبدا غربي، از سوي جمعي از صاحبنظران و کارشناسان، تداوم استعمار گذشته غرب در کشورهاي جهان سوم يا در حال توسعه محسوب مي شود.
حتي اگر اين نکته را هم قبول نداشته باشيم، نمي توانيم از کنار آن با بي تفاوتي عبور کنيم; ضمن اينکه ترديدي نيست که جهان غرب درصدد تثبيت فرهنگ و ارزش هاي مورد قبول آن جامعه به عنوان فرهنگ جهاني به منظور تاثيرگذاري بر ساير کشورهاي جهان از جمله کشورهاي درحال توسعه است. وقتي با اين ديدگاه به ابزارهاي رسانه اي جديد همچون ماهواره، اينترنت و... بنگريم، چندان تعجب برانگيز نخواهد بود اگر درصدد مقابله با اين تلا ش غرب بربياييم. اما مقابله با اين فرهنگ وارداتي، صرفا نه با محدوديت، بلکه با ابزارهاي ديگري امکان پذير خواهد بود.
اگرچه عبارت «جهان سوم» در دهه 1950ميلا دي توسط آلفرد ساروي فرانسوي ايجاد شد و آن زمان تمايزات اقتصادي بين کشورها، وجه غالب نظريه تقسيم بندي کشورها به توسعه يافته و جهان سومي بود، اما امروزه، دستيابي آزادانه و سريع به اطلا عات، از مهمترين معيارهاي اين تقسيم بندي محسوب مي شود و انديشمنداني همچون مانوئل کاستلز براين باورند که ديگر تقسيم بندي کشورها به صورت گذشته، چندان کاربردي ندارد و معيار تقسيم بندي، دسترسي به اطلا عات، رسانه ها و فناوري هاي نوين ارتباطي است. با تکيه بر چنين ديدگاهي، ايجاد محدوديت در دسترسي به رسانه ها و اطلا عات و همچنين ايجاد محدوديت براي رسانه هاي موجود، گامي در جهت تثبيت موقعيت يک کشور در طبقه جهان سوم محسوب مي شود.
بنابراين هرگونه گامي که در جهت تسهيل و تسريع در دسترسي به رسانه ها و منابع اطلا عات برداشته شود، فرآيندي در مسير رشد و توسعه قلمداد خواهد شد که البته متاسفانه در کشور ما اين امر چندان به طور جدي مورد توجه قرار نگرفته است. فقر اطلا عات، عامل تثبيت جايگاه يک کشور در موقعيت جهان سومي است و در چنين شرايطي، يک کشور توسعه نيافته، صرفا مصرف کننده اطلا عات است و هيچگونه توليدي براي اثرگذاري مثبت در جهان ارتباطات ندارد. نگراني مسوولا ن نيز دقيقا از همين مساله نشات مي گيرد چرا که ما توليدات علمي و رسانه اي مطلوبي، چه از لحاظ محتوايي و چه از لحاظ تکنولوژيکي نداريم و به جاي آنکه به سمت تاثيرگذاري پيش برويم، بيشتر در معرض تاثيرپذيري هستيم.
به نظر مي رسد مسوولا ن در کشور ما، به جاي ايجاد محدوديت براي رسانه ها و دسترسي آزادانه مردم به اطلا عات، بهتر است در وهله اول تعريف تازه اي براي اثرگذاري در عرصه رسانه اي که براي جلب نظر عامه مردم در داخل کشور کاربرداشته باشد ارائه داده و در جهت تقويت بار محتوايي رسانه ها اعم از رسانه هاي نوشتاري و ديداري و تسهيل اطلا ع رساني توسط رسانه هاي خصوصي به ويژه چاپي تلا ش کنند و در وهله دوم با اصلا ح قوانين موجود، دسترسي به ماهواره، سايت هاي اينترنتي و... را با ممانعت کمتري مواجه سازند و در گام بعدي که نيازمند برنامه ريزي درازمدت است تلا ش کنند با بهره گيري از تمامي پتانسيل هاي موجود، در عرصه توليد رسانه اي در عرصه بين الملل نقش فعالي ايفا کنند تا ايرانيان صرفا مخاطب و به تبع آن تاثير پذيرنده از جريان هاي رسانه اي ديگر نباشند بلکه نقش تاثيرگذاري و جريان سازي را در اين عرصه ايفا کنند. در اين صورت شاهد ارتقاي جايگاه ايران به عنوان يک کشور توسعه يافته در قرن جديد خواهيم بود; دوره اي که از آن به عنوان عصر اطلا عات ياد مي شود و بي بهره بودن از اطلا عات، عامل عدم رشد و توسعه محسوب مي شود.
تهران امروز:اهدافی مهم تر از مختصات سناریو
«اهدافی مهم تر از مختصات سناریو»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهران امروز به قلم حسن وزینی
است
كه در آن ميخوانيد؛بعد از گذشت چند روز از ماجرایی که آمریکایی ها در
طرحی سناریو وار علیه ایران راه انداخته اند، هنوز در محافل سیاسی و
دیپلماتیک، اهداف و ابعاد این موضوع پر اهمیت به شمار می آید. در عرصه
رسانه ای چه در ایران ودر چه در آمر یکا واکنش ها بر مبنای مضحک بودن و غیر
واقعی بودن این واقعه شکل گرفته است.
شاید اغراق آمیز نباشد که گفته شود چهره های تحلیلگر و رسانه ای غرب اعتبار و آبروی خود را صرف این ماجراسازی نکرده اند اما هر چه در این حوزه موضوع کوچک، خنده دار و مضحک دیده می شود در حوزه رسمی سیاسی آمریکا مسئله با ابعاد پیچیده و جدی نمایانده می شود.
در این تناقض رسانه ای ، شانتاژ خبری، فشارسیاسی و فضاسازی جای خود را به تحلیل و تفسیر بر مبنای واقعیت داده است. از سوی دیگر با اینکه آشکار شده است که این طرح جامه سناریو بر تن دارد اما مسئله برای همه مهم به نظر می رسد. این اهمیت ناشی از چیست ؟ به نظر می رسد از چند منظر باید به آن نگریست .
1 – چرا جامعه سیاسی آمریکا برای فوق العاده نشان دادن اهمیت این داستان بسیج شده است ؟
2 – چرا طراح آمریکایی این ماجرا تلاش نکرده است تا سناریویی مستند تر بسازد
3 – منافع حاصل از برخورد تمام عیار سیاسی آمریکا به نفع چه کسی، چه کشوری و با چه هزینه ای است؟
4 – هدف یا اهداف سیاسی و دیپلماتیک واشنگتن از ماجرا چیست ؟
5 – چه نتیجه ای برای کاخ سفید می توان متصور شد ؟ بدیهی است که پاسخ همه این سوالات روشن کننده همه ابعاد این ماجرا نیست و برای فهم ابعاد پیدا و پنهان آن باید به طرح پرسش های دیگری نیز پرداخت .
اما مسئله مهم این است که واقعی بودن ویا غیر واقعی بودن این سناریو تفاوتی در اهداف آمریکایی ها ایجاد نمی کند. آنها اساسا وقتی یک تصمیم مهمی می گیرند جزئیاتی مانند اینکه بهانه چگونه فراهم شود برايشان کمتر ین اهمیت را دارد.
از قضا در اینجا شواهدی وجود دارد که نشان می دهد آمریکایی ها با علم به ساختگی بودن این ماجرا، پروژه خود را پیش می برند. اساسا آنچه اهداف آمریکایی را خطرناک می کند همین مسئلهاست که چرا می خواهند بدون سند ومدرک علیه ایران به میدان بیایند و هدفشان از این همه هزینه سیاسی چیست ؟ این پروژه را می توان با چند ضلع شناخت که اهدافی کوتاه مدت و میان مدت را دنبال
می کند. طر احی ماجرایی رسانهای برای انحراف افکار عمومی از جنبش وال استریت ، بحران اقتصادی ، تحت تاثیر قرار دادن موج بیداری اسلامی خاورمیانه ، سر پوش گذاشتن بر بن بست سیاسی کاخ سفید در قبال طرح محمود عباس
و ... از جمله نیازهای سیاسی واشنگتن در روزهای تحت فشار اعتراض معروف به 99درصدی مردم خود است که از نظر تحلیلگران می تواند موجب شکل گیری چنین ماجرایی شود. هر چند این ابهام باقی می ماند که اگر اینگونه است پس چرا این وظیفه به سازمان سیا برای طراحی یک سناریو قابل باور تر ودارای منافع ملموس برای ایران سپرده نشده است. بر این سیاهه البته دو موضوع دیگر هم می توان افزود.
1 – زمینه سازی برای عبور اوباما از شعار خودش به طور رسمی و آشکار و به قول معروف صهیونیسم پسند 2 – تلاش برای کنترل موج نهایی بیداری اسلامی در منطقه . از بعد اول به نظر می رسد نیاز های انتخاباتی آقای اوباما ایجاب می کند که ادبیات تازه ای در برابر ایران در پیش بگیرد . این ادبیات تازه باید قلدرمآبانه و متفاوت از شعار تغییر پیشین باشد .
بنابراین سناریویی ساخته می شود که اوباما بر بام رسانه ای آن چرخش سیاسی خود را به نمایش بگذارد و خیال لابی های یهود را راحت کند. در این شرایط تغییر سیاسیت اوباما اساسا هر چه با موضوع غیر واقعی تر اما جنجالی تر صورت بگیرد مورد رضایت بیشتر جریانات سیاسی خواهد بود. اما در بعد دوم که مربوط به بیداری اسلامی می شود باید به این نکته اشاره کرد که واشنگتن می خواهد به رهبران موج بیداری اسلامی پیام بدهد که چه سرنوشتی در انتظار آنهاست اگر سمت و سوی خود را با پرچم کاخ سفید هماهنگ نکنند. در هر حال هر دو هدف خطرناک است و به دلیل اصرار کاخ سفید بر ماجراسازی از این رویداد سناریوگونه، اهداف آنها خطرناک تر به نظر می رسد.
ابتكار:آقاي رئيسجمهور، رضايتمندي بهتر از نارضايتي است
«آقاي رئيسجمهور، رضايتمندي بهتر از نارضايتي است»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم غلامرضا کماليپناه است كه در آن ميخوانيد؛در خبرها آمده که جواني به دليل توهين به رئيسجمهور شلاق خورد. قطعاً خبر خوشايندي نبوده، بهويژه آنکه همواره رسانههايي منتظرند که چنين اخباري را «پيرهن عثمان» کنند و از آب کره بگيرند. نهاد رياستجمهوري به اين خبر واکنش نشان داده و گفته که از سوي مجموعه دولت و شخص رئيسجمهور هيچگونه شکايتي در اين زمينه نشده و خود رئيسجمهور تأکيد کرده که «وقتي دانهدرشتها آزادانه به دولت توهين ميکنند، راضي نيستم يک جوان به خاطر توهين به من شلاق بخورد.»
بهواقع آقاي احمدينژاد توپ را به زمين قوهقضاييه پرتاب کرده است و البته رئيس دستگاه قضا بلافاصله توپ را به زمين قانون برگردانده و پاسخ داده که «قوهقضاييه برحسب قانون با توهينکنندگان به مسئولان نظام بهعنوان يک جرم داراي جنبه عمومي برخورد خواهد کرد و بهنظر ميرسد نيازي به شکايت مسئولان نظام از اشخاص توهينکننده نيست.»
اين «موشک جواب موشک»ها را داشته باشيم و گريزي بزنيم به ذخاير ارزنده حکايتهاي پندآموز فرهنگ خودمان. پدربزرگ دانا، سعدي، در گلستان آورده که حاکمي دستور داد اسيري را بکشند. آن بيچاره در حالت نااميدي به حاکم دشنام داد و بد و بيراه گفت که گفتهاند هرکه دست از جان بشويد، هرچه در دل دارد بگويد. خلاصه حاکم پرسيد اين مرد چه ميگويد. يکي از وزيران نيکمحضر گفت: او ميگويد «والکاظمين الغيظ والعافين عن الناس».
حاکم به او رحم کرد و از سر خون او گذشت. وزير ديگري که بر ضد او بود، گفت: همکاران ما و مشاوران حاکم نبايد در حضور او سخن دروغ بگويند و گفت: اي حاکم، اين شخص به شما دشنام داد. حاکم از اين سخن ناراحت شد و گفت: آن دروغ پسنديدهتر از اين راست است که تو گفتي؛ زيرا در آن دروغ مصلحتي بود و در اين راست خباثت و بدجنسي وجود دارد. «دروغ مصلحتانگيز به که راست فتنهانگيز»
بيگمان اظهار نارضايتي رئيسجمهور محترم از اجراي حکم، کاري پسنديده و تحسينبرانگيز است. اساساً هر حاکمي تحت هر نامي نبايد از رنجور گشتن و آزار ديدن زيردستان خشنود گردد، بهويژه اگر از طبقه فرودستان جامعه باشد.
مَلِ را همين مُلک پيرايه بس/ که راضي نگردد به آزار کس
بيترديد هيچ عقل سليمي اهانت به ديگران را درست نميداند، اگر توهين به مسئولان باشد، بدتر.
ما نگوييم بد و ميل به ناحق نکنيم/ کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنيم
با
همه اينها در کشوري هفتادميليوننفري، اشخاص با سلايق، نگاهها و آستانه
تحمل متفاوتي زندگي ميکنند و ممکن است بر همين اساس رفتارها و سخنان
متفاوتي از آنان سر بزند، بهگونهاي که برخي از اين حرفها و کردارها
دلخوريهايي را رقم بزنند. چنانچه مردم عادي به رفتارهاي دلآزار واکنش
منفي نشان دهند، ممکن است طبيعي جلوه کند؛ اما نابردباري حاکم پسنديده
نيست.
خداوند فرمان و راي و شکوه/ ز غوغاي مردم نگردد ستوه
بارها شده براي حوادثي که منجر به قتل يا نقص عضو گشته، حکم قصاص صادر شده است و بزرگان مملکت توصيه به گذشت نمودهاند و تأکيد شده که لذتي که در گذشت است، در قصاص نيست. تحتتأثير همين انتظارات برحق جامعه و آموزههاي ديني و انساني، بارها و بارها صاحبان حق از اين لذت برخوردار گشتهاند و مردم هم خوشحال شدهاند. نمونهاش آمنه، دختري زيبا و جوان است که چشمان و زيبايي صورتش را به خاطر لجاجت جواني کماطلاع و ناصبور از دست داد؛ اما او لحظه اجراي حکم «عفو» را برگزيد.
بهتر بود نماينده حقوقي رئيسجمهور اين موضوع را پيگيري ميکرد تا کار به اجراي حکم نکشد و آنگاه اظهار نارضايتي نمايند. اي کاش رضايتمندي رئيسجمهور را از بخشودگي شخص توهينکننده شاهد بوديم نه نارضايتي وي از اجراي حکم.
چو خشم آيدت بر گناه کسي/ تأمل کنش در عقوبت بسي
که سهل است لعل بدخشان شکست/ شکسته نشايد دگرباره بست
شرق:نشاني والاستريت
«نشاني والاستريت»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم سياوش جمادي است كه در آن ميخوانيد؛چند روز پيش، اوباما در رثاي استيو جابز گفت: «او نگاه تكتك ما را به جهان تغيير داد. او ميخواست بگويد كه هر روز طوري زندگي ميكند كه گويي آخرين روز است و اين كار را انجام داد.» همزمان در ميان معترضان والاستريت، مردي با نقابي نمادين پلاكاردي را به رهگذران نشان ميداد با اين شعار: «جهان به اندازه نياز هر كس دارد.
به اندازه حرص هركس ندارد.» اين شعار قديمي آيا حاصل نگاه تازهاي است كه امثال استيو جابز و ژوليان آسانژ با بيرون كشيدن رسانه افزار از چنگ زورمندان پديد آوردهاند؟ اگر آري، پس بايد اوباما نگاه همدلانهاي به معترضاني داشته باشد كه خود ميگويد «آنها صداي اعتراض به نحوه كاركرد نظام مالي در ايالات متحدهاند.»
همزمان آنان كه چندي پيش جنبش موثرتري را با عنوان تيپارتي به راه انداختند اكنون معترضان والاستريت را برانداز و اراذل و اوباش مينامند. اين دو جنبش اعتراضي به فاصله كمتر از يك سال در سرزميني رخ داده است كه بدون كتمان و مغلطهكاري، عدد معترضان تا حدي ميتواند سنجه نيروي اجتماعي و دامنه نفوذ در ميان مردم باشد.
در همه جاي جهان همين كه سياست پايينسري جان تازهاي به خيابان افسرده ميدمد، پليس نيز از جانب سياست بالاسري حاضر ميشود، اما اين حضور اشكال متفاوتي دارد، اين اشكال ميان حفاظت از حق اعتراض تا سركوب بيلگام خونبار درجات متفاوت و متعددي دارد. پليس باتوم به دست در مقام نمايندگان خشونت قانوني براي نظم پوليس (شهر) با شكل حضور خود در خيابان و بعد از خيابان اعتبار عدد را تعيين ميكنند. به بياني سادهتر، جايي كه شركت در اعتراض به عنوان يك حق، عواقب وخيمي براي معترضان ندارد ميتوان عدد آنها را عدد حقيقي آنها به شمار آورد.
برعكس، از روي عدد كساني كه در جايي چون چين، سوريه و بحرين ما فيالضمير خود را در عرصه عمومي فرياد ميكشند قطعا و بيترديد نميتوان گفت كه معترضان، منحصر به همين تعدادي هستند كه گلو در برابر گلوله سپر كردهاند. عدد معترضان وقتي ميتواند ملاك حقيقيتري براي نفوذ اجتماعي باشد كه شركت در عمل اعتراضي، حقي محفوظ و بيخطر باشد، اما ختم ماجرا به اين فرمول گوياي همه جوانب نيست.
عدد ابدي نيست، عدد كم يا زياد ميشود. راهاندازي اعتراض الزاما نقطه فرجامين نيست. تيپارتيها كه به هر حال بر تغيير موثر عدد نمايندگان كنگره و سنا به نفع جمهوريخواهان موثر واقع شدند با دستهاي پرپول به خيابان آمدند نه با دستهاي تهي. آنها تشكيلاتي داشتند كه همه خرپولهاي آمريكا آن را تقويت ميكردند. خرپولهاي جهان براي شكست اوباما متحد شده بودند.
اسلامستيزها، نژادپرستان ضدمهاجر، سالخوردگان مرتجع، بنيادگرايان بهشدت متعصب مسيحي، مخالفان سياست گفتوگو با ايران و مدافعان صدور دموكراسي با بمب و در يك كلام مظاهر منفورترين چهرهها و ايدهها در نظر خلق به پاخاسته خاورميانه در كمال امنيت و آزادي با دهها بلندگو و پلاكارد و پرچم در مراسمي ضيافتگونه «نقل و نبات» پخش ميكردند. هدف آنها تغيير جهان نبود. با اشغال شماري از كرسيهاي سنا و كنگره صداي آنها نيز موقتا خوابيد. شركت در اعتراضات والاستريت نيز به هيچوجه به آن مخالفتي كه رسانههاي ما در بوق ميكنند، نيست.
بالاترين مقام اجرايي آمريكا تا اين زمان با احتياط از حق اعتراض و حتي موضوع اعتراض حمايت كرده است. رسانه جديد بيهيچ كنترل و تهديدي در اختيار معترضان است. برخي از معترضان ميگويند كه ما ملهم از ميدان التحرير مصر هستيم، اما گردهمايي در والاستريت، با انواع و اقسام دوربينها و رسانه افزارها و صورتكها و پلاكاردها و برسهاي نقاشي، كتابخانه، دوربينهاي مجهز، وسايل آشپزي و مانند اينها گوياي فضايي است به مراتب آزادانهتر و امنتر از ميدان التحرير و همه ميادين خاورميانه. حتي ميتوان گفت كه امنيت گفتوگو، آزادي بيان و اعتراض به عنوان حقي اساسي و دايمي يكي از مهمترين خواستههاي معترضان خاورميانه است.
شعارهاي پراكنده معترضان والاستريت باوجود پراكندگي و ناهمگوني، گوياي اعتراض به بيعدالتيهايي است ناشي از انباشت سرمايه، دلالي و بورس بازي، ايجاد حبابهاي مالي و نظام بانكي مبتني بر اعتبار و پولهاي كار ناكرده و توزيع نابرابر ثروت و بعضا صدور دموكراسي با لشكركشي كه پشتوانه انساني آن مردم ساده و كمدرآمد آمريكاست و چشتهخواران حريص آن بورسبازان، بانكداران و دلالان نفت و اسلحهاند.
آنها كه در يكسال گذشته در اثر ناتواني از پرداخت وام بيخانه شدهاند، دانشجوياني در اثر بيكاري قادر به تاديه وامهاي دوران تحصيل نيستند، قربانيان بودجههاي جنگي، شماري از آن 40هزار نفري كه طبق آمارهاي رسمي روي خط فقر زندگي ميكنند، خسارتديدگان از بحراني كه قلب آن با قلب نيويورك ميتپد، كساني كه ايمان خود به روياي آمريكايي را از دست دادهاند، معترضان به جامعه ثروتمندي كه در آن فقرا هر روز فقيرتر و خرپولها هر روز خرپولتر ميشوند، اينها چهره اعتراض والاستريت را دورادور در برابر ما چون تركيبي نمايش ميدهد كه دقيقا در تضاد با تركيب تيپارتيهاست. اينكه چرا برخی رسانههاي ما هم با آن و هم با اين دستافشاني ميكنند، معمايي است كه حل آن از عهده ما خارج است.
گويا تغيير جهان از تفسير جهان پيشي گرفته است. فيلسوفان، رهبران و طراحان انقلاب از تغيير عقب ماندهاند. ديكتاتورهاي عرب يكي بعد از ديگري سقوط خواهند كرد و مردمي كه با شبكههاي اجتماعي، شكل هرمي قدرت را به مسير افقي خانه به خيابان و خيابان به خانه تغيير دادهاند براي اسقاط ديكتاتورها جان نميبازند تا ديكتاتور جديدي را صاحب اختيار خود كنند. دموكراسيخواهي نخستين آرماني است كه تا به اين زمان آسفالت خيابانها را سكوي پرواز كرده است، اما دموكراسي در مقياس جهاني يعني، جهان دموكراتيك. به زبان ساده يعني در همه جاي جهان مردم اقتصاد و قدرت را كنترل كنند. اين نه بهآن معناست كه دموكراسي اصيل و نااصيل داريم. دموكراسي يعني، حكومت شهروندان. شعارهايي چون «ما 99 درصد هستيم»، «ما همه با هم هستيم»
(We are all together) در والاستريت به معناي قبول پيشيني حق اكثريت است، همچنانكه ماركس چندباري كه پس از سركوب شدن كمون پاريس كلمه ديكتاتوري پرولتاريا را بهكار برد با اين فرض بود كه پرولتاريا طبقه اكثريت است. عدد اشغالگران والاستريت البته در آن حد نيست كه ما براي اثبات خود از براندازي دموكراسي يا سرمايهداري سخن گوييم. براندازي دموكراسي يعني، مردم نميخواهند خود صاحب اختيار خود باشند. براندازي سرمايهداري يعني، بازگشت به آن نوع كمونيستي كه به قول ماركس مالكيت خصوصي را به جامعه و حكومت تعميم دهد.
انسان تنها موجودي است كه به اقتضاي وجودش به طبيعت دستاندازي ميكند، با ديگران است، ديگران با اويند، او با طبيعت است و طبيعت با اوست، وجود اجتماعي انسان صرفا موضوع جامعهشناختي نيست. اين انسان به باور ماركس وقتي انسان ميشود كه رابطهاش با خودش، با ديگري، با طبيعت، با جنس مخالف از نوع تملك و شیءگرداني نباشد. جهاني كه پول در آن نقش خدا را ايفا ميكند جهان ناانساني است. جهاني است كه در آن انسان روحش را به نيروي قاهر پول فروخته است. در چنين جهاني زحمتكشاني كه توليد ميكنند مظلومترين، نيازمندترين و بيپوليترين كسانند.
تا پول حكومت ميكند، دموكراسي نيز مختل و معيوب است. همين كه سنت چپ باوجود گورهاي دستهجمعي استالين هنوز نزد متفكران بزرگ ژرفكاوي ميشود گوياي آن است كه همسانسازي آن با فاشيسم و نازيسم ناشي از نديدن همه جوانب امر است. اين ادعا كه ماركس در والاستريت زنده شده، البته ادعايي است گزاف، چرا كه ماركس صرفا به لحاظ مسايلي كه مطرح كرد هميشه در جهان سرمايه همچون دشمن سرمايه حاضر بوده است. عدد معترضان آمريكايي به لحاظ كيفي پشتوانهاي از حقيقت دارد كه به يمن استيو جابزها به دموكراسيخواهي خاورميانه وصل ميشود. جهان دارد پوست مياندازد.
حتي دموكراسي آينده بايد پيكر متلاشي و بيخاصيت دموكراسي تاكنوني را بردوش كشد. والاستريت ممكن است گذرا باشد اما نداي آن كه در همه جا سركوب ميشود، نداي حقيقتي است و راي اعتقادات، ايدهها و آرمانهاي ذهني. نجات مردم از بيداد بانكداران در مقوله كليتر يعني نجات دموكراسي از پول و همه مهارهاي دموكراسي. ساز تغيير جهان اين ندا را به گوش ميرساند، ساز تغيير جهان آيا در آرمانهاي خوشخيالانه خاموش خواهد شد يا در زماني نهچندان نزديك جهان را نه از بالا كه از همين جا تغيير خواهد داد؟ پاسخ آسان نيست.
كارلمانهايم در سال 1933 مقاله «دموكراتيكسازي روح» را چنين آغاز كرد: «جهتگيري به دموكراسي تقدير از پيش مقدر ماست، نه فقط در سياست بل در كل حيات فكري و فرهنگي نيز. دوست داشته باشيم يا دوست نداشته باشيم اين جهتگيري برگشتناپذير است و از همين رو، اول وظيفه هر متفكر سياسياي كشف امكانات بالقوه و نهفته دموكراسي است. تنها از اين راه اثرگذاري بر جريان دموكراتيكسازي به معنايي مطلوب ممكن خواهد بود.»
در سال 1933 مقارن با ظهور نازيسم و فاشيسم در اروپا آيا اين تز متناقض نمينمود؟ برخلاف قذاقي، ادعاي هيتلر بر توانايي بسيج تودهها گزاف نبود. در زمان او شعارهايي كه فرد بيهويت را در يك «ما»ي جمعي هويت ميبخشيد از سنخ چيزهايي چون فرهنگ و نژاد و ميهن و خاك و خون يعني همان چيزهايي بود كه ماركس به آنها روبنا ميگفت.
در آن زماني كه نه اينترنت و نه حتي تلويزيون در كار بود و راديو فراگيرترين رسانه تودهاي بود هيتلر به سبب همين امكان تكنيكي، تكثيرپيام نميتوانست همچون آقامحمدخان قاجار به مردم بگويد: از سرهايتان مناره ميسازم و از چشمهايتان تپه، چون دلم ميخواهد. هيتلر بايد به مردم توضيح ميداد كه چرا با ديكتاتوري چون فرانكو متعهد ميشود و چون جرأت نميكرد با فراخواني روشنفكران به گفتوگو و تبادل انديشهها تصميم خود را توجيه كند.
از راه شعارپراكني و هياهوي خاك و خون و البته به مدد احساسانگيزي فيلم و موزيك تب دشمني با كمونيستها و ضرورت برادري با قصاب جنگهاي داخلي اسپانيا را در جوانان نازي برميانگيخت اما هيوتامس كه اصلا ماركسيست نبود نوشت كه در پس همه اين شعرها و شعارها چيزي كه واقعيتر بود، نياز به سنگآهن اسپانيا بود. آري تقدير مقدر شده عصر مدرن مردمسالاري است اما آنگونه مردمسالاري كه سياست، قدرت و اقتصادش مشاركت فرد بالنده جمعيت تعيين كند.
اما هنوز با دخالت ثروت، زور، تعصبورزيهاي خودكامانه، شهوات بيفرهنگان مواجه است. اكنون كه خاورميانه آزمايشگاه ديكتاتورشناسي شده است، والاستريت گويي به طرز نماديني به خطر انباشت سرمايه در خنثيسازي دموكراسي هشدار ميدهد، به خطر ناكارآمدي آزادي و دموكراسي در ساختار سرمايهسالار و پولمدار.
دنياي اقتصاد:بخش خصوصي و سود بانكي
«بخش خصوصي و سود بانكي»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم مهران دبيرسپهري است كه در آن ميخوانيد؛در سالهاي گذشته بسيار رايج بود كه برخي از تشكلهاي اقتصادي با معرفي خود به عنوان نماينده بخش خصوصي مطالبات رانتي را به عنوان مطالبات بخش خصوصي مطرح ميكردند كه البته هنوز هم كموبيش آثار اين نوع پديده وجود دارد.
سوالي كه مطرح ميشود اين است كه آيا بخش خصوصي نماينده پذير است؟
براي
ورود به بحث، ابتدا فرض ميكنيم حجم كل اقتصاد ايران 300 ميليارد دلار است
و همينطور فرض ميكنيم 20 درصد اين حجم يعني 60 ميليارد دلار را بخش خصوصي
توليد ميكند. اگر سياستهاي اقتصادي بر اين هدف متمركز باشد كه اقتصاد،
ظرف ده سال، سالانه 7 درصد رشد كند، حجم آن بعد از ده سال بايد حدود دو
برابر، يعني 600 ميليارد دلار شود. طبيعي است كه اضافه شدن 300 ميليارد
دلار به حجم اقتصاد بايد عمدتا توسط بخش خصوصي انجام شود. يعني حجم بخش
خصوصي در سال 1400 بايد شش برابر و معادل 360 ميليارد دلار شود.
حال مساله اين است كه منافع بخش خصوصي بسيار كوچك كنوني و منافع آن بخش خصوصي بزرگي كه قرار است در آينده شكل بگيرد ميتواند متضاد باشد يعني كسي نميتواند همزمان از منافع دو گروه 60 و 300 ميليارد دلاري دفاع كند. اما چرا؟ در پاسخ، ابتدا بايد گفت كه براي ايجاد فضاي سالم رشد بخش خصوصي، دو عامل مهم مورد نياز است، اول در دسترس بودن نقدينگي و دوم ارزان بودن نقدينگي. براي در دسترس بودن نقدينگي، لازم است نرخ سود بانكي در حدي باشد كه بانكها بتوانند به همه تقاضاهاي بازار به ويژه آن كارآفريناني كه ميخواهند كارشان را از صفر شروع كنند (خالق 300 ميليارد دلار) پاسخ دهند.
يعني يك كارآفرين، وقتي به بازار مالي مراجعه ميكند بتواند بدون داشتن رابطه يا اعمال هر مفسده ديگر صرفا بر اساس توجيه فني اقتصادي طرحش، از منابع بانك استفاده كند. در صورتي كه اگر نرخ سود بانكي كمتر از حد تعادلي باشد تنها رانتخواران و بخشي از توليدكنندگان موجود كه صدايشان شنيده ميشود ميتوانند از منابع بانكي استفاده كنند كه البته به نوعي همه آنها رانتخوار محسوب ميشوند، زيرا به تجربه ثابت شده است هر كالايي كه يارانهاي شود تقاضا براي آن افزايش خواهد يافت يعني كساني هم كه حتي نياز موثري به آن ندارند در زمره تقاضاكنندگان قرار ميگيرند. البته جالب است در اين شرايط هم، يارانه از سوي دولت پرداخت نميشود بلكه از جيب سپردهگذاران بانكها كه نوعا فقراي جامعه هستند پرداخت ميشود. واژه فقر در جمله اخير، بر فقر نسبي دلالت دارد و نياز به توضيح دارد.
همانطور كه ميدانيم پول، ابزاري است كه داراي سه كاركرد؛ 1- سنجش ارزش، 2- ذخيره ارزش و 3- ابزاري براي مبادله كالا و خدمات ميباشد. كاركردهاي اول و دوم در اثر تورم دچار خدشه خواهند شد، اما خدشه به كاركرد ذخيره ارزش، تبعات خاص خود نظير آشفتگي بازارهاي مختلف را خواهد داشت.
به همين دليل قانونگذار براي كنترل اين آشفتگي و براي جلوگيري از ظلم به ضعفا، ماده 92 قانون برنامه پنجم را وضع كرد تا سود عليالحساب يكساله بانكها كمتر از نرخ تورم سالانه نباشد كه در غير اين صورت از اقشار ضعيف جامعه، ماليات اخذ شده است، زيرا آنها براي رهايي از فقر نسبي، مجبور به پسانداز و انباشت سرمايه هستند. در صورتي كه در اثر تورم، پسانداز آنها به طور نامحسوس مورد تجاوز قرار ميگيرد.
بنابراين براي در دسترس بودن نقدينگي لازم است سود بانكي كمتر از حد تعادلي نباشد كه در غير اين صورت، تسهيلاتي كه حق نيازمندان واقعي از جمله كارآفرينان جديد است نصيب كساني ميشود كه در خوشبينانهترين حالت، آن را صرف ناكارآمديهاي خود ميكنند. در صورتي كه هيچ توليدكنندهاي نبايد ضمانت هميشگي براي بقا داشته باشد. توليدكنندهاي موفق است كه در يك نظام عادلانه، هميشه در ميان خوف و رجا فعاليت كند و بداند در صورت تنبلي، سوءمديريت يا نقايص ديگر، بايد جاي خود را به هموطن ديگري بدهد.
ارزان كردن نقدينگي نيز به دو روش امكانپذير است. روش اول، براي ارزانسازي همان است كه توضيح داده شد كه روش غيرتعادلي است و هماكنون در كشور ما انجام ميشود يعني نرخ يارانهاي مناسب براي رانتخواران كه موجب كميابي نقدينگي ميشود. روش دوم كه روش سالم و اصلي ارزانسازي تسهيلات بانكي است، ارزانسازي از طريق حذف تورم است.
يعني اگر نرخ تورم، صفر شود كارآفرينان ميتوانند به راحتي به تسهيلات بانكي ارزان مثلا با نرخ 4 درصد دسترسي داشته باشند، زيرا در اين شرايط نفس وامگيري از بانك هيچ سودي براي وامگيرنده نخواهد داشت و تسهيلات بانكي تنها منافع كساني را كه طرحهاي سودآور اقتصادي داشته باشند تامين خواهد كرد.
بنابراين اگر هر كسي نماينده بخش خصوصي شود (حتي اگر نماينده تمام آن بخش كوچك 60 ميلياردي كنوني باشد) ممكن است طرفدار كاهش رانتي نرخ تسهيلات بانكي باشد، زيرا او خود را متعهد به حاضران ميبيند و به كساني كه قرار است در آينده بيايند هيچگونه تعهدي ندارد. اگرچه نمايندگي كردن از صددرصد بخش خصوصي موجود هم امري محال است. به همين دليل اصولا كليت بخش خصوصي قبل از نمود عيني، درواقع متضمن يك مفهوم ذهني است و شامل فضاي سالم رشد نيز است.
از طرف ديگر اگر توليدكنندگان موجود، معيار و سنجه اقتصاد باشند در اين صورت با انحراف آنها از مسير درست، كل اقتصاد، منحرف ميشود. لذا توليدكنندگان موجود و اعضاي آنها هرگز حق ندارند خود را نماينده بخش خصوصي دانسته و از اين طريق، فضاي اقتصادي كشور را به نفع خود متاثر كنند.از آنچه گفته شد دو نتيجه مهم اخذ ميشود: اول اينكه دولتها نبايد خود را متعهد به بقاي بخش خصوصي بدانند، بلكه تعهد دولت تنها در ايجاد و حفظ فضاي سالم براي رشد بخش خصوصي است.
بنابراين اگر توليدكنندهاي در يك فضاي سالم، قادر به رقابت با هموطنان خود نباشد مستحق و سزاوار ورشكستگي است تا از اين طريق توليدكنندگان كارآمدتر امكان حضور در ميدان را پيدا كنند. نتيجه دوم اين است كه اگر دولت ميخواهد نقدينگي ارزان براي يك فعاليت اختصاص دهد اولا؛ بايد يارانه آن را خود بپردازد ثانيا؛ نحوه پرداخت اين يارانه بسيار مهم است يعني مطلقا نبايد اين يارانه به بانكها پرداخت شود.
به عبارت ديگر توليدكننده مورد حمايت، بايد تسهيلات خود را از هر بانكي كه خواست، دريافت كند سپس با ارائه مدارك، يارانه خود را مستقيما از دولت دريافت كند، زيرا وجود يك رويه متعارف و منظم در سيستم بانكي از هر چيزي براي سلامت نظام بانكي مهمتر است.
جهان صنعت:معافیت بیمهای کارفرمایان؛ قانونی که اجرا نمیشود
«معافیت بیمهای کارفرمایان؛ قانونی که اجرا نمیشود»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم سارا ثبات است كه در آن ميخوانيد؛شانه خالی کردن صندوق تامین اجتماعی از اجرای دستورالعمل معافیت بیمهای کارفرمایان به بهانه نبود نرمافزار مانع تحقق اهداف دولت برای ایجاد 5/2 میلیون شغل جدید در سال 90 است.
با اینکه سه ماه از تصویب دستورالعمل اجرایی بند «و» ماده «80» قانون برنامه پنجم در مورد معافیت بیمهای کارفرمایان میگذرد تا جایی که وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز حدود 40 روز است این قانون را به واحدهای مرتبط (از جمله صندوق تامین اجتماعی) ابلاغ کرده اما سازمان تامین اجتماعی به بهانه تهیه نرمافزار مربوطه و عدم اختصاص بودجه پیشبینی شده توسط معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی ریاستجمهوری از اجرای این قانون سرباز میزند.
براساس این دستورالعمل که قرار است طی پنج سال اجرا
شود، کارفرمایانی که نیروی کار جدید به کار گیرند در سال اول 90 درصد، سال
دوم 80 درصد، سال سوم 70 درصد، سال چهارم 60 درصد و سال پنجم 50 درصد از
سهم پرداخت بیمه معاف خواهند شد به عبارتی این دستورالعمل جهت حمایت
کارفرمایان و تشویق آنها به جذب نیروی کار جدید و ایجاد اشتغال است اما با
وجود گذشت چند ماه از ابلاغ آن هنوز اجرایی نشده است از این رو لازم است
وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی با پیگیری موضوع مانع اتلاف زمان برای
اجرای قانونی شود که میتواند کمک به ایجاد اشتغالزایی کند.