جنبش "وال استريت را اشغال كنيم" اعتراضات ضدسرمايهداري و سياستهاي اقتصادي دولت است كه از حدود سه هفته پيش در شهر نيويورك آمريكا آغاز شده و دامنه آن به ديگر شهرها نظير لسآنجلس، بوستون، شيكاگو، دنور و سياتل نيز رسيده است.
به گزارش ايسنا، شايد كساني كه هنوز فكر ميكنند چرا جنبش "وال استريت را اشغال كنيم" در سراسر آمريكا گسترش مييابد ندانند معامله گران وال استريت چه درآمدي به جيب ميزنند.
معاملهگران وال استريت از جراحان مغز درآمد بيشتري دارند. يك معاملهگر نفت كه 10 سال در اين كسب و كار بوده است، احتمالا امسال حداقل يك ميليون دلار درآمد دارد در حالي كه درآمد يك جراح مغز با همين سابقه كاري، كمتر از 600 هزار دلار است.
كساني كه در كسب و كار ادغام بانكها هستند، پس از 10 سال فعاليت حدود دو ميليون دلار به خانه ميبرند كه 10 برابر بيشتر از درآمد يك پژوهشگر سرطان با همين سابقه كار است.
استفن رز، استاد مركز آموزش و نيروي كار دانشگاه جورج تاون ميگويد تصور ميكنم نوعي ارتباط ميان ارزش افزوده شده به اقتصاد و حقوق وجود دارد اما اكنون هيچ كس نمي تواند هيچ اصولي را مشاهده كنند. با اين همه برخي از بانكداران بر اين باورند كه حقوق كافي دريافت نميكنند!
براي افراد طبقه متوسط كه از عهده هزينههايشان برنميآيند يا فارغ التحصيلان كالجي كه سخت در تلاش براي يافتن شغلي هستند، رقم اين دستمزدها واقعا خيره كننده است.
در 9 ماهه سال 2010 هشت بانك بزرگ وال استريت، حدود 130 ميليارد دلار براي پاداش و مزايا اختصاص دادند كه براي پرداخت بيش از 121 هزار دلار به هر كارگر براي 9 ماه كار كافي بود. اين مبلغ بيش از مدت مشابه چهار سال قبل و زمان قبل از بحران است كه بانكها 113 ميليارد دلار براي پرداخت پاداش و مزايا كنار گذاشتند. اين مبلغ براي پرداخت به طور متوسط 114 هزار و 400 دلار براي هر كارگر كافي بود.
متوسط حقوق براي هر كارمند در بانك آمريكا، سيتي گروپ، كرديت سوييس گروپ و يو بي اس آ جي اگر به دلار محاسبه شود، از زمان مشابه در سال 2006، افزايش يافته و در دويچه بانك، گولدمن ساكس گروپ، جي پي مورگان و مورگان استنلي كاهش يافته است.
ژان برانتاور، مديركل در يك شركت كاريابي وال استريت ميگويد: دليل اصلي اين است كه بيشتر افرادي كه در فعاليت بانكي سرمايه گذاري ميكنند، كار خود را سختتر و خود را تحت استرس بيشتري مييابند، از اين رو فكر نميكنند حقوقشان كافي باشد.
اما مبناي اين پاداشهاي مالي چيست؟ جان كسيدي، در مقالهاي با عنوان "وال استريت چه فايدهاي دارد؟" در نيويوركر، مي نويسد اگر از يك بانكدار بپرسيد وي و همكارش در مورد پول پارو كردن وقتي بيشتر مردم كشور به دشواري امرار معاش مي كنند چه احساسي دارند پاسخ ميدهد: عده زيادي به اين مسئله فكر نميكنند يا اهميتي نميدهند، آنها ميگويند اين بازار است و هنوز باز است و من كارم را تا جايي كه بتوانم و تا زماني كه ديگر كسي نخواهد، ميفروشم. اما در پاسخ به اين پرسش كه خود شما چه نظري داريد گفت: "من فكر مي كنم ما ارزش ايجاد ميكنيم. از نظر منطقي يك ارزش توليدي مانند درمان سرطان نيست. ما واسطه هستيم و دو طرف قرارداد را به يكديگر وصل ميكنيم. خيلي سطح بالا نيست اما فكر نميكنم هيچ اقتصادي باشد كه به واسطه نياز نداشته باشد. "
اين بانكدار حق دارد. بانكداران وال استريت تا اندازهاي ارزش اقتصادي ايجاد مي كنند اما آيا ارزشي كه ايجاد ميكنند به اندازهاي است كه اين مقدار پاداش را به جيب بزنند. در 9 ماه اول سال 2010، شش بانك بزرگ بيش از 35 ميليارد دلار سود ثبت كردهاند. اما همواره به اين شكل نبوده است. كسيدي خاطرنشان مي كند كه از حدود سال 1940 تا 1980، وضعيت به گونه ديگري بود.
تاريخدانان اقتصادي از اين دوره به عنوان "سركوب مالي" ياد ميكنند كه در جريان آن، رگولاتورها و سياستگذاران رشد صنعت بانكي را محدود كرده بودند؛ بر روي نرخ بهره محدوديت وضع و موسسات سپرده گذاري را از انتشار اوراق قرضه منع كرده و مانع ادغام موسسات مالي با يكديگر شده و بيشتر آنها را نسبتا كوچك نگه داشته بودند. در طول اين مدت، بحرانهاي مالي بزرگ به طور آشكاري غايب بودند در حالي كه سرمايهگذاري ثابت، بهره وري دستمزدها با نرخي رشد مي كردند كه موجب شد ميليونها آمريكايي شاغل به طبقه متوسط ارتقا يابند.
البته بانكداري تنها عامل نبود و در اين مدت توليد كالا به عهده بازار بود و مي توانست هزينهاي را كه مي خواست حتي براي محصولاتي كه خوب نبودند، تعيين كند. بنابراين آنها ميتوانستند كار دائمي با حقوق خوب فراهم كنند. اما از اوايل دهه 1980 از هم پاشيدگيهاي مالي زياد شده و استانداردهاي زندگي راكد شده اند. آيا اين تصادفي است؟
مدتها اقتصاددانها و سياستگذاران، ارزيابي صنعت مالي از ارزش خود را پذيرفته و ناكاميهاي بازار و مشكلاتي كه آن را فرا گرفته بود، ناديده ميگرفتند. حتي پس از همه آنچه روي داد، اين گرايش در كنگره و كاخ سفيد وجود دارد تا به وال استريت به دليل آنچه در آنجا روي ميدهد، براي رفاه كشور ضروري است، احترام بگذارند.